صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۳  ، 
شناسه خبر : ۳۴۹۳۵۷

مانع مذاکرات ایران و غرب

صلاح الدین هرسنی

اگر تَرَکی بر یخ روابط تهران- واشنگتن ایجاد شود و دو کشور بر اساس عقلانیت و با در نظر گرفتن مصالح و منافع ملی به سمت تنش‌زدایی حرکت کنند، قطعا می‌تواند رخداد و اقدام مناسبی باشد، به ویژه آنکه در شرایط حاضر مساله آن است که نباید از تابوی مذاکره با آمریکا ترسید و از عاقبت بازخورد آن نگران بود، چون آمریکا به جای نقش‌های واسطه‌ای، خواهان مذاکره مستقیم با ایران است، لذا نیازی به فرصت‌سوزی نیست.

با این همه وقتی به واقعیت‌های آشکار و پنهان چنین رویدادی نظری افکنده شود، به این نتیجه می‌رسیم که اساسا مساله‌ای به نام مذاکره با آمریکا قبل از آنکه مبتنی بر رویداد عینی و واقعیت باشد، بیشتر به رویا شبیه است.دوم آنکه مساله رابطه با آمریکا با سد بزرگی چون اصولگرایان به ویژه اعضای جبهه پایداری مواجه است. در واقع آمریکا‌ستیزی به هویت آنها تبدیل شده و رابطه آنها با مساله‌ای به نام آمریکاستیزی، به یک رابطه هستی‌شناختی و آنتولوژیکال تبدیل شده است و اگر روزی فرش آمریکاستیزی از زیر پای‌شان کشیده شود، شاید چیزی برای گفتن نداشته باشند. در واقع جریان اصولگرا و در راس همه آنها اعضای جبهه پایداری خود را نماینده و محور انتقام از آمریکا برای مردم خاورمیانه می‌دانند.

در شرایط حاضر نیز همین اصولگرایان به ویژه در عصر یکدست‌سازی قدرت هیچ اعتقادی به مذاکره با آمریکا ندارند و شاید هرگونه رابطه محتمل در آینده را به منزله خیانت به آرمان‌های نظام بدانند. در شرایط حاضر تصور و پندار جریان اصولگرایی بابت مذاکره با آمریکا این است که چرا دوباره پای عوامل خسارت‌بار یا همان «غرب‌گرایان» یعنی همان کسانی که برجام را نخوانده امضا کرده‌اند، باید به میان بیاید؟ چرا باید تجربه تلخ گذشته دوباره به واسطه نقش‌آفرینی‌های بی‌نتیجه این عوامل تکرار شود؟ تحت این شرایط نیازی به «دیپلماسی التماسی» نیست. اگر پیش‌فرض ما بر این باشد که مذاکره با آمریکا بنا به مصالح و منافع ملی امری ضروری باشد، لذا در شرایط فورس‌ماژور و اضطراری عبور از آن همه شعار‌های ضدآمریکایی برای جریان اصولگرایی بسیار سخت و گران خواهد بود.

گردنکشی برابر قانون، ممنوع!
مهدی گیوه‌کی
۱- «غلط می‌کنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد.» این جمله تاریخی امام‌خمینی (ره) که در ۶خرداد۶۰ در ماجرای بنی‌صدر بیان شد قابلیت تعمیم به موضوعات مختلف در ادوار مختلف را دارد. پس از انتخابات ۸۸ و بلوای ایجادشده توسط حامیان کاندیدای شکست‌خورده که خواستار ابطال انتخابات بودند این جمله امام به نحوی دیگر توسط بزرگان گفته شد که امروز هم در برابر موضوعات مختلف خرد و کلان -که در حوزه‌های گوناگون رخ می‌دهد- همچنان کاربرد دارد.
 
۲- یکی از اتفاقاتی که در روز‌های اخیر افتاده موضوع پلتفرمی رانتی به نام طاقچه است که با گردنکشی می‌خواهد مقابل قانون بایستد!
 
۳- طبق قانون اگر مجموعه‌ای ترویج و تبلیغ بی‌حجابی و بدپوششی کند، مقام قضایی می‌تواند آن مجموعه را تعزیر کند. بنا بر همین قانون، برخورد‌هایی با برخی مجموعه‌ها نظیر دیجی‌کالا، از کی و طاقچه شده است. مجموعه‌هایی که از قضا در فتنه ۱۴۰۱ هم فعال بودند و ایجاد این ماجرا‌های جدید توسط این جریان‌ها در آستانه سالگرد فتنه مذکور نیز قابل تامل است. این پلتفرم‌ها با پوشش استارت‌آپی فعالیت کرده و رفتار‌های ضد امنیتی آن‌ها نشان می‌دهد که لایه اقتصادی، ظاهر است و لایه‌های پنهان زیادی دارند که موضوع این نوشته نیست.
 
۴- انتشار تصویر ترویج بی‌حجابی توسط پلتفرم طاقچه از زمان انتشار واکنش‌های انتقادآمیزی را برانگیخته و طاقچه را با تحریم تعداد قابل توجهی از انتشاراتی‌ها روبه‌رو کرده است. این در حالی است که بعد از این اتفاقات، موسسه طاقچه بیانیه داده و با گردن‌کلفتی تمام گفته فسخ قرارداد با ناشرانی که نمی‌خواهند با آن همکاری کنند را در دستور کارش قرار داده است. این گردنکشی و شاخ و شانه‌کشیدن در برابر قانون علاوه بر این‌که توهین به کل سیستم حمهوری اسلامی است، توهین به متدینین و دینداران نیز هست.
 
۵- این که این پلتفرم و عوامل آن به کجای جمهوری اسلامی پشت‌شان گرم است که هم اقدام خلاف قانون انجام می‌دهند، هم در برابر قانون گردنکشی می‌کنند و هم عوامل این مجموعه‌ها در فضای مجازی کاملا در تضاد با نظام رفتار می‌کنند و صدر تا ذیل نظام را به باد استهزا و تخریب می‌گیرند و از سویی دیگر در فتنه‌های مختلف حضور فعال دارند! جای سؤال دارد.
 
۶- ایستادگی در برابر قانون نیاز به حامیان پنهانی دارد که در روز‌های آتی باید منتظر آفتابی‌شدن‌شان در فضای رسانه بود. همان‌ها که انحصار فعالیت‌های اقتصادی در فضای مجازی را در دست گرفته و کاسبان قانون‌شکنی شده‌اند. حمایت از پلتفرم‌های خاطی، از بستر‌های نمایش خانگی گرفته تا فروش کالا، نشان می‌دهد که مافیای پشت‌پرده قانون‌شکنی چه جریانی است و چطور ردپای پول‌های کثیف، هنجارشکنی را در جامعه دنبال می‌کند.
 
۷- فارغ از این موضوعات، بحث اصلی که مهم است حمایت از قانون برای ایستادن در برابر گردنکشان است. این‌که حالا عده‌ای به سبک و سیاق یک سال گذشته در برابر هرگونه اقدامی موضع می‌گیرند و خواستار عدم برخورد هستند، اهمیتی ندارد و نباید بر اراده دستگاه‌های مجری قانون تاثیر بگذارد. نکته مهم‌تر این‌جاست که این پلتفرم‌های رانتی دنبال محک‌زدن قانون بوده و مشتاق این هستند که بدانند قانون جمهوری اسلامی تا کجا با آن‌ها مماشات خواهد کرد تا آن‌ها خود را آماده گام بعدی عملیات کنند. اگر برخورد جدی و محکم قانونی صورت بگیرد، آن وقت هرکسی با هر مقدار رانت! به خود اجازه قانون‌شکنی نخواهد داد. همه باید به قانون تمکین کنند ولو این‌که آن را قبول نداشته باشند؛ این یک اصل ساده، ولی مهم است. اجرای قانون و ایستادن مقابل گردنکشان در برابر قانون باعث می‌شود گروه‌های خودسر از هر دو سوی طیف اجازه رشد و نمو پیدا نکنند.
 
اردویی که ارزیابی نداشته باشد، اردو نیست
حمید محمدعلی‌زاده

اردو یک رویداد «سناریومحور»، «مربی‌محور» و «دارای فرایند ارزیابی شرکت‌کنندگان در چند مؤلفه شخصی- عملکردی» است که این فرایند ارزیابی شروع سلسله‌رویداد‌های بعدی (تداوم ارتباط) است. بر اساس این سه مؤلفه می‌توان درباره ضرورت اردو صحبت کرد:
اول: اردو به عنوان یک رویداد سناریومحور به صورت برنامه‌ریزی شده، بخشی از داده‌های مربوط به هم را در قالب یک مسیر تصمیم‌گیری در اختیار مخاطب قرار می‌دهد که دستگاه محاسباتی او را به چالش بکشد تا یک تصمیم واقعی بگیرد. مثلاً در اردو‌های راهیان پیشرفت ابتدا با حداقل دو بازدید که یکی در محیط مهندسی باشد و یکی در محیط نظام سلامت، دانش‌آموز و دانشجو در جریان دو مسیر شغلی متفاوت و اتفاقاتی که در لبه دانش رخ می‌دهد، قرار می‌گیرد و در عین حال حس خوشایندی از آن چیزی که به دست آورده‌ایم به او دست می‌دهد. در برنامه بعد از ظهر با مهارت روایتگری و برخی چالش‌هایی که رسانه بر او مستولی می‌کند، آشنا می‌شود و در کارگاه درباره انتخاب‌های آینده خود با منتور‌های حاضر در برنامه و دیگر حاضران حتی مباحثه می‌کند. در برنامه نیم‌روز بعد با مسئله کار تیمی آشنا می‌شود چراکه رشد فردی از پیشرفت جمعی، جدا نیست و در بازی‌های تشکیلاتی آن‌ها را تمرین می‌کند و هیجان کار تیمی را می‌چشد. پس اردو با یک فیلمنامه، شرکت‌کنندگانش را به یک تصمیم‌گیری می‌رساند.
دوم: در پیاده‌سازی سناریو همان طور که دیدیم، منتور‌ها و تسهیلگرانی هستند که همه آن‌ها از منظر تربیتی مربی هستند، یعنی همه افراد حتی راننده‌ای که زحمت ایاب و ذهاب را می‌کشد، نقش تربیتی دارد و این افراد هستند که شرکت‌کنندگان را در مسیر فیلمنامه برنامه نگه می‌دارند. این افراد می‌توانند در تمام عمر شرکت‌کنندگان مثل یک مراد محل رجوع افراد باشند.
سوم: ارزیابی بسیار مهم است چراکه اردوی فاقد ارزیابی، اردو نیست. در پایان هر اردو و در یک فرایند ۳۶۰ درجه تمام ذی‌نفعان، اعم از مجریان و شرکت‌کنندگان به ارزیابی یکدیگر می‌پردازند. این امر رشد ایشان را در پی خواهد داشت، اما به طور خاص، مربیان بسته به سناریوی برنامه باید کارنامه ارزیابی از شرکت‌کنندگان ارائه دهند، بنابراین ضرورت اردو در به چالش کشیدن افراد برای آشنایی با خود و رسیدن به یک تصمیم‌گاه دشوار است.
اردو می‌تواند عمومی یا تخصصی باشد و نیاز‌های متفاوتی را پوشش دهد، اما ابتدا باید گروه‌هایی وجود داشته باشند که این امر را بر عهده بگیرند، یعنی نیاز‌های مختلف را شناسایی و برای آن‌ها سناریو‌های اجرایی پیش‌بینی و بعد امکان‌سنجی و در نهایت آن‌ها را پیاده‌سازی کنند.
اما موانع اردو در چند سطح قابل بررسی است: در یک سطح با تبیینی که ما داشتیم اول جا نیفتادن نگاه جامع به اردو و دوم بی توجهی به اقتصاد اردو حائز اهمیت است، یعنی اردو برگزار کردن به عنوان یک صنعت که در دنیا تعریف شده است و حتی ترنول مالی مناسبی نسبت به اندازه مشتریانش هم دارد، در ایران به رسمیت شناخته نمی‌شود و به عنوان یک امر جانبی و حتی گاه لاکچری حساب می‌شود. در سطح آموزش و پرورش و اردو‌های دانش‌آموزی، بعد از وقوع چند حادثه، آیین‌نامه جدیدی از سوی شورای‌عالی آموزش و پرورش تصویب و با امضای رئیس‌جمهور وقت ابلاغ شد که برگزاری اردو‌ها در مدارس را تقریباً غیرممکن ساخت. تغییر این مصوبات و ابلاغ مجدد، ضمن حفظ رویکرد‌های ایمنی شاید مهم‌ترین اولویت مورد نیاز این سطح از اردو‌ها باشد. در سطح دانشجویی شرایط مساعدتر است، اما تقریباً به محتوا توجه جدی نمی‌شود و تداوم ارتباط پس از اردو فاقد متولی است. همچنین بی‌توجهی به اولویت‌های واقعی دانشجویان در نگاه مدیران از دیگر مسئله اردوهاست. از طرفی در سطح عمومی هم به دلایل مختلفی از جمله مسائل مالی و تغییرات نگرشی اردو‌ها مورد توجه خانواده‌ها قرار نمی‌گیرند و بیشتر شاهد سفر‌های خانوادگی گروهی هستیم که فاقد آن سه مؤلفه مربوط به اردو‌ها هستند.
برای تسریع در اردو بردن دانش‌آموزان و دانشجویان نیاز است که اول: بخش‌هایی از دولت، تسهیلگری‌هایی را انجام دهند. دوم: بخش خصوصی مشابه فرایندی که در اکوسیستم نوآوری و استارت‌آپی کشور رخ داده است، پای کار بیاید و با تحویل گرفتن بخشی از زیرساخت‌ها در این زمینه فعالیت داشته باشد، البته باید مراقب باشیم بخش خصوصی به فکر درآمدزایی صرفاً سودی بیش از مصوبات از این راه نباشد و عدالت اجتماعی را مدنظر قرار دهد. بعد از آن، نهاد‌هایی مانند آموزش و پرورش، وزارت علوم و وزارت ورزش و جوانان به عنوان استفاده‌کنندگان اصلی باید کار تخصصی را بپذیرند و کار‌ها را برون‌سپاری کنند، البته با سیاستگذاری‌های اصولی و بجا و همچنین نظارت‌های کلان.

سازمان های فرهنگی ما نشسته اند نگاه می کنند!
 سعید برند
روز گذشته «سلوان مومیکا» شهروند عراقی – سوئدی که پیش از این روابطش با سازمان جاسوسی موساد افشا شده و با حمایت پلیس سوئد به قرآن هتک حرمت کرده بود، باز هم اقدام شیطانی خود را این بار مقابل پارلمان سوئد تکرار کرد. چهارشنبه گذشته نیز اعضای یک گروهک راست افراطی دانمارکی یک نسخه از قرآن کریم را مقابل سفارت پاکستان در کپنهاگ هتک حرمت کردند. در ماه های گذشته این اقدام شنیع چندین و چند بار تکرار شده است اما نقش دستگاه‌های عریض و طویل فرهنگی موجود در کشورمان که تعدادشان هم قابل توجه است، در مقابل این اقدام چه بوده است؟ ابراز خشم، صدور بیانیه و سپس گذاشتن دست روی دست، نشستن و نگاه کردن و البته دنبال کردن اخبار هتک حرمت از طریق رسانه های جمعی!
این اولین بار نیست که ساحت مقدس و عظیم الشان پیامبر اسلام به دست مدعیان آزادی و حقوق بشر هتک حرمت می شود، نمونه های متعددی از این دست اقدامات مذبوحانه در کشورهای مختلف انجام شده است. در ابتدا همه نگاه ها، انتظارات و توجه ها معطوف به عملکرد دستگاه دیپلماسی و سیاسی کشور است که ورود قاطع و جدی داشته باشد و به دولت های متخاصم هشدار جدی و بازدارنده بدهد. 
واقعیت این است که صرف احضار سفیر و دادن یک تذکر تشریفاتی کاری از پیش نمی برد، از سوی دیگر بروز و ظهور برخی رفتارهای متعصبانه و هماهنگ نشده، بر هیزم «اسلام هراسی» که در سایه این ماجراها نهفته است، خواهد دمید، بنابراین باید با در نظر گرفتن همه جوانب و با به کار گیری اهرم های فشار، به گونه ای ایادی شیطان گوشمالی شوند که دیگر جرئت نکنند این چنین عیان و بی پرده از این هتک حرمت ها پشتیبانی و قبح شکنی کنند.
اما بعد؛ پس از آن که معرکه پوشالی شان خوابید و حساب کار دست شان آمد، درست وقتی تصور می کنیم که دیگر کار ما تمام شده است، اتفاقا تازه نوبت نقش آفرینی و بازیگری دستگاه های فرهنگی در میدان «اسلام گرایی» است. 
آقایان شورای عالی انقلاب فرهنگی، صدا و سیما، سازمان تبلیغات اسلامی، جهاد دانشگاهی، حوزه های علمیه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، شورای فرهنگ عمومی، تمام معاونت های فرهنگی و هنری در سازمان ها و دستگاه های اجرایی، دیگر موسسات فرهنگی دولتی که فرمان فرهنگ این مملکت در دستان شماست و عزیزانی که هر سال از بیت المال مسلمانان بودجه‌‎های فرهنگی می گیرید تا امور فرهنگی را در شهر و استان و کشور پیاده سازی کنید، سوال ما از شما شفاف است: برای قرآن چه کردید؟ پاسخ فرهنگی، درخور و کاربردی شما به این توطئه ها و دسیسه ها و هتک حرمت ها چیست؟ نتیجه جلسات و اتاق فکرهای شما چه بوده است؟
در این مدت کدام برنامه قرآنی را اجرا کردید که خبر و تاثیرش جهانی شده باشد؟ چه حرکتی کردید که صدایش از بولتن های تحت امر خودتان فراتر رفته و کسی را درگیر کرده و به فکر فرو برده باشد که اصلا این قرآن چیست، حرفش چیست و چرا برای مسلمانان این قدر عزیز است؟ مگر نه این است که ادعا داریم امروز کشور ما کانون بسیاری از مسائل و موضوعات اسلامی است، پس چه ایده ای دارید برای آن که بتوان مجامع بین‌المللی را مجاب کرد تا مواضع محکم و بازدارنده ای در این باره اتخاذ کنند؟! نکند منتظرید ماه مبارک رمضان از راه برسد و صرفا همان محافل ترتیل و روخوانی را برگزار و احساس کنید دین‌تان را به خوبی ادا کرده اید؟ باز گلی به گوشه جمال آن چهار فوتبالیست عراقی که در مسابقه‌ای قبل از شروع بازی، قرآن را بر سر دست گرفتند!
حالا از اقدامات جهانی و فرامنطقه‌ای که بگذریم، بفرمایید که در کشور خودمان چه کردید؟ در ماه های اخیر چندین بار به کلام خداوند بی‌احترامی شده است، آیا برای آن که اقدامی بکنید و مرهمی بر این غم بگذارید، به دنبال استخاره‌اید یا بودجه های فرهنگی تان کفاف نمی دهد؟ چرا نباید اکنون یک برنامه تلویزیونی فاخر درباره قرآن داشته باشیم؟ برنامه ای که بتواند نسل جوان را پای تلویزیون بنشاند و گوشه ای از اعجاز قرآن را نمایش دهد. فرهنگسراهای قرآن امروز چه برنامه هایی تدارک دیده اند؟ آیا در شرایطی که دشمن وقیحانه رفتار می کند و با توان بالای رسانه ای به میدان آمده، ما باید همان برنامه های روزمره و همیشگی را پیش ببریم؟ همان کلاس های تابستانی آموزش قرائت قرآن کریم کافی است؟ 
آقایان، این ماجرا ادامه دارد و متاسفانه مانند گرما یا سرمای هوا نیست که بتوان گفت غافلگیر شدیم یا مثل گرانی شیر و مرغ نیست که بتوان توپ آن را در زمین تحریم و نوسانات نرخ ارز انداخت و شانه از بار مسئولیت خالی کرد!
امروز نسل جوان ما چه شناختی از قرآن دارد؟ آخرین بار، کی به کتاب آسمانی خودش مراجعه کرده است؟ قرآن چه جایگاهی در زندگی او دارد؟ آیا درگیری ها و مشکلات و مسائل روزانه اجازه می دهد درباره قرآن بیندیشد؟ قرآنی که امروز فقط زینت بخش سفره عقد تازه عروس و دامادهاست یا به همراه لیوانی آب روی سینی مادربزرگ جای گرفته تا هنگام سفر عضوی از خانواده با احترام بوسیده شود و بعد دوباره برود روی طاقچه تا لحظه تحویل سال نو که باز زینت بخش سفره هفت‌سین باشد. در حالی که این کلام شیواست و در دل هر متفکر و صاحب اندیشه ای نفوذ خواهد کرد و بر جان ها خواهد نشست. 
آقایان متصدی و متولی فرهنگ در جمهوری اسلامی، وظیفه شما در ترویج فرهنگ قرآنی امروز بسیار سنگین تر از قبل است و گرنه بیانیه دادن و محکوم کردن را که همه ما بلدیم، همه ما که با شنیدن خبر هتک حرمت به قرآن رگ غیرت مان باد می کند، البته که این غیرت ستودنی است اما باید به این غیرت، چاشنی «همت» هم بیفزاییم و برای شناخت و معرفی حقیقی قرآن، این کلام نورانی پروردگار، گام های اساسی برداریم و امشب در خلوت خودمان دوباره به این سوال پاسخ دهیم که ما برای قرآن چه کردیم؟

معیشت را به توسعه گره بزنیم

حسین حقگو
‌مرحوم نیازمند، بنیان‌گذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع و از تکنوکرات‌های برجسته دهه 40، معروف به دهه طلایی اقتصاد ایران، در خاطرات خود از شبی در فرودگاه مهرآباد یاد می‌کند که منتظر آمدن مادرش از مکه است و به سبب ازدحام جمعیت و «مستقبلینی که از سر هم بالا می‌رفتند و پیرها زیر دست‌وپا می‌ماندند و چمدان مسافرین با یک کامیون کمپرسی آورده می‌شد و مانند ماسه در وسط ساختمان خالی می‌شد» پیرمرد ویلچری که سیلندر اکسیژن به او وصل بوده، دچار حمله قلبی می‌شود و به سبب نبود پزشک و رئیس فرودگاه در محل کار خود، فوت می‌کند: «آمبولانس آوردند و او را بردند». او گزارش این واقعه را با عصبانیت و به‌ طور محرمانه به نخست‌وزیر وقت (هویدا) می‌دهد و او نیز بدون اطلاع قبلی با فریدون مهدوی، وزیر بازرگانی (که به بولدوزر دولت شهرت داشت) به فرودگاه می‌رود و... نتیجه آنکه در کمتر از سه سال در کنار همان‌جا فرودگاه آبرومندی ساخته می‌شود که هم «وسعت کافی داشته و چمدان‌های مردم با غلتک آورده می‌شد و هم چرخ دستی و نوار غلتان و... نیز به میزان و کیفیت مناسب وجود داشته است»؛ اما این دوره طلایی متأسفانه با سرازیرشدن درآمدهای نفتی و سیاست‌های غلط اقتصادی و توهم شاهانه در بی‌نیازی از نخبگان و تکنوکرات‌های برجسته و مشارکت مردم و نهادهای مدنی و استقرار نظام تک‌حزبی (حزب رستاخیز) از هم پاشید و به هدر رفت. مرحوم رستم قاسمی، وزیر راه و شهرسازی، در یکی از آخرین گفت‌وگوهای خود می‌گوید: «این فرودگاه‌ها در شأن جمهوری اسلامی نیست و در کنار میهمانان خارجی در حین عبور از تونل فرودگاه امام واقعا خجالت می‌کشم... بنده به دلیل وظایف کاری‌ام به 60 کشور دنیا سفر کرده‌ام و واقعا وقتی از فرودگاه کشورهای خارجی وارد فرودگاه امام می‌شوم، گویی از یک شهر بزرگ وارد یک روستا شده‌ام» (1401/8/23). هر روز نیز اخباری از لغو یا تأخیر طولانی پروازها و بازار سیاه بلیت و بی‌نظمی‌های شدید فرودگاهی و... می‌شنویم که البته خم به ابروی کسی نمی‌آورد و این بی‌نظمی، معنای نظم یافته است. چنان‌که اظهارات اخیر سخنگوی هواپیمایی کشوری درباره اینکه «تعداد هواپیمای مورد نیاز کشور 500 تا 550 فروند است و ناوگان هوایی کشور حدود 180 هواپیما در اختیار دارد» شاخک مسئول عالی‌رتبه‌ای را برای چاره‌جویی تیز نمی‌کند. این در حالی است که این روزها شاید بیش از هر زمان دیگری در کشورهای اطراف‌مان اخباری از توسعه عجیب‌و‌غریب زیرساخت‌ها اعم از زیرساخت‌های هوایی و فرودگاهی و تأسیسات بندری و جاده‌ها و راه‌های آهن تا زیرساخت‌های مالی و بانکداری و آموزشی و رسانه‌ای منتشر می‌شود.                                                                          از کشور فقیر ترکمنستان که پروژه کریدور ترانزیت بین‌المللی اروپای غربی و غرب چین و کریدور لاجورد و ارتباط آبی با خزر را کلید زده است تا کشورهای ثروتمند حوزه خلیج فارس از عربستان و امارات تا کویت و قطر که دو و چند‌ برابر‌ کردن ظرفیت‌های فرودگاهی و ایجاد بنادر و توسعه راه‌های دریایی و ایجاد فیبر نوری زیردریایی و توسعه زیرساخت‌ها برای جذب گردشگر، دانشجو و سرمایه‌گذاری در هوش مصنوعی و... را در دست اقدام دارند. این تحولات عظیم و باورنکردنی در توسعه زیرساخت‌های ارتباطی در منطقه و جهان برآمده از اهمیت این مؤلفه به‌عنوان ضرورت هر توسعه‌ای است. اینکه نمی‌توان درون پیله خود و به‌تنهایی دوام و بقا داشت و باید مانند شازده کوچولو از اخترک خود خارج شد. تحولی که اگرچه خود را در قالب توسعه زیرساخت‌ها نشان می‌دهد، اما ناشی از تغییر پارادایم‌ها و اجماع ملی در ضرورت بسط «ارتباط» با جهان است. «کشورهای بحران‌زده ناچارند ارزیابی صادقانه‌ای از توانایی‌ها و ارزش‌های خود به عمل بیاورند. این ارزیابی‌ها مستلزم یافتن راه‌حل‌های سازگار با توانایی‌های ملت‌ها و سازگار با سایر ابعاد وجودی‌شان است» (آشوب، جرد دایموند).

ایران کشوری است پرهمسایه که با 15 کشور مرزهای آبی و خاکی دارد. ایران همچنین کشوری است میانه‌گاهی، راهرویی و پیوندی؛ کشوری بین‌المللی. کشوری که باید نقش پل را در پیوندهای فرامنطقه‌ای بازی کند (محسن خلیلی، استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد، 18/4/1401). اما در چنین کشوری متأسفانه هم‌و‌غم دولت‌ها تأمین معیشت ارزان‌قیمت جامعه است (مرغ، تخم‌مرغ، گوشت، نان، روغن و...) و با افق‌های باز و رؤیاهای بزرگ کمتر نسبتی دارند؛ تفکری که از ظرفیت‌های عظیم این سرزمین کمتر خبری دارد و اوج اقتدار حکومت را تأمین معاش بخور‌و‌نمیر مردم می‌داند: «وقتی وزیر اقتصاد مشهد بود، به ایشان گفتم مسئله معیشتی برای ما مهم است. اینکه معیشت را به مسائل اقتصاد کلان گره زدید مخالفم‌... من یک منطق اقتصادی دارم و آن این است که مسئله ثبات معیشتی به توسعه اقتصادی نباید گره بخورد. این دو با هم فرق دارد» (علم‌الهدی، 3/5/1402). سخنی که دقیقا خلاف آن صادق است و جز از طریق گره‌زدن معیشت به توسعه، مردم جز فقر و فلاکت نصیبی نخواهند برد.

بدیهی است در این تفکر ایجاد زیرساخت‌ها (سامانه‌ها، امکانات، سازه‌ها و...) چندان محلی از اعراب ندارد؛ چرا‌که اصولا توسعه و ارتباط با جهان برای جذب دانش فنی، سرمایه، دانش مدیریت و... ضرورت آن‌چنانی ندارد؛ بنابراین می‌توان در فضای تحریمی سال‌ها لانه کرد و در فهرست‌های سیاه مالی نهادهای بین‌المللی خانه داشت و روابط تجاری کشور را از طریق کانال‌های بس پرهزینه تداوم بخشید و با تهاتر و تدابیر بوروکرات‌های فاقد صلاحیت و شایستگی لازم و بدون نیاز به نهادهای مدنی و تشکل‌های اقتصادی (وقایع اخیر اتاق ایران و گره‌زدن دوام یک نهاد بخش خصوصی به‌‌جای آرای اعضا به تصمیمات دولتی!) اوضاع را سر‌و‌سامان داد و کشور را اداره کرد. تصوری که نادرستی آن به نظر دیری نمی‌پاید؛ چراکه به قول آندره ژید «چشمان ما باز خواهد شد. چشمان ما مجبور به باز‌شدن است!».

ارزیابی سیاسی و جامعه‌شناختی سقوط اسرائیل

سعدالله زارعی
بعضی از مقامات ارشد رژیم صهیونیستی از جمله «اسحاق هرتزوک» اعلام کرده‌اند وضع فعلی این رژیم و اختلافات بی‌مهاری که پدید آمده و تک‌روی‌هایی که نخست‌وزیر می‌کند، به فروپاشی رژیم و انحلال دولت یهودی در سرزمین‌های ‌اشغال شده فلسطین می‌انجامد. اختلافات سیاسی میان احزاب رقیب در رژیم صهیونیستی، می‌تواند آغاز و انجامی داشته باشد و لزوماً به فروپاشی منجر نشود اما وقتی سران این رژیم اختلافات کنونی را فراتر از ظرفیت اسرائیل ارزیابی می‌نمایند، موضوع متفاوت می‌شود. بنابراین یک سؤال اساسی این است که چرا اختلافات کنونی در رژیم صهیونیستی می‌تواند به فروپاشی آن منجر شود؟ 
1ـ اختلافات سیاسی در رژیم اسرائیل میان احزاب سیاسی محدود نمانده تا بتوان از آن به «رقابت سیاسی» تعبیر کرد. این اختلافات هم‌اینک از یک‌سو به اختلافات میان قوای رژیم و از سوی دیگر به اختلاف در کف خیابان انجامیده است. اختلاف اگر صرفاً میان احزاب باشد، وقتی به تصویب یک قانون می‌رسد، پایان می‌یابد؛ چرا که احزاب رسمی نمی‌توانند در برابر قانون به کنشگری بپردازند. تفاوت احزاب رسمی و احزاب غیررسمی (اپوزیسیون) در همین است. اپوزیسیون 
یک نظام سیاسی در برابر تصویب قانون به اعتراض دست می‌زند ولی اعتراض احزاب رسمی به یک لایحه تا زمانی است که به قانون تبدیل نشده باشد. هم‌اینک در رژیم صهیونیستی احزاب رسمی که در پارلمان عضو هستند در برابر تصویب قانون و قانون تصویب شده قرار گرفته‌اند. 
الان خیلی از قوانینی که طی دو سال گذشته به تصویب رسیده‌اند از سوی بسیاری از احزاب رسمی رژیم به عنوان قوانین یک حزب تلقی و وجهه «ملی» آنها مخدوش خوانده شده است. با ادامه این روند طی یک سال اخیر، نهادهای تقنینی، اجرایی و قضایی رژیم اسرائیل به نهادهای حزبی تقلیل یافته‌اند و مخالفت با آنها رفتاری حزبی یعنی بلااشکال ارزیابی می‌شود. با حزبی خوانده شدن نهادهای حقوقی رژیم این سؤال شکل گرفته که «نهادهای قانونی و ملی چه شده‌اند؟» در این فضا دولت، دولت اسرائیل نیست، پارلمان، پارلمان اسرائیل نیست و هکذا دستگاه قضایی و احکام آن «اسرائیلی» خوانده نمی‌شوند بر همین اساس «ایگدور لیبرمن» وزیر خارجه سابق و رئیس‌حزب 
«اسرائیل خانه ماست» در واکنش به تصویب قانون مربوط به تثبیت ارزش مطالعه تورات به کانال 12 تلویزیون رژیم صهیونیستی گفته است این قانون سبب معافیت از خدمت سربازی برای ارتدوکس‌های افراطی می‌شود و میل به خروج از ارتش را افزایش داده و سبب فروپاشی ارتش اسرائیل و پایان کار صهیونیست‌ها می‌شود و «یائیر لاپید» نخست‌وزیر سابق رژیم غاصب، روز شنبه گذشته اعلام کرد «اسرائیل به سمت بحران قانون اساسی پیش نمی‌رود، بلکه فراتر از آن به سمت یک «بحران وجودی» پیش خواهد رفت.» 
اگر به مصوبات ماه‌های اخیر کنست نگاه بیندازیم می‌بینیم رأی مثبت در همه موارد مربوط به ائتلاف نتانیاهو است که بدون استثنا از سوی همه 64 عضو این ائتلاف مورد تأیید قرار گرفته و رأی منفی در همه موارد مربوط به ائتلاف مخالف نتانیاهوست که آن هم بدون استثنا از سوی همه 56 عضو آن رد شده‌اند. این همان مفهوم قانون حزب در برابر قانون ملی است. مقامات ارشد رژیم این را نشانه قرار گرفتن اسرائیل در وضعیت فروپاشی دانسته‌اند. 
از سوی دیگر شهروندان غاصب یهودی در روزهای اخیر سی و یکمین هفته اعتراضی انبوه در کف خیابان‌های تل‌آویو، حیفا، قدس غربی و... را علیه نتانیاهو و مصوبات اخیر کنست شکل داده‌اند. کانال 13 تلویزیون رژیم اسرائیل به نقل از شرکت Crowd Solutions گفت در روز شنبه حدود 174000 نفر برای راهپیمایی اصلی - در سی‌امین هفته -در خیابان کاپلان تل‌آویو گردآمدند، ده‌ها هزار نفر دیگر در حدود 150 شهر،
شهرک و نقاط دیگر از جمله 25000 نفر در حیفا، هزاران نفر در اورشلیم - قدس غربی - و 17000 نفر در کفار صبا تظاهرات کرده‌اند. این صف‌آرایی خیابانی در رژیم اسرائیل بی‌سابقه خوانده شده است. آمار می‌گوید نزدیک به نیمی از جمعیت رژیم غاصب در بیش از نیمی از سال در خیابان‌ها به اعتراض پرداخته‌‌اند. این شهروندان غاصب معتقدند اقدامات حکومت ـ دولت، کنست، ارتش و سیستم امنیتی ـ قابل پذیرش نیست. این بدان معناست که از نظر آنان هم، اینک رژیم اسرائیل به‌طور واقعی فاقد دولت، مجلس و قوه قضایی ملی است و کسانی که اکنون بر صندلی‌های آن تکیه زده‌اند اعضای، یک گروه هستند که قوانین را به نفع خود تغییر داده و قوانین حزبی را جایگزین قوانین ملی کرده‌اند. پس از این منظر هم دولت اسرائیل عملاً کنار رفته و به پوستی بند شده است. 
2- یک جنبه دیگر فروپاشی رژیم اسرائیل، جنبه اجتماعی آن است. رژیم نژادپرست هیچ‌گاه به‌طور واقعی مردمی و دموکراتیک نبوده است و آنچه در این دهه‌ها در قاعده انتخابات جریان یافته، سلطه یک گروه بر جامعه‌ رژیم غاصب بوده است. اما در عین حال در طول
75 سال گذشته، این رژیم دو بال داشته؛ یک بال سوسیال دموکراسی و یک بال لیبرال دموکراسی که در هر زمانه‌ای با تکیه بر یکی از این دو بال به حیات نگین خود ادامه داده است. هم‌اینک نتانیاهو و حزب لیکود از یک‌سو احزاب رقیب را از میدان خارج کرده و از سوی دیگر به ارتدوکس‌های یهودی در دولت خود میدان داده و آنان به تشدید تعرضات و تعارضات علیه فلسطینی‌ها از یک‌سو و علیه احزاب یهودی مخالف نتانیاهو و لیکود از سوی دیگر سرگرم هستند. اسرائیل حتی با دو بال سوسیال دموکرات و لیبرال دموکرات هم به سختی به حیات خود ادامه داده است و حالا که دچار شکاف و اختلاف شدید گردیده و به معنای واقعی کلمه «قطبی» شده، قادر نیست به زندگی ادامه دهد. قطبی شدن جامعه غاصب صهیونیستی آنان را به سمت نیستی سوق می‌دهد. کرانه باختری و حتی سرزمین‌های غصب شده 1948/ 1327 در وضعیت انفجاری قرار دارد و از این‌رو وقتی چند روز پیش بن‌گویر و لوپن وارد مسجدالاقصی شدند، احزاب مخالف نتانیاهو بیش از فلسطینی‌ها زبان به اعتراض گشوده و معتقد بودند او چاشنی انفجاری کرانه را فعال کرده است. 
موضوع «دموکراسی» در سرزمین‌های‌اشغالی موضوعی چندوجهی و پیچیده است. دموکراسی که رژیم صهیونیستی مدعی است به وسیله آن 75 سال در برابر مخالفت‌های خارجی و فلسطینی ایستادگی کرده و دوام آورده است، نمی‌تواند درباره فلسطینی‌ها نادیده گرفته شود. وقتی رژیم اسرائیل علی‌رغم توافق 1993/ 1372 اسلو، در کرانه باختری ده‌ها شهرک صهیونیستی‌نشین ساخته و بر اسکان یهودیان در این منطقه اصرار دارد، در میان‌مدت نمی‌تواند ساکنان عرب آن را نادیده بگیرد. رژیم غاصب مدت‌هاست نتوانسته موج جدیدی از جلای وطن‌ فلسطینی‌ها پدید آورد و این به آن معناست که فلسطینی‌ها هستند. 
رژیم غاصب دو گزینه در مورد کرانه باختری پیش‌رو دارد یا باید استقلال آن را به رسمیت بشناسد و به فلسطینی‌ها واگذار کند و یا اینکه به همین رویه کنونی یعنی اسکان یهودیان در کرانه ادامه دهد. ادامه اسکان بالاخره در نقطه‌ای متوقف می‌شود و آن وقت واقعیتی بنام فلسطینی‌های ساکن در آن برجسته‌تر و پررنگ‌تر می‌شود. رژیم غاصب نمی‌تواند کماکان آنان را نادیده بگیرد همین الان نزدیک به 70 درصد عناصر ارتش را برای کنترل فلسطینی‌ها به کرانه باختری گسیل کرده است. رژیم غاصب قادر به اخراج فلسطینی‌ها نیست، پس به‌زودی ناگزیر است آنان را به حساب آورد. اگر رژیم اسرائیل به این نقطه برسد نمی‌تواند از دموکراسی تعریفی یهودی ارائه دهد و خواه‌ناخواه فلسطینی‌ها را هم دربرمی‌گیرد. 
اگر بنا بر دموکراسی باشد، جمعیت یهودی و جمعیت عرب مسلمان شکل‌دهنده به حکومت خواهند بود. رژیم اسرائیل، جمعیت خود را8/5 میلیون نفر می‌خواند که دست‌کم 1/5 میلیون نفر آنان مسلمانان عرب ساکن در سرزمین‌های 1948/ 1327 هستند. بنابراین جمعیت یهودی حکومت غاصب اسرائیل حداکثر 7 میلیون نفر می‌باشند. جمعیت عرب‌ مسلمان در سرزمین‌ فلسطین (اعم از سرزمین‌های‌اشغال‌شده 1948 و سرزمین‌های‌اشغالی 1967 و غزه) حداقل 6/7 میلیون نفر می‌باشد و این در حالی است که یک آمار معتبر بین‌المللی می‌گوید همین الان جمعیت عرب مسلمان ساکن در فلسطین 200 هزار نفر از جمعیت یهودی ساکن در آن بیشتر است. اگر اسرائیل بخواهد به رفتار ظالمانه کنونی خود در کرانه و قدس شرقی ادامه دهد یعنی آنها را به خود ملحق بداند، باید به حقوق مدنی عرب‌های مسلمان تن بدهد و این در حالی است که تن دادن به آن یعنی به فراموشی سپردن یهودی‌‌سازی فلسطین و رها کردن آرزوی تشکیل دولت یهودی در جهان. بنابراین از منظر اجتماعی و آنچه در کف خیابان‌ها در تل‌آویو، هرتزلیا، حیفا، قدس، رام‌الله، جنین، غزه، صفد، کریات شمونه و نقب می‌گذرد نیز رژیم صهیونیستی در لبه نیستی قرار دارد.
 

پیروزی عشق بر مدیوم رسانه‌ای

جواد شاملو

خوردن خاک حرام است. خوردن خاک مزار سید و سالار شهیدان نه‌تنها حرام نیست، بلکه شفاست. جزع کردن، مویه نمودن، بر سروصورت زدن در داغ عزیزان، مکروه است. تمام این کارها برای سیدالشهدا علیه‌السلام، رمز بهشتی شدن و آمرزش گناهان است. خطر کردن و به سفری بدون امنیت جانی رفتن، جایز نیست؛ اما همین سفر اگر مقصدش کربلا باشد، نه‌تنها جایز که گویی سفر به عرش الهی است. این خصلت حضرت اباعبدالله و عشق و یاد و ماجرای اوست که ماهیت‌ها را دگرگون می‌کند و بر هر ذاتی غالب می‌شود. هر زشتی‌ای را زیبا می‌کند و هر ناپاکی را منشأ پاکی. خوردن خاک چرا حرام است؟ چون احتمالا آلوده و بیماری‌زاست. اما همین عنصر بیماری‌زا با ۱۸۰ درجه چرخش به کیمیای سلامتی تبدیل می‌شود. این اعجاز عشق و ایمان است.

یکی از ماهیت‌هایی که عشق امام شهیدان می‌تواند ازاین‌رو به آن رویش بگرداند، ماهیت رسانه است. اهالی رسانه و ارتباطات با این نظریه آشنایند که هر مدیوم رسانه‌ای، نوع خاصی از محتوا را ایجاب می‌کند و به‌خودی‌خود، تأثیری بر مخاطب می‌گذرد که اصلا مستقل از محتواست. شاه‌بیت این نظریات، سخن مارشال مک لوهان است که در کتاب «آینه جادو» شهید آوینی نیز مورد استفاده ایشان قرارگرفته است: «رسانه، پیام است». رسانه نه مدخل و محمل پیام، که خود پیام است. مدیوم رسانه‌ای خواه‌ناخواه سطح پیام را پایین می‌آورد و آن را مبتذل می‌کند. مثلا این ذات رسانه تلویزیون است که کارکرد سرگرمی یا خبررسانی دارد. هر پیامی که در آن تولید و مخابره شود نیز لاجرم همین دو کارکرد را دارد. همچنین چون تلویزیون عنصری است که زمان و مکان نمی‌شناسد، روح زمان و مکان را از برخی پدیده‌ها می‌گیرد.

بر مبنای ا ین دو گزاره تلویزیون اصلا جای خوبی برای نمایش عزاداری و ابراز ارادت به محضر امام معصوم و هرگونه امر قدسی نیست. چون سطح آن را پایین می‌آورد و روح آن را می‌ستاند و آن را سبک می‌کند. همچنین آیین‌های دینی زمان و مکان مخصوصی دارند. مثل شب قدر، شب‌های محرم، عصر روز عرفه و همچنین مکان‌هایی مثل مساجد و تکایا و حسینیه‌ها.

تلویزیون چون دستکم از عنصر مکان بی‌بهره است، راه خوبی برای ارتباط گرفتن با ذوات مقدسه نیست. این استدلال مقدمات درستی دارد؛ مقدماتی که حتی مورداشاره سید شهیدان اهل قلم نیز بوده است. اساسا نزد علمای ارتباطات این اصلا پذیرفته نیست که بگوییم رسانه‌ها تنها یک ظرفند، بستگی دارد تو در آن‌ها چه محتوایی بریزی.

اما برخی پدیده‌ها نتیجه این استدلال‌های درست را خدشه‌دار می‌کند. مثل برنامه حسینیه معلیٰ که محرم امسال هم مهمان‌خانه‌های مردم شد. حسینیه معلیٰ یک برنامه تلویزیونی است که از برنامه‌های استعدادیابی و رئالیتی‌شو اقتباس شده است. یعنی هم مدیوم و هم جنس و ساختار برنامه کاملا سرگرمی‌محور و به مسائل مقدس، بی‌ربط است. اما در کمال تعجب دیدیم که اگر کسی از دلباختگان شهید محرم نمی‌توانست خود را به مجلس و محفلی برساند، این برنامه را انتخاب می‌کرد و با آن اشک می‌ریخت. برنامه‌ای که شبیه به یک مجمع‌الذاکرین بود و گویی چند مداح بعد از یک مجلس در پشت‌صحنه به دور هم جمع شده‌اند و برای هم روضه می‌خوانند، در فضایی بدون تکلف‌تر نسبت به فضای عمومی مجلسشان. برنامه‌ای که در آن دقت شده بود «تماشاگران» در حقیقت «مستمع» باشند و «شرکت‌کنندگان» در حقیقت «ذاکر آل‌الله». مجری آن می‌توانست مجری یک هیئت هم باشد و اشک در سرتاسر برنامه نقش اول را بازی می‌کرد.

این نتیجه جاری بودن عشق و ایمان در برنامه است و التفات سازندگان به اینکه این برنامه متفاوت از دیگر برنامه‌هاست و نباید بدون نیت درست در آن قدمی برداشته شود. نام امام حسین علیه‌السلام کیمیاست، ذات پدیده‌ها را عوض می‌کند. حسینیه معلیٰ گواهی بود بر اینکه با عشق حقیقی امام حسین، می‌توان یک شوی تلویزیونی را تبدیل به مجلس عزا کرد.

