«شهید مرتضی کریمی» متولد ۲۵ دی ماه سال ۱۳۶۰ در تهران قاری قرآن کریم و مداح اهل بیت (ع) بود و در روز ۲۱ دی ماه سال ۱۳۹۴ در خانطومان سوریه به شهادت رسید.
این شهید مدافع حرم حضرت زینب (س) در گردان الزهرا (س) لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) خدمت میکرد و در سوریه هم به عنوان فرمانده گروهان، مشغول دفاع از حرم حضرت زینب (س) بود. او همچنین فرماندهی یک ناحیه مقاومت بسیج در شهرک ولیعصر (عج) تهران را بر عهده داشت.
دوستان شهید تعریف کردهاند که گویا یک آمبولانس حاوی پیکر شهدا و تعدادی مجروح در حال حرکت بوده که راننده آن هدف تکتیراندازهای داعش قرار میگیرد و آقا مرتضی به سراغ آمبولانس میرود تا آن را از معرکه خارج کند که این بار آمبولانس هدف موشک قرار گرفته و منهدم میشود.
کتاب «بر مدار حرم» در سه فصل به زندگی و خاطرات شهید مرتضی کریمی شالی اختصاص دارد. در این کتاب خاطرات اعضای خانواده، دوستان، همرزمان و فرماندهان از زندگی و فعالیتهای این شهید آمده و کتاب با وصیتنامه و تصاویر دورههای گوناگون زندگی شهید به پایان میرسد.
«حجتالاسلام مصطفی حیدری» از مدافعان حرم و از همرزمان آقا مرتضی گفته است: «شعر معروفی هست مبنی بر اینکه «هوای این روزای من، هوای سنگره ـ یه حسی روحمو تا زینبیه میبره...» که آقا مرتضی بارها و بارها در پادگان و کنار حرم حضرت زینب (س) این را خواند. در بیستم دیماه ۱۳۹۴ از منطقه الحاضر بهسمت خانطومان حرکت کردیم، شب عملیات بود و نمیدانستیم که چه اتفاقی برای بچهها میافتد، برای همین از هر کسی سؤالی میپرسیدند. از مرتضی پرسیدند؛ «اگر بخواهی شهید شوی، دوست داری چگونه شهید شوی؟»، شهید کریمی گفت: «دوست دارم «علیاکبری» شهید شوم.»
مادر شهید کریمی تعریف کرده است: «روز عاشورا در سال ۱۳۸۸ مراسم عزاداری داشتیم، این روز همزمان با فتنه ۸۸ بود. پسرم به سپاه رفت، اما با آمبولانس و زخمی برگشت، او عاشورا را جلوی چشمانش دیده بود، به زمین خورده بود، همزمان پهلو و شانهاش شکسته بود، دوستش در این حادثه شهید شد.»
پدر شهید نیز درباره خصوصیات فرزندش گفته است: «مرتضی بسیار مردمی بود. یکبار دیدیم که چند نوجوان به در منزل ما آمدند و گفتند که با آقامرتضی کار دارند. وقتی از مرتضی پرسیدم که این بچهها با تو چه کار دارند، گفت که ما باید روی این نوجوانان کار کنیم تا آنها از نظر اعتقادی و شخصیتی و علمی، قوی شوند. دغدغه مظلومان و مستضعفان را داشت و هر کاری از دستش برمیآمد، برای کمک به مردم نیازمند انجام میداد. وقتی مشکل یا نابسامانی را میدید نمیتوانست آرام بگیرد. خودش را بهطور کامل وقف مردم کرده بود. همیشه دنبال این بود که گوشهای از یک مشکل را حل کند.»