صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۳۴۹۲۸۲

چین اهل جنگ نیست

یدالله کریمی‌پور

در سرشت جغرافیایی یا به تعبیر دقیق تر ژئواستراتژی چین،‌ در مقیاسی کلی، هجوم و استیلای خشونت بار نظامی نیست. منظور از مقیاس،‌ مقایسه اش با امریکا، روسیه، اروپا و ژاپن است.

 البته چینی ها برای تامین امنیت تاریخی- درازمدت خود در فضای خارج نزدیک دست به اشغالگری زده اند. بنگرید به تبت. ولی فضاهای جغرافیایی، اجازه باز شدن پیرامونی- جهانی را به آنان نداده و نمی دهد.

چیرگی بر هند با وجود هیمالیا و تراکم جمعیتی شبه قاره، ناممکن بوده و سرازیر شدن در استپ های سیبری نیز بس سخت تر. چینی ها هم چنین در برابر طبیعت و مردم هندوچین نیز ناگزیر به فروتنی تاریخی بوده اند. هر چند نفوذ فرهنگی آنان همه خاور و جنوب خاوری و بلکه مغول ها را نیز در بر گرفته و مستحیل ساخته است.

«جغرافیا» گسترش نفوذ سرزمینی و چیرگی نظامی را از دیر باز از چین سلب کرده و از این منظر این ملت بزرگ را در سه جلگه هوانگهو، یانگ تسه و سی کیانگ زندانی خود کرده است. در یک کلام چین از دیدگاه نظامی قدرتی منزوی است. در عوض آنان همه توان خود را بر بسط بازرگانی و کسب قدرت اقتصادی نهاده و گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربوده اند. بهتر است در مقیاسی کلی، بیشتر مسائل و استراتژی چینی ها از این منظر دیده شود.

چین به دنبال حق و باطل و اتحاد استراتژیک یا تقابل دائمی با هیچ کشوری نیست بلکه چین به دنبال آن است که با تعامل با طرفین و بدون درگیر شدن، برنده نهایی باشد.

 مطابق همین سیاست، در دعوای اسرائیل و اعراب، پکن روابط نزدیک با هر دو طرف ماجرا را حفظ کرد. در قضیه کره شمالی نیز چین توانسته است هم کره شمالی و هم آمریکا، کره جنوبی و ژاپن را به خود وابسته و سپاسگزار گرداند.

گزارشگران حقیقی کربلا
دکتر یعقوب توکلی

مهم‌ترین گزارشگران واقعه کربلا مقتل‌نویسان هستند. مقتل‌نویسی گزارش نوعی زندگی بر اساس شهادت است. در این نوع نوشته‌ها بخش انتهایی زندگی افراد به صورت حماسی روایت می‌شود. این شخصیت‌ها معمولاً افرادی هستند که در برابر ظلم ایستادگی و در برابر باطل از حق دفاع کرده اند. نکته مهم این است که مقتل‌نویس باید قادر باشد روایتی فارغ از برداشت‌ها و آرزو‌های شخصی و دور از تعصبات را به شکلی بیان کند که حتی‌الامکان با واقعیت انطباق داشته باشد.
به گفته مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی بیش از ۷۰ کتاب با عنوان مقتل به روایت حادثه کربلا پرداخته‌اند. این مقتل‌ها غالباً زبان ساده‌ای دارند و عاری از شعر و توصیفات ادبی پیچیده و ثقیل هستند. نویسنده، داستانش را بسیار روان و ساده بیان می‌کند و به شکلی که در کلاس‌های داستان‌نویسی امروز توصیه می‌شود، به شرح واقعه می‌پردازد. راویان حادثه کربلا یا همان مقتل‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند:
گروه اول خانواده خود امام حسین (ع) بودند که حضرت آن‌ها را با خود به کربلا بردند که بعد‌ها و در دوره سنگین خفقان پس از عاشورا، داستان کربلا را به گوش دیگران برسانند. در میان این گروه نقش امام سجاد (ع) در روشنگری و نقل واقعه کربلا برجسته است.
گروه دوم دشمنان بود. موقعی که ابن زیاد از لشکریانش می‌خواست واقعه را شرح بدهند و آن‌ها اعلام می‌کردند که چه کسانی را کشته‌اند، حرف‌های‌شان به عنوان بخشی از وقایع نوشته می‌شد. در قیام مختار هم وقتی نوبت به انتقام از قاتلان شهدای کربلا رسید، بسیاری از آن حرف‌ها تکرار شدند. یکی‌دو نفر از این راوی‌ها در روز عاشورا در لشکر یزید بودند، ولی بعد‌ها توبه کردند و تمام ماجرا را نقل کردند.
گروه سوم دوستداران و شیعیان امام بودند که در روز عاشورا به دلایلی نتوانستند با امام همراه شوند. یکی از آن‌ها از اصحاب خاص امام علی (ع) بود به نام اصبغ‌بن نباته که در جنگ صفین در کنار امام جنگید و در آخرین لحظات عمر حضرت هم بر بالین ایشان بود، اما در روز عاشورا زندانی بود. او نخستین کسی است که در وصف واقعه کربلا مقتل نوشته است.
بدیهی است که صادق‌ترین و امانتدارترین راویان واقعه عاشورا گروه اول و از این جهت بسیار معتبرند. در گروه سوم هم عده‌ای حضور دارند که به واسطه حضور در صحنه، آن بخشی از حقایق را که روایت می‌کنند ارزشمندند. مقتل‌نویسی در طول تاریخ ادامه پیدا کرد و حتی علمایی، چون شیخ صدوق، علامه حلی و سید‌بن طاووس هم مقتل نوشتند. همه این مقتل‌ها به زبان عربی نوشته شده‌اند. اولین مقتل به زبان فارسی را ملاحسین کاشفی‌سبزواری نوشت. او با جامی، شاعر حماسه‌سرای معروف قرن هشتم معاصر بود و منبر‌های معروفی داشت. سلطان حسین بایقرا از پادشاهان تیموری از او خواست به فارسی مقتل بنویسد تا فارسی‌زبان‌ها هم بتوانند راحت مقتل بخوانند و او «روضه‌الشهدا» را نوشت که با استقبال شدید مردم مواجه شد. از آنجا که مقتل فارسی وجود نداشت و دربار هم به شدت از این مقتل حمایت کرد، این مقتل در سراسر ایران رواج پیدا کرد و باعث شد به مجالس عزاداری امام حسین (ع) مجلس «روضه‌خوانی» گفته شود.
نکته مهم این است که تا قبل از تألیف «روضه‌الشهدا» هیچ‌یک از مقتل‌نویس‌ها به خود اجازه دخل و تصرف در متن روایت اصلی را نمی‌دادند. روایت‌ها ساده و بدون تشبیه و توصیفات پیچیده بودند، اما در روضه‌الشهدا نویسنده بخش‌هایی را به عنوان زبان حال حضرت اضافه کرده بود که کاملاً از متن اصلی خارج بود و باعث شد بحثی به نام تحریفات عاشورا در حوزه مکتوب مطرح شود.
در دوره صفویه به تقلید از روضه‌الشهدا کتاب‌های متعددی نوشته شدند که اکثرشان بی‌پایه و اساس و جعلی بودند. بدترین آن‌ها کتابی است به نام «اکسیر‌العبادات فی اسرار الشهادات» نوشته فاضل دربندی. او رسم قمه‌زدن را باب کرد و در کتابش مسائل عجیب و غریبی مثل طولانی‌تر بودن روز عاشورا از روز‌های معمولی و یاری جن به امام حسین (ع) یا کشته شدن ۳۰۰ هزار تن به دست امام را آورده است، البته بخشی از آنچه ما امروز تحریف می‌دانیم، در اصل در این تعریف نمی‌گنجند و نتیجه ورود واقعه کربلا به داستان و اشعار است. قضیه از این قرار است که شعرا و نویسندگان روایت خود را از واقعه وارد متن اصلی کرده‌اند، بی‌آنکه اشاره‌ای به داستانی بودن قضیه داشته باشند. این نوع تحریفات در واقع نوعی تحریف معنوی هستند که صدمه چندانی به روایت اصلی واقعه عاشورا نمی‌زنند. از جمله این تحریف‌ها قصه ارینب است که بیشتر به مثلث‌های عشقی رمان‌ها و فیلم‌های معاصر شباهت دارد و دور از شأن امام است.
این احتمال وجود دارد که کسی که مقتل‌ها را جمع‌آوری می‌کرد، این موارد را از هم تشخیص نداده باشد، اما کسانی که قصد دارند واقعه را برای مردم شرح دهند، باید مراقبت کنند مواردی را که با مواضع امام و پیام عاشورا تناقض دارند، بیان نکنند.
یکی از کسانی که در مقابل تحریفات مقتل‌ها به شدت موضع‌گیری کرد، مرحوم امیرکبیر بود که در دوران صدارتش خواندن «اسرار الشهادات» را در مجالس روضه ممنوع اعلام کرد. سیدجمال‌الدین اسدآبادی خود مقتلی را نوشت، حتی پسر عباس‌میرزا هم یک مقتل خالی از خرافات را نوشت. شیخ عباس قمی، مؤلف مفاتیح‌الجنان، مقتل معروف «نفس‌المهموم» را نوشت. مقتل‌های معروفی که می‌توان از آن‌ها استفاده کرد، عبارتند از: طبقات الکبری ابن سعد، انسان الاشراف بلاذری، اخبار الطوال دینوری، ارشاد شیخ مفید، روضه الواعظین ابن قتال نیشابوری، تاریخ طبری، اعلام‌الوری طبرسی، تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر، مقتل‌الحسین خوارزمی، الکامل فی‌التاریخ ابن اثیر، تذکره الخواص سبط ابن‌جوزی، مُثیرُ الأحْزان وَ مُنیرُ سُبُلِ الأشجان جعفر بن ابی ابراهیم معروف به ابن نما، کشف الغمه اربلی، سیر اعلام النبلاء ذهبی و از همه مهم‌تر اللهوف علی قتلی الطفوف (لهوف) سید‌بن طاووس. کتاب سید‌بن طاووس جایگاه ممتازی دارد و بسیاری از علمای شیعه، از جمله رهبر معظم انقلاب از مداحان می‌خواهند که از آن استفاده کنند.
خواندن مقتل‌ها در ایام محرم از بسیاری از کار‌ها و عزاداری‌ها باارزش‌تر است و کمک بیشتری به فهم این واقعه تاریخی می‌کند. واقعه کربلا و ستمی که بر خاندان پیامبر (ص) رفت، به اندازه کافی دردناک و عظیم است و نیازی به پروبال دادن به این واقعه نیست. اگر کسی این واقعه را به درستی درک کند، قلب او هرگز آرام نخواهد گرفت.

مسئله ای حیاتی که اولویت نظام برنامه ریزی نیست!
مهدی حسن زاده
دیری نپایید که محیط زیست از مفهومی روشنفکرانه و دغدغه ای محدود به برخی خواص جامعه به دغدغه ای عمومی تبدیل شود. سال های نه چندان دور، محیط زیست در کشور ما دغدغه ای صرفا متعلق به طبقه متوسط و روشنفکر محسوب می شد. حفظ فضای سبز، جلوگیری از قطع درختان و از بین بردن پوشش جنگلی و تفکیک زباله، دغدغه هایی بود که عموما به قشر نخبگان جامعه محدود می شد اما از زمانی که گرد وغبار نفس اهواز را گرفت، خشکی و قطع حقابه هیرمند، کشاورزان سیستانی را مستاصل کرد و دریاچه ارومیه به عنوان نگین شمال غرب ایران و خاطره جمعی مردم آذری زبان کشورمان، هر سال خشک و خشک تر شد، مسئله محیط زیست دغدغه عموم مردم شد. مردمی که می دیدند گردوغبارهای ناشی از کانون های داخلی و کشورهای همسایه چگونه راه تنفس آن ها را تنگ کرده و امکان زندگی در برخی مناطق کشور را سخت کرده است.
برای شهروند اهوازی که به چشم خود دیدم به قصد مهاجرت به مشهد آمده است و از وی شنیدم که می خواهد از محل کار خود در اهواز به مشهد انتقالی بگیرد، مسئله تغییر اقلیم و امکان فرار از گرمای 50 درجه همراه با گردوغبار و کمبود آب با کیفیت، مسئله ای حیاتی است که وی را به مهاجرت از جنوب غرب به شمال شرق ایران و زندگی در جوار حرم امام مهربانی ها حضرت علی بن موسی الرضا (ع) سوق می دهد اما شاید بتوان گفت مشهد و برخی مناطق دیگر کشور نیز تا نزدیک شدن به آن چه که در خوزستان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان شرقی و غربی به وقوع پیوسته فاصله ای ندارد.
دوشنبه هفته قبل، 2 مرداد در گزارشی با تیتر «موج بیابان زایی؛ هجوم ریزگردها» آمارهای عجیبی از تغییر اقلیم در خراسان رضوی منتشر شد. در این گزارش براساس اظهارات مدیر کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان آمده است: «طی چهار سال، بین سال های 1397 تا 1401 کانون های گرد و غبار در استان افزایش دو برابری داشته و تعداد آن به 30 مورد رسیده است. تقریبا نیمی از مساحت استان دارای اقلیم بیابانی است که حدود نیمی از این مساحت نیز تحت فرسایش بادی قرار گرفته است. طبیعت نیز یاری نمی دهد و میزان بارش در مشهد در سال های گذشته که به طور میانگین 200 میلی متر بوده، در سال آبی جاری به رقم بی سابقه 85 میلی متر رسیده است! از سوی دیگر، کمبود اعتبارات منجر شده است که 4 میلیون هکتار از اقلیم بیابانی استان تحت کنترل قرار نگیرد.» این ها به وضوح نشانه یک تغییر اقلیم است. ممکن است این تغییر اقلیم پایدار نباشد و با افزایش بارندگی از تبعات تغییر اقلیم و خشکسالی ناشی از آن و معضلاتی نظیر فرونشست زمین در غرب دشت مشهد، افت شدید سفره های آب زیرزمینی، افزایش بیابان‌ها و ازدیاد گرد وغبار، رهایی یابیم اما برخی پیش بینی های بلندمدت و روند طولانی مدتی که به طور تدریجی کاهش بارندگی و افزایش شدید مصرف در این خطه را نشان می دهد، به ما می‌فهماند که مسیر تغییر اقلیم به عقب باز نمی‌گردد و خوش بینانه ممکن است سرعت تغییر اقلیم کندتر شود.
انتظار می رود چنین مسئله ای، مسئله اول استان خراسان رضوی و استان هایی که درگیر پدیده تغییر اقلیم هستند باشد اما پرسش این است که در عمل و در مهم ترین اسناد بالادستی مرتبط با برنامه ریزی توسعه، چگونه به این مسئله نگاه شده است؟ بررسی لایحه برنامه هفتم توسعه نشان می دهد که به جز یک سری احکام کلی درباره جلوگیری از تغییر کاربری اراضی کشاورزی و ملی و برخی مواد قانونی مناسب برای بهینه سازی مصرف آب، در زمینه دیگر وجوه تغییر اقلیم، تدبیر خاصی اندیشیده نشده است. جلوگیری از رشد بیابان ها، مهار کانون های ریزگرد و احیای مراتع، اقداماتی است که برای مواجهه با پدیده تغییر اقلیم ضروری است اما لایحه برنامه هفتم توسعه تدبیر خاصی در این موارد پیش بینی نکرده است.
انتظار می رود که در هیاهوی برخی موضوعات کم ارزش سیاسی و مسائل دست چندم مطرح شده در دولت و مجلس و حتی دستگاه های محلی درگیر با معضل تغییر اقلیم، تغییر نگاه رخ دهد و مسئله ای که تبعات آن بر سلامت، رفاه و حتی به تعبیری زندگی و حیات غیرقابل چشم پوشی است، جایگاه محوری در تصمیم گیری های کلان پیدا کند و نقش همه دستگاه ها از بعد دیپلماسی و مذاکره با همسایگان در زمینه منابع آبی مشترک و بیابان هایی که کانون ریزگرد هستند، تا بخش کشاورزی به عنوان مصرف کننده اصلی آب، نظام شهرسازی از نظر استقرار جمعیت در مناطق دچار بحران و دیگر دستگاه ها، مشخص شود تا بتوان برای مواجهه با معضل اساسی تغییر اقلیم تدبیرهای مناسبی اندیشید.

عزاداری‌های تمدن‌ساز حسینی(ع) 

محمدهادی صحرایی
«می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آن كه خداوند نور خود را كامل خواهد گردانيد گرچه كافران را ناخوش آید.» سوره صف/ 8
رسم است برای سیدالشهداء که سلام خدا و خوبان و ما نثارش، از ابتدای ماه محرم تا روز عاشورا عزاداری می‌کنند و به پایان می‌رسانند تا اربعین فرا برسد و مراسم مفصل اربعین بگیرند، ولی چند سالی است به میمنت نابودی صدام و برکت استقرار امنیت با جبهه مقاومت، راهپیمایی اربعین مهیا شده و کل دو ماه محرم و صفر به یکی از مهم‌ترین مناسک «مردم محور» تمدن ساز تبدیل شده و مردم، تمرین جهانی شدن در حکومت مهدوی -که خدا در ظهورش تعجیل و تسهیل کند- می‌کنند. این اتفاق بزرگی که دشمنان، اهمیتش را بیش از دوستان فهمیده‌اند در اصل یکی از تولیدات نرم‌افزارهای فراگیر فرهنگی است که مثل اعتکاف رجبیه و مکتب حاج قاسم سلیمانی و سرود سلام فرمانده و اردوهای جهادی و... توانسته است توسط مردم تولید فرهنگ و قدرت نرم کند. و در اصل برای مراحل پنجگانه تمدنی به مردمی در میدان نیاز است که در اوج مسئولیت‌پذیری اجتماعی هستند.
اگر آنگونه که بزرگان و صدیقین گفته‌اند «‌خدا اراده کرده مردم ایران را به آرزوهای بزرگ و جایگاه اصلی خودشان برساند» پس جهاد تبیینی که از 5 مهر1400دستورش صادر شد و امربه معروف و نهی از منکری که از سال گذشته شدت گرفته را باید در این راستا و نیز امتحان سخت خدا برای پذیرش مسئولیت‌های بزرگتری دانست که در دوران ظهور، به آن نیاز داریم و چه مردمی صبورتر و مبارزتر و استوارتر و آبدیده‌تر از مردم ایرانی که محور مقاومت و بیداری اسلامی‌اند و به برکت تربیت شدن توسط امام خمینی و امام خامنه‌ای که رهبران جهانی‌اند توانسته‌اند جهان را به خود معطوف و مجذوب کنند. و این نگاه جانبدارانه و متعصبانه نیست، نگاهی واقع‌بینانه است که حتی دشمنان خونی ما آن را اعتراف کرده‌اند و می‌کنند. حال و روز امروز ما و دشمنان سرکش‌مان دیدنی است. 
ما را 43 سال تحریم کردند ولی اقتصاد آمریکا بدهکارترین اقتصاد جهان شد. خواستند بافت اجتماعی ما را بشکافند و شش ماه است مردمشان در خیابان‌های ‌اشغالی، سقوط اسرائیل را فریاد می‌زنند. رسانه‌هاشان از تحریم سیاه پوشیدن و سیاه زدن به دیوارها در محرم گفتند ولی روزنامه‌های اسرائیلی صفحات اول خود را به نشانه عزا سیاه کردند. بزرگان و معمرین ما را تمسخر کردند ولی به بایدن و چارلزی مبتلا شدند که مجبورند از انظار عمومی پنهانشان کنند. جنگ سخت هشت ساله را به ما تحمیل کردند و خود گرفتار جنگ با روسیه شدند که پیچ و مهره اقتصاد اروپا را شل کرد. اول انقلاب‌، ما را تحریم تسلیحاتی کردند تا سلاحی به دست رزمندگانمان نرسد و امروزه ما به پهپادهای فرامدرن و منحصر به‌فرد و ‌هایپرسونیک فتاح و ابومهدی و... رسیده‌ایم و به هرکشوری که بخواهیم سلاح می‌فروشیم و.... نگاه واقع بینانه یعنی این. 
وقتی آمریکای ابرقدرت‌، ما را به خاطر داشتن پهپاد فرامدرنی تحریم می‌کند که توازن جنگ میان او و روسیه ابرقدرت و ناتو را به هم زده، آیا منظورش این نیست که بین آمریکا و روسیه و ایران، ایران، ابرقدرتی است که سلاحش تعیین‌کننده جنگ‌ها شده است؟ ما که نباید مثل غربزده‌ها و سلبریتی‌ها از گفتن حق طفره رویم. مهار کرونا در دولت فعال فعلی و پس از اتمام دولت منجمد قبلی، بازپس‌گیری طلب‌های بلوکه شده ایران در دنیا و به ویژه بیرون کشیدن اصل و سود طلب مردم ایران از معده بریتانیا در جریان قرارداد محمدرضاپهلوی با آنها برای خرید ‌تانک چیفتن، توسط همین دولت فعلی و... اینها واقع بینی است. و واقع بینی یعنی دیدن مراسم‌های بی‌نظیر مردم بزرگ ایران در محرم، که ‌اشک برای مظلومیت اباعبدالله را با ‌اشک شوقِ از دیدن مردم مظلوم و مقتدر ایران به هم می‌آمیزد.
آنگونه که صدیقین به ما گفته‌اند و از تحلیل واقعیات ملاحظه می‌کنیم، این است که مردم ما به فضل خدا از همه مشکلات عبور خواهند کرد و این تلاطم‌های طبیعی برای ورود به دوران جدید و جهان جدید مدیریت خواهد شد و بر بام افتخارات جهان ایستاده و نفس تازه کرده و راه رفته را مرور می‌کنیم و شکرگزار تحقق وعده خدای صادق خواهیم بود. «برهان صدیقین» اگرچه برای اثبات خداست ولی برای انقلاب اسلامی ما نیز موثق است و راستگویان از پیروزی ما گفته‌اند. بدون اراده و فضل خدا مگر می‌شد این چهل و سه سال سختی را پشت سر گذاشت؟ و مگر می‌شد به رتبه‌های برتر امروز و موفقیت‌های بی‌نظیرش رسید؟ نه خدا ما را فراموش کرده و نه نظر رحمتش را از ما گرفته است، جایزه بزرگ را پس از امتحانات سخت، می‌دهند.
رسمی که گفته شد، چندسالی است عوض شده و محرم و صفر را دوره آزمون و آزمایش جدی تمدن ساز و جهان‌اندیشی قرار داده مهم‌ترین عامل بقاء اسلام ناب و حتی سایر ادیان ابراهیمی است که باید مثل جان شیرین از آن محافظت نمود. شک نباید کرد دشمنانمان از جنگ سخت به درافتادن با روسری و فحش و قمپز رسیده‌اند و مشخص شد سخنی که سال‌ها در دهان ساده‌دلان ‌انداخته بودند که «مگر مشکل دنیا با همین تکه روسری حل می‌شود؟» منظورشان مشکل و دغدغه خودشان بود و می‌خواستند بحران‌های تو درتوی تمدن غرب را با برداشتن چادر و روسری زنان ایرانی حل کنند و همین تکه پارچه، دشمنانمان را خفه کرده است چون که با روسری زنان منافق و سعودی و یهودی و راهبه‌ها و... کاری ندارند. آنها از روسری و حجاب زنان ما می‌ترسند. 
اکنون نیز که از تحریم عزاداری‌ها می‌گویند، می‌توان فهمید ترسشان از عزاداری‌های تمدن ‌سازی است که همچون سیل متراکم‌شونده پشت سدی است که دائماً تمدن پوسیده و مبتذل غرب را تهدید می‌کند. تجمع بیست میلیون نفری با مشخصات ویژه و ایثاری که از آن موج می‌زند و ما چندین سال است به آن عادت کرده‌ایم، هرگز در مخیله بزرگان غربی هم نمی‌آمد و باورکردنی نیست. قرآن‌سوزی و تحریم عزاداری اگرچه ناخودآگاه آدمی را به یاد گنجشککی می‌اندازد که در برابر سلیمان نبی که سلام خدا و خوبان نثارش، گنده‌گویی می‌کرد‌، ولی در واقع نشان از عجز و شکست و ذلت استکبار جهانی است و از سوی دیگر گویای اهمیت ویژه قرآن و عزاداری سیدالشهداء است که مسئولیت ما را در محافظت و مراقبت از آن بیشتر کرده است.
باید مراقب این گنج‌های نایاب بود که مبادا از آن کم بهره شویم. اظهارنظرها و دل‌گفته‌ها هرگز نباید بی‌توجه به مبانی باشد و هرگز نباید رسانه‌های اصلی و اثرگذار، در اختیار کسانی باشد که کم بهره از عمق و ‌اندیشه و درگیر احساسات‌اند. کشتی نجات بودن سیدالشهداء برای نجات گنهکاران پشیمان و پناه جویان است نه برای توجیه گناه و محل گناه. اگرچه قد ما به تقوا و اراده بزرگان نمی‌رسد ولی مشی و مرام آنها در نجات لات‌ها و لاابالی‌ها هرگز به مراسم طیب و طاهر اباعبدالله لطمه نمی‌زد. نفس پاک و طهارت نفس آنها بود که انسان‌های نامنظم اجتماعی را هدایت و منظم می‌کرد نه احساسات زودگذر و خوش‌آمدگو. جذب حداکثری هرگز نباید به کوتاه آمدن از مبانی و مناسک بینجامد و هرگز نباید احکام خدا را کمرنگ کند. 
آنچه در ادبیات قرآن و اهل بیت از توسل دریافته‌ایم این است که توسل باید به مقدسان و مقدسات و محترم‌ها باشد نه به گناه و گنهکاران و اسباب گناه. منکری که خدا با آن معصیت می‌شود شفاعت نمی‌کند، شناعتی است برای جهنمی شدن. باید مراقب بود که با ادبیات لوس و پوک اسلام رحمانی و عشق همگانی و ادبیات ترجمه‌ای مسیحیان تبشیری، به دام تساهلی که ‌اندلس را از ما گرفت نیفتیم. سخن درستی است که باید همه بندگان و مخلوقات خدا را دوست داشت ولی کامل‌تر این است که خدا کار معصیت و گناه بندگان را دوست ندارد و ما هم نباید دوست بداریم. به یقین چادر آن زن عفیفی که در اغتشاشات از سرش کشیدند مقدس است و آن دختر نوجوانی که در گرمای چهل و پنج درجه، چادرش را نمی‌اندازد محترم است و می‌توان خدا را به آنها قسم داد که وسیله بهشت‌اند و نیز به آن دختری که برای امام مظلوممان، حجابش را رعایت کرد و خود را آن‌گونه که خدا دوست دارد نموده و مثل دختران خوب ایرانی شده و در مجلس حسین، قدم برچشم منتظر ما می‌گذارد. 
 

مغالطه در مفهوم «نظام»

غلامرضا حداد
سپهر سیاسی ایران امروز مملو از پژواک مفهوم «نظام» است. اما از منظر علم سیاست، این «نظام» چگونه موجودیتی است و چگونه می‌توان وجودش را ارزیابی کرد؟

1- «نظام» معادل فارسی واژه «System» در انگلیسی است و کاربرد آن ریشه در نظریه‌ای ذیل معرفت‌شناسی علمی دارد که به نظریه عمومی سیستم‌ها معروف است و الهام‌بخش‌ترین اثر علمی در آن را «لودویگ فون برتالنفی» زیست‌شناس اتریشی تحت عنوان «نظریه عمومی سیستم‌ها» در 1968 منتشر کرد. در علوم اجتماعی نیز جنبش پوزیتیویسم عمیقا متأثر از این ایده قرار داشت و نمودهای آشکار آن را می‌توان در نظریه‌های مهمی از جمله کارکردگرایی ساختاریِ تالکوت پارسونز یا رویکرد اقتصادیِ کنث بولدینگ مشاهده کرد. عصاره این ایده‌ها را می‌توان در این نگاه هستی‌شناسانه خلاصه کرد که در حوزه‌های مختلف معرفتی می‌توان روابط میان اجزا را در قالب یک کلیت سازوار و هم‌پیوند در بیان اصولی کلی تبیین کرد و در این میان تمامی حوزه‌های معرفتی چه علوم طبیعی و چه علوم اجتماعی می‌توانند با معرفت‌شناسی و روش‌شناسی مشابهی موضوع مطالعه قرار گیرند. احتمالا این مباحث از حوصله مخاطبان عام این روزنامه خارج است اما آن را گفتم تا این نکته مشخص شود که «نظام» یا همان سیستم یک واقعیت عینی نیست بلکه صرفا یک «سازه مفهومی» است؛ یعنی موجودیتی بین‌الاذهانی که تنها برای فهم و معنابخشیدن به روابط درون و میان پدیدارها خلق شده است نه موجودیتی واقعی که در بیرون از ذهن انسان، وجودی مستقل داشته باشد. از این منظر «نظام» صرفا یک موجودیت برساختی است و نه حتی یک موجودیت انتزاعی که از واقعیتی منتزع شده باشد. وقتی می‌گوییم نظام سیاسی، بیان ما ناظر بر مجموعه‌ای از قواعد و مؤلفه‌ها و ویژگی‌هایی است که مبتنی بر آن می‌توان آنچه را در کلیت یک نظم سیاسی رخ می‌دهد، تبیین کرد. پس به عبارت ساده‌تر «نظام» فاقد تشخص و تجسد است. حتی باورمندان به رویکردهای رئالیستی که تلاش می‌کنند تعابیری انسان‌انگارانه از دولت ارائه کنند -مثل راست جمهوری‌خواه که دولت‌ها را یاغی یا محور شرارت می‌نامد- از استعاری‌بودن چنین تعابیری آگاه‌اند.

2- سازه‌های مفهومی واقعیت‌هایی غیرمادی و مخلوق سوژه‌های انسانی هستند. آنها هستند چون مجموعه‌ای از انسان‌ها درخصوص وجودشان در قالبی «زبانی» و در فضای مشترک بین‌الاذهانی‌شان اشتراک نظر دارند. پس وجود غیرمادی آنها مؤخر بر انسان است و نه مقدم بر آن. تنها وجود واقعی «فرد انسانی» است و تمامی برساخته‌های اجتماعی مخلوق او هستند. اما همواره این خطر وجود داشته است که برساخته‌های اجتماعی، موجودیت‌هایی واقعی و دارای روح تلقی شوند که بر فرد انسان مرجح‌اند، تعبیری که بیش از همه در عصر مدرن در فلسفه هگل نمود یافت و از دل آن فاشیسم و کمونیسم و ... بیرون آمد.

 حقیقت امر این است که تمامی کلیت‌های اجتماعی از خانواده و جامعه تا دولت و ملت و نظام، در واقعیت چیزی جز مجموعه‌ای از افراد انسانی نیستند. تصور کنید اگر نظام موضوع تحریم اقتصادی قرار می‌گیرد، سفره نظام کوچک‌تر نمی‌شود، فرزندانش با تهدید سوءتغذیه روبه‌رو نمی‌شوند، درمانش به ‌واسطه کمبود دارو معطل نمی‌ماند یا ارزش دارایی‌اش کم نمی‌شود؛ چراکه نظام، انسان نیست که گرسنگی و بیماری و فقر برایش معنا داشته باشد. وقتی اعتبار بین‌المللی یک نظام مخدوش می‌شود، این نظام نیست که احساس تحقیر می‌کند، چراکه نظام اصلا انسان نیست که احساسات داشته باشد، اما فرد فرد ایرانیان از اینکه شهروندان سایر کشورها به آنها با دیده تحقیر بنگرند رنج می‌کشند.

3- هر نظم اجتماعی مبتنی بر ارزش‌ها، قواعد و هنجارهایی که به آن معنا می‌دهند، سلسله‌مراتبی کم‌وبیش تبعیض‌آمیز از توزیع منابع را تدوین می‌کند. طبیعتا آنانی که در این سلسله‌مراتب سهم بیشتری از منابع دارند تمایل دارند دسترسی خود را در قالب حمایت از قواعد و هنجارهای آن توجیه کنند. به عبارت دیگر دوگانه‌ای جوهری میان ارزش‌ها و منافع وجود ندارد، بلکه این ارزش‌ها هستند که چگونگی توزیع منافع را تعیین می‌کنند؛ از این‌رو نظام چیزی جز سازوکاری مشروعیت‌بخش به توزیع منابع نیست. آنچه را از منابع در اختیار یک نظم سیاسی است، نمی‌توان موضوع حقوق مالکانه موجودیت خیالی «نظام» تلقی کرد؛ زیرا آن به نمایندگی از عموم آحاد جامعه برای تولید و توزیع کالای عمومی در اختیار کارگزاران قرار گرفته است، اما همواره برخی کارگزاران تمایل دارند آن را در قالبی از سلسله‌مراتب تبعیض‌آمیز به نحوی توزیع کنند که در راستای تثبیت و تقویت جایگاه‌شان باشد؛ برای همین اصرار دارند که آن منابع را در قالب تعابیری مثل «نان نظام» تفسیر کنند و بهره‌مندان از آن باید قدردانش باشند. ممکن است این سؤال مطرح شود که پس چگونه می‌توان کنش افرادی را که از منابع مادی سهمی نبرده‌اند اما در دفاع از ارزش‌های یک نظم سیاسی ایثارگرانه رفتار می‌کنند، توضیح داد؟ پاسخ به این سؤال از دو جنبه قابل طرح است. از یک سو منابع صرفا به منابع مادی (تخصیصی) محدود نمی‌شوند و بخشی از منابع ماهیتا منزلتی (اقتداری) هستند که نقش و هویت بازیگر اجتماعی را تعریف می‌کنند؛ به نوعی که معنا و تأیید اجتماعی در گرو آنهاست. اما از دیگر سو، صرفا به‌دست‌آوردن منابع در اینجا ملاک نیست، بلکه منابعی که از دست رفته‌اند نیز در اینجا ایفای نقش می‌کنند. کسانی که بزرگ‌ترین قربانیان را برای یک نظم فدا کرده‌اند همواره مهم‌ترین حامیان آن هستند. البته این وضعیت، متفاوت از انتخاب اخلاقی در الگوی رفتاری ایثارگرانه است که در آن فرد، نه متأثر از محرکات ایدئولوژیک بلکه مبتنی بر درکی هستی‌شناختی از سوژگی خود، منافع و وجود دیگران را بر خود ترجیح می‌دهد.

4- در بهترین حالت ممکن، کلیت‌های جمعی مانند جامعه، ملت، دولت و نظام، صرفا نهادهایی هستند که در سامان‌دادن به زیست اجتماعی انسان کارکردهایی دارند و وجودشان تابعی از کارویژه‌هایشان است. نهادها در خدمت زیست آحاد انسانی هستند و نه بالعکس؛ آنها ابزارهایی هستند که انسان‌ها روزی خلق‌شان کردند تا در رفع نیازهای زیست جمعی از آنها بهره جویند؛ بنابراین وجودشان تا زمانی مقبول است که در تحقق آن کارویژه‌ها به‌خوبی عمل کنند. سال 1381 استادی در مقطع کارشناسی داشتم -عمرشان دراز باد- که در استادی مشی بهلولی پیشه کرده بود و مفاهیم حساسیت‌برانگیز و پیچیده علم سیاست را به زبان طنز و مطایبه می‌آموخت. خاطرم هست روزی که می‌خواست مفهوم ابزاربودگی دولت را بیاموزد گفت: «دولت شبیه آفتابه است. آفتابه وسیله‌ای است در خدمت من تا از آن بهره ببرم؛ دولت هم وسیله‌ای است در خدمت من تا به من خدماتی ارائه کند. اگر من در مورد دولتی ناکارآمد بگویم ای دولت! من تا آخرین قطره خون از تو دفاع می‌کنم که سر کار بمانی به همان اندازه مضحک است که به آفتابه‌ای که سوراخ شده و لوله‌اش شکسته است بگویم ای آفتابه! من تا آخرین قطره خونم از تو استفاده می‌کنم که بمانی. من در خدمت آفتابه نیستم بلکه آفتابه در خدمت من است». این تشبیه استاد ممکن است از نگاه برخی توهین به نهاد دولت باشد اما از نگاه من اجحافی در حق آفتابه است؛ چراکه آفتابه سوراخ و لوله‌شکسته فقط بهداشت فردی را مخدوش می‌کند اما دولت ناکارآمد حیات و ممات و هستی آحاد یک جامعه را.

پدیده‌ بی‌مرز جاهلیت

محمدکاظم انبارلویی

۱- خدا رحمت کند مرحوم استاد سیداکبر پرورش را، او معتقد بود؛ «جاهلیت» یک پدیده‌ بی‌مرز است.
جاهلیت یک مفهوم است نه مربوط به یک زمان !
او برای پدیده جاهلیت ۴ عامل را با اتکا به قرآن و روایات قائل بود.
الف- خودپرستی؛ جاهل کسی است که خود را می‌پرستد، به خود می‌اندیشد و خود را می‌خواهد و دیگر هیچ! چنین انسانی مدام در محراب خودپرستی است و عبادتش جز در معبد خودخواهی و خودگرایی نیست.
ب- دنیاطلبی؛ از خصلت‌های دیگری که جاهلیت را پدیدار می‌کند عدم توجه به آخرت و گرایش شدید مادی است.
ج- رویگردانی از حکم خدا ؛ جاهل، حکم خدا را قبول ندارد دنبال حکم خود است.
قرآن می‌گوید هر کس از یاد خدا وحکم خدا شب کور شد و خفاش‌گونه از تابش انوار حکومت الهی چشم فرو بست پیوسته شیطان را با او قرین می‌کنیم.(زخرف آیه ۳۶)
د- بی‌تقوایی؛ تقوا یعنی خویشتن بانی یعنی مراقب خود بودن
جهل ، صفای قلب و طهارت دل انسان را مکدر و او را به کافری، حق‌پوشی و گردنکشی و عصیان وامی‌دارد.
۲- ما امروز در حال عبور از یکی از گردنه‌های جنگ سخت و نرم دشمن قرار داریم.
حریف انقلاب اسلامی به کفرگویی، قرآن‌سوزی و اندیشه‌سوزی افتاده است از اتاق فکر غرب یک گفتمان علمی و منطقی برای مصاف با اسلام و اندیشه‌های تابناک پیامبر اعظم (ص) درنمی‌آید. هیچ آرمان انسانی، علم محور و حتی عدالت‌نما از اندیشه‌های مدرنیسم و پُست‌مدرن بیرون نمی‌آید. قرآن قرن‌ها پیش در مقام تحدی می‌فرماید؛ اگر می‌توانید مثل او را یا چند سوره یا حتی یک سوره مثل قرآن را بیاورید(سوره اسراء آیه ۸۸ و سوره بقره آیه ۲۳). 
جریان جهالت آن زمان تلاش کردند چیزی نیاوردند . جریان جهالت در عصر مدرن نه‌تنها قادر نیست وارد چنین تحدی بشود، بلکه صورت مسئله را با آتش‌زدن قرآن می‌خواهد پاک کند. عجز و فروماندگی ، فروپاشی، ازهم‌گسیختگی و به هم‌ریختگی خود را زیر این آتش پنهان کند.
۳- در مقابل جهالت به عنوان یک پدیده بی‌مرز ،علم ، آگاهی، احترام به آموزه‌های وحیانی، معرفت، عرفان، ایمان به پرچم‌داری انبیا و اولیای الهی ایستاده است و غلبه در تاریخ با علم و آگاهی بوده است.
این روزها مردم ایران و جهان به تماشای بزرگترین و حماسی‌ترین و زیباترین قطعه تاریخ اسلام یعنی حادثه کربلا و روز عاشورا ایستاده‌اند.
ملت‌ها حسین (ع) و خاندان پیامبر و اهل بیت را چراغ هدایت و کشتی نجات از جاهلیت مدرن می‌دانند. همه آنچه که خداوند برای سعادت بشر توسط پیامبر اعظم اسلام ‌آورده است در قرآن جمع شده است. قرآن یک بیانیه آزادی و رهایی از قیودات شیطانی و جاهلی است. به تعبیر مقام معظم رهبری، غرب با
 قرآن سوزی از روی استیصال به یک امر خطرآفرین، توطئه‌آمیز و تلخ روی آورده و در  برابر مسلمانان آرایش جنگی گرفته است.
این آرایش به زودی به هم می‌ریزد. خداوند در قرآن وعده فرموده ؛ ما قرآن را نازل کردیم و خود هم از آن حفاظت خواهیم کرد. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (سوره حجرآیه ۹ ).
۴- فلسفه پدیداری انقلاب اسلامی در ایران اسلامی آن است، بشریت را از خودپرستی، دنیاطلبی جنون‌آمیز، رویگردانی از حکم خدا و بی‌تقوایی نجات دهد. این کار بزرگ با منطق امام حسین (ع) و معرفت الهی او و نمایش قدرت او در عاشورا و کربلا با راهبرد پیروزی خون بر شمشیر صورت گرفته و صورت می‌گیرد.
هیچ اراده‌ای در تاریخ نتوانسته است جلوی گسترش این معرفت الهی را بگیرد. این روزها در شهرهای ایران، بخش‌ها و حتی روستاها غوغاست بزرگترین اجتماع انسانی تشکیل می‌شود. محور اصلی گفتمان آنها قیام عاشورا و کار بزرگ امام حسین (ع) و یاران باوفایش است. این صحنه‌ها مختص ایران نیست در همه کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی نخبگان و مردم به تماشای این نمایش بزرگ، حماسی و الهی نشسته‌اند.

محرم، جلوه‌گاه تکثر فرهنگی در ایران
 
حجت‌الاسلام محمدحسین هاشمیان
 یکی از مشکلات جامعه ما، مواجهه کانالیزه شده مردم با حقایق است. متاسفانه دشمنان با وارونه جلوه دادن حقایق، ارائه تصویر ناقص از حقیقت یا حتی دست زدن به شایعه‌سازی و دروغ‌پراکنی، بسیاری از حقایق مسلم جامعه و فرهنگ ما را به صورت مخدوش مخابره می‌کنند. یکی از آن عرصه‌هایی که در سالیان گذشته دشمن تمام تلاش خود را کرده تا یک تصویر تحریف شده از آن ارائه دهد، عرصه دینداری و میزان و کیفیت آن در جامعه ایرانی است. دشمن تمام ظرفیت رسانه‌ای خود و تمام خلاقیت خبیثانه خود را به کار گرفته تا این تصویر را ارائه کند که جامعه ایرانی از یک جامعه دیندار عبور کرده و اکنون تنها قشر اندکی آن هم از طیف‌های کم‌سواد و کمتر تحصیلکرده جامعه به تقیدات و آیین‌های دینی پایبندی دارند. اگر چه ما برای نشان دادن دروغ و کذب بودن این تصویر، کارهایی کرده‌ایم اما هیچ‌کدام از سیاست‌ها و کارهای ما، به اندازه اتفاقی که در محرم رقم می‌خورد، به صورت عینی و ملموس و اثرگذار این تلاش دشمن را ناکام نمی‌گذارد. 
در ایام محرم، خود مردم یک مواجهه رودررو و عینی با حقیقت دینداری در جامعه ایرانی دارند و گستردگی، عمق و کیفیت عظیم این ظرفیت بزرگ را به چشم می‌بینند. حقیقتا باید گفت محرم، پادزهر سیاست‌های رسانه‌ای دشمن در خدشه وارد کردن به چهره و تصویر دینی مردم ایران است.
اگر با یک نگاه جامعه‌شناختی به ترکیب و قشربندی اجتماعی عزاداران حسینی در محرم بپردازیم، می‌بینیم که این آیین، محدود به یک طیف یا طبقه خاص اجتماعی نیست؛ تکثر و تنوع فرهنگی و اجتماعی بخوبی در برگزاری این آیین قابل مشاهده است. در واقع محرم بهترین جلوه‌گاه تکثر و تنوع فرهنگی ایران و در عین حال اتحاد و یکپارچگی آن است. چندین سال است که دشمنان ما تلاش می‌کنند القا کنند دیگر دین، نمی‌تواند عنصر وحدت‌بخش اجتماعی در ایران باشد اما حضور گسترده طیف‌های مختلف مردم در عزاداری محرم، بخوبی بی‌بنیاد بودن این نظریه را نشان می‌دهد. عزاداری سراسری مردم ایران، جلوه‌ای از عنصر وحدت‌بخش دین است. 
البته این سخنان لزوم وظیفه و مسؤولیت ما در حفظ این چندگونگی در عزاداری محرم را نفی نمی‌کند. ما وظیفه داریم از این تکثر فرهنگی در عزاداری امام حسین دفاع کنیم و اجازه ندهیم یک سبک و یک نوع عزاداری به عنوان سبک معیار به همه طیف‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه القا شود، البته باز هم این حرف به معنای کار فرهنگی در برابر شیوه‌های مذموم و منحرف عزاداری نیست. پیشینیان ما مثل شهید مطهری بشدت بر موضوع عزاداری و اصلاح فرهنگ عزاداری کار کرده‌اند و زحمت کشیده‌اند و این مسیر را ما هم باید طی کنیم اما بین اصلاح فرهنگی و حذف فرهنگی تمایز است. یک مصلح مثل یک جراح باید مراقب باشد اصلاح او به قطع عضو نینجامد. به نظر من بر ما فرض است که از این ظرفیت عظیم تکثر فرهنگی در عزاداری امام حسین(ع) حفاظت کنیم که این خود ضامن وحدت‌بخشی و یکرنگی اجتماعی خواهد شد
قدرت هویت‌ملی
سینا واحد
در جغرافیای روح قدرتمند و بلندنظر ملت ایران، یک کانون مرکزی «عشق به حسین» وجود دارد که دشمنان سیاسی و فرهنگی این سرزمین، هیچ‌گاه، نخواسته‌اند آن را ببینند و درباره آن اندیشه کنند و به تشعشع پایان‌ناپذیر آن، اعتراف کنند و به نقش سازنده و قدرت‌آفرین آن در پهنه وسیع و بی‌کرانه «هویت ملی»، احترام بگذارند.
«B.B.C ــ فارسی» از آن روزی که دشمنی رسانه‌ای را، با «ایران قوی» کلید زده و هر روزه از لندن، «موج دروغ و فریب و دشمنی» با تاریخ ایران را، در فضا، پخش می‌کند؛ حتی از انعکاس اخبار مربوط به ماه محرم، خود را، دور نگه می‌دارد و از کنار، این ۱۰روزه «نمایش تاریخی قدرت کلمه حسین» چونان رسانه نابینایی، می‌گذرد و هیچ نگاهی به آتشفشان پرحرارت و سوزان هیجان بزرگ ملی ملت ایران، نمی‌اندازد... چرا و به چه دلیل این رسانه‌های دست‌ساز انگلیس و اروپای آزاد، این‌گونه رفتار می‌کنند و جرات رویارویی با «حسین دوست‌داشتنی ایرانیان» را ندارند و رسانه پرمدعای خویش را، در تاریکی‌های پرابهام لندن، پنهان می‌کنند تا قدرت عظیم روزگاران، از این روز‌های پرشکوه و از این «۱۰روزه‌های اقتدارآفرین»، بگذرد و از هیجان بزرگ ملت ایران، در کوچه‌ها و خیابان‌ها و شهرها، بکاهد.
تا، آنان، دوباره جرات نگاه به «ایران بزرگ» را، از راه دور و بعید، به‌دست آورند و دشمنی و فریب‌کاری را، در خط تولید رسانه‌ای، فعال سازند. حقیقت محض، این است که: دشمن و دشمنان ایران امروز جرات ندارند، به «سپهر قدرتمند ده روز حسین»، نگاه بکنند و درباره آن بیندیشند و به نقش و نگار کلمه حسین بر صفحه بی‌انت‌های دل و روح جامعه ایرانی، چشم، می‌اندازند، تا «هویت پرقدرت و پرثروت» ملت ایران را، آن‌گونه که توسط پنجه‌های طلایی تقدیرالهی، رسم گشته است، ببینند. برای این‌که، می‌دانند؛ اگر به این «پهلوان همیشه آماده برای جنگ و نبرد» چشم بیندازند؛ لبریز از احساس ضعف و بدبختی و بی‌فردایی، خواهند شد و دیگر، نمی‌توانند در برابر این «هویت همیشه زنده و پرقدرت»، سر بلند کنند و به دشمنی رسانه‌ای، ادامه دهند. دشمنان رسانه‌ای ایران امروز که نمایندگان تام‌الاختیار دشمنان قسم‌خورده سرزمین ایران، هستند و با بیش از نیم‌قرن سلطه کامل سیاسی، «نفت» و «ذخایر گرانبهای» ملت ایران را، به غارت بردند؛ توانستند جزیره استراتژیک «بحرین» را، با کمک سازمان ملل، از جغرافیای ایران، بدزدند؛. از «محرم ایران پنجاه‌و‌هفت» و «سپهر قدرتمند ۱۰روزه حسینی»، ضربه ذلیلانه، خوردند و در گرداب بی‌چارگی غوطه‌ور گشتند. خشم خروشانی که از محرم ایران پنجاه‌وهفت، شعله کشید و سلطه آهنین انگلیس و آمریکا را، ذوب کرد؛ همچنان، شعله‌ور است و سلطه‌سوز و تا، تمامی خاورمیانه قرآنی و اسلامی را، از همه سلطه‌های تمدنی کافرانه، پاک نکند؛ آرام، نخواهد گرفت. 
«سپهر قدرتمند ۱۰روزه حسینی»، نقش تکاملی خویش را از سال پنجاه‌وهفت، آغاز کرده است و هر سال، بسیار قدرتمندتر از سال گذشته، در صحنه‌های نبرد ارزش‌ها، معنویت‌ها و اندیشه‌ها ظاهر شده است و این نقش جهانی، تا پاکیزگی جهان بشریت از همه کژفهمی‌ها و کژفکری‌ها و دژخوئی‌های سلطه‌ورزانه، ادامه خواهد یافت؛ ادامه‌ای با هیجانو با قدرت.... 
نام:
ایمیل:
نظر: