عبدالرضا فرجیراد
نظرات متفاوت غربی ها نمی تواند ارتباطی با اهمال اروپا در مورد اجرای برجام داشته باشد.
دو سه ماهی است بین اروپا و ایالات متحده امریکا بر سر نوع گفت و گو و توافق با ایران اختلاف نظر وجود دارد.
این امر چند دلیل دارد. نخست اختلاف ارزیابی سازمان های اطلاعاتی امریکا و اروپا از مدت زمان لازم برای رسیدن ایران به مرز آستانه هسته ای است.
به نظر می رسد در این مورد ارزیابی سازمان های اطلاعاتی امریکا و اسراییل به هم نزدیکتر است. زیرا مدتی است که اسراییلی ها چنین نگرانی را همچون اروپا ابراز نمی دارند.
باید توجه داشت که اروپا مخالف تفاهم موقت بین ایران و کاخ سفید است. به ویژه در زمانی که ایران و روسیه همکاری نظامی گسترده دارند.
نظر اروپا این است که تفاهمی که به طور غیر کتبی و بیشتر به علت انتخابات امریکاست الزام آور نیست. فشار اقتصادی را از دوش ایران کم می کند ولی این احتمال هست که ایران به سمت غنی سازی بالای ۶۰ و انباشت بیشتر اورانیوم برود و به آستانه گریز هسته ای برسد.
اروپاییان معتقدند توافقات ایران و آژانس باید محکم و شفاف صورت پذیرد و امورات هسته ای ایران قبل از هر توافقی چه موقت و چه دائم زیر نظر آژانس قرار گیرد.
به همین علت در نشست اخیر آژانس رفتار متفاوتی نشان دادند.
اروپا معتقد است همکاری نظامی ایران با روسیه در جنگ اوکراین و تحویل گسترده پهبادها نه تنها باعث تقویت روسیه و تضعیف اوکراین شده بلکه امنیت اروپا را هم به خطر انداخته است.
لذا معتقدند در هر امتیاز دهی به ایران این مساله هم به طور جدی با در دستور کار قرار گیرد و آمریکا آن حساسیت و تاکید گذشته را ندارد.
به طوری که جوزف بورل در تماس های تلفنی اخیر خود با آقای امیر عبدالهیان روی این موضوع تاکید کرده است.
عملکرد تیم ملی والیبال ایران در لیگ ملتها فاجعه بود، اما بیتردید فاجعهبارتر از آنچه در این رقابتها رقم خورد، تصمیمی است که فدراسیون و کادر فنی اتخاذ کردهاند. تردیدی نیست که نتیجه کار شاگردان عطایی در لیگ ملتها هیچ جایی برای دفاع نداشت، اما سرمربی تیم که انتقادها به مزاجش خوش نیامده بود ادعا کرد مردم ایران همانند ژاپنیها صبور نیستند و موفقیت ساموراییها را نتیجه صبر آنها در نتیجه گرفتن از جوانگرایی و تغییر نسل دانست، اما خود در مواجهه با اولین مشکل با عقبگردی تأسفبار تصمیم به استفاده دوباره از سعید معروف گرفته است. تصمیمی غیرقابل انتظار که نشان میدهد صبر کادر فنی به مراتب کمتر از مردمی است که از نتایج تیم ملی راضی نبودند!
یکی از دلایل عدم نتیجهگیری والیبال ایران در لیگ ملتها تغییر نسل بود. اتفاقی که در هر صورت دیر یا زود باید رخ میداد و پرواضح بود که تاوان نیز دارد، اما در عین ناباوری کادر فنی تیم ملی اولین کسی است که تحمل چنین تاوانی را ندارد و در مواجهه با آن به جای ساختن نسلی جدید ترجیح میدهد با دست گذاشتن روی ستارههای سابق والیبال کاری را که به درستی آغاز کرده بود نیمهکاره رها کند و این بیتردید نتیجهای به مراتب بدتر از عدم جوانگرایی دارد!
