شهید محمدباقر صدر با نگاهی عمیق به مفهوم خلافت انسان، این ایده را نهتنها یک اصل دینی، بلکه بنیانی برای درک جایگاه انسان در نظام هستی معرفی میکند. خلافت، بهمعنای جانشینی انسان از سوی خداوند در زمین، مفهومی چندبُعدی است که از یکسو ریشه در فطرت انسانی دارد و از سوی دیگر، مسئولیتهایی عظیم را بر دوش او مینهد. این یادداشت، با الهام از دیدگاه شهید صدر، به تبیین این مفهوم و دلالتهای آن در زندگی فردی و اجتماعی میپردازد.
نخستین ویژگی خلافت، جعل الهی آن است. خداوند انسان را بهعنوان امانتدار خود در زمین برگزیده، نه بهسبب خودبینی انسان، بلکه بهمنظور هدایت او بهسوی کمال و سعادت. این خلافت، اعتباری است و از منشأیی الهی سرچشمه میگیرد. قرآن با استفاده از فعل «جعل» بر این نکته تأکید دارد که انسان، صاحب ذاتی حاکمیت نیست، بلکه امانتداری است که باید در برابر خالق پاسخگو باشد. بهبیان دیگر، انسان محور مسئولیت الهی است و این جایگاه، او را به موجودی متعهد و هدفمند تبدیل میکند.
بااینحال، خلافت انسان محدود و نسبی است. تواناییها و امکانات بشری، ذاتاً ناقص و خطاپذیرند. انسان، بهدلیل سرشت خود، ممکن است به اشتباه، گناه یا حتی ظلم گرایش یابد. این محدودیت، بهویژه در حوزه سیاست و قدرت، نمود بیشتری دارد. ازاینرو، خلافت نمیتواند بهصورت مطلق و بیحدومرز تعریف شود. این دیدگاه، هشداری است به حاکمان و جوامع که قدرت را نه بهعنوان حقی ذاتی، بلکه بهمثابه امانتی الهی و محدود ببینند.
از منظر دیگر، خلافت امری تکوینی و فطری است. برخلاف تصور برخی که آن را صرفاً وظیفهای تشریعی میدانند، شهید صدر تأکید میکند که خلافت با سرشت طبیعی انسان همخوانی دارد. این جعل، شبیه به خلقت یا تکمیل آن است، مانند وقتی که خداوند پس از خلق آسمانها و زمین، با جعل نور و ظلمت، نظام هستی را کامل کرد. خلافت، بخشی از هویت ذاتی انسان بهعنوان موجودی اجتماعی و مدنی است که بدون آن، انسانیت او ناقص میماند.
این ویژگی فطری، خلافت را به سنت الهی تبدیل میکند؛ قانونی تغییرناپذیر که ریشه در طبیعت انسان و جهان دارد. انسان، بهتعبیر فارابی، موجودی «مدنی بالطبع» است و خلافت، لازمه تحقق این سرشت است. هرچند ممکن است برخی بهصورت موقت در برابر این سنت مقاومت کنند، اما فطرت انسانی در نهایت بهسوی آن بازمیگردد.
خلافت همچنین عمومی و همگانی است. هیچ فرد، گروه یا طبقهای نمیتواند آن را به خود اختصاص دهد. همه انسانها، صرفنظر از نژاد، جایگاه یا فرهنگ، در این مسئولیت برابرند. این برابری، بنیانی برای عدالت اجتماعی و سیاسی فراهم میکند و هرگونه تبعیض یا انحصارطلبی را نفی میکند.
در نهایت، خلافت گسترده و فراگیر است و تمام جنبههای زندگی بشر، از سیاست و اقتصاد تا فرهنگ و اخلاق را در بر میگیرد. در اقتصاد، انسان موظف است ثروت را بر اساس دستورات الهی مدیریت کند؛ در سیاست، خلافت به ولایت، امانتداری و مشارکت فعال در جامعه ترجمه میشود. این سه جنبه، ریشه در عقل و آزادی انسان دارند و او را به موجودی مسئول و مشارکتجو تبدیل میکنند.