نبردی که «محور مقاومت» به رهبری ایران علیه منافع رژیم صهیونی و سلطهگران در غرب آسیا به راه انداخته، موجب شده است همواره به دنبال راههایی برای تضعیف و به خیال خام خودشان، نابودی آن باشند. اتفاقات سال ۲۰۲۴ از حمله ترور «شهید سیدحسن نصرالله» و سقوط رژیم «بشار اسد»، موجب شد برخی به نادرستی تصور کنند که این محور تضعیف شده است؛ برداشتی که اندیشکده انگلیسی «چتم هاوس» آن را رد میکند و مینویسد: «این محور از نظر تاریخی بسیار مقاومتر از آن چیزی است که برخی تصور دارند. این گروهها صرفاً بازیگران غیردولتی نیستند؛ بلکه در ساختارهای دولتی نهادینه هستند و قدرت قابل توجهی دارند.» این اندیشکده در گزارشی تفصیلی رویکرد جدیدی برای مقابله با محور مقاومت ارائه داده و در توضیح علت شکست غرب در برابر این محور، مینویسد: «غرب تا به امروز به دلیل دو عامل ناموفق بوده است: تمرکز بر هدف قرار دادن اجزای منفرد محور و درک محدود شبکههای منطقهای و جهانی آن.» این مقاله رویکرد جدیدی را پیشنهاد میکند که شامل ترسیم دسترسیهای این محور، تعامل دقیق با کارگزاران فردی در شبکههای محور مقاومت، و توانمندسازی جامعه مدنی و اصلاحطلبان آن متمرکز است.
ناکارآمدی رویکرد نظامی و تحریم
چتم هاوس با اشاره به ترور رهبران مقاومت، از جمله شهید سردار سلیمانی نوشت: «راهحلهای نظامی، از جمله حذف رهبران قبلاً نتوانسته این محور را که از قدرت داخلی و فراملی برخوردار هستند، از بین ببرد یا ساختارهای رهبرسازی این گروهها را تغییر دهد. اقدام نظامی مستقیم علیه گروههای مسلحی که قدرت داخلی ضعیفی دارند یا وجود ندارند، مانند داعش مؤثر است. ایران و سایر اعضای محور مقاومت توانایی خود را برای سازماندهی، تسلیح مجدد و ادامه عملیات نشان دادهاند؛ زیرا دارای ارتباط با پایگاههای اجتماعی، دسترسی به منابع مالی داخلی و فراملی، و توانایی استفاده از شبکههای حمایت منطقهای و جهانی هستند.» این مقاله با ردّ کارآمدی تحریم و ایجاد نهادهای موازی با غرب به عنوان سیاستی برای شکست محور مقاومت پیشنهاد میکند که رویکرد دیگری ایجاد شود که دارای سه فرآیند نقشهبرداری، واسطهگری و حمایت از پاسخگویی است و مینویسد: «نخست، سیاستگذاران میبایست ارتباطات این محور را ترسیم و مکانیسمهای خاص آن را بفهمند. چنین رویکردی، بینشهای ارزشمندی را در مورد شبکه ارائه میدهد. علاوه بر این، نقشهبرداری از شبکه محور مقاومت، استراتژیها و قابلیتهای آن را بهطور کامل نشان میدهد و به سیاستگذاران غربی امکان میدهد تا واکنشهای احتمالی را پیشبینی کنند.»
تعامل برای نفوذ به درون
نویسندگان افزودند: «دوم، سیاستگذاران باید با ایران و متحدانش تعامل داشته باشند، نه اینکه آنها را نادیده بگیرند یا به دنبال مهار یا به حاشیه راندن آنها باشند. سیاستگذاران غربی این فرصت را دارند تا از شبکههای ایران برای واسطهگری معاملاتی با تمرکز بر منافع اقتصادی متقابل، ثبات منطقهای و مهار فعالیتهای اقتصادی غیررسمی استفاده کنند. بخش مهمی از هر استراتژی باید شامل تعامل با کارگزارانی باشد که میتوانند به طور مؤثر بر تصمیمگیرندگان محور مقاومت تأثیرگذار باشند؛ افرادی که هم با کشورهای غربی و هم با تصمیمگیران ارشد در ایران روابط قوی دارند. این دسترسی دوگانه آنها را قادر میسازد تا ارتباطات را تسهیل کرده و در مورد توافقنامهها مذاکره کنند. قاسم الاعرجی، مشاور امنیت ملی عراق، نمونه خوبی است. وی در سالهای اخیر روابط خود را با آمریکا، انگلیس، ناتو و کشورهای عربی خلیج فارس توسعه داده و در عین حال روابط خود را با ایران و متحدانش حفظ کرده است.» این اندیشکده در توضیح حمایت خارجی از شبکههای نفوذ تصریح کرد: «این حمایت باید به گونهای باشد که از تضعیف مشروعیت آنها جلوگیری شود. در حالی که حمایت هدفمند و محتاطانه خارجی میتواند سودمند باشد، مداخلات آشکار یا کنترلکننده این خطر را به تصویر میکشد که اصلاحطلبان را نیابتی برای قدرتهای خارجی نشان دهد که میتواند اعتماد و حمایت عمومی را از بین ببرد. حمایت ایمن و غیرمستقیم از جامعه مدنی، روزنامهنگاران مستقل و اصلاحطلبان مؤثرتر از تحریمهای تنبیهی است. (چنین اقداماتی) شاید به مختل شدن فوری محور مقاومت نینجامد، اما همانطور که سقوط رژیم اسد نشان میدهد، این محور میتواند در برابر خواستههای پایگاه اجتماعی خود آسیبپذیر باشد.» چتم هاوس خاطر نشان کرد: «کمپین فشار از سوی جامعه مدنی، از جمله روزنامهنگاران و اینفلوئنسرهای رسانههای اجتماعی، همراه با تلاشهای مقامات دولتی اصلاحطلب، باعث شد که شکایت حشدالشعبی علیه فردی که ابومهدی المهندس را مسخره کرده بود، ملغی شود. این پرونده نشان میدهد که چگونه مکانیسمهای پاسخگویی، با حمایت شبکهای از جامعه مدنی میتوانند گروههای قدرتمند را مجبور به عقبنشینی کنند.»