اینکه فدراسیون تصمیم میگیرد با عطایی ادامه دهد، تصمیمی قابل احترام است. بیتردید ثبات خود رمز موفقیت است و داورزنی میتواند برای جبران مافات به تقویت کادر فنی بپردازد و از نفراتی در کنار عطایی استفاده کند که با پوشش دادن ضعفهای او، تیم را در مسیر موفقیت قرار دهند، اما مثل همیشه آقایان تصمیم به انجام سادهترین کار گرفتهاند و با تاکید بر اینکه درهای تیم ملی به روی هیچ بازیکنی بسته نیست، راه را برای بازگشت سعید معروف باز میکنند. تصمیمی که همه رشتههای کادر فنی تا به امروز را پنبه خواهد کرد! جدا از آنکه ترکیب سعید معروف و موسوی، مربیانی، چون ولاسکو و کولاکویچ را هم با چالشی جدی مواجه کرده بود، بازگرداندن کاپیتان سابق تیم ملی والیبال بدان معناست که والیبال ایران بدون معروف هیچ حرفی برای گفتن ندارد و این حتی برای خود معروف هم خوب نیست، چه برسد به عطایی و تیم ملی!
تردیدی نیست که سعید معروف یکی از بهترین والیبالیستهای ایران بوده که نظیر او شاید تا سالیان سال تکرار نشود، اما اینکه تیم ملی در پی اولین ناکامی جدی عقبگرد کند و به استفاده از ستارههای بازنشسته خود روی آورد نمونه بارز بیتوجهی به استعدادهای قابل توجه و استفاده از پتانسیل بالای والیبال ایران است و میدان دادن به بازیکنسالاری!
کسب ۱۰ باخت در لیگ ملتهای والیبال اتفاقی تلخ، اما تاوان تغییر نسل بود و تجربهای خوب برای شروعی تازه، اما نه وقتی کادر فنی و فدراسیون ترجیح میدهند برای ادامه مسیر ساخت و ساز عقبگرد و همچنان دل به ستارههای سابق خوش کنند. با این شرایط هیچ امیدی به آینده نیست، چراکه حتی معروف و موسوی ستاره هم روزی تمام خواهند شد، درست مثل هر ستاره دیگری در دنیای ورزش و آن وقت دیگر والیبال ایران هیچ حرفی برای گفتن ندارد، چراکه با نگاهی نتیجهگرا به سادگی هرچه تمامتر از کنار سازندگی، جوانگرایی و تغییر نسل گذشته است. با این حساب نه مردم و منتقدان که کادر فنی و فدراسیون برای نتیجهگیری صبور نیستند که اگر بودند با اولین ناکامی و شنیدن اولین انتقادها عقبگرد نمیکردند! اقدامی که به مراتب از ناکامیهای رقم خورده در لیگ ملتهای والیبال بدتر است.
بهارستان این روزها در چارچوب دیپلماسی پارلمانی خود میزبان نشست کمیته دایمی برنامه ریزی و بودجه و دومین نشست کارگروه اسناد پایه مجمع مجالس آسیایی (APA) است. مجمعی که از اهمیت بالایی در راهبرد پارلمانی جمهوری اسلامی ایران برخوردار بوده، ظرفیت بالایی را برای توسعه فعالیتهای دیپلماتیک مجلس شورای اسلامی فراهم کرده است و از همه مهم تر دبیرخانه دایمی آن در تهران قرار دارد. باید گفت «مجمع مجالس آسیایی» (آپا) به عنوان یکی از سازمانهای بینالمللی قارهای اگرچه برخلاف دو پارلمان اروپا و آفریقا و بهدلیل نبود تجارب لازم در حوزه نهادسازی قارهای، هنوز تا رشد و تکامل فاصله دارد، اما در صورت کاربست راهکارها و رفع موانع از ظرفیت بالایی برای تامین منافع مشترک برخوردار است. این مجمع به عنوان یک سازوکار منطقهای پویا در حوزه تعاملات بین پارلمانی دارای حوزه فعالیت گسترده و متنوعی است و طیف درخورتوجهی از موضوعات مهم منطقهای و بینالمللی همچون مبارزه علیه فساد، تحقق عدالت در حوزه سلامت و بهداشت، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، تقویت عناصر همکاری و دوستی میان اعضا، کاهش فقر، حمایت از محیط زیست، حمایت از تنوع فرهنگی، مبارزه با قاچاق اقلام فرهنگی، حقوق زنان، جوانان و سالمندان و نیز وضعیتهایی مانند جنایات رژیم اشغالگر قدس در سرزمینهای اشغالی فلسطین را شامل میشود. در این میان توسعه دیپلماسی اقتصادی، گسترش منطقهگرایی، توسعه دیپلماسی شهری، ایجاد بازار یکپارچه انرژی و ارتقای امنیت زیستمحیطی از جمله فرصت های مجمع مجالس آسیایی برای همگرایی هرچه بیشتر بین اعضای این مجمع است. نباید فراموش کرد مجلس کشورمان تا این جای کار در تاسیس و ارتقای فرایندهای مجمع، استقرار دبیرخانه دایمی در تهران و همچنین ریاست جمهوری اسلامی ایران در کمیته دایمی اجتماعی و فرهنگی، ظرفیت تاثیرگذاری قوه مقننه در مجمع مجالس آسیایی را به طور محسوسی تقویت کرده است، اما بی تردید فعالیت های مجلس به همین جا نباید ختم شود و بهارستان باید با مشارکت هوشمند خود در اجلاس عمومی سران و نشستهای کمیتههای دایمی،ظرفیت مناسبی را برای ایجاد منطقهگرایی پارلمانی فراهم کند. پیشنهاد «طرح تحول در مجمع مجالس آسیایی» را که با هدف چابک سازی و پاسخگو کردن مجمع مجالس آسیایی و رفع نیازهای ملت های آسیایی روز گذشته توسط رئیس گروه پارلمانی کشورمان در نشست کمیته بودجه و برنامه این مجمع طرح شد باید در همین چارچوب دید. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که امروزه نظم بینالملل تحولات عمیقی را در سطح کلان و مناطق پشت سر میگذارد به صورتی که جان مرشایمر نظریه پرداز مطرح آمریکایی معتقد است «اصول بنیادین نظم گذشته در حال تغییر است و به سختی میتوان به ترمیم یافتن آن اندیشید». در این شرایط ورود نظم بینالملل به دوران گذار پساآمریکایی، پویاییهای محیطی در سطح مناطق را نیز به خصوص برای آسیا به همراه داشته است.از همین رو با تغییر و تحولات به وجود آمده در عرصه جهانی، بازار نشست های منطقهای در آسیا نیز داغ شده و آسیاییها تحت هدایت روسیه و چین و البته قدرت های نوظهوری مانند هند و اندونزی و حتی سنگاپور خود را برای نظم جدید جهانی آماده میکنند. موضوعی که کشورمان باید توجه ویژه ای به آن داشته باشد و حالا که فرصت مهمی نصیب تهران شده است،بیشترین استفاده را ببرد. ایران باید چالش هایی نظیر منظم نبودن زمان برگزاری نشستهای مجمع عمومی، نبود تجارب لازم درخصوص نهادسازی قارهای، اختلافات بودجهای، نبود اجماع درباره دغدغههای مشترک قارهای،نبود رکن نظارتی برای دیدهبانی، هماهنگسازی کمیتههای دایمی و نبود پیوند ساختاری بین کمیتههای دایمی را که بر سر راه همگرایی هرچه بیشتر اعضای مجمع مجالس آسیایی قرار گرفته است با مذاکره درخصوص منافع مشترک و موازی به حداقل برساند و به همگرایی هرچه بیشتر و بهتر کشورهای آسیاسی عضو کمک کند. از دیگر اقداماتی که می تواند این همگرایی را افزایش دهد، نهادینهسازی همکاریهای چندجانبه آسیایی است. موضوعی که به درستی رئیس مجلس کشورمان در نشست روز گذشته این مجمع به آن اشاره کرد و با اشاره به این که بازگشت آسیا به مرکز سیاست جهانی و قدرتیابی اقتصادی و سیاسی این قاره یکی از مهم ترین چالشهای نظم بینالملل غربمحور در سده بیـست و یکم بـه شمار میآید؛ چرخش تاریخی نهادینهسازی همکاریهای چندجانبه در بستر همگرایی منطقهای را یک اولویت اساسی برای آسیاییها در دوران «سده آسیایی» دانست.
محمدهادی صحرایی
در این نوشته سعی شده تا با استناد و برمبنای مقالاتی که به دبیرخانه «اولین همایش ملی قیام گوهرشاد» ارسال و در سال 1395 توسط معاونت فرهنگی شهرداری مشهد در کتابی با نام «گوهرشاد» جمعآوری شده است، مجموعهای فراهم شود تا قسمتی از داستان گوهرشاد بازخوانی شود. بنابراین از چکیده و اجماع نظر 35 مقاله آن استفاده گردید و اگر توفیق باشد ادامه مقالات آن نیز در فرصتی دیگر بررسی و ارائه میگردد.
روی سخن این وجیزه با دختران و زنان سرزمینی است که نجابت و همت و حیاء و طهارتشان، همیشه تاریخ مورد رشک و حسد و عناد دشمنان بوده و باور نویسنده و گواه تاریخ پر فراز و نشیبی که نمیگذارد غیر از این اندیشید نیز، همین است. و این بدین معنا نیست که زنان و دختران سایر بلاد، نامحترماند، هرگز. ولی مرور اندیشهها و نگاشتههای مورخان ایرانی و غیر ایرانی دلیلی بر ویژه بودن زنان ایرانی است و اینکه بزرگان ادب ما در آثارشان زنان را برخلاف بسیاری از منابع ادبی جهان، موجود شرور و فتانه نمیدانند و این اعتقاد را پیوسته در اندیشه ایرانی مینگارند که در مقابل زنانی که آفت بودهاند، زنان شریف و عفیف و عزیز بسیاری قرار داشتهاند که هرگز نباید به آتش بدها سوزانده شوند. این شیرزنان گاهی توانستهاند در شجاعتی که به حیا پیچاندهاند، از مردان نیز پیشی گرفته و خود، محور تحولات و اتفاقات مهم و مثبت جامعه شوند.
دلیل تمرکز عجیب رسانههای غربی بر زن و خانواده ایرانی و نوع برخوردشان با آنها که حتی با سایر زنان مسلمان دیگر نیز که همه عزیزند، متفاوت است، گویای ویژگی زنان ایرانی است که خار چشم دشمنان و لقمه گلوگیر مستکبران شدهاند. و ما اگر زنان کهن را ندیده و تنها در ادبیات فاخر خود خواندهایم ولی امثال فرنگیس حیدرپور و مادران شهدا و همسران جانبازان را که هنوز میتوانیم ملاحظه کنیم و درس بگیریم. مادر شهید عجمیان و مادر شهید سجاد امیری که صداقت و سادگی را با طهارت به هم آمیخته و سخنانی میگویند که حتی بزرگتر از دهان مردان مدعی وطنپرستی است، و نیز دخترانی که زیر فشار تبلیغاتی سخت و سهمگین دشمن، در میدانهای علمی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشی از حجاب و نماز و روزه خود کوتاه نمیآیند، نمونههای اخیر پیش چشم ماست. و ما در برابر این بزرگان، کوچکیم.
قسمتی از تاریخ ویل دورانت که به تاریخ تمدنها پرداخته است به رویکرد آنها به زن اشاره کرده و جایگاه زنان را در هرکدام شناسانده است که گاهی افراد ناشی، با خواندن آن ناباورانه کتاب را بسته و یک بار دیگر عنوان کتاب و نویسنده را میخوانند تا مطمئن شوند که مبادا یک متعصب یا مسلمان باشد که اینگونه تاریخ تمدن غرب را به چالش کشیده است. ولی چه میشود کرد که اینها مدعای دانشمندان غربی است که با انکارش، خود را انکار کرده و با اعتراف به صداقتش، ریشه مسائل تأسفبار امروز خود را یافتهاند. علاوهبر تاریخ، آنچه امروزه میبینیم نیز گواه صداقت این مدعاست که از نظر جهان معاصر، زن، جنس دوم و دمدستی است که یا در خدمت مرد و خواستههای اوست و یا در خدمت شرکتهای تجاری و مدلینگ و عروسک بازی. و این سخن هرگز متعصبانه و کور نیست.
اثبات این نکته نیز تقلا نمیخواهد، تمرکزی میخواهد که دیده شود چرا حجاب زنان سرزمین حجاز و عراق و لبنان و مالزی و اندونزی و حتی زنان صهیونی که پوشیه و برقع میزنند و راهبههای مسیحی و حتی زنان منافق اردوگاه آلبانی مورد هجمه نیست ولی برای چادر و حتی یک تکه پارچه مانده بر سر برخی دختران ایرانی، خود را پاره پاره میکنند؟ این همه شرارت رسانههای غربی علیه زن و دختر ایرانی برای چیست؟ دلیل اهمیت و برتری زنان ایرانی نسبت به زنان سایر کشورها چیست؟ و چرا دشمن از زنان ما میترسد؟ شاید بررسی تاریخ معاصر ما از دوره رضای پهلوی بتواند کمی روشنگری کرده و نفرت دیوانهوار مستکبران از زنان ایرانی را ریشهیابی کند.
پهلوی اول پس از آنکه در ابتدا به علماء و ظواهر دین، تظاهر به ارادت کرد و حکومتش را تثبیت کرد، همزمان پروژه پنهانی و سفارشی انگلیس را پیگیری نمود و با استفاده از اشرافزادگان تحصیلکرده در فرنگ، تأسیس کانونها و انجمنهای روشنفکری، تغییر نظام آموزشی، اجباری کردن استفاده از کلاه شاپو، محدود کردن فعالیت روحانیون به بهانه نظاممند کردن آنها و... و تبدیل کردن روسری زنان به کلاه
در 6 دیماه 1307یا برگزاری کنگره زنان شرق در 1311 زمینه تحقیر نمادهای ملی و مذهبی را برای زدن ضربه نهایی به فرهنگ اصیل ایرانی فراهم نمود. رضاشاه در اصل، جای عناصر هویتی را به عناصر وارداتی داد و همزمان با شعار ملیگرایی و باستانگرایی، با جدیت و خشونت تمام، تغییر لباس و هویت ایرانیان و غربی شدن اجباری آنان را نه از روی درک عمیق بلکه از سطحی نگری دنبال کرد. هویتی که از مهمترین شاخصههای تمایز و جداسازی گروهها و اقوام است مورد هجوم رضا پهلوی قرار گرفت.
اقدام نابخردانه رضاشاه در مردمستیزی و هویتسوزی ایرانیان، واکنش و مقاومت جامعه متدین در مقابل حکومت، فشرده شدن نیروهای اجتماعی با فشار پهلوی، رویارویی علنی علماء و مردم با غربزدهها را به دنبال داشت و شاید دلیلی شد برای بروز سیاسی بیش از پیش علماء و متدینین. اگر در تجربه تحریم تنباکو مردم در مقابل قرارداد استکباری مقاومت کردند و در مشروطه نظارهگر بودند ولی در داستان کشف حجاب، خود را سرباز این جبهه و جهاد دانستند و در واقعه گوهرشاد، اولین تجربه جدی دوران خود را در بذل جان و عزیزانشان تجربه کردند و از 17دی1314 تا زمان اخراج رضاشاه، دفاع مقدس
هفت ساله فرهنگی را مدیریت کردند. تأثیر کشف حجاب بر اقتصاد و بازار نیز در برخی استانهای آن زمان قابل ارزیابی است. وقتی که حجاب، مقدمه حضور مؤثر زنان در اجتماع است، با حذف مقدمه، در اصل زنان از حضور در اجتماع به عنوان یک انسان نه به عنوان یک مؤنث، محروم میشوند و به تبع آن، بازار نیز از رفت و آمد و خرید آنها محروم میشود.
اقدام اجباری و دیکتاتوری رضاشاه که در ابتدا برای خودش مشروعیتزدا شد، اگرچه با سکوت یا تأیید بسیاری از روشنفکران غربزده- که بعضاً از حمایت خود بازگشتند- مواجه شد ولی دلیل دیگری برای اثبات این نکته شد که روشنفکران در شعار خود که مبارزه با استبداد و دیکتاتوری بود، دچار چالش هویتی و نفاق هستند و هویت مستقلی برای ایرانیان قائل نیستند. در کنار این چالش بزرگ، شکاف عمیقی بود که رضاشاه با کشف حجاب در بافت اجتماعی و یکدستی و اتحاد کشور ایجاد کرد و آن، رودررو قرار دادن زنان بیحجاب، در مقابل زنان متدین و روشنفکران، در مقابل علماء و روحانیون؛ و غربزدهها در مقابل متدینین بود. سیاستی که اکنون و پس از حدود 10 سال، زمینهسازی، از آزادیهای یواشکی و چهارشنبههای سفید و آغوش رایگان و... پاییز 1401 که اوج آن بود رسید و تاکنون به صورت جدی در سطوح مختلف اجتماعی ایران توسط دشمنان درحال پیگیری است.
نتیجه اقدامات رضاشاه، تفکیک و تجزیه ایران بود که پس از آن نیز توسط محمدرضای پهلوی پیگیری شد و با انقلاب اسلامی متوقف شد و در اغتشاشات سال گذشته دشمنان، سلطنتطلبها و منافقها، به وضوح از آن سخن گفتند و برایش دعوت به آشوب کردند. نکته مهم دوران دیکتاتوری رضاشاه، همراهی مجلس ملی دهم و اثبات فرمایشی بودن نمایندگی آن دوران است که در مدت 71 جلسهای که مصادف با واقعه مسجدگوهرشاد و اعلام اجباری شدن کشف حجاب بوده،
هیچ سخنی در مورد این دو اقدام مهم در مجلس ایراد نشده است. در کنار این دستنشاندهها، بهائیان اولین گروهی بودند که به حمایت از کشف حجاب پرداختند و آن را ترویج کردند نکته دردناک این است که رضاشاه، بهائیان را وسیله مناسبی برای سرکوبی نهادهای دینی و روحانیون و مردم ایران میدانست.
غیر از حضور علماء و بنیه اعتقادی مردم، عامل دیگری که طرح یکدست کردن لباس و کشف حجاب را به شکست رساند این بود که این طرحها بر مبنای خواست و نیاز مردم و ضرورت اجتماعی نبود بلکه اجرائی کردن طرح انگلیسی بود که با سفر رضاشاه به ترکیه آغاز شد. او پیشرفت را نه در علم و دانش و نظم و تلاش و استقلال، که در غربی شدن و سنتستیزی و تغییر لباس اجباری زنان و مردان میدید. در اصل، قیام مسجد گوهرشاد تلاش و مبارزه مردم ایران برای حفظ هویت ملی و دینی خود بود و پیامد آن را در تثبیت این هویت میتوان دید. هویتی که پیشینهاش میگوید زنان ایرانی در طول تاریخ، هرگز برهنه نبوده و در همه زمانها پوشیدن موی سر و داشتن لباسهای بلند و شلوار و چادر و پرهیز از اختلاطهای آلوده رایج بوده است، به گونهای که برخی محققان، پوشش اسلامی را نتیجه تعامل فرهنگی بین اعراب و ایرانیان میانگارندکه مهر تأیید اسلام را خورده است.
هوشنگ کامکار
سالها پیش زمانی که هنوز سنندج بودم با شعر احمدرضا احمدی آشنا شدم؛ همانطورکه مشغول خواندن و آشنایی با اشعار بسیاری دیگر همچون سهراب سپهری و احمد شاملو و... بودم. پس از آن به تهران آمدم و در دانشکده هنرهای زیبا، موسیقی خواندم. مشغولیت به موسیقی باعث آشنایی و مراوده بیشتر من با شعرا شده بود. خاطرم هست که آن زمان مشغول کار روی اشعار سهراب سپهری بودم و همین امر باعث آشنایی نزدیک و معاشرت من با احمدرضا احمدی شد. او من را برای کار روی اشعار سپهری بسیار تشویق و البته راهنمایی کرد. هم افکار و زندگی سپهری را میدانست و هم شعر او را. همین هم باعث شد از احمدرضا بخواهم اشعار سپهری را دکلمه کند. احمدرضا هم پذیرفت و دکلمه را بر عهده گرفت. همین فرایند ارتباط من و او را بیشتر کرد و البته که برای من بسیار مفید و ارزشمند بود. از آن زمان به بعد هر کار موسیقی که انجام دادم، ایشان، هم نظر میداد و هم تشویق میکرد. به خاطر دارم در در آلبوم «گلستانه» احمدرضا احمدی از لحاظ معنوی و فکری کمک بسیاری به من کرد. گاهی هر روز تماس میگرفت هم احوالپرسی میکرد و هم از کار پرسوجو. من هم بهخاطر احترامی که برای احمدرضا قائل بودم، تلاش میکردم واقعا کار کنم. آلبومی که با اشعار بیژن جلالی و آهنگسازی من منتشر شد هم به همین منوال پیش رفت. احمدرضا شناخت خوبی از جلالی داشت و این شاعر بزرگ را هم او به من معرفی کرد و پس از آن همواره همچون یک معلم پیگیر بود تا فرایند ساخت آلبوم طی شود. آلبوم کوچ بنفشهها هم که با اشعار شفیعیکدکنی تولید شد، با ارائه نظر و پشتیبانی ایشان همراه بود. احمدرضا احمدی همیشه اشعار و شعرای ارزشمندی را به من معرفی میکرد و تا پایان و بهثمررسیدن کار همراه میشد. شعر احمدرضا احمدی و کاری که او برای ادبیات فارسی کرد، بسیار ارزشمند است. اشعار او گاهی آنقدر من را تحت تأثیر قرار میداد که با خود میگفتم کاش من هم شاعر بودم. کار احمدرضا نهتنها بر من بلکه حتی بر بسیاری از شعرا هم تأثیرگذار بود. او همچنین از اعضای قدیمی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود که آنجا هم به جوانان و موزیسینهای بسیاری کمک کرد. احمدرضا احمدی به معنای واقعی کلمه سلامت و خانوادهدوست بود. هر زمان حال و روز خوبی بابت اوضاع و احوال روزگار نداشتم، من را به زندهماندن، کار و حضور خانوادهام دلگرم و مشتاق میکرد. اگر از من بپرسند احمدرضا احمدی را چطور و چگونه به خاطر میآورم، خواهم گفت که بارزترین ویژگی او از نگاه من حفظ شخصیت هنریاش بود. در توصیف و تحلیل یک نویسنده، شاعر، هنرپیشه، موسیقیدان و به طور کلی هنرمند، آثار هنری ۷۰ درصد دخیل است اما ۳۰ درصد دیگر شخصیت هنری و حفظ آن است. احمدرضا احمدی آثار ارزشمندی خلق کرد اما شخصیت هنری او، حفظ این شخصیت هنری و به قول معروف کارهایی که نکرد از افتخارات او هستند.
به دوستی با او افتخار میکنم و معتقدم «پرواز را به خاطر بسپار... پرنده مردنی است».
مقاومت به توان ۲
حنیف غفاری
با گذشت چند روز از شکست صهیونیستها در رسیدن به اهداف تهاجمی خود در جنین، تبعات این شکست همچنان بر دوش تلآویو سنگینی می کند. یورش اخیر نظامیان رژیم صهیونیستی به اردوگاه فلسطینی جِنین این نظریه را ثابت کرد که تلآویو برای فرار از ناامنیهای گسترده، مقابله باقدرت مقاومت و نشان دادن توانمندیهای ادعایی خود، راهکاری جز توحش نمیبیند اما حتی در پیشبرد این راهبرد نیز ناتوان و ناکام مانده است.
اکنون نتانیاهو باید علاوه بر مواجهه با عواقب و تبعات ناشی از اعتراضات داخلی گسترده در اراضی اشغالی، با آثار شکست در جنین نیز مواجه شود! شاید صهیونیستها تصور میکردند«جنین»به نقطهگذار آنها از بحران تبدیل خواهد شد اما این تصور کاملا غلط از آب در آمده است!
آنچه اخیرا در جنین گذشت، نقطه آشکارساز قدرتنمایی جریان مقاومت در کرانه باختری محسوب میشود. یورشها و حملاتی که ارتش رژیم صهیونیستی باهدف دستاورد سازی و با هزینههای گزاف علیه مقاومت فلسطین آغاز میکند، هیچگاه بیپاسخ نمانده و تبعات وجودی بزرگتری برای اشغالگران در برداشته است. در دومین روز از یورش صهیونیستها به جنین، یک عملیات استشهادی در تلآویو، ژنرالها و سیاستمداران اسرائیلی را آشفته ساخت. در حال حاضر نیز تبلور نسل جدید مقاومت در جنین، خواب راحت برای اشغالگران قدس شریف نگذاشته است. شکست در جنین، پدیدهای انتزاعی و ذهنی نیست، بلکه همان چیزی است که صهیونیستها نسبت به آن اذعان کردهاند. «دانیل هاگری» سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی در این خصوص اذعان کرده است :
«اطلاعات امنیتی برای تحقق همه اهداف در اردوگاه جنین کافی نبود و بسیاری از گروههای مسلح از اردوگاه خارجشده بودند.»
صورتمسئله مشخص است! اکنون جنین به نماد بحران و شکست در اراضی اشغالی تبدیلشده است. ماهیت اعتراضات در سرزمینهای اشغالی بهمراتب فراتر از اختلاف ساده در تلآویو میان دو جریان غالب صهیونیستی است.
قطعاً آثار و تبعات کشمکشها محدود به دوران حضور نخستوزیر رژیم صهیونیستی در مسند قدرت نخواهد ماند و این زخم در تلآویو بسته نخواهد شد. در چنین شرایطی شکست در جنین، کلکسیون ناکامیهای نتانیاهو را تکمیل کرده است. رژیم اشغالگر قدس در جریان حمله به اردوگاه جنین تلاش کرد تا یکی از اضلاع مقاومت مسلحانه در فلسطین را از کار بیندازد و کرانه باختری را بهسوی پذیرش گفتمان سازش با صهیونیستها رهنمون سازد! اما اکنون شاهد همافزایی دو بال مقاومت فلسطین در غزه و کرانه باختری میباشد. جنین نماد این همافزایی است.بهاینترتیب، اکنون مقاومت قدرت مضاعفی پیداکرده و ازاینپس بدون شک شاهد تقویت همافزایی گروههای مقاومت در غزه و کرانه باختری در مواجهه با دشمن صهیونیستی خواهیم بود.این همان واقعیتی است که انزوا و شکست رژیم اشغالگر قدس را در آیندهای نزدیک محقق خواهد ساخت.