سیاستها و کنشهای قدرتهای جهانی در سپهر تحلیلهای راهبردی شکل گرفته و هدایت میشود؛ لذا شناخت نگاه و ارزیابی نهادهای فکری برجسته و گزارشهای سیاستی تهیه شده از سوی آنها برای اهالی سیاست از اهمیتی بنیادین برخوردار است. برای نمونه، اندیشکده آمریکایی مطالعات استراتژیک و بینالمللی (CSIS)، یکی از کانونهای اصلی تولید فکر و سیاستسازی در جهان غرب، به ویژه ایالات متحده، به شمار میآید و گزارشها و تحلیلهای این اندیشکده، نقشی انکارناپذیر در شکلدهی به دکترینهای امنیتی، اولویتبندی تهدیدها و در نهایت، ترسیم نقشه راه کنشورزی ایالات متحده و متحدانش در عرصه جهانی دارد.
از این منظر، بررسی دقیق گزارشهای کلیدی این مرکز، نه صرفاً یک تمرین دانشگاهی، بلکه ضرورتی راهبردی برای درک روندهای آتی و پیشبینی رفتار بازیگران اصلی نظام بینالملل است. در این میان، باید توجه داشت که مفاهیمی، چون «تروریسم» در این قبیل گزارشها، ذاتاً برآمده از یک چارچوب مفهومی و ارزشی غربی و آمریکایی است و تعاریف و مصادیق آن لزوماً با درک و تجربه سایر جوامع و ملتها انطباق کامل ندارد. با وجود این، آگاهی از این نگاه، که مبنای تصمیمگیریها و اقدامات بینالمللی غرب قرار میگیرد، برای کارشناسان و سیاستگذاران کشورمان، به ویژه در سال جاری میلادی که تحلیلگران بسیاری آن را سالی پرالتهاب و مملو از چالشهای ژئوپلیتیکی پیشبینی میکنند، امری حیاتی است.
این اندیشکده به تازگی گزارشی با عنوان «ارزیابی تهدیدات جهانی تروریسم ۲۰۲۵»، منتشر کرده است که نمونهای قابل توجه از تحلیلهای آیندهنگر است و چشماندازی جامع از منظر واشنگتن نسبت به تهدیدهای تروریستی ارائه داده و اولویتها و نگرانیهای امنیتی ایالات متحده را در این حوزه بازتاب میدهد! واکاوی این گزارش، میتواند به فهم بهتر روندهای آتی و چگونگی مواجهه احتمالی قدرتهای غربی و خاصه ایالات متحده تحت ریاستجمهوری ترامپ با چالشهای امنیتی پیشرو کمک کند.
این گزارش تحلیلی با یک ارزیابی کلان آغاز میکند و مینویسد: «هرچند خطر تروریسم همچنان به عنوان یک تهدید ملموس برای شهروندان، داراییها و منافع ایالات متحده باقی مانده است، اما سطح کلی این تهدید در قیاس با دوران فعالیت گسترده گروههای تروریستی فراملی سازمانیافته، به ویژه دهههای پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، کاهش چشمگیری یافته است. این کاهش، تا حدی ناشی از موفقیتهای عملیاتهای ضدتروریسم و فشار مستمر بر این گروهها بوده، اما بخش مهمی از آن نیز در تغییر اولویتهای راهبردی ایالات متحده ریشه دارد. تمرکز جامعه امنیت ملی آمریکا به شکل فزایندهای از مبارزه با تروریسم به سمت چالشهای بزرگتری، چون رقابت راهبردی با قدرتهای دولتی نظیر چین و روسیه، و مدیریت بحرانهای بینالمللی همچون جنگ در اوکراین، معطوف شده است.»
آخرین ارزیابی از وضعیت مناطق درگیر تهدیدهای امنیتی
این گزارش هشدار میدهد این جابهجایی در اولویتها و کاهش منابع تخصیص یافته به مبارزه با تروریسم، میتواند زمینه را برای غافلگیریهای امنیتی و ظهور مجدد یا تقویت گروههای تروریستی فراهم آورد. در واقع، تاریخ نشان داده است کاهش فشار و مراقبت، اغلب فرصتی برای تجدید قوای این گروهها ایجاد میکند! یافته کلیدی و شاید مهمترین نتیجهگیری گزارش برای مخاطب آمریکایی، این است که در سال ۲۰۲۵، منشأ اصلی تهدید تروریستی برای خاک ایالات متحده، نه از جانب سازمانهای بینالمللی شناختهشده، بلکه از درون مرزهای این کشور و به دست بازیگران داخلی خواهد بود. این یک چرخش قابل توجه نسبت به دو دهه گذشته است.
در ادامه این گزارش به تفصیل ماهیت تهدید داخلی در ایالات متحده را بررسی میکند و آن را به چند جریان اصلی تقسیم میکند. خطرناکترین جریان، برتریطلبی سفیدپوستان معرفی شده است. بر اساس دادههای جمعآوری شده، از سال ۲۰۲۰ به اینسو، این ایدئولوژی محرک اصلی اکثر حملات و تلفات تروریستی در ایالات متحده بوده و به همین دلیل، بزرگترین چالش تروریستی برای امنیت شهروندان آمریکایی در نظر گرفته میشود. این جریان اغلب به صورت افراد منفرد یا گروههای کوچک و فاقد ساختار سازمانی پیچیده عمل میکند که شناسایی و پیشگیری از اقدامات آنها دشوار است. در رتبه بعدی از نظر سطح تهدید، افراطگرایی با انگیزههای حزبی قرار دارد. این نوع افراطگرایی که در سالهای اخیر رشد قابل توجهی داشته، اگرچه ممکن است تلفات جانی کمتری نسبت به حملات کور برتریطلبان سفید داشته باشد، اما با هدف قرار دادن نهادها، مقامات و فرآیندهای دولتی، تهدیدی جدی برای ثبات سیاسی و انسجام اجتماعی در آمریکا به شمار میرود. در نهایت، جریان سلفی- جهادی داخلی، هرچند پس از افول سرزمینی داعش و کاهش جذابیت ایدئولوژیک آن در غرب، از نظر تعداد حملات و توطئهها کاهش یافته، اما همچنان یک تهدید قابل توجه و پایدار ارزیابی میشود که ظرفیت انجام حملات مرگبار، اما پراکنده را حفظ کرده است.
این سه جریان که در گزارش به آنها اشاره شده است، با وجود تفاوت در ایدئولوژی و اهداف، همگی نیازمند توجه مستمر و تخصیص منابع کافی از سوی نهادهای اطلاعاتی و انتظامی در ایالات متحده هستند. در عرصه بینالمللی، منطقه غرب آسیا همچنان کانون اصلی نگرانی از منظر تهدید تروریستی برای منافع آمریکا باقی مانده است! هسته مرکزی القاعده، شاخه آن در شبهجزیره عربستان و داعش، با وجود تضعیف قابل توجه، از دیدگاه گزارش همچنان متعهد به هدف قرار دادن منافع آمریکا هستند. انعطافپذیری این گروهها در برابر فشارها، لزوم تداوم اقدامات امنیتی علیه آنها را گوشزد میکند، هرچند توانایی عملیاتی آنها برای اجرای حملات بزرگ کاهش یافته و عمدتاً بر الهامبخشی متمرکز شدهاند. البته شاخه خراسان داعش در این میان یک استثناست؛ چرا که برخلاف سایر شاخههای داعش قابل عملیات برونمرزی خود را نشان داده است!
این گزارش وضعیت منطقه غرب آسیا را بسیار پیچیده معرفی میکند و با اشاره به گروههای مقاومت از جمله حوثیها در یمن، حزبالله در لبنان و حماس در فلسطین اذعان میکند که این گروهها، با وجود فشارهای نظامی و امنیتی سنگین تحمیل شده بر آنها همچنان پایدار و استوار در برابر ایالات متحده و همپیمانان منطقهای آن، به ویژه رژیم صهیونی باقی ماندهاند و کنترل بر قلمرو نفوذ خود را حفظ کرده و در حال بازسازی توانمندیهایشان هستند. در این گزارش به تحولات سوریه نیز اشاره شده و تأکید شده است که تحولات این کشور و به قدرت رسیدن هیئت تحریرالشام در دمشق نیز بر عدم قطعیتها در رابطه با آینده این کشور افزوده است. درباره افغانستان نیز گزارش تأکید دارد که حضور هسته رهبری القاعده در افغانستان همچنان چالشی جدی پیشروی نفوذ ایالات متحده و ائتلاف غربی در این کشور است.
علاوه بر این، در این گزارش درباره قاره آفریقا، به ویژه منطقه ساحل و شاخ آفریقا نیز بیان شده است که این مناطق به کانون اصلی فعالیت گروههای سلفی- جهادی تبدیل شدهاند. با این حال، گزارش از منظر اولویت منافع مستقیم آمریکا، تنها گروه الشباب در سومالی را به منزله یک (تهدید مستقیم) شناسایی میکند که هم توانایی قابل توجهی دارد و هم قصد حمله به منافع آمریکا را نشان داده است!
نکته جالب توجه اینجاست که سایر گروههای وابسته به القاعده و داعش در آفریقا صرفاً به عنوان تهدیدهای پنهان معرفی شده و اولویت بالایی برای برخورد با آنها لحاظ نشده است؛ هر چند گزارش اذعان دارد این گروهها عامل اصلی بیثباتی منطقهای هستند، اما با توجه به تمرکزشان بر اهداف محلی و منطقهای تهدید برای منافع آمریکا و غرب به شمار نمیآیند؛ لذا گزارش به سیاستگذاران مخاطب پیشنهاد کرده است که صرفاً رصد این گروهها مورد توجه باشد تا در صورت تغییر رویکرد اقدامات سلبی در رابطه با آنها در دستور کار قرار گیرد! این رویکرد به خوبی نشان از ماهیت واقعی سیاستهای تبلیغی غرب در مواجهه با آنچه تروریسم خوانده میشود، دارد!
گزارش در ادامه چارچوبی چهار سطحی (مستقیم، غیرمستقیم، پنهان و جزئی) بر پایه دو معیار «توانایی» و «قصد» برای اولویتبندی تهدیدهای بینالمللی ارائه میدهد. این چارچوب به سیاستگذاران غربی کمک میکند منابع محدود را تخصیص داده و سطح ریسک قابل قبول در هر منطقه را تعیین کنند.
گزارش در بخش پایانی خود تأکید دارد چشمانداز تهدیدهای جهانی پیشروی غرب پیچیدهتر و چندوجهیتر از گذشته شده است. تهدیدهای اصلی برای ایالات متحده بیش از اینکه از خارج مرزهای این کشور نشئت بگیرد، از درون جامعه چند پاره شده و پر شکاف و تبعیض آمریکا نشئت میگیرد. این چالشها را میتوان محصول دههها سلطهجویی و ماجراجویی ایالات متحده در آن سوی مرزهایش دانست؛ چرا که این ماجراجوییها از مشارکت در جنگ جهانی دوم گرفته تا جنگ ویتنام، افغانستان و عراق همگی موجب تعمیق شکافهای درونی در جامعه آمریکا شده است و در نتیجه ایالات متحده در دهه پیشرو با بحرانهای درونزای گستردهای روبهرو خواهد شد که مهار و مدیریت آنها به سادگی ممکن نخواهد بود و میتواند زمینه افزایش تنش در جامعه آمریکا را فراهم کند!
در پایان، همانگونه که مشخص است برای تحلیلگران و سیاستگذاران کشورمان، درک و اطلاع از این دست ارزیابیها که مراکز مطالعاتی و نخبگانی غرب تهیه میکنند، با تمام ملاحظات گفتمانی آن، از آن رو اهمیت دارد که میتواند به پیشبینی بهتر رفتار و سیاستهای آتی ایالات متحده و دیگر بازیگران غربی در قبال منطقه و جهان کمک کند و در تدوین راهبردهای ملی در مواجهه با ماجراجوییهای احتمالی آنها در سال جاری مؤثر باشد.