صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۳ فروردين ۱۳۸۹ - ۰۷:۳۶  ، 
کد خبر : ۱۴۱۱۴۱

نزدیکان نا فرمان پیامبران خدا در قرآن


بصیرت:قرآن کتابی تاریخی به معنای مرسوم و متداول نیست که سرگذشت اقوام و سرزمین ها را به طور جزئی بیان کند. اما به سرگذشت اقوام و اشخاص و حکایت زندگی مردمان از منظر صلاح و فساد، سعادت و شقاوت و همراهی یا مخالفت با دعوت پیامبران، بی توجه نیست و به گونه ای موجز و مختصر علاوه بر ترسیم خط سیر دعوت پیامبران الهی و تلاش دلسوزانه و طاقت فرسای آنان برای هدایت و ترقی و کمال جامعه و افراد بشر، سنت های الهی در زندگی انسان ها را بیان کرده و صراط مستقیم هدایت را در لا به لای داستان انبیاء نشان داده است.در میان این سرگذشت ها و داستان های قرآنی، نزدیکان انبیا که تاثیر بیشتری در حرکت انبیا داشته و یا در بعد منفی به دلیل انتساب به پیامبران می توانستند در راستای افزایش بصیرت و هدایت گری نقش موثری ایفا کنند، به صراحت یا کنایه از آنان یاد شده است. در نوشتار حاضر بخشی از نزدیکان پیامبران که در قرآن از آن ها سخن به میان آمده است، به اختصار مورد بررسی قرار می گیرد. البته این بررسی تنها با استناد به آیات شریفه قرآن انجام خواهد شد و به آن دسته از نزدیکان انبیا که خود نیز لباس با شرافت پیامبری را بر تن کردند، نخواهد پرداخت.نکته دیگری که یادآوری آن ضرورت دارد، آن است که در قرآن کریم به ویژه در موارد غیر مصرح، از نزدیکان پیامبران با واژه هایی چون: آل، اصحاب، بنی ، اهل ، ذریة و... یاد شده است و چون دست کم برخی از این کلمات برای پیروان انبیا نیز به کار رفته است، بیشتر مواردی بررسی خواهد شد که نزدیکان و نه امت و قوم پیامبران مورد نظر باشد. علاقه مندان می توانند این مباحث را که در دانشی به نام اعلام قرآن و (مبهمات قرآن نیز) مطرح می شود، علاوه بر تفاسیر، در کتاب هایی چون اعلام قرآن مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم، اعلام قرآن دکتر خزائلی ، تاریخ پیامبران علامه مجلسی، تاریخ انبیاء رسولی محلاتی و کتاب های تخصصی تر دنبال کنند.
۱ -فرزندان آدم(ع)
در قرآن مجید با وجود آن که داستان خلقت آدم در چند جا بیان شده، اما تنها یک بار از ۲ فرزند آدم ابوالبشر بدون آن که نام آن ها ذکر شود، یاد شده است.
لیکن در روایات و احادیث نام دو فرزند آدم، هابیل و قابیل ذکر شده است. به نوشته دکتر خزائلی در «اعلام قرآن» در تورات نام پسران آدم «قایین» به معنای اندوختن و «هابیل» به معنای نفس یا بخار آمده است. این در حالی است که در قرآن تنها کلمه «ابنی» تثنیه ابن یعنی دو فرزند آمده و در هیچ آیه ای به صراحت نامی از فرزندان آدم نیامده و داستان آنان جز در آیات ۲۷ تا ۳۲ سوره مائده در سوره دیگری ذکر نشده است.
در تفسیر نمونه ج ۴ ذیل همین آیات پس از اشاره به این که در هیچ آیه ای نام فرزندان آدم برده نشده می نویسد: طبق آن چه در روایات اسلامی آمده است نام یکی «هابیل» و دیگری «قابیل» بوده است اما در سفر تکوین تورات باب چهارم نام یکی«قائن» و دیگری «هابیل» ذکر شده است و به طوری که مفسر معروف ابوالفتوح رازی می گوید: در نام هر یک چندین لغت است نام اولی، «هابیل» یا «هابل» یا«هابن» بوده و نام دیگری «قابیل» یا «قابین» یا «قابل» یا «قابن» و یا «قبن» بوده است و در هر صورت تفاوت میان روایات اسلامی و متن تورات در مورد «قابیل» بازگشت به اختلاف لغت می کند.
آن چه قرآن کریم درباره پسران آدم(ع) نقل کرده است، داستان کشمکش آن دو است که سرانجام به قتل یکی از آنان (هابیل) منجر می شود. این درگیری که خداوند سخنان رد و بدل شده میان آنان را به زیبایی بیان کرده و جدال خیر و شر و حق و باطل را طی آن به تصویر کشیده است، در پی حسادتی اتفاق افتاد که از قبولی قربانی مقتول(هابیل) و مردودی قربانی قاتل(قابیل) نشات گرفته بود.
علامه طباطبایی در المیزان ج ۵ ذیل همین آیات می نویسد: این آیات از قصه 2 پسر آدم خبر می دهد و بیان می کند که حسد چه بسا آدمیزاده را به جایی می رساند که از روی ستم برادر خود را می کشد و در نتیجه از زیان کاران شده به پشیمانی بی فایده ای می رسد.
ترجمه آیات مربوط به پسران حضرت آدم(ع) که با «واتل» شروع می شود چنین است: « و خبر دو پسر آدم را به درستی بر آنان بخوان، هنگامی که (هر یک از )آن دو قربانی تقدیم کردند، پس از یکی از آن دو قبول شد و از دیگری قبول نشد. او گفت: حتما تو را خواهم کشت . گفت: خدا فقط از تقواپیشگان قبول می کند. به یقین اگر تو برای کشتن من دست به سویم بگشایی، من برای کشتن تو دست به سویت نخواهم گشود، زیرا من از خدا، پروردگار جهانیان می ترسم. من می خواهم تو گناه من و گناه خودت را بر عهده بگیری و از اهل آتش گردی و این است جزای ستمکاران. سرانجام نفس سرکش به تدریج او را به کشتن برادرش ترغیب کرد و او را کشت و از زیان کاران شد. پس خدا کلاغی را برانگیخت که در زمین کاوش کند، تا به او نشان دهد که چگونه جسد برادرش را پنهان کند. گفت: ای وای بر من، آیا عاجزم که مانند این کلاغ باشم و جسد برادرم را پنهان کنم؟و سرانجام از پشیمانان گشت.»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیات می گوید: از این آیات معلوم می شود که پسر مقتول آدم از پرهیزکاران و صاحب معرفت نسبت به خداوند بوده است. در حالی که پسر قاتل آدم، نادان و کم خرد بود به نحوی که حتی نمی دانست می شود چیزی را با دفن کردن در زمین از دیده ها پنهان کرد و آن را از زاغی آموخت. ایشان دلایل محکم و موعظه های خوبی که مقتول خطاب به برادرش گفته، بهترین دلیل بر علم و دانش او می داند. علامه می نویسد: «او با همان طینت پاک و فطرت صاف خود درک کرده و بیان کرده است که : به زودی عده افراد بشر زیاد شده و آ ن گاه به اقتضای طبع بشری اجتماعات مختلفی پیدا می کنند و عده ای پرهیزکار و دسته دیگری ستمگر خواهند شد و آن ها و تمام جهانیان، یک پروردگار دارند که مالکشان بوده کارشان را تدبیر می کند و یکی از تدبیرهای قاطع این است که عدالت و نیکی را دوست بدارد و ظلم و ستم را مبغوض و بد بشمارد و لازمه این معنا این است که تقوا و ترس از خدا بر بشر واجب باشد و این همان دین است و بنابراین طاعت ها و قرب و منزلت ها و بدی ها و گناهانی باشد و از لوازم آن این است که یک دنیای دیگری باشد که دنیای پاداش باشد و پاداش ستمگران هم آتش خواهد بود و این ها، اصول معارف دینی و مبانی اساسی علوم مبدا و معاد است که این بنده صالح خدا همه را برای برادر نادان خود بیان کرد.»
درباره «قربانی» که در این آیه مطرح شده است، باید گفت: هر یک از پسران آدم چیزی را که مایه تقرب به خداوند باشد، نزد خدا برده اند که یکی از قربانی ها مورد قبول خدا قرار می گیرد و دیگری پذیرفته نمی شود. این که چه چیز به عنوان قربانی پیشکش خداوند شده و چگونه آنان متوجه قبولی و رد قربانی شده اند، در قرآن صحبتی از آن به میان نیامده است. تنها در یک جای قرآن بیان شده که در ملت های گذشته رسم بوده است که قربانی مقبول را آتش بسوزاند و بخورد.
خداوند در آیه ۱۸۳ آل عمران می فرماید:«الذین قالوا ان الله عهدالینا ان لانومن لرسول حتی یاتینا بقربان تاکله النار...: کسانی که گفتند: «خداوند با ما عهد کرده است که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا برای ما یک قربانی بیاورد که آتش آن را بخورد...» و نیز در میان اهل کتاب تا امروز هم قربانی مرسوم است. چنان که یهود قربانی های گوناگون دارد مانند کشتن حیوانات، تقدیم آرد و زیتون و سرشیر و میوه های نوبر.در میان مسیحیان هم رسم بوده است که نان و شراب را به عنوان قربانی تقدیم می کردند. خلاصه سخن آن که تصویری که قرآن از پسران آدم ارائه کرده، چنین است که یکی از آن ها حسود، کینه ورز و ستمگر و نادان است و پسر دیگر، انسانی باتقوا، خداشناس، عالم و کریم و دلسوز و خیرخواه و شریف است که به علت جانشینی یا علل دیگر مورد حسد برادر قرار می گیرد و به دست او کشته می شود.
فرزند نوح
حضرت نوح(ع) که درمیان پیامبران(ص) طولانی ترین عمر و زمان دعوت (۹۵۰ سال) را داشته و عمر او ضرب المثل شده است، نخستین پیامبر اولوالعزمی است که خدا او را با کتاب و شریعت به سوی مردم فرستاد و کتاب او اولین کتاب آسمانی و مشتمل بر شرایع الهی و شریعت او اولین شریعت الهی است.
او پدر دوم نسل حاضر آ دمیان است که نسب همه آدم ها به او می رسد. به نوشته علامه در المیزان (ج ۱۰) نوح اولین انسانی است که خدا در قرآن از او حکایت می کند که به نام خدا آغاز کرده و برای توحید استدلال کرده و برای تعدیل طبقات و از بین بردن تضادهای اجتماعی قیام کرده است. از این رو همه ادیان توحیدی به او منتهی می شود. داستان او در سوره های اعراف، مومنون، شعراء، قمر، هود و نوح آمده است که در سوره هود با تفصیل بیشتری مطرح شده و ماجرای پسر نوح نیز در این سوره بیان شده است.
حضرت نوح سلام ا...علیه، پس از این که افزون بر ۹۰۰ سال مردم را به توحید دعوت کرد و آنان را به برقراری عدالت و احترام به حقوق ضعفا فرا خواند و هرچه توانست در این راه کوشش کرد، جز عناد و تکبر و استهزاء پاسخی از سوی مردم نشنید.
او هر اندازه که بر دعوت خود می افزود، بر سرکشی و کفر آنان نیز اضافه می شد به حدی که پس از ۹۵۰ سال تبلیغ و دعوت مردم به توحید جز معدودی به او ایمان نیاوردند. در چنین شرایطی بود که از ایمان آوردن مردم ناامید شد و به پروردگار خود شکایت کرد و از او یاری خواست.
در این جا بود که خداوند به او دستور ساختن کشتی داد و چون کشتی به امر و یاری خداوند ساخته شد خداوند به نوح فرمان داد تا از هر حیوانی زوجی (نر و ماده) و از خانواده خود و مومنان را بر آن سوار کند. آن گاه به فرمان خداوند آب از زمین و آسمان جوشید و زمین را آب فرا گرفت و تنها کسانی که در کشتی نوح بودند نجات یافتند . در این جا بود که فرمان «اهبط» از سوی خدا صادر شد و بدین گونه مومنان از عذاب الهی به سلامت گذشتند، از کشتی بیرون آمدند و در زمین مستقر شدند. در حقیقت هبوط نوح و مومنان، دومین هبوط انسان و هبوط دوباره بشر پس از هبوط آدم و حوا بر روی زمین بود.
در این میان ماجرای پسر حضرت نوح، در قرآن از زمانی مطرح می شود که نوح با مومنان در کشتی نشسته و توفان آغازیدن گرفت. اما پسر نوح سوار کشتی نشد و سخن نوح را که می گفت: هر کسی سوار کشتی نشود، غرق خواهد شد، تصدیق نکرد. در چنین احوالی پدر، او را در جای دوردستی دید و فریاد زد: پسرکم با ما سوار شو و با کافران مباش ولی او سخن دلسوزانه پدر را رد کرد و گفت: بر کوهی بالا می روم تا مرا از غرق شدن نگه دارد. نوح در پاسخ مجددا به او گوشزد کرد که امروز جز کسی را که خدا نگه دارد، نگه دارنده ای وجود ندارد و به دنبال همین گفت و شنود بود که موج بین آنان حائل و پسر نوح در آب غرق شد.
ترجمه آیات مربوط به پسر حضرت نوح تا هنگام غرق شدن او که در سوره هود آیات ۴۰ تا ۴۳ آمده، چنین است: «وضع بدین گونه بود تا وقتی فرمان ما آمد و آ ن تنور فوران کرد، گفتیم: از هر حیوانی یک جفت نر و ماده با خانواده ات، مگر کسی که قبلا درباره عذاب او سخن رفته است و کسانی را که ایمان آورده اند، به کشتی سوار کن و با او جز اندکی ایمان نیاورده بودند و نوح گفت: بر کشتی سوار شوید که حرکت و توقف آن به نام خداست. بی تردید پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است و کشتی، آنان را از میان امواجی کوه آسا می برد در این هنگام نوح پسرش را که در کناری بود، با صدای بلند صدا زد که : ای پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش.پسر گفت: به زودی به کوهی پناه می برم تا مرا از طغیان آب حفظ کند. نوح گفت: امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه دارنده ای نیست، مگر کسی که خدا بر او رحم کند. در این هنگام موجی در میان آن دو حایل شد و او نیز غرق شد.»
ازاین آیات استنباط می شود که نوح پسر خود را در جبهه دشمنان نمی شمرده و در آغاز او را از زمره کافران نمی دانسته است. به همین خاطر هنگامی که فرزندش غرق می شود، ناراحت و محزون می شود و رو به درگاه خدا می آورد و متضرعانه می گوید:«پروردگارا! فرزندم از اهل من و خاندان من است و تو وعده فرمودی که خاندان مرا از توفان و هلاکت رهایی بخشی و تو از همه حکم کنندگان برتر و در وفای به عهد از همه ثابت تری ... (و نادی نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین- هود/۴۵). این تقاضای نوح در حالی بود که او پیش تر از خداوند درخواست کرده بود که هیچ کافری را در زمین باقی نگذارد (رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا - نوح/۲۷) و قبلا خداوند به او فرموده بود که: «درباره نجات کسانی که ستم کرده اند با من سخن مگوی زیرا که آنان غرق خواهند شد.» (ولا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون- هود/۳۷) با همه این ها تضرع نوح با خداوند که به طور غیرمستقیم نجات فرزندش را از خدا درخواست می کند، نشان می دهد که نوح نمی دانسته پسرش باطنا کافر است.
پاسخی که خداوند به این درخواست نوح می دهد، شخصیت و ماهیت پسر نوح را روشن می کند. خداوند در پاسخ نوح که می گوید: خدایا خودت وعده دادی که خاندانم را از توفان نجات می دهی، او را از خاندان نوح نمی شمارد و می گوید: «یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح فلا تسئلن ما لیس لک به علم انی اعظک ان تکون من الجاهلین: فرمود: ای نوح! او قطعا از خانواده تو نیست! او مجسمه کارهای ناشایسته است (یا او کار ناشایست می کرد) پس چیزی را که نمی دانی از من مخواه، من به تو پند می دهم که مبادا از جاهلان باشی» (هود/۴۶)
تفسیر نمونه در ذیل این آیه می نویسد: این جمله از یک واقعیت بزرگ خبر می دهد و آن این که پیوند مکتبی مافوق پیوند نسبی و خویشاوندی است به همین خاطر به نوح می گوید: فرزند تو فرد ناشایسته ای است که بر اثر بریدن پیوند مکتبی اش از تو، پیوند خانوادگی اش به چیزی شمرده نمی شود. در حقیقت این پیامبرزاده آن قدر با بدان بنشست و در اعمال زشت و افکار نادرستشان غوطه ور شد که گویی وجودش تبدیل به یک عمل غیرصالح شد. و به گفته شاعر: پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد.
البته نوح به محض آگاهی از این واقعیت، در مقام عذرخواهی برمی آید و از درگاه خداوند طلب عفو و مغفرت می کند (قال رب انی اعوذبک ان اسئلک ما لیس لک به علم والا تغفرلی و ترحمنی اکن من الخاسرین گفت پروردگارا! به تو پناه می برم از این که چیزی را از تو بخواهم که هیچ علمی به آن ندارم. و اگر مرا نیامرزی و مورد رحمت قرار ندهی از زیان کاران خواهم بود. هود/۴۷)
نام پسر نوح در قرآن نیامده اما در کتاب های قصص انبیا نام او «کنعان» ذکر شده است. مهم ترین ویژگی که قرآن درباره پسر نوح متذکر می شود آن است که او را «عمل غیرصالح» می شمارد که شایستگی انتساب به خاندان نبوت (نوح) را از دست داده است. (انه لیس من اهلک)
همسر نافرمان نوح(ع)
«واغله» (یا والهه یا والعه) نام همسر حضرت نوح(ع) است که در برخی کتاب ها ذکر شده است. او با این که شریک زندگی نخستین پیامبر اولوالعزم بود و روز و شب با اخلاق کریمه و کمالات پیامبر خدا سر و کار داشت و آن همه صبر و حوصله و معجزه و کرامات از او می دید، اما قلبش آن چنان سیاه و روحش مجذوب اعتقادات فاسد زمانه بود که نه تنها بیانات دلنشین و نصیحت های دلسوزانه نوح(ع) فطرت او را بیدار نکرد و ایمان به خدا در دل او بارور نشد، بلکه برعکس هر روز بر لجاجتش افزوده می شد و برای ضربه زدن و تخریب چهره پیامبر خدا گام برمی داشت.
قرآن کریم در دو آیه به همسر نوح(ع) اشاره کرده است یکی در داستان حضرت نوح آن هنگام که دستور می دهد خاندان، مومنان و حیوانات را بر کشتی سوار کند، همسر ناشایست حضرت نوح را از این فرمان مستثنی می کند و می فرماید: «قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک الامن سبق علیه القول و من آمن» (هود/۴۰). مفسران گفته اند یکی از مصادیق آیه «الا من سبق علیه القول»، همسر نوح(ع) است. علامه طباطبایی در المیزان (ج ۱۰ ص ۳۵۳) در این باره می نویسد: «و اهلک الامن سبق علیه القول: یعنی خاندان خود را نیز سوار کند. «اهل» یعنی وابستگان مخصوص نوح از قبیل زن و فرزندان و زن و فرزند فرزندان او به جز آن کسانی که در گذشته قول و عهد ما درباره شان تحقق یافته که هلاک خواهند شد. کسانی که استثنا شده اند یکی زن خائن نوح بود و دیگری پسر نوح.»
دوم در آیه ۱۰ سوره تحریم. آن جا که از همسر نوح با واژه «امراة نوح» یاد می کند و او را نمونه ای از افراد خیانت کار به پیامبر معرفی می کند: «ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح و امراة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا مع الداخلین»: خداوند برای کسانی که کافر شده اند مثلی زده است، مثل به همسر نوح و همسر لوط، آن ها تحت سرپرستی (نکاح) دوبنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط آن ها با این دو (پیامبر) سودی به حالشان نداشت و به آن ها گفته شد وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند.
از این آیه استفاده می شود که همسر حضرت نوح (و نیز لوط) ابتدا بد نبود ولی کم کم راه خیانت و مخالفت با همسر و پیامبر بزرگ الهی را پیشه کرد و نمونه و ضرب المثل کفر و خیانت شد.مهمترین نکته منفی که قرآن کریم نسبت به همسر نوح مطرح می کند، خیانت او نسبت به همسرش نوح پیامبر است. مفسران در تفسیر «خیانت» تاکید کرده اند، این خیانت از نوع فحشا و انحراف از جاده پاکدامنی نیست زیرا بنا به نوشته تفسیر هایی چون تفسیر نمونه همسران انبیا از این گونه لغزش ها مصون هستند بنابراین مراد از خیانت در آیه این موارد است: ۱ - کفر ورزیدن به خدا و نپذیرفتن مکتب رهایی بخش توحید که حضرت نوح منادی آن بود. خیانت به معنای کفر ورزیدن و توطئه برای خاموش کردن نور خدا در این آیه از قرآن هم به کار رفته است. «و ان یریدوا خیانتک فقد خانواالله من قبل» (انفال/۷۱): و اگر می خواهند به تو خیانت کنند (تازگی ندارد) آن ها پیش از این هم خیانت ورزیده اند. مقصود از خیانتی که قبلا به خدا کرده اند، همان کفری است که مرتکب شده و کوشش و مکری است که برای خاموش کردن نور خدا به کار می برده اند.
۲ - مراد از خیانت، همدستی و تقویت دشمنان نوح (ع) و افشای اسرار آن حضرت است. مجمع البیان از ضحاک مفسر بزرگ نقل می کند که: خیانت همسر نوح ،افشای وحی الهی پیش مشرکان بوده است . بنابراین خیانت زن نوح، جنبه فرهنگی، اخلاقی و عقیدتی داشته است.
علامه طباطبایی هم در المیزان(ج ۱۹)از مفردات راغب نقل می کند که کلمه «خیانت» و کلمه«نفاق» هر دو به یک معناست با این تفاوت که خیانت در مورد نفاقی به کار می رود که در مورد عهد و امانت باشد و نفاق در خصوص خیانتی به کار می رود که در مورد دین باشد... پس خیانت به معنای مخالفت با حق به وسیله نقض سری عهد است.
نکته دیگری که از این آیه استفاده می شود و خداوند نیز بر آن تکیه کرده آن است که پیوند سببی(هم چون پیوند نسبی پسر نوح) و نسبت همسری با نوح پیامبر، سودی به حال همسر نوح نبخشید و موجب نجات او از عذاب الهی نشد.(فلم یغنیا عنهما من الله شیئا) این نکته می رساند که معیار جزا و پاداش در پیشگاه الهی ایمان و عمل هر فرد است نه پیوند سببی و نسبی.
خداوند نه با کسی دشمنی دارد که بی حساب مجازات کند و نه خویشی که بی سبب مقام و پاداش دهد. بلکه هر فرد به مقدار شایستگی و عمل صالح خود و ارتباط و پیوند قلبی با خدا و پیامبران او، مشمول برکات و فیوضات الهی می شود و هر کسی ارتباط خود را با خدا قطع کرد و از در خانه پیامبران الهی دور شد، از عذاب الهی در امان نخواهد بود. اگر بنا بود ارتباط سببی و نسبی با اولیا و پیامبران الهی موجب نجات از عذاب باشد، کدام پیوند به قوت پدر فرزندی نوح و فرزندش یا شوهر همسری نوح و همسرش می رسد؟! این ارتباط نه در دنیا به آن ها سودی رساند و نه عذاب آخرت را از آنان دور کرد. (و قیل ادخلا مع الداخلین) از این رو همسر نوح همانند پسر ناخلفش، به عذاب الهی گرفتار و هر دو غرق شدند.
همسر حضرت لوط
از جمله زنانی که قرآن کریم از آنان به بدی یاد کرده ، «زن لوط» است. نام همسر حضرت لوط را «واهله» یا «والهه» گفته اند. او اهل شهر «سدوم» و یکی از افراد قوم لوط بود. وی در میان آنان رشد یافت و سرانجام به سرنوشت آنان گرفتار آمد. قوم لوط در منطقه شامات(کشور اردن) در پنج شهر مجاور با هم در کرانه بحرالمیت زندگی می کردند این شهرها عبارت بودند از: سدوم که اکنون«اسدم» گفته می شود. شهر «عموره» که اکنون «عمریه» نامیده می شود. شهر «صبوییم» ، شهر «ادمه» و شهر «صوغر» که نام کنونی آن «ذرعا» است و فاصله آن تاسدوم سه میل است. و حضرت لوط پس از انهدام سدوم به این مکان هجرت کرد. این شهرها در قرآن در سوره های «حاقه/۹» و «توبه/۷۱» به نام «مؤتفکات» خوانده شده است به این خاطر که بر اثر عذاب الهی منقلب و واژگون شدند.
شهرهای قوم لوط که در مسیر کاروان های حجاز و شام و مصر قرار داشت، سرسبز و دارای باغستان های میوه بود. به همین خاطر کاروان ها از میوه ها و محصولات زراعی آن جا استفاده می کردند و گاه به شهرها وارد شده و میهمان اهالی آن جا می شدند. اما بخل فزاینده اهالی آن سرزمین آن ها را به فکر چاره جویی و قطع پای مسافران از آن شهرها انداخت. از این رو مرحوم طبرسی ذیل آیه« و تقطعون السبیل» (عنکبوت /۲۹) می نویسد که: قوم لوط پای مردم را با عمل زشت لواط از شهرهای خود بریدند. زیرا هر کس از آن شهرها عبور می کرد، قوم لوط او را هدف سنگ قرار می داد و هر یک از سنگ ها که به کسی اصابت می کرد، آن فرد مال صاحب سنگ می شد و عمل زشت لواط را با او انجام می داد. بدین گونه قوم لوط رفتار زشتی را از خود بروز دادند که به تعبیر قرآن کریم سابقه نداشت و تا آن زمان «احدی از جهانیان مرتکب آن نشده بود» (و لوطا اذقال لقومه انکم لتأتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین- عنکبوت /۲۸)
این رفتار زشت چنان در میان قوم لوط شیوع پیدا کرده بود که قوم لوط، خاندان او را (آل لوط) به عنوان کسانی که تظاهر به پاکی می کنند، مسخره و آنان را به اخراج از شهر و دیار تهدید می کردند. «فما کان جواب قومه الاان قالوا اخرجوا آل لوط من قریتکم انهم اناس یتطهرون»: جواب قومش جز این نبود که گفتند: خاندان لوط را از شهر خود بیرون کنید زیرا که آنان مردمی هستند که می خواهند از این عمل منزه باشند.(نمل/۵۶)
همسر حضرت لوط که به تعبیر قرآن خیانت کرد و همانند همسر حضرت نوح در جبهه مخالفان لوط قرار گرفت، هنگامی که عذاب الهی بر قوم لوط نازل شد، او نیز گرفتار و به همراه قوم لوط هلاک شد. هر چند براساس آیه ۱۰ سوره تحریم که پیش تر ذکر شد، زن لوط در آغاز سر به راه بود و سپس راه خیانت و نفاق در پیش گرفت و با قبیله خود همرنگ شد تا جایی که قرآن از او به عنوان ضرب المثل و نمونه انسان تبهکار و خیانت کار یاد می کند. او اسرار خانه پیامبر خدا «لوط» را افشا می کرد و اسباب آزار و اذیت لوط و مومنان را فراهم می آورد. زن لوط هم چنین با جماعت منحرف قوم خود همراهی می کرد و اگر میهمانی بر لوط وارد می شد، اهالی شهر را باخبر می کرد. در حالی که انتساب او به حضرت لوط اقتضا می کرد شأن آن حضرت را نگاه دارد و پشتیبان پیامبر باشد.


 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات