پیامبر اسلام(ص) پیغمبری است که نام و نشانش در تورات و انجیل آمده است؛ «مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیل» (اعراف/ ۱۵۷)، پیغمبری که آخرین پیغمبر است؛ «خاتَمَ النَّبِیِّین» (احزاب/ ۴۰)، پیغمبری که به معراج رفت؛ «أَسْرى بِعَبْدِه» (اسرا/ ۱)، پیغمبری که خدا به او میگوید: «فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیماً» (نساء/ ۱۱۳) فضل خدا نسبت به تو بزرگ است. این کلمه را برای پیغمبرهای دیگر نگفته است. پیغمبری که خدا به او میگوید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم/ ۴) درباره هیچ پیغمبری این تعبیر را نکرده است. تنها پیغمبری است که میگوید: «ثمُ دَنَا فَتَدَلىَ، فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنىَ» (نجم/۸ و۹) نزدیک ترین مقام قرب را به خداوند دارد.
تنها پیغمبری است که خدا به او میگوید: «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/ ۴). تنها پیغمبری است که خداوند میگوید: مکتب تو کره زمین را فرا خواهد گرفت. خداوند سه مرتبه در قرآن سفارش کرده فرمود: اسلام کره زمین را خواهد گرفت. اسلام کره زمین را خواهد گرفت. اسلام کره زمین را خواهد گرفت.
تنها پیغمبری است که خداوند و فرشتهها همواره بر او صلوات میفرستند؛ «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» (احزاب/۵۶)
تنها پیغمبری است که همه وجودش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است؛ «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/ ۱۷)، زبان ایشان معصوم است؛ «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/ ۳)، قلب پیغمبر معصوم است؛ «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى» (نجم/ ۱۱)، تنها پیغمبری است که عضو عضوش در قرآن آمده است؛ «وَجْهَک»، «أَقِمْ وَجْهَک» (یونس/ ۱۰۵). صورتت؛ «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/ ۱). سینه تو؛ «الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (شرح/ ۳). کمر تو؛ «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ» (اسرا/ ۲۹). دست تو؛ «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (حجر/ ۸۸) .چشمهای تو؛ «بلسانک» (مریم/ ۹۷). زبان تو؛ «عُنُقِک» (اسرا/ ۲۹). گردن تو؛ «ثِیابَک» (مدثر/ ۴). لباس تو؛ «قَرْیَتِکَ» (محمد/ ۱۳). «نِساءکَ»، «بَناتِک» (احزاب/ ۵۹) کل هستی را خدا یک «رب» خرجش کرده است. «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب» (معارج/ ۴۰) به شخص پیغمبر که میرسد، بیش از ۲۴۰ بار میگوید: «رَبُّکَ» کل مشارق و مغارب یک رب دارد. «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب» ولی به شخص پیغمبر بیش از ۲۴۰ بار میگوید: «رَبُّکَ». من پروردگار تو هستم. تنها پیغمبری است که میگوید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً.» (فتح/ ۱)
بدعت عملی است که در دین وجود ندارد؛ ولی به نام دین وارد شده است. در چند سال اخیر، رفتاری از سوی برخی مردم صورت میگیرد که جنبه بدعت دارد و آن دقالباب هفت مسجد در شب اول ماه ربیعالاول و بشارت دادن پایان ماه صفر به پیامبر خدا(ص) و درخواست صله و برآورده شدن حاجت از حضرت زهرا(س) به واسطه این عمل است. مشهور است ماه صفر ماه نحسی است و پایان این نحوست سبب شادمانی است. به ظاهر پشتوانه این عمل حدیثی از رسول خدا(ص) است که میفرمایند: «من بشرنی بخروج آذار فهو من اهل الجنه؛ هر کسی که مژده تمام شدن ماه آذار(صفر) را به من بدهد از اهل بهشت است.» اما در متن کامل این حدیث آمده است که پیامبر(ص) میخواستند در مسجد قبا جناب اباذر را به مردم معرفی کنند؛ پس فرمودند: هر کسی که از درب مسجد وارد شود، اهل بهشت است. عدهای از مسجد خارج شدند تا وارد شوند و مصداق بیان پیامبر(ص) قرار گیرند؛ اما ایشان که از نیت این افراد خبر داشتند فرمودند: «آنکه من را به پایان ماه مطلع کند، اهل بهشت است.» جناب اباذر همراه با همان عده وارد شدند. پیامبر(ص) پرسیدند در کدام یک از ماههای رومی به سر میبریم؟ جناب اباذر عرض کرد یا رسولالله(ص) در پایان ماه آذار هستیم. پیامبر(ص) فرمودند: «میدانم، فقط میخواستم جایگاه تو را به قومم بشناسانم و...» (معانی الأخبار، ص 205)؛ پس در اصل بشارت دادن پایان ماه، که اکنون صورت میگیرد، محصول برداشتی اشتباه از یک حدیث است و دلیل روایی ندارد. ضمن آنکه خداوند هیچ روزی را نحس نیافریده، بلکه انسانها با رفتارشان نحوست یا پریشانی را بر روزها مترتب میکنند. آنچه در مورد ماه صفر هم مشهور است به دلیل مصیبتها و جفا و ظلمهایی است که حکام جور بر خاندان اهل بیت(علیهمالسلام) وارد آوردهاند.
«گروهی از یهود خدمت پیامبر خدا(ص) رسیده و مسائلی چند را از حضرت پرسیدند. از جمله گفتند: یا محمد(ص) برای ما بگو این چهار عضو برای چه باید شسته شود با اینکه از تمیزترین مواضع بدن به شمار میآید؟ پیامبر(ص) فرمود: شیطان آدم را وسوسه کرد، آدم به درختی که از آن نهی شده بود نزدیک شد، وقتی به آن نگریست آبرویش رفت، سپس ایستاد و به طرف درخت رفت، این نخستین گامی بود که به طرف گناه برداشته شد، سپس دست برد و از میوه درخت برگرفت و خورد، در این هنگام، زیور و پوشش خود را از دست داد، دست بر سر گذاشت و گریست، و چون خداوند توبه او را پذیرفت، بر او و فرزندانش واجب کرد که همین اعضا را بشویند، پس خداوند به او فرمان داد که چون به آن درخت نگریسته روی خویش را بشوید و چون با دو دست تناول کرده آن دو را نیز تا آرنج شستوشو دهد و چون دست بر سر گذاشت، فرمان به مسح سر داد و نیز امر به مسح دو پا فرمود، زیرا با آنها به سوی گناه رفته است.
البته اهل سنت و شیعه در شستن دست و مسح سر و پا با یکدیگر اختلاف دارند. منشأ اختلاف ایشان در آیه مبارکه ۶ سوره مائده ریشه دارد که مى فرماید: «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى اَلصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى اَلْمَرافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ»؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، هرگاه به نماز ایستادید، صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید. اهل بیت(ع) میفرمایند؛ دستها از آرنج تا نوک انگشتان شسته شود و سنت همین است. ایشان «الی» را «تا» معنا فرمودند که صرفاً به بیان محدوده وضو اشاره کرده است. پس وقتى آیه مىگوید دستها را تا مرفق بشویید، بیان محدوده شستن مورد نظر است، نه چگونگى آن.