طرح جدید آمریکا برای غرب آسیا نخ‌نما و تکراری است
معامله یا فریب بزرگ؟
ثمانه اکوان
 رسانه‌های آمریکایی در چند روز اخیر و بعد از سفر «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی بایدن به عربستان، گمانه‌های مختلفی را راجع به طرح ایالات متحده درباره عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی مطرح کردند. با وجود اینکه تا چند ماه پیش، بایدن اذعان می‌کرد عادی‌سازی روابط سعودی با رژیم صهیونیستی اقدامی پیچیده، زمانبر و بسیار سخت است، حالا او در مقابل هوادارانش بیان می‌کند «شاید عادی‌سازی روابط در حال انجام باشد». بایدن البته جزئیاتی از این توافق را اعلام نکرد اما جزئیات گفت‌وگوهای جیک سالیوان با همتایان عربستانی وی نشان‌می‌دهد دولت بایدن آن‌چنان که مطرح می‌کند به این توافق یا به ‌بیان توماس فریدمن، خبرنگار معروف روزنامه نیویورک‌تایمز «معامله بزرگ» نزدیک نیست. پایگاه خبری آکسیوس اخیرا نوشته است دولت بایدن تلاش دارد عادی‌سازی روابط عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی قبل از آغاز کمپین انتخاباتی بایدن برای انتخابات سال 2024 به نتیجه برسد. دولت بایدن بر این باور است چنین توافقی می‌تواند یک پیشرفت تاریخی در صلح خاورمیانه باشد و منجر به تشویق سایر کشورهای عرب برای عادی‌سازی روابط‌شان با این رژیم باشد. با این حال خبرهایی که از شروط عربستان برای آغاز مذاکرات در این زمینه منتشر می‌شود، نشان‌می‌دهد دولت بایدن راه زیادی برای رسیدن به هدف مورد نظر خود دارد که به احتمال‌زیاد تا زمان آغاز رقابت‌های انتخاباتی به ثمر نمی‌نشیند. به جرأت می‌توان گفت بسیاری از رؤسای‌جمهور آمریکا - بویژه رؤسای‌جمهور دموکرات این کشور - در طول سال پایانی فعالیت خود در کاخ سفید تلاش کرده‌اند برنامه خود جهت صلح بین فلسطین و رژیم صهیونیستی را به نتیجه برسانند. با این حال تعداد کمی از آنها موفق شده‌اند گام‌های کوچکی در این زمینه بردارند. اگرچه این تلاش‌ها منجر به یک جایزه صلح نوبل برای کارتر به ‌عنوان رئیس‌جمهور دموکرات دهه 70 میلادی در آمریکا شد، در نهایت نتوانست منطقه را با آرامش بیشتری همراه سازد. نگاهی به جزئیات برنامه‌های بایدن در این زمینه نشان‌می‌دهد تنیده شدن منافع ملی آمریکا در مذاکرات صلح بین فلسطین و رژیم صهیونیستی یا حتی عادی‌سازی روابط اعراب و این رژیم، مهم‌ترین عاملی است که این تلاش‌ها را با شکست مواجه می‌سازد. آمریکا در اصل به‌عنوان کشوری که منفعت مستقیم در این مذاکرات دارد، نمی‌تواند نقش میانجی را ایفا کند و این عامل، از مهم‌ترین عوامل شکست این نوع مذاکرات است. در مذاکرات فعلی نیز رقابت‌های اقتصادی ایالات متحده با چین و تلاش این کشور برای جبران خروج فضاحت‌بارش از منطقه غرب آسیا، سایه‌ای جدی بر مذاکرات انداخته ‌است. عامل دیگر که نهایتا می‌تواند به شکست مذاکرات منجر شود، این است که هیچ تضمینی وجود ندارد اعضای دولت رژیم صهیونیستی (از هر گروه و جناحی که باشند) در نهایت به وعده‌های ارائه‌شده توسط دولت ایالات متحده پایبند باشند و عدم ثبات در شرایط سیاسی سرزمین‌های اشغالی نیز بر پیچیدگی‌های این مساله افزوده ‌است. 
اما مهم‌ترین موانع بر سر «معامله بزرگ» در غرب آسیا چیست؟
اولین مانع بر سر معامله بزرگ آمریکا با عربستان و تلاش برای عادی‌سازی روابط خاندان سعودی با رژیم صهیونیستی، نادیده گرفتن بازیگران دیگر در منطقه به‌خصوص در فلسطین است. بایدن مانند مقامات پیشین ایالات متحده به‌دنبال توافقی با اعراب بر سر فلسطین است که گروه‌های فلسطینی و حتی تشکیلات خودگردان فلسطینی در مذاکرات آن حضور نداشته و نقشی به آنها در این زمینه داده نشده است. غیر از تشکیلات خودگردان فلسطینی که در بسیاری از موارد، نقش هموارکننده تصمیمات رژیم صهیونیستی را برای فلسطینیان داشته است، سایر گروه‌های فلسطینی به‌خصوص گروه‌های مقاومت در منطقه مطمئنا با این معامله بزرگ مخالفت کرده و بدین ترتیب راه برای اجرایی شدن آن بسیار دشوار می‌شود. تصور اینکه نزدیک شدن اعراب به رژیم صهیونیستی می‌تواند مقاومت در فلسطین را با مانع مواجه سازد، تصوری ساده‌لوحانه و بسیار غلط است. 
دومین مانع بر سر توافق اعراب با رژیم صهیونیستی، ماهیت این رژیم و استراتژی قدیمی آن برای تصاحب سرزمین فلسطینیان است. رژیم صهیونیستی همان‌طور که از سال‌ها پیش تاکنون رهبران آن همواره بیان کرده‌اند، تنها به سرزمین‌های فعلی رضایت نمی‌دهد و در نهایت تلاش دارد غیر از تمام سرزمین فلسطین، حتی بر بخش‌هایی از لبنان و سوریه و حتی اردن نیز حاکمیت داشته ‌باشد و برقراری توافق‌های موقت برای جلوگیری از گسترش سرزمینی این رژیم با اهرم زور، نمی‌تواند این نقشه را با خلل مواجه سازد و در نهایت هیچ اعتباری نمی‌توان برای وعده‌های این رژیم و سرانش قائل شد. از طرف دیگر، ایالات متحده نیز به‌دنبال جلوگیری از ادامه این وضعیت نیست. اگر دولت‌های مختلف آمریکا می‌خواستند جلوی شهرک‌سازی‌های غیرقانونی را بگیرند، از زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون تاکنون اقدامی در این باره انجام داده و حداقل در مجامع عمومی از اقدامات این رژیم حمایت نمی‌کردند. به نظر می‌رسد اگر قرار باشد توافقی با اعراب منطقه بر سر فلسطین شکل بگیرد، در نهایت وعده‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی به اعراب، بسیار مبهم و غیرقابل اجرا باشد و حتی تضمینی برای اجرایی‌ شدن «راه‌حل دو دولتی» که اکنون کشورهای غربی از آن به ‌صورت لفظی حمایت می‌کنند نیز به فلسطینیان ندهد.
سومین مانع در این زمینه، منافع عربستان سعودی و شروطی است که این کشور برای عادی‌سازی روابطش با رژیم صهیونیستی در نظر گرفته است. این همان مساله‌ای است که توماس فریدمن نیز با جزئیات به آن اشاره کرده و نوشته است خاندان سعودی خواهان یک برنامه هسته‌ای تحت نظارت ایالات متحده بوده، از دولت آمریکا می‌خواهد قرارداد دفاعی‌ای مانند ناتو با این کشور ببندد که از هر حمله‌ای در امان باشد و در عین حال خواستار خرید تسلیحات پیشرفته از ایالات متحده است که دولت بایدن به ‌دلیل مخالفت کنگره اصولا قادر به انجام آن نیست، بنابراین در بهترین شرایط، قراردادی که ایالات متحده با عربستان می‌بندد در کنگره تصویب نمی‌شود و همان بلایی بر سر آن می‌آید که هر قرارداد غیرتاییدشده‌ای در کنگره با آن مواجه می‌شود: نادیده گرفتن مفاد قرارداد و فروپاشی توافق. 
چهارمین مانع معامله بزرگ در غرب آسیا تغییر نظم جهانی و به‌ صورت ویژه دولت‌های چین و روسیه هستند. شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین، چندی پیش سفری به عربستان داشت و در این سفر قراردادهای بزرگ اقتصادی، امنیتی و تسلیحاتی بین 2 کشور بسته شد. حالا آمریکا قصد دارد برای نگه داشتن عربستان تحت سیطره سیاسی خود، با نزدیک کردن ریاض به تل‌آویو، شروط خود را نیز به این کشور تحمیل کند و آن بیرون راندن چین از منطقه و لغو تمام قراردادهای پیشین ریاض با پکن است. این مساله مطمئنا با سکوت چینی‌ها همراه نخواهد شد و در عین حال روسیه نیز که تاکنون در ماجرای حمله به اوکراین حمایت عربستان به‌صورت معنوی را نیز همراه خود داشت، با پیوستن دوباره این کشور و اعراب منطقه به دایره متحدان آمریکا در منطقه موافقت نخواهد کرد. شاید آمریکایی‌ها بیان کنند به‌دنبال بهتر کردن شرایط منطقه برای رژیم صهیونیستی هستند و تلاش دارند صلح را در منطقه به ارمغان بیاورند اما مهم‌تر از این نیات مطرح‌شده، حفظ منافع ملی آمریکا در منطقه است که مورد نظر بایدن بوده و به همین دلیل این مساله با واکنش جهانی روبه‌رو شده و احتمالا زمین نبرد نیابتی دیپلماتیک دیگری را بین قدرت‌های جهانی از جمله چین و روسیه و ایران و ایالات متحده در زمین عربستان و سایر کشورهای عرب منطقه باز می‌کند. همه این موانع نشان‌می‌دهد دولت بایدن ناامیدانه در سال پایانی فعالیت خود به‌دنبال دستاوردی در حوزه سیاست خارجی در منطقه غرب آسیا است؛ منطقه‌ای که ایالات متحده را در دوران ریاست جمهوری او از غرب آسیا اخراج کرده است. نشانه‌ها و تحلیل‌ها در این خصوص اما نشان‌می‌دهد تلاش‌های بایدن به ‌دلیل پیچیدگی‌های شرایط سیاسی و جغرافیایی منطقه همچنین تغییر نظم جهانی و نقش مؤثر منطقه در ایفای نقش کاتالیزور برای این نظم، با موفقیت روبه‌رو نخواهد شد. متحدان آمریکا در منطقه غرب آسیا، مدت زیادی است به این نتیجه رسیده‌اند باید شرایط جدید مستولی‌شده بر جهان را بپذیرند. دولت بایدن برای تغییر این نگاه باید امتیازهای چشمگیری به کشورها بدهد که به نظر نمی‌رسد ایالات متحده آمادگی چنین کاری را داشته ‌باشد. معامله بزرگ جدید در منطقه بیشتر از اینکه یک برنامه راهبردی از سوی دولت ایالات متحده باشد، یک برنامه فریب است که هیچ دستاوردی برای کشورهای منطقه نخواهد داشت و مساله صلح در منطقه را نیز با پیچیدگی‌های بیشتری مواجه می‌کند.
نام:
ایمیل:
نظر: