یکی از پرسشهایی که همیشه درباره مواجهه با دشمن پرسیده میشود، این است که آیا میتوان با دشمنی که سالهای متمادی با ما دشمنی کرده و از هر فرصتی برای ضربه به ما و نابودی ما استفاده کرده و میکند، دوستی کرد و کارهای گذشته او را نادیده گرفت؟ در این باره باید انواع دشمنی، مانند دشمنی یک فرد با فردی دیگر یا یک فرد با گروه یا یک حکومت مستکبر با یک ملّت را بررسی و تفاوتهای آن را بیان کنیم تا به نتایج درست دست یابیم. فعلاً در این یادداشت موضوع «امکان دوستی با مستکبران» را بررسی خواهیم کرد. استکبار به منزله یک ویژگی برای انسان است که به خودبرتربینی و خودمحوری اشاره دارد و میتواند در شخصیتها، گروهها و حتی حکومتهای گوناگون مشاهده شود. امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه قاصعه میفرمایند: «مردم، از آنچه که بر ملّتهاى متکبّر گذشته، از کیفرها و عقوبتها و سختگیرىها و ذلّت و خوارى فرود آمده عبرت گیرید. برحذر باشید از خدا، بترسید از خدا، درباره نتایج دنیوی ظلم و وخامت اخروی آن و بدی عاقبت کبر، زیرا کبر دام بزرگ و گسترده شیطان و ابزار بزرگ حیلههای اوست که همانند زهرهای کشنده که در بدن انسانها نفوذ میکند...» (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲) این ویژگی بهنوعی از خودپسندی ناشی میشود که فرد، جریان یا حکومتی، درک دقیقی از خود و محیط پیرامون خود ندارد و با استدلالها و توهماتی خود را برتر میبیند. یکی از این برتربینیها میتواند تسلط بر قدرت و ثروتهای دنیایی باشد؛ در حالی که بنا بر فرمایش خداوند در قرآن تمام اینها برای امتحان آنان است و هیچ امتیازی به شمار نمیآید. خداوند در قرآن میفرماید: «آیا مىپندارند که آن مال و فرزند که ارزانیشان مىداریم، برای این است که درهای خیرات را با شتاب بهروی آنها بگشاییم! (چنین نیست) بلکه آنها نمیفهمند (که این وسیله امتحانشان است).» (مؤمنون/۵۵) اموال و توانی که مستکبران دارند، فانی است و در برابر قدرت خداوند هیچ است. قرآن میفرماید: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً...»؛ امّا قوم عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: چه کسى از ما نیرومندتر است؟! آیا نمىدانستند خداوندى که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟!... (فصلت/۱۵) این وضعیت متکبران است که همیشه در خطا هستند و هیچگاه نمیتوانند حقایق را درست ببینند؛ بههمین دلیل حتی به دوستان خود رحم نمیکنند و همیشه احساس ترس و خطر دارند. با این اوصاف اگر کسی نتواند تشخیص دهد که دشمن کیست و چگونه میتواند به او اعتماد کند، ضربهای جبرانناپذیر میخورد. از طرفی قرآن توصیه میکند به رفتار اخلاقی با دشمنان و پیش گرفتن راههایی که میتواند آنان را جذب کند؛ اما آیا منظور قرآن حکومتهای مستکبر است یا دشمنی که قابلیت جذب و هدایت دارد؟ خداوند در قرآن میفرماید: «وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلا السَّیئَةُ إدْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَکَ وَبَینَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ»؛ نیکی و بدی یکسان نیست. [بدی را]با بهترین شیوه دفع کن، [با این برخورد متین و نیک]ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [چنان شود]که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است. (فصلت/۳۴) حال آیا با مستکبرانی که سالها جنایت کردند و هر لحظه امکان دارد دوباره به قصد نابودیمان به ما یورش برند، میتوان طرح دوستی انداخت؟! مطمئناً دشمنی نمیتواند تا ابد باقی بماند؛ اما اگر دشمنان، روزی روی خوش نشان دادند، نباید طوری رفتار شود که انگار همه چیز تمام شده و گذشته عبرتآموز او از بین رفته و میتوان بهراحتی با آن دوستی کرد. کما اینکه در استدلالها میبینیم خداوند به حضرت موسی (ع) دستور داد تا با فرعون با زبان نرم سخن بگوید، اما این زبان نرم در او اثر نگذاشت. درایت حضرت موسی (ع) هم آن بود که اعتماد بیجا نداشت و برای جلب رضایت و خاطر فرعون هر کاری انجام نداد. فرعونیان بارها عذاب شدند، اما تکبر ورزیدند و ایمان نیاوردند. قرآن میفرماید: «و ما فرعونیان را به خشکسالى و کمبود میوهها گرفتار کردیم، شاید متذکّر گردند. سپس بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم؛ طوفان و ملخ و آفت گیاهى و قورباغهها و خون را- که نشانههایى از هم جدا بودند- بر آنها فرستادیم، ولى باز بیدار نشدند و تکبّر ورزیدند و جمعیت گنهکارى بودند.» (اعراف/۱۳۰-۱۳۳) بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی (ع) بر استدلال و دین خود محکم ایستاد و تا جایی که میشد مقاومت کرد و تسلیم قدرت پوشالی فرعون نشد و آخر هم فرعونیان هلاک شدند. اینکه در مقابل دشمن چگونه باید رفتار کنیم و با یک اتفاق در پیدا کردن راه پیشرفت ناامید نشویم یا با اتفاقی دیگر ذوق زده نشده و اعتماد بیجا نکرده و اجازه ندهیم با نیرنگ از پشت به ما خنجر بزند، نیازمند مطالعه تاریخ و عبرت گرفتن از گذشتگان، تفکر، علم و دانش بالاست. دستور خداوند این است که همه دربها را به خود نبندیم و از طرفی آنقدر هم اعتماد نکنیم که گویی همه چیز تمام شده است؛ در حالیکه دشمن خودش را برای ضربه بعدی به ما آماده میکند.