لایحه برنامه پنج ساله دوم توسعه کشور، سال 1372 و به همراه لایحه بودجه سال 1373 از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی ارجاع شد و در نهایت به تصویب نمایندگان مجلس چهارم رسید. سالها قبل در اسفند ماه سال 1359 نمایندگان مجلس شروع به بررسی لایحه بودجه سال 1360 کردند. در حین بررسی لایحه بودجه نمایندگان مجلس به ضرورت برنامهریزی و تعیین سمت و سوی حرکتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دریافتند و بر آن تأکید کردند.
اولین برنامه پنج ساله توسعه اقتصادیـ اجتماعی و فرهنگی در اولین روز سال 1362 به هیئت دولت تقدیم شد و بعد از بررسی در دولت نهایتاً در 22 مرداد ماه به مجلس تقدیم شد. مجلس از اول آبان 1362 لایحه برنامه را در کمیسیون ویژه برنامه و بودجه بررسی کرد که این جلسات تا اواخر سال 1362 ادامه یافت و در نهایت به تصویب نرسید و کمیسیون لایحه را رد کرد. پس از اتمام جنگ فرصت برای تدوین نخستین برنامه توسعه کشور مهیا شد. برنامه پنج ساله اول توسعه در اواخر سال ۱۳۶۸ به تصویب مجلس رسید و همان سال، سال ابتدایی اجرای برنامه اعلام شد. به دلیل خساراتی که اقتصاد کشور از هشت سال جنگ متحمل شده بود، اولین برنامه توسعه هدف خود را بازسازی و نوسازی ظرفیتهای تولیدی و زیربنایی و مراکز جمعیتی خسارتدیده، گسترش کمی و ارتقای کیفی فرهنگ عمومی، ایجاد رشد اقتصادی، تأمین حداقل نیازهای اساسی آحاد مردم، تعیین و اصلاح الگوی مصرف، اصلاح سازمان و مدیریت اجرایی و قضایی کشور قرار داد.
برنامه پنج ساله اول در سال 1373 پایان مییافت، از اینرو دولت اصرار داشت برنامه دوم همزمان با بودجه سال 1373 در مجلس تصویب و برای اجرا ابلاغ شود؛ اما از سویی مجلس زمان بیشتری را طلب میکرد و انجام این کار را به اوایل سال 1373 محول کرد. مجلس با تشکیل «کمیسیون تلفیق» و شرکت نمایندگان کمیسیونهای مختلف، کار بررسی را آغاز و تغییرات متعددی را بر لایحه پیشنهادی دولت ایجاد کرد. سرانجام شور اول بررسی لایحه برنامه دوم توسعه در شهریور ماه سال 1373 در صحن علنی آغاز شد و دور دوم آن نیز در 15 آبان 1373 کلید زده شد.
در این بین جریان چپ که از منتقدان جدی سیاستهای مورد نظر دولت سازندگی با عنوان «سیاست تعدیل اقتصادی» بود و از طرفی سیاستهای اقتصادی طیف راست سنتی در مجلس با عنوان «سیاست تثبیت اقتصادی» را نیز قبول نداشت، همزمان در مقالاتی هر دو تفکر را نقد کرد.
این جریان مدعی بود: «ما بر این باوریم که هر برنامه اقتصادی میبایست به ترتیب اولویت، سه هدف استقلال، عدالت اجتماعی و رشد و توسعه را تعقیب کرده، استقلال را فدای عدالت و عدالت را در پای توسعه قربانی نکند. با این توضیح که اهداف مزبور برخلاف برخی دیدگاهها، ماهیتاً با یکدیگر در تعارض نیستند... از آنجا که برنامه دوم توسعه براساس تعدیل و محورهای اقتصادی سرمایهداری پایهریزی شده است، علیرغم تلاش برخی از نمایندگان محترم با اجرای آنچه به تصویب رسیده، لاجرم حفظ و تحکیم استقلال اقتصادی و بسط عدالت اجتماعی با مشکلات جدی مواجه خواهد شد و این در حالی است که رشد و توسعه نیز از سرعت کمتری نسبت به برنامه اول برخوردار خواهد شد.»
نقدهای وارده از سوی جریان چپ به برنامه پنج ساله دوم و سیاستهای تعدیل، واکنشهایی را نیز از طرف دولت و مجلس به همراه داشت و برخی چنین اظهار داشتند که سیاست تعدیل برخاسته و برآمده از برنامه پنج ساله اول توسعه است که مصوب مجلس سوم شورای اسلامی است، مجلسی که اکثریت آن را نمایندگان طیف چپ تشکیل میدادند.
اما تندترین هجمه جریان چپ به «سیاست تعدیل اقتصادی» آنجایی بود که تدابیر اقتصادی دولت سازندگی را گامی در همسویی با هژمونی آمریکا تحلیل کرد. در مقالهای که در هفتهنامه «عصرما» ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی انتشار یافت، آمده بود: «با کمال تأسف اعمال سیاست تعدیل اقتصادی در شرایطی انجام پذیرفت که پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، آمریکا خود را به عنوان رهبر جهان معرفی کرده و مصمم شد تا به منظور حفظ منافع خود «اقتصاد بازار» را در سرتاسر جهان حاکم نماید. در این خصوص «بوش» رئیسجمهور پیشین آمریکا در گزارشی تحت عنوان استراتژی امنیت ملی آمریکا در نظام نوین جهانی که در مهر ماه 1370 تقدیم کنگره این کشور کرد تأکید نمود که منافع آمریکا در حال حاضر درتشویق و کمک به گسترش بازار اقتصادی در جوامع دیگر است. ما همچنان استراتژیای را تعقیب میکنیم که اقتصاد بازار آزاد در اکناف جهان را توسعه و تقویت میکند. ما به صورت چندجانبه و از طریق مؤسساتی چون صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و مقررات عمومی تعرفه و تجارت، سیاستهایی را پی ریختهایم که دولتها را از دخالت در امور بخش خصوصی باز میدارد. آمریکا به منظور نیل به این هدف جو تبلیغاتی وسیعی را از طریق سیستمهای ارتباط جمعی و با کمک دیگر کشورهای سرمایهداری ایجاد کرد؛ به گونهای که بسیاری از کشورها را تحت تأثیر قرار داد تا راه سرمایهداری را در پیش بگیرند. در ایران اسلامی نیز متأسفانه این جو تبلیغاتی جهانی، تأثیر خود را حداقل بر روی کارشناسان گذاشت و مشوق آنها در عرصه تئوریهای اقتصاد سرمایهداری برای حل مشکلات کشور شد. متأسفانه مسئولان و دستاندرکاران نیز تحت تأثیر نظریات برخی کارشناسان و جو تبلیغاتی جهانی قرار گرفته و به این صورت راه سرمایهداری را انتخاب کردند.»
با وجود همه این نقدها برنامه دوم توسعه تصویب شد و دولت سازندگی تحقق آن را برعهده گرفت.
حسین معینی
هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که نیروهای به اصطلاح چپ، با کمک نیروهای ضد انقلاب و سلطنتطلب تلاش کردند کردستان را به آشوب بکشانند. بحران آفرینان تنها کردستان را هدف قرار نداده بودند و تحرکات خود را در شهر گنبد نیز آغاز کردند. نظام اسلامی که تلاش داشت به دور از خشونت و خونریزی و با گفتوگو و مدارا بر اختلافات فائق آید، تا آنجا که ممکن بود صبوری کرد، اما خشونتطلبان مشی مسلحانه را در پیش گرفته و به کشتار مردم و نیروهای انتظامی روی آوردند و تا جایی پیش رفتند که دیگر چارهای جز برخورد برای تأمین امنیت زندگی مردم کوچه و بازار باقی نمانده بود.
بخشی از کتاب «خاطرات محسن رفیقدوست» که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده، به چگونگی ختم غائله گنبد چنین اشاره دارد:
«در گنبد(ترکمن صحرا) چپیها و فئودالها که در اصل با هم مخالف بودند با همدیگر علیه جمهوری اسلامی متحد شدند. آنها چون مسلح بودند و اغلب افراد آموزشدیده و چریک هم در میانشان بود، خطرشان بیشتر بود، بنابراین سپاه در نخستین اقدام، نیرویی به فرماندهی محمود درویش از بچههای سپاه برای ختم آن غائله به آن سامان فرستاد.
در آن زمان، مهمات ما کم بود، ولی با این حال دو وانت نیسان مهمات برایشان فرستادیم که یکی از آنها را در راه منفجر کردند، ولی نیسان دومی به دستشان رسید، اما اوضاع در آنجا بسیار بد بود و آقای درویش پیدرپی تماس میگرفت و میگفت که اوضاع خیلی وخیم است و درخواست نیرو و مهمات میکرد.اتفاقاً یکی از شبهایی که ایشان تماس گرفتند، من افسر نگهبان پادگان ولیعصر بودم، به ایشان گفتم که شما سربازان امام زمان(عج) هستید و باید ماجرا را تمام کنید.
این غائله سرانجام پس از یک هفته ختم شد و با توجه به اینکه این مأموریت، اولین مأموریت مهم نظامی سپاه بود، پیروزی بزرگی به شمار میرفت، سران غائله ترکمن صحرا از جمله «توماج» و «مختوم» از سوی دادستان وقت انقلاب، آیتاللّه خلخالی به اعدام محکوم شدند و حکم اعدام آنها در زندان اجرا شد.»
مهدی دنگچی
«بورکینافاسو» در غرب آفریقا واقع شده و از شمال و غرب با مالی، از شرق با نیجر و بنین و از جنوب با توگو، غنا و ساحل عاج همسایه است. مساحت آن ۲۰۰/۲۷۴ کیلومتر مربع و پایتخت آن «اوآگادوگو» است. جمعیت آن نزدیك به ۱۲ میلیون نفر بوده كه بیشتر آنها پیرو آیین مقدس «اسلام» هستند و به زبان رسمی «فرانسوی» صحبت میكنند. در گذشته نام این کشور «ولتای علیا»» بود که در سال ۱۹۸۴، به طور رسمی به «بوركینافاسو» تغییر نام داد.
در سال ۱۸۹۶ فرانسویها این کشور را اشغال کردند و در سال ۱۸۹۸، با یک معاهده انگلیسیـ فرانسوی، مرزهای متصرّفات جدید فرانسه و سرزمینهای شمالی ساحل طلا (غنای کنونی) تثبیت شد. این کشور از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۱۹، جزئی از مستعمره سودان فرانسه بود و در سال ۱۹۱۹، فرانسه مستعمره ولتای علیا را بنیان گذاشت. سلطه فرانسه بر این منطقه، به ویژه در حد فاصل سالهای ۱۸۹۶ تا ۱۹۰۴ م، به قتلعام مردم بومی، كشتار حیوانات، آتش زدن خانه های مردم و سرانجام مهاجرت به كشورهای همسایه منجر شد.
استعمارگران فرانسوی به زور مردم این سرزمین را به کار اجباری وادار میکردند. در یکی از برنامهها برای تبدیل زمینهای وحشی و غیر زراعی دلتای مرکزی رود نیجر به زمینهای قابل کشت، مردم بورکینافاسو به زور به کشور مالی انتقال یافتند و در روستاهایی که به همین منظور احداث شده بود، اسکان داده شدند. این مردم بومی مهاجر در روستاهای جدید، ناچار به قبول زندگی تحت شرایط شدید نظامی بودند. در سال ۱۹۳۲، ولتای علیا میان مستعمرههای ساحل عاج، نیجر و سودان فرانسه تقسیم شد. در سال ۱۹۴۷، فرانسه دوباره ولتای علیا را با مرزهای پیش از سال ۱۹۳۲، به عنوان یک سرزمین ماورای بحار اتحادیه فرانسوی، با یک مجلس داخلی تأسیس کرد. مجلس ولتای علیا در سال ۱۹۵۷، حق انتخاب شورای اجرایی حکومتی را به دست آورد.
ولتای علیا در نهایت در ۵ اوت ۱۹۶۰، به استقلال رسید. اما استعمارگران از تلاش برای ادامه دادن سلطه خود دست نکشیدند. در سوم ژانویه ۱۹۶۶ «موریس یامه ئوگو» نخستین رئیسجمهور ولتای علیا قربانی کودتای «ابوبکر سانگوله لامیزانا»، لژیونر سابق فرانسوی شد که با گروههای سربازان فرانسوی در اندونزی و الجزایر علیه این سرزمینهای استقلالطلب مبارزه میکرد.
محمد گنجی
در سیر ریشههای تاریخی و فکری انقلاب اسلامی با شخصیتهای فاخر علمی، مبارز و عارف مواجه میشویم که در جامعه امروزی و در تاریخ گمنام هستند. نمونه بارز آنها مرحوم آیتاللهالعظمی محمدعلی شاهآبادی است که به معنی واقعی کلمه استاد امام خمینی(ره) بود.
ایشان در سوم آذر ماه ۱۳۲۸ (سوم صفر ۱۳۶۹) پس از ۷۷ سال عمر با برکت و سراسر مبارزه، دارفانی را وداع گفت و به ملکوت اعلی پیوست. امام خمینی(ره)، رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی که سالها نزد ایشان درس عرفان و مبارزه آموخته بود، فرمود: «مرحوم آیتالله شاهآبادی علاوه بر آنکه فقیه و عارف کامل بود، یک مبارز به تمام معنا هم بودند.»
زادگاه ایشان در اصفهان بود. پدرشان آیتاللّه شاهآبای بودند که در سال ۱۳۰۴ قمری به دستور ناصرالدین شاه قاجار به تهران تبعید شدند. در این فرصت، مرحوم شاهآبادی در درس فقه و اصول آیتالله میرزاحسن آشتیانی، از رهبران جنبش تحریم تنباکو در تهران شرکت کردند.
ایشان در سال ۱۳۲۰ راهی اصفهان شد و پس از دو سال اقامت از آنجا به نجف اشرف رفت. با وجود اینکه خود مجتهد بود؛ در درس آخوند خراسانی، از رهبران مشروطه شرکت کرد و موفق شد دو دوره کامل درس خارج اصول آخوند خراسانی را بگذراند. او برای آخوند خراسانی احترام فوقالعادهای قائل بود و ایشان را عقل مجسم میشمرد. پس از رحلت آخوند، مرحوم شاهآبادی راهی سامرا شد و در درس میرزا محمدتقی شیرازی، رهبر مبارز استقلال عراق، یعنی ثوره العشرین شرکت کرده و از ایشان نیز گواهی اجتهاد دریافت کرد. در این میان آیات عظام «شیخ الشریعة اصفهانی»، «سیداسماعیل صدر»، «شربیانی» و «میرزا خلیل تهران» به عارف کامل، شاهآبادی گواهی اجتهاد داده بودند. آیتالله شاهآبادی پس از هشت سال اقامت در عراق به درخواست مادرش به ایران مراجعت کرد و مدتی در اصفهان اقامت گرفت. همین که مردم تهران از ورود ایشان به ایران مطلع شدند، درخواست کردند تا در تهران اقامت کند. او با هماهنگیها ناگزیر راهی تهران شد و در خیابان شاهآباد (جمهوری اسلامی کنونی) سکونت کرد. از این پس لقب شاهآبادی گرفت. ایام فعالیتهای او در تهران، یعنی از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۷ قمری مصادف با به قدرت رسیدن که رضاخان بود. مرحوم شاهآبادی در برابر رویه استبدادگری و ظلم رضاخان موضع گرفت و پیشنهاد تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری را داد؛ اما علمای وقت نتوانستند ایشان را همراهی کند. با این حال دست از مبارزه بر نداشت و حدود ۱۵ ماه به تحصن در پناه حضرت عبدالعظیم ادامه داد. در این میان هر روز برنامه سخنرانی روشنگری برای مردم داشت تا اینکه در سال ۱۳۴۷ قمری به ناگزیر تهران را ترک کرد و راهی شهر مقدس قم شد و در آنجا به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینی اهتمام کرد.
سیدمهدی حسینی