روزنامه کیهان**
۲۰ بزرگتر از ۲۰۰! درباره تفاوت دو مدیریت/محمد ایمانی
فرق است میان دولتمردی که دستور سه برابر کردن قیمت بنزین را میدهد و میگوید خود من هم صبح جمعه خبردار شدم، با دولتمردی که صبح جمعه در استانهای دوردست، شنوای درد دل مردم و تولیدکنندگان و کشاورزان در مناطق مختلف است. فرق است میان مدیری که با خودروی شاسیبلند اسکورتی از میان کارگران عبور میکند یا از چهره مردم نظرسنجی میکند (!)، با مدیری که میان کارگران معدن در طبس میرود و همان جا دستور رسیدگی به مشکلات بیمه و دستمزد و مسکنشان را صادر میکند. تفاوت هست میان مدیری که آن قدر در دفتر کارش رسوب کرد تا دغدغه «زخم بستر» گرفتن او سوژه مردم شد، با دولتمردی که وسط میدان مدیریت میکند و نگرانی درباره او، ابتلا به کروناست. دوست و دشمن، فاصله میان این دو نوع مدیریت را میفهمند. تودههای مردم از این تغییر، امید و نشاط و انگیزه مشارکت در پویش ملی پیشرفت را پیدا میکنند، و دشمنانی که تا دیروز به مدیریت علیل از اشرافیت و غربگرایی امید بسته بودند، به دست و پا میافتند.
سؤال مهم هشت سال سپری شده - تا همین چند هفته قبل- این بود که آیا دست همت به کمر بزنیم، حرکت بکنیم و ظرفیتهای موجود را به فعلیت برسانیم و ضمن رفع نیازها و کمبودها، مسیر پیشرفت را هموار سازیم؛ یا دست روی دست بگذاریم و بگوییم «تا تحریمها برداشته نشود، هیچ کاری برای اقتصاد نمیشود کرد» و «تحریمها باید از بین برود تا سرمایه بیاید. تا مسئله محیط زیست حل سود. تا اشتغال جوانان و صنعت حل شود. تا آب خوردن مردم حل شود. تا بانکهای ما احیا شود»؟ رویکرد مدیریت فشل و فلجی که مصیبتبارتر از تحریمهای به اصطلاح فلجکننده دشمن بود، به تورم هشت تا ده برابری اقلام مختلف، جا به جایی رکوردهای رکود تورمی، و نابودی شتاب صنعت هستهای انجامید.
هشت سال زمان صرف شد تا پاسخ درست، از پاسخ گمراهکننده و غلط بازشناسی شود. اکنون در حالی که تحریمهای ظالمانه آمریکا و عهدشکنی رذیلانهاش در برجام پا برجاست، میزان واردات واکسن در بیست روز، تقریبا با حجم واکسن وارد شده در دویست روز قبل از آن برابری میکند. واکسیناسیون روزانه نیز که با شلختگی و صف و ازدحام و اعصاب خرد کنی مردم قرین شده بود، حالا هم سر و سامان یافته، و هم دو برابر شده و البته پیشبینی میشود تا هفته آینده، سه تا چهار برابر قبل شود. یادمان نرفته که برخی مدیران دولت قبل ادعا میکردند «بدون احیای برجام و پذیرش شروط FATF، امکان هیچ معاملهای از جمله خرید واکسن حتی با چین و روسیه وجود ندارد». همچنین در حالی که نوسانات آزاردهنده قیمت همهچیز، به توقف مذاکرات وین و FATF ربط داده میشد و مدیران دولتی با بهانهجویی از خود رفع مسئولیت میکردند، به همت مدیریت و نظارت میدانی دولتمردان، قیمت سیمان همین دیروز ۳۰۰ درصد کاهش یافت و به ۲۵ هزار تومان در هر کیسه رسید. معلوم شد خیلی از مسئولیتها و تدبیر و گرهگشاییها هست که روی زمین مانده و پشت نام رمزی برجام و FATF پنهان شده بود.
آمریکا و غرب اگر به خودتحریمی دولت ایران امید بسته بودند، طبیعی است که از حاکمیت مدیریت مبتنی بر «عقلانیت انقلابی» هراسان شده باشند. اگر هم در فضای دیپلماتیک و رسانهای جنجال میکنند، ناشی از همین هراس راهبردی نسبت به تغییر رفتار دولت در تراز جمهوری اسلامی است. همین جا اجازه دهید تا از موضوع دور نشدهایم، به حقارت برخی غربگرایان پس از شکست عاطفی اشاره کنیم. روزنامهای که قبل تیتر زده بود «امضای کری تضمین است» و مدیر آن اعتراف کرد برای جا انداختن برجام، مجبور شدهاند وعدههای دروغ بدهند، دیروز بایدن را «رهبری با قلب سرد» توصیف کرده و نوشته است «بهنظر میرسد خوشبینی - البته واقعگرایانه- در دولت ایران (و قطعا برخی از ما ناظران) نسبت به «عصر بایدنی» تنها چهار ماه پس از پیروزی او کمرنگ و نهایتا محو شد. این واقع گرایی خوش بینانه مبتنی بر این بود که بلافاصله پس از پیروزی بایدن بر رقیب خود- ترامپ- صداهایی صریح از کاخ سفید بلند خواهد شد مبنی بر اینکه واشنگتن میپذیرد مسئولیت درهم شکستن برجام بر شانه هایش است و با انجام اقدامات حقوقی نمادین، دستکم بدون پیش شرط، تحریمهای سیاسی علیه مسئولان ایرانی را برمیدارد. اما بایدن حاوی هیچ پیام سیاسی نبود...
برخی از این روندها قابل پیشبینی نبود؛ پیشبینی میشد توافق با حدی از دلجویی از تهران اجرایی شود... [با همه اینها]بهنظر فرصت مناسبی است تا ایران برجام را که نجات بخش اقتصاد کنونی خواهد بود، بازپس گیرد. آمریکا تضمینی برای پایداری دائمی برجام نخواهد داد، اما به نظر آماده است دستکم در سه سال پیشرو به تلاش ایران برای گریز از بحران اقتصادی و احیای نظم اجتماعی احترام بگذارد» (؟!)
آمریکا و غرب، اگر هم فشار سیاسی برای بازگشت ایران به مذاکرات طبق انتظار آنها میآورند، متکی به همین احساس حقارت و شیدایی غربگرایان است. دشمنان ترسیدهاند ایران جدید، بیاعتنا به دغلبازیهای آمریکا و اروپا، تحریمها را دور بزند و امید را به پیشران اجتماعی پویش پیشرفت برگرداند. همین بیاعتنایی و ابراز بینیازی دولت جدید به برجام و شش سال مذاکرات فرسایشی پس از انعقاد آن است که غرب را برای درخواست مذاکره هرچه سریعتر و بازگشت به برجام به دست و پا انداخته.
و حال آنکه غربیها به درخواستهای منفعلانه دولت قبل بیمحلی میکردند.
اندیشکده آمریکایی کوئینسی اخیرا در تحلیلی به قلم مارک فیتز پاتریک و درباره احساس نیاز غرب اذعان کرد: «احیای برجام برای آمریکا بهخاطر سرعت پیشرفتهای هستهای ایران، از هر چیزی واجبتر است. ایران اعلام کرده که بازگشتش به مذاکرات چند هفته دیگر طول خواهد کشید و با توجه به اینکه سید ابراهیم رئیسی از مزیت همکاری تندروهای همفکر در تمامی ارکان حکومت برخوردار است، بهنظر میرسد این تاخیر هدفمند باشد. ایران به انباشت اورانیوم غنیشده و استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته ادامه میدهد و به شیوههای گوناگون میکوشد توانمندی هستهای خود را تقویت کند. هرچند طبق پادمانهای عادی، ایران همچنان به آژانس اجازه بازرسی میدهد، اما فراتر از اینکه در برجام پذیرفته بود، نمیرود. لزوم از سرگیری امکان نظارتی به تنهایی، دلیل محکمی برای لزوم بازگشت کشورها به برجام است. برجام در محدود کردن پیشرفت ایران عملکرد بسیار بهتری داشت».
اما در کنار این احساس نیاز به برجام، اندیشکده «انجمن کنترل تسلیحات» مستقر در واشنگتن اذعان میکند: «هیچ تضمینی وجود ندارد که آمریکا دوباره از توافق هستهای خارج نشود... دولت رئیسی از شش دور مذاکره قبلی ناراضی است. شورای عالی امنیت ملی ایران دو ماه قبل اعلام کرد مذاکرات وین بهدلیل قلدری آمریکا به نتیجه نرسید. مجلس ایران در واکنش به ترور محسن فخری زاده، قانونی را به مثابه اهرم فشاری علیه آمریکا برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها تصویب کرد. مطابق این قانون، دولت ملزم به گسترش استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته و ذخیره اورانیوم ۲۰ درصد است... از سرگیری مذاکرات در وین بسیار پیچیده است. آمریکا بهدنبال دریافت نوعی تعهد از ایران مبنی بر مشارکت در مذاکرات بیشتر، پس از احیای برجام است. بایدن متعهد شده با پرداختن به مسائل منطقه، دستیابی به توافقی قویتر و بلندمدتتر را دنبال کند. ایران در مقابل در پی تعهدی است تا جانشینان بایدن نتوانند کار ترامپ، در بازگرداندن دوباره تحریمها را تکرار کنند. اما یک مقام وزارت امور خارجه آمریکا میگوید هیچ تضمینی وجود ندارد که دوباره از توافق خارج نشویم»!
وزارت خارجه آمریکا، چهارم تیرماه گذشته اعلام کرد: «واشنگتن نمیتواند هیچ تضمینی برای خارج نشدن دوباره از برجام پس از احیای آن به ایران بدهد»! همچنین آنتونی بلینکن، قبل از آن گفته بود «برجام، به شکل کنونی قابل بازگشت نیست. توافق پیشین (؟!) با ایران، شامل مواردی بود که این کشور را بیش از پیش به قدرت هستهای نزدیک کرد؛ از این رو باید تلاش کنیم برخی مفاد آن را تغییر دهیم. ما بهدنبال یک توافق قویتر و طولانیتر هستیم»! این وقاحت البته به دولت بایدن محدود نمیشود. چنانکه وقتی آقای روحانی ۲۷ دی ۹۵ گفت «برجام، توافق دوجانبه نیست که ترامپ بگوید خوشم میآید یا بدم میآید»، جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید در دولت اوباما به فاصله دو ساعت پاسخ داد: «اوباما بارها گفته که ما درخصوص آنچه دولت بعد با برجام میکند، هیچ تضمینی ندادهایم. دولت بعدی بر اساس اینکه چه چیزی را در راستای منافع ملی تشخیص میدهد، تصمیم مقتضی را در قبال توافق خواهد گرفت»! حتی قبل از آن، سخنگوی دولت اوباما مدعی شد «برجام، یک معاهده رسمی نیست و هیچکس نمیتواند مانع این شود که طرفِ توافق، آن را ترک کند»!
اینگونه بود که کلکسیونی از گلایههای بیسرانجام در دولت روحانی شکل گرفت و ثابت کرد مذاکره و توافق با آمریکا، به انداره ماندگاری قالب یخ در مقابل آفتاب تابستان، دوام و اعتبار ندارد. این ادبیات تلخ را مرور کنید: «ظریف: روحانی به برجام عمل کرد، اما اوباما نه. مصوبات برخلاف برجام، در دوره اوباما آمد»، «سیف رئیس کل اسبق بانک مرکزی: ما قادر نیستیم از پولهای خود در خارج استفاده کنیم؛ آمریکا به تعهداتش عمل نکرد. تقریباً هیچ چیز از برجام عاید ما نشده»، «نامه اعتراضی دولت روحانی به سازمان ملل: تمدید قانون تحریم ایسا، مغایر تعهدات آمریکا در برجام است»،
«ظریف در مجلس: اشتباه کردیم به حرف کری اعتماد کردیم؛ وزیر خارجه و خزانهداری آمریکا به ما گفته بودند اگر قانون داماتو به سنا برود، ما جلوی آن را میگیریم؛ عدم اجرای ایسا جزو توافق بود و تصویب آن نقض برجام است».
اینها البته اتفاقات تلخی است که به تاریخ پیوسته و به همت دولت و مجلس، دیگر تکرار نخواهد شد. قانون مصوب مجلس برای کاهش تعهدات برجامی و تضمین لغو تحریمها، با وجود تاخیرهای انجام گرفته در اجرای آن، درست کار میکند. گام اول، آغاز غنیسازی بیست درصد در فردو و گام دوم، توقف اجرای پروتکل الحاقی و نظارتهای فر اپادمانی آژانس بود. نشانه درستی مسیر، دست و پا افتادن غرب، و مجوز دادن به برخی کشورها برای تسویه بدهی با ایران (ولو در قالب موذیانه و غیرقابل قبول فروش کالای دارای مشابه داخلی) است. اگر قاطعیت انقلابی برای بازگرداندن توازن به اجرای برجام (تعهد در برابر تعهد/ نقض در برابر نقض) نبود، آمریکا و اروپا به صرافت نمیافتادند برای توقف یا تزلزل در تصمیم ایران، امتیازات محدود پیشنهاد کنند و حال آنکه دولت روحانی را با وعدههای هیچ و پوچی مثل کانال اسپیوی و اینستکس سر دواندند و آخرش هم سر بزنگاه، در مضیقه تحریم دارو و واکسن گرفتار کردند. اما توافق، امری طرفینی است. ایران، بیش از این معطل نمیماند که آیا آمریکا به تعهداتش عمل میکند یا نه. دولت تصمیم گرفته روند تعلیق و احاله همه مسئولیتها و کارها به برجام را متوقف کند و راه خودش را در زمینه پیشرفت درونزا و جهان شمول (نه متوقف غرب) ادامه دهد.
**************
روزنامه وطن امروز**
از گزارش قتل خاشقجی تا انتشار اسناد ۱۱ سپتامبر
رابطه دموکراتها با خاندان سعودی به کجا ختم میشود؟/فرزانه دانایی
۲۰ سال از زمانی که آمریکا به بهانه حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر، به افغانستان و عراق تهاجم نظامی کرد، میگذرد. حوادث ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ روابط ایالات متحده با کشورهای عرب و مسلمان را بشدت دستخوش تغییر و تحول کرد. حمله به برجهای تجارت جهانی، ارتباطات مبتنی بر امنیت انرژی و منافع مشترک را در منطقه بشدت دچار تغییر کرد و آمریکا به سمت مقابله با چیزی رفت که بوش از آن بهعنوان «تروریسم اسلامی» یاد میکرد.
نیمه دوم قرن بیستم میلادی، اتحاد ایالات متحده با کشورهای عرب مسلمان بر پایه این بود که آنها را از زیر چتر اتحاد جماهیر شوروی بیرون آورده و در دایره حمایتی خود قرار دهد. بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر، سیاست ایالات متحده و رابطهاش با کشورهای مسلمان بر این مبنا شکل گرفت که یا آنها واقعا درباره این حوادث گناهکار هستند یا اگر ثابت شود بیگناهند، میتوان دوباره رابطهای محتاطانه با آنها برقرار کرد!
با وجود اینکه آمریکا علیه بسیاری از کشورهای مسلمان سند قابل اتکایی در دست نداشت، اما شرایط را به نحوی پیش برد که این کشورها بیشتر از آمریکا، از تروریسم و حادثه ۱۱ سپتامبر ضرر دیدند. مسائل زیادی در این بین مطرح شد؛ از چگونگی صدور ویزا برای شهروندان کشورهای مسلمان گرفته تا نوع مقابله و تهاجم نظامی ایالات متحده به کشورهایی مانند عراق و افغانستان. همه این مسائل نشان داد مسؤولان وزارت خارجه و سازمانهای امنیتی آمریکا همیشه در هالهای از تردید و شک نسبت به شهروندان کشورهای مسلمان قرار دارند. در طول دوران ریاستجمهوری جورج بوش، او به دنبال ساخت دولت- ملت در کشورهایی بود که از نظر حکومتی، ضعیفتر از باقی کشورهای مسلمان بودند. نظریه اصلی این بود که فضاهایی که بدون حکومت باقی مانده یا حکومت ضعیفی در آنها برقرار است، میتوانند محلی برای رشد و گسترش سازمانهای تروریستی باشند. اما در هر صورت حمله آمریکا به افغانستان و عراق با نتایج مورد نظر بوش و رؤسایجمهور بعدی آمریکا مواجه نشد؛ یعنی ساختن دولت- ملتی مؤثر و موفق.
دولت اوباما تمرکز بر این کشورها را تغییر داد و فضا را به سمت تاکید بر خروج از عراق برد، اما با این حال میخواست تمرکز دیگری بر افغانستان داشته باشد. ظهور پدیده داعش در عراق این امکان را از اوباما گرفت که بتواند نقشه خود را اجرایی کند، بنابراین بعد از او، دونالد ترامپ تلاش کرد با به کار نبردن واژه «جنگ علیه ترور» و جایگزین کردن آن با عبارت «جنگهای بیپایان» نشان دهد چطور شرایط برای آمریکا در منطقه تغییر کرده است. نه او و نه جو بایدن که ظاهرا از ۲ نحله سیاسی متفاوت هستند هیچ کدام نمیخواستند جنگی تمامعیار را در داخل کشورهای منطقه همچنان ادامه دهند، زیرا میدانستند اهداف مرتبط با مبارزه با تروریسم را میتوانند با حملات پهپادی نیز از بین ببرند.
جنگ در عراق و افغانستان غیر از این مساله شرایط و فضای اجتماعی و سیاسی بین ملتها را نیز دچار تغییر و تحول زیادی کرد. در آمریکا مسلمانان تحت فشار زیادی قرار داشتند و اکثرا مورد هجوم و جرائم مرتبط با نفرت نژادی و قومی قرار میگرفتند. جنگ در این کشورها آسیب زیادی به زیرساختها وارد کرده و نتوانست پروسه دولت- ملتسازی را نیز با موفقیت به سرانجام برساند. بدین ترتیب عراق و افغانستان بزرگترین قربانیان حوادث ۱۱ سپتامبر در دنیا شدند.
با این حال کشوری که ۱۵ نفر از تروریستهای مرتبط با حملات ۱۱ سپتامبر از آن آمده بودند، همچنان رابطه خوبی با آمریکا داشت. عربستان سعودی با وجود فرازونشیبهای زیادی که در رابطه خود با آمریکا در دوران رؤسایجمهور دموکرات و جمهوریخواه این کشور داشته است، اما همچنان به عنوان متحد آمریکا در منطقه باقی مانده و تلاش دارد بیش از پیش به این کشور نزدیک شود. این در حالی است که براساس اسناد مرتبط با حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر از میان ۱۹ تروریستی که هواپیماها را دزدیده و به برجهای تجارت جهانی زده بودند، ۱۵ نفر ملیت سعودی داشته و در طراحی نقشه اصلی این حادثه تروریستی نقش داشتهاند. رهبر آنها، اسامه بنلادن نیز خود ملیت سعودی داشت و عضو یکی از مهمترین و موفقترین خانوادههای تاجر در عربستان سعودی بود. روابط تجاری پیچیده آمریکا با خاندان اسامه بنلادن، به همراه لابی مهم عربستان در واشنگتن در نهایت باعث شد در گزارشهای مرتبط با حوادث ۱۱ سپتامبر، به نقش عربستان سعودی و شهروندان این کشور در این حادثه اشاره چندانی نشود.
یکی از افرادی که از همان زمان رابطه بسیار خوبی با مسؤولان آمریکایی داشت و توانست اسناد مرتبط با تروریستهای سعودی را همچنان در آمریکا به صورت محرمانه نگه دارد، نایف بنعبدالعزیز آلسعود بود که در آن زمان وزیر امور داخلی بود و به عنوان یکی از گزینههای اصلی برای پادشاهی سعودی در سالهای آینده مورد توجه و حمایت مسؤولان آمریکایی قرار میگرفت. در آن زمان سیاست اصلی در روابط آمریکا و عربستان، «نفت برای امنیت» بود و آمریکا به قدری خود را وابسته به امنیت انرژی در منطقه میدانست که ترجیح میداد سخنی از احتمال دست داشتن افراد بانفوذ سعودی در حملات ۱۱ سپتامبر نگوید.
در اصل واشنگتن و ریاض همکاری نزدیکی برای دنبال کردن اعضای اصلی القاعده و طالبان در افغانستان و عراق داشتند. پیدا کردن راههای ارتباط بین عاملان این حادثه با دیگر شهروندان کشورهای پاکستان، امارات عربی متحده و عربستانسعودی تنها با کمک مسؤولان رژیم سعودی امکانپذیر بود.
با این حال شرایط در طول ۲ دهه گذشته تغییرات زیادی کرده است. روی کار آمدن ملکسلمان و ولیعهد شدن محمد بنسلمان نقشه بسیاری از مقامات مسؤول در آمریکا را برای تاثیرگذاری بر پادشاه بعدی این کشور که گمان میرفت نایف بنعبدالعزیز باشد، نقش بر آب کرد. تندرویهای محمد بنسلمان در جنگ یمن و همچنین ماجرای قتل خاشقجی باعث شد دولت جدید دموکرات تلاش کند فاصله خود با عربستان را حفظ کرده و در راستای فشار بر این کشور برای تعدیل رفتارهای ولیعهد جوانش برآید.
اگر چه ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود اجازه نداد ماجرای قتل روزنامهنگار عربستانی به بحرانی جدی در روابط ۲ کشور تبدیل شود، اما دموکراتها که دیگر میدانند بنسلمان آینده سیاسی خود را روی حمایت از ترامپ سرمایهگذاری کرده بود، تلاش دارند درسی تاریخی به او بدهند. تا همین چند وقت پیش اسناد تاریخی مرتبط با حوادث ۱۱ سپتامبر و نقش شهروندان سعودی در این حوادث به صورت محرمانه در انبارهای سازمان سیا و افبیآی نگهداری میشد. تلاش افکار عمومی و رسانهها برای متقاعد کردن ترامپ جهت انتشار این اسناد راه به جایی نبرد و هر بار لابی رژیم سعودی در کنگره و دولت آمریکا مانع انتشار آنها میشد.
ریاستجمهوری بایدن، اما شرایط را تا حد زیادی تغییر داده است. با وجود اینکه بایدن همچنان به اطاعت عربستان از سیاستهای ایالات متحده در منطقه نیاز دارد، با این حال تلاش دارد حفرههای بزرگ بیاعتمادی در داخل کشور خود را نیز با برخی اقدامات کوچک و جزئی پر کند. بر همین اساس است که انتظار میرود بزودی برخی اسناد محرمانه مرتبط با حوادث ۱۱ سپتامبر که به نقش سعودیها در این حادثه اشاره دارد توسط دولت آمریکا منتشر شود.
از نگاه خاندان سعودی، اما سیاست بایدن در واقع نوعی رها کردن عربستان سعودی در منطقه و تنها گذاشتن آن در شرایطی است که میداند این کشور بالاترین میزان حمایت از آمریکا را برای پیشبرد اهداف خود در عرصه سیاست خارجی نیاز دارد. از نظر سعودیها رها شدن این کشور توسط ایالات متحده دقیقا مانند کاری است که آمریکا با سایر متحدانش در منطقه نیز انجام داده است. رها کردن حسنیمبارک، رئیسجمهور مصر در ماجرای انقلاب این کشور و همچنین تمایل دولت اوباما برای گفتگوهای هستهای با ایران در فاصله سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ نگرانیهای زیادی را برای عربستان به وجود آورد. این روزها، اما این نگرانیها با خروج ناگهانی آمریکا از افغانستان و خالی کردن این کشور به نفع طالبان بیشتر شده است. سعودیها در عین حال میدانستند رئیسجمهور آمریکا چه دموکرات باشد چه جمهوریخواه، تفاوت چندانی در سیاستهای این کشور در مقابل ایران نمیکند. اگر چه عربستان همانطور که در اسناد ویکیلیکس نیز به این مساله اشاره شده است، خواهان حمله آمریکا به ایران در سال ۲۰۰۹ بود و گفته بود «سر مار باید قطع شود»، اما ۱۰ سال بعد در سال ۲۰۱۹ شاهد این مساله بود که ترامپ هیچ واکنشی به حملات انصارالله یمن به تاسیسات نفتی عربستان سعودی نشان نداد. آنها نمیتوانستند قبول کنند ترامپ، عربستان را که زمانی متحد اصلی آمریکا بود و مقصد نخستین سفر ریاستجمهوری ترامپ در سال ۲۰۱۶ نیز بود، به این سادگی رها کند.
در دوران بایدن، اما شرایط برای خاندان سعودی سختتر نیز شده است. از همان روزهای ابتدایی آغاز به کار دولت دموکرات، فشار رسانهها و افکار عمومی دولت بایدن را به این نتیجه رساند که باید کار نیمهتمام ترامپ را پایان داده و گزارشی از نقش محمد بنسلمان در قتل خاشقجی ارائه دهد.
بایدن همچنین در نخستین اقدام خود در عرصه سیاست خارجی خواستار پایان دادن به حمایتهای آمریکا از ائتلاف نظامی عربستان علیه یمن شد. این در واقع به منزله پایان یافتن جنگ یمن از نظر آمریکاییها بود. آنها البته مانند ترامپ نبودند که راهحلی آبرومندانه برای خروج عربستان از این جنگ داشته باشند. دموکراتها تنها میخواستند صورتمساله را پاک کنند و بدون اینکه هماهنگیای با عربستان درباره نوع بیرون آمدن این کشور از جنگ داشته باشند، به حمایتهای نظامی خود از این کشور در مساله جنگ یمن پایان دادند. این روزها، اما پهپادهای یمنی و موشکهای نیروهای انصارالله هر هفته مکانهای مختلفی در عربستان را هدف قرار میدهند و نیروهای سعودی اقدامی در جهت تلافی این حملات نمیتوانند انجام دهند.
آخرین اقدام دولت بایدن در موافقت با منتشر شدن اسناد محرمانه حادثه ۱۱ سپتامبر نشان میدهد این تنها آغاز راه برای ایجاد تفاوت در مسیر رفتار آمریکا با متحد قدیمیاش، عربستان سعودی است. رابطه پرفرازونشیب ۲ کشور، ۲۰ سال بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر هماکنون در نقطه عطف قرار دارد؛ جاییکه به احتمال زیاد به سمت بیتوجهی ایالات متحده نسبت به عربستان و جاهطلبیهای سیاست خارجی بنسلمان ختم میشود.
**************
روزنامه خراسان**
۲ پرونده مهم الکاظمی درتهران/میرزا رضا توکلی
روابط ایران و عراق با توجه به اشتراکات جغرافیایی، اجتماعی، مذهبی و ارتباطات تنگاتنگ مردمی فراتر ازروابطی دیپلماتیک و استراتژیک بوده وبه همین دلیل دیدارهای مقامات دو کشور پیوسته از اهمیت زیادی برخوردار است. در این بین، اما سفر روز گذشته الکاظمی نخست وزیر عراق به کشورمان آن هم پس از نشست «بغداد» اهمیت این سفر را مضاعف میکند. جدای از این که نشست بغداد حرکتی از سوی الکاظمی برای تثبیت جایگاه سیاسی وی در آینده عراق با توجه به انتخابات پیش رو بود، اما موضوع دیدار احتمالی نمایندگان ایران و عربستان در حاشیه این نشست نیز جایگاه پررنگی داشت. پروژهای که طی سالهای اخیر از سوی نخست وزیران عراق دنبال شده است. درزمان عادل عبدالمهدی، نخست وزیر پیشین عراق جایگاه ویژهای در میانجی گری میان تهران و ریاض پیدا کرده بود. سه کشور کمیتههایی را با افراد مشخص برای پیگیری گفتگوها تعیین کرده بودند و عبدالمهدی شخصا مذاکرات را برای کاهش تنشها و عادی سازی روابط میان ایران و عربستان دنبال میکرد. با شروع تظاهرات عراق در اکتبر دو سال قبل و تداوم حدود پنج ماهه آن، این مذاکرات متوقف شد. اما با روی کار آمدن الکاظمی و تغییرات در واشنگتن و رفتن دولت ترامپ، ریاض نیز که خود را تنهاتر میدید خود را به ادامه این مذاکرات و رفع تنشهای منطقهای، متمایلتر نشان داد و آن طور که سفیر ایران در بغداد اعلام کرده تا کنون چند دور مذاکرات در این زمینه برگزار شده است. این که الکاظمی تا چه حد بتواند این فرایند را سرعت ببخشد بیش از آن که به تواناییهای وی معطوف باشد به حسن نیت طرف عربستانی مربوط است چرا که تهران همواره اعلام کرده آماده است با همه کشورهای منطقه باب گفتگو را بگشاید و بهترین روابط را داشته باشد. اما خیلی از تحلیلگران معتقدند، ریاض نوع روابط خود در منطقه و به ویژه با ایران را متناسب با نوع روابطش با آمریکا تنظیم میکند لذا براین اساس هر گاه فضا و چشم انداز تنش بین ایران و آمریکا پر رنگتر شود نباید انتظار استقلال رای از طرف عربستانی را داشت به عبارتی سران سعودی حداقل در شرایط فعلی برای ایجاد رابطه بدون تنش با ایران منتظر نتیجه مذاکرات احیای برجام در وین خواهند ماند. اما دیگر پرونده مهم سفر الکاظمی به تهران را میتوان موضوعات اقتصادی و انرژی دانست. افزایش همکاریهای اقتصادی بین دوکشور یکی از محورهای مهمی است که الکاظمی در سفر خود به تهران دنبال میکند و به طور مشخص افزایش حجم تبادلات تجاری ایران و عراق از حدود ۱۳ میلیارد دلار به ۳۰ میلیارد، از سرگیری حضور شرکتهای فنی و مهندسی ایران در پروژههای عراق و همچنین موضوع تبادلات بانکی بین دو کشور و آخرین وضعیت پولهای ایران در بانکهای عراق در ازای صدور انرژی، از جمله این موارد است. عراق به تازگی یک قرارداد ۲۷ میلیارد دلاری با توتال در حوزه انرژی امضا کرده است که برخی تحلیل گران آن را در زمینه کاهش وابستگی این کشور به برق و گاز ایران ارزیابی میکنند، اما با این اوصاف عراق همچنان واردکننده بزرگ انواع کالا و خدمات از ابتداییترین نوع تا کالا و خدمات با فناوری بالا ست. مواد غذایی و محصولات کشاورزی بزرگترین بخش از صادرات ایران به عراق است. بازار عراق به دلیل غیرتخصصی بودن، ظرفیت بالایی برای پذیرش کالاهای صنعتی ایران دارد و فرصت مناسبی را برای رشد آنها و همچنین خدمات مهندسی و فنی فراهم میکند. دراین میان علاوه بر فرصتهای مهم تبادلات مالی واقتصادی برای ایران در بازار عراق شاید بتوان گفت نوع رابطه با این کشور پازل نهایی بهرهمندی اقتصادی ایران از بازار سوریه را نیز تعریف میکند. به جرئت میتوان گفت که کریدور «تهران – مدیترانه» و نقش کلیدی بغداد در اتصال این خط بازرگانی از اهمیت زیادی برخوردار است. باید گفت جهش صادرات ایران به کشورهای اروپایی، شمال آفریقا و به ویژه سوریه جنگ زده که از ظرفیت بالایی برای واردات محصولات ایرانی برخوردار است، به باز شدن مسیر زمینی ایران، عراق، سوریه (از مرز بوکمال) بستگی دارد. مسیری که متاسفانه طی سالهای اخیر حتی با پیوستن عراق به کنوانسیون ترانزیت با کارشکنیهای مختلف در داخل این کشور همراه شد و همچنان این مسیر به روی بازرگانان وتجار ایرانی بسته است. مسیری مهم و استراتژیک که باز شدن آن علاوه بر کاهش ۵۰ درصدی هزینههای صادرات، زمان حمل بار به سوریه را از ۱۵ روز به ۲ روز کاهش میدهد و ایران را با فاصلهای کوتاه به دریای مدیترانه میرساند. روابط دو کشورالبته فراتر از تعاملات سیاسی، اقتصادی و نظامی و امنیتی است و پیوندهای عمیق و مشترکی همچون پیوندهای مذهبی دو کشور که هر ساله با پیاده روی اربعین نیز تجدید میشود ابعاد گسترده تری به این روابط میدهد. روابط ایران و عراق را میتوان ناگزیرترین و غیر قابل اجتنابترین رابطه میان دو همسایه دانست. رابطهای که قطعا آثار آن از مرزهای دو کشور فراتر میرود و نزدیکی این دو همسایه قدیمی میتواند یکی از پایههای مهم ثبات منطقه باشد واگر طرف عراقی اراده کافی برای توسعه این همکاریها داشته باشد قطعا دولت جدید ایران نیز با توجه به رویکرد منطقه محوری که دارد این روابط را به سرعت، پیش خواهد برد.
**************
روزنامه ایران**
۴ پیشنهاد برای بهبود سطح معیشت/وحید شقاقی*
در رابطه با معیشت مردم و بهبود آن لازم است چند توصیه به تیم اقتصادی و دولت جدید ارائه شود. دولت باید برای کنترل نرخ ارز تلاش کند. تا زمانی که نوسانات نرخ ارز وجود داشته باشد و روند نرخ ارز صعودی باشد، نوسانی شدن و افزایش قیمت کالا و خدمات را بهدنبال دارد؛ لذا باید بهصورت ویژه در کمیسیون انتظارات تورمی و کاهش بیثباتی و پیشبینیپذیری اقتصاد ایران و در نتیجه کنترل نوسانات نرخ ارز متمرکز شوند.
توصیه یا پیشنهاد دوم این است برای اینکه سفره مردم از این کوچکتر نشود دولت باید تلاش کند که هماهنگی بین نظام توزیع، وارداتی و تأمین داخلی ایجاد کند. پس باید بین این سه نظام هماهنگی ایجاد شود تا کالاهای ضروری مردم بموقع و با قیمت مناسب در اختیار مردم قرار گیرد. آنچه ما در دورههای گذشته شاهد بودیم این بود که بین این سه نظام هماهنگی وجود نداشت یعنی واردات بموقع صورت نمیگرفت و گهگاهی در توزیع کالا از عمده فروشی به خرده فروشی و تا مصرف کننده و زنجیره توزیع بهدرستی عمل نمیکرد یا تأمین داخلی صورت نمیگرفت.
این مسأله موجب میشد که برخی از کالاهای ضروری افزایش قیمت پیدا کند و بر سفره مردم فشار وارد شود. پیشنهاد سوم این است که دولت باید نظام یارانهها را اصلاح کند. اصلاح نظام یارانهها جزو ضروریات است، چرا که درحال حاضر یارانههای متعددی در اقتصاد ایران توزیع میکنیم که هدفمند نیستند و دهکهای کم درآمد منتفع نمیشوند. همچنین برای حاملهای انرژی، معافیتهای مالیاتی و برای برخی از واردکنندهها، یارانههای مختلف پرداخت میشود. از یارانه ارز ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی تا معافیتهای مالیاتی که به نحوی یارانهای است که در اختیار برخی از افراد قرار میگیرد تا یارانهای که برای حاملهای انرژی پرداخت میشود.
این نظام یارانهای در خدمت ثروتمندان است و دهکهای کم درآمد منتفع نمیشوند؛ لذا اصلاح نظام یارانهای یکی از ضروریاتی است که به مردم کمک میکند، چون در این شرایط خاصی که کشور در پیش دارد اجرای این توصیه لازم است.
پیشنهاد چهارم این است که در اقتصاد کلان تلاش شود تورم را کنترل کنند. امسال احتمالاً تورم بیش از ۴۰ درصد داشته باشیم. در اقتصاد تورمی وقتی با نظام مالیاتی، نظام یارانهای، نظام بانکی مختل است و کار نمیکند این تورم به دهکهای کم درآمد تحمیل میشود؛ لذا تیم اقتصادی دولت باید تلاش کند که ریشههای تورم را مهار کند و برای سالجاری بتوانیم تورم را تا حدودی کنترل کنیم، چون در اقتصاد تورمی فشار تورم به دهکهای کم درآمد وارد میشود. علت این موضوع هم این است که سه نظام بازتوزیع ثروت و درآمد بهدرستی عمل نمیکند.
نکته قابل تأمل آنکه در کشورهای دیگر تورم در اقتصاد بر ثروتمندان تأثیر میگذارد، چون آن سه نظام درست کار میکند در حالی که در ایران تورم بر دهکهای کم درآمد جامعه تأثیر میگذارد.
*استاد اقتصاد دانشگاه خوارزمی
**************
روزنامه شرق**
قلم برگیر، ایستاده!/مهرنوش جعفری
براساس کتاب منتشرشده حاوی اسناد سفارت آمریکا در تهران درباره افغانستان، سافرونچک دیپلمات ارشد آمریکایی مستقر در پیشاور، در همان سالهای اول اشغال افغانستان توسط روسها در سال ۱۹۷۹ گزارشی از ملاقات کاریاش با چند نفر از مجاهدین افغان در پیشاور که سرگرم نبرد با حکومت وابسته به شوروی سابق در کابلاند، مخابره میکند. او که حوصلهاش از جر و بحث میان مجاهدین از همان ابتدای جلسه سر رفته است، حال خود را چنین توصیف میکند: انگار در آغل گوسفندان هستم! این احساس دیپلماتی است که قرار بوده با حمایت از مجاهدین افغان از ظرفیت آنها برای پسزدن روسها و آزادی مردم افغانستان استفاده کند. لابد میدانید که آمریکا در اوایل دهه ۶۰ شمسی سلاحهای پیشرفتهای مانند موشکهای استینگر را در اختیار مجاهدین قرار میداد تا جتهای روسی را شکار کنند. با وجود این در چهار دهه اخیر شاهد آن بودیم که متأسفانه خود مسلمانان افغان مثل هر جای دیگر در ممالک اسلامی بحرانزده، بیش از هر عامل خارجی اعم از روسها و آمریکاییها از همدیگر کشتهاند. اینک طالبان که گفته میشود متفاوت از گذشتهاند، بار دیگر با تکیه بر قدرت زور و اسلحه و انواع ادوات جنگی و با سازوکاری سیاسی که دقایق آن نامعلوم است، بر تمامی افغانستان چیره شده اند و تصور نمیرود مقاومت پنجشیر نیز ادامه یابد و با حمایت آشکار و پنهان پاکستان و برخی شیوخ منطقه، دیر یا زود زیر سلطه حکومت مرکزی خواهد رفت. رفتار حکومت طالبان نشان میدهد که حتی اعتراضهای مدنی مثل تظاهرات زنان، تحمل نخواهد شد. اگرچه نگارنده معتقد است تنها راه درست و ممکن، مقاومت همین روش مدنی و پایداری در این روش است. اکنون خواهناخواه باید پذیرفت که تسلط بیچونوچرای طالبان واقعیت امروز افغانستان است. ناگفته نماند مشروطکردن شناسایی دولت طالبان توسط دولتهای غربی و بهویژه آمریکا، یک شوخی مسخره برای بهحاشیهبردن فضاحتشان در نحوه خروجشان از باتلاق افغانستان و نیز بهابتذالکشیدن ارزشهایی است که منادی آن بودهاند؛ اما سلطه مجدد طالبان تصوری را در ذهن تداعی میکند؛ وقتی که قرار بود بر گوشههایی از ویرانههای عراق و سوریه یک دولت اسلامی برساخته شود، آن هنگام این احتمال قوت و بلکه عینیت یافته بود که با تشکیل چنین حکومت افراطی متشکل از سلفیون افراطی، حاکمیتی خشن و پرقدرت در شرف تولد است. این پدیده را چه براساس انگیزه تقابل با نفوذ غربی و چه در رقابت عمده با انقلاب اسلامی ایران، تحلیل کنیم واقعیت امر این است که باید این سناریوی چندوجهی را در اصل، پاسخی عملی بدانیم به نیاز معنوی و سیاسی و آرمانی نسل جوان و معترض در کشورهای اسلامی نسبت به سلطه دیکتاتورهای فاسد داخلی و نیز نفوذ و سلطه بیگانگان در کشورشان. این نسل آرمان خود را در برپایی حاکمیت احکام و شریعت اسلامی در جوامع خود میدانند. بیآنکه دریافته باشند، آیا روش و سبک و سیاق عمل و رفتارشان یعنی قبضه حکومت به ضرب و زور شمشیر، هیچ نسبتی با مبانی اصیل اسلامی و سازگار با قرآن را دارد؟ بنابراین تحولات سریع افغانستان اینک از یک منظر بهنظر میرسد تعبیر رؤیای سرکوبشده سلفیونی است که ریشههای عمیقی در ساخت سیاسی و اجتماعی جوامع منطقه از شبهقاره به ویژه غرب و شمال غرب پاکستان تا آسیای جنوب غربی و جنوب خلیج فارس دارند. اشغال افغانستان این بار مانند اشغالگریهای ۴۰ ساله از نوع روسی یا آمریکایی نیست، بلکه تولد حکومتی است که لابد باید خبر توفیقات اخیر آن روح بنلادن را در اعماق آبهای اقیانوس هند، به وجد آورده باشد. حکومتی که مدعی است آمال و آرزوهای بخش وسیعی از مسلمانان را جامه عمل خواهد پوشاند حتی اگر آشکارا با موازین اخلاق و حق ذاتی انسان یعنی آزادی و نیز مظاهر تجربه بشری یعنی مدرنیته مانند دموکراسی هیچ نسبتی برقرار نکند و همچنان لازم بداند از طریق رعب و وحشت بر مقدرات کشور حاکم شود و صدای معترضان را خاموش کند تا آنچه را که خیال میکند مراد اسلام و قرآن است، در جامعه حاکم کند. ازاینرو جبهه اصلی پس از این در برابر کارآمدی دستگاه فکری و نظری طالبان است نه صرفا زور و سلاح آنها؛ و اتفاقا پاشنه آشیل طالبان در این مرحله ایجابی در مواجهه فکری و فرهنگی و اجتماعی در داخل است.
اینکه طالبان به وجود حداقلی از آزادی بیان و فکر ملتزم خواهند بود یا نه، مشخص خواهد کرد که در این فاز ایجابی قادر به اداره کشور خواهند بود یا اینکه ناگزیر از توسل به خشونت و سانسور و تشدید سرکوب خواهند بود. امروز میبینیم افغانستان گورستان سرمایه یک تا دو تریلیون دلاری آمریکاست که از جیب مالیاتدهندگان آمریکایی نصیب صاحبان ماشین جنگی این کشور شد. تجربه دموکراسی غربی در افغانستان نیز مانند تجربه سوسیالیستیکردن آن دیار از طریق کودتاهای سریالی مارکسیستی کلا در گل فروماند و نتایج نرمافزاری غرب بهویژه اعتبار و سرمایه اخلاقی آن هم به باد فنا رفت؛ بنابراین کل دنیای غرب شرمسار از کارنامه ۲۰ سال اخیرش، از این جهت یک عذرخواهی بزرگ را به مردم افغانستان و بلکه دنیای جهان سوم بدهکار است که به نظر نمیرسد حتی قادر به درک عمق شکست اخلاقی خود بهعنوان رهبریت سیاسی جهان آزاد و دموکراتیک باشد. همچنین دیدیم که تجربه ۲۰ ساله اخیر در افغانستان در زمینه دولتسازی، چیزی جز فساد همهگیر و ناامنی برای مردم این کشور که حاصل تام و تمام عملکرد دولتهای فاسد و پوشالی و بهشدت ناکارآمد و وابسته بود، به بار نیاورد و نیز دیدیم که چگونه در برابر لشکر متعصب طالبان مثل کرباس تکهپاره شدند و رئیسشان دزدانه از کشور بحرانزده خود گریخت. شاید در حالت خوشبینانه علاوه بر تجربیات بزرگ گذشته، تنها چیزی که در حکومت فعلی نصیب مردم این دیار شود، امنیتی است که ۴۰ سال است از آن محروم بودهاند. اگرچه بهناچار باید محرومتر از حقوق حداقلی خود نسبت به گذشته، سر کنند. بههرحال چسب دیکتاتوری و حاکمیت متکی به شمشیر و شعارهای ناب جهادی بهقدر کافی قوی هست تا بر شکافهای متعدد اجتماعی موقتا سرپوش بگذارد و مردم این کشور هم که کلکسیونی از فجایع را چشیدهاند، این فقره جدید برایشان خارج از آستانه تحمل به نظر نمیرسد. در کنار نگرانیهایی که برای مردم ایران و نه دولت احساس میشود، بیشتر از آن، حق میدانم که باید برای سرنوشت مردمان آن دیار متأسف بود. دیاری که سرانه سلاحهایش بیشتر از تعداد مدادها و کلماتی است که کودکانش و بلکه نسل قبلی با آن نوشتهاند و سرانه فشنگهایش بیشتر از جملات کتابهایی است که خواندهاند. شاید بر ویرانههای این کشور نهضت فرهنگی اصیل و خودجوشی شکل بگیرد که امیدش بهجای گلوله به مدادهایی باشد که کودکانش باید به دست بگیرند و اینبار با تکیه بر آگاهی و تعهد به مقاومت مدنی سرنوشت خودشان را خودشان بنویسند.
******************************************