یکی از مهمترین مسائل و مناقشات در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی چگونگی مواجهه با ارتش شاهنشاهی بود که همواره به عنوان مهمترین قدرت حامی رژیم پهلوی نقشآفرینی کرده و با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط پهلوی، سرنوشتی مبهم یافته بود.
در این میان، دو دیدگاه اصلی میان فعالان سیاسی آن روزها مطرح بود. حضرت امام(ره) و یارانش خواهان حفظ ارتش بودند و رویکرد اصلاحی و تغییر سران وابسته به رژیم پهلوی را دنبال میکردند. از نگاه ایشان، بیشک انحلال ارتش میتوانست به بحران بزرگی در جهت ناامنسازی کشور بدل شود! و این درست زمانی بود که استکبار جهانی از شکلگیری نظام اسلامی در کشوری بزرگ در خاورمیانه که شعار نه شرقی و نه غربی سر داده بود، خشمگین بود! در مقابل، جریانهای چپ که همسو با خط امام نبودند، از ضرورت انحلال ارتش سخن میگفتند و بحث تجدید سازمان و اصلاح ارتش را عملی ارتجاعی میدانستند. سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و چریکهای فدایی خلق از جمله گروههایی بودند که بحث انحلال ارتش را به منظور تضعیف کانونهای انقلابی برای نخستین بار مطرح کردند.
گروه نخست با این ادعا که ارتش باقیمانده از حکومت شاهنشاهی و متأثر از ارزشهای طاغوتی است، معتقد بود انقلاب برای رسیدن به اهداف خود به ارتشی خلقی نیاز دارد و در واقع میخواست به این ترتیب نفوذ خود را در سیستمهای امنیتی بیشتر کند و جایگاهی ویژه در نظام جدید به دست بیاورد. گروه دوم نیز به این بهانه که ارتش در دوران طاغوت در خدمت امپریالیسم بوده و امروز نیز قابل اعتماد نیست، شعار انحلال ارتش را سر میداد؛ اما علت اصلی تقابلها با ارتش این بود که این افراد ارتش را بازوی قوی نظام نوپای انقلاب اسلامی میدیدند که در شرایط حساس میتوانست در خدمت اهداف انقلابی قرار گیرد.
«مسعود رجوی» یک روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مدعی شد: «مردم ما به یك ارتش مردمی نیازمندند؛ یعنی روابط ارتش و مردم و روابط درونی ارتش (بین اقشار بالا و پایین) بایستی خصیصه مردمی پیدا كند و این مستلزم یك دگرگونی بنیادی در وضع موجود است تا دیگر سینه مردم بیگناه و بیپناه آماج گلولهها قرار نگیرد.» هدف اصلی از طرح این شعار جلوگیری از انسجام، قدرت گرفتن ارتش و فراهم شدن زمینههای ضعف و تزلزل در نظام نوپای اسلامی و در نهایت فروپاشی و انهدام آن بود. مخالفان ارتش، همواره از غیر قابل اعتماد بودن ارتش، روحیه شاهنشاهی داشتن ارتشیها، ناکارآمد بودن ارتش و... سخن میگفتند و اظهار میکردند چارهای غیر از انحلال ارتش وجود ندارد.
تشکیل «ارتش خلقی» پیش از انقلاب از شعارهای چریکهای فدایی خلق بود که در ۲۵ بهمن ماه 1357 دو عضو این سازمان در یک مصاحبه مطبوعاتی تکرار کردند و درخواستشان این بود که تمام فرماندهان سابق ارتش باید در دادگاه خلق محاکمه شوند و ارتشی متشکل از توده مردم و کارگران و زحمتکشان تشکیل شود. تنها 13 روز پس از پیروزی انقلاب، «مسعود رجوی» در دانشگاه تهران خواستار انحلال ارتش شد و اعلام کرد اگر این کار انجام نشود، اساساً انقلابی رخ نداده است. وی گفت: «انقلاب ما ناقص و ناتمام و رو به افول خواهد بود؛ مگر اینکه نظام ارتش مزدور و پس ماندههای شاه اساساً و بنیاداً منحل و به طور انقلابی تجدید سازمان شود... انقلاب یعنی زیر و رو شدن... این یعنی دگرگونی انقلابی که به اعتقاد ما در قدم اول با انحلال و تجدید سازمان ارتش باید شروع شود؛ و الّا صحبت از انقلاب نکنید؛ به خصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید. خود انقلاب به اندازه کافی مسئولیت دارد، چه برسد به انقلاب اسلامی.» و بار دیگر سازمان در اطلاعیهای اعلام کرد: «اینك استبداد رخت بربسته است؛ اما تا انحلال ارتش ضدخلقی و برپایی ارتشی مردمی این پیروزی از خطر شكست محفوظ نیست.» توجه داشته باشیم این اظهارات در حالی صورت میگرفت که هنوز سپاه پاسداران شکل نگرفته بود و عملاً با انحلال ارتش، انقلاب نوپای ملت ایران در برابر هجمه بیگانگان و ایادی داخلی آنان بیپناه میماند. به واقع انحلال ارتش با هدف میدان داری این جریانها دنبال میشد! در مقابل حضرت امام(ره) با صراحت اعلام کردند: «تضعیف ارتش، تضعیف اسلام است. آنها كه تبلیغاتی میكنند كه موجب تضعیف ارتش است آنها خائنند.» (12/12/1357)
در این شرایط، حضرت امام در پیامی 29 فروردین ماه را روز «ارتش جمهوری اسلامی» نام نهادند و اعلام کردند: «ملت ایران موظفند از ارتش اسلامی استقبال کنند و احترام برادرانه از آنان نمایند. اکنون ارتش در خدمت ملت و اسلام است و ارتش اسلامی است، و ملت شریف لازم است آن را به این سِمت رسماً بشناسند و پشتیبانی خود را از آن اعلام نمایند. اکنون مخالفت با ارتش اسلامی که حافظ استقلال و نگهبان مرزهای آن است جایز نیست.»
این نامگذاری و رسمیت بخشی بر خشم و کینه گروهکهای ضد انقلابی نسبت به امام و خط امام افزود و آنان را به مقابله با ارتش جمهوری اسلامی کشاند. حمله چپیها به ارتش انقلابی را پس از یک سال همچنان میتوان مشاهده کرد. در بهمن ماه ۱۳۵۸ «اشرف دهقانی» از برجستهترین اعضای چریکهای فدایی خلق مدعی شد: «آنها ارتش ضد خلقی و مزدور شاهنشاهی را فوری سر و سامان دادند و برای یورش به خلق آمادهاش کردند. اسمش را هم گذاشتند ارتش جمهوری اسلامی!» شعارها طنینانداز شد: «ارتش آمریکایی نابود باید گردد.»
اشرف دهقانی ادامه داد: «آمدند تیمسارهای شاه خائن را کردند فرمانده قوا، وزیر دفاع، فرمانده نیروی دریایی، استاندار فلانجا. اغلب کارمندان سطح بالا را میبینیم که هر یک به نحوی وابسته به نیروهای خارجی، یعنی امپریالیستها هستند؛ مثلاً این آقای چمران (مرگش باد! مرگ بر چمران) مرگ بر چمران! چمران را اول کردند معاون نخستوزیر. بعد آمد کردستان را سرکوب کرد و به پاس این آدمکشی این بار او را کردند وزیر دفاع... راستی، او این سالها که در ایران نبود، کجا بود؟ بسیاری میدانند در خدمت اربابان امپریالیستش بود.»
حسین معینی
گروهکها و جریانهای انحرافی در طول نیم قرن اخیر، یکی از مهمترین دشمنان نهضت اسلامی ملت ایران بودهاند که جنایات سیاه فراوانی از ایشان در تاریخ این سرزمین به ثبت رسیده است. در این میان، برخی چهرههای تیزبین و بصیر، بیش از دیگران نسبت به خطر التقاط حساس بودند و پیش از دیگران برای مبارزه با این تفکرات به پا خاستند. «استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری» از جمله پیشگامان این مسیر بود.
«آیتالله مهدویکنی» در کتاب خاطرات خود که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده، در این باره میگوید: «بعضیها در بیاناتشان حرفهایی میزدند که برای منافقین مطلوب بود، حتى آیات قرآن را طوری تفسیر میکردند که خلاف واقع بود. آقای مطهری از اینها خیلی ناراحت بود و میگفت این سبک تفسیر، تفسیر کمونیستی است. تفیسر ماتریالیستی است، تفسیر تفنگی است، تفنگی نه فقط به معنای تندی، بلکه اصلاً مطالب را طوری دیگر تفسیر میکردند؛ به عنوان مثال در قرآن آمده است: «والارض وضعها للانام» قرآن میگوید زمین را برای مردم قرار دادیم. این را به دو طریق میشود تفسیر کرد؛ یک وقت میگوییم این آیه در مقام بیان یک واقعیت تکوینی است، مثل این آیه که میفرماید: «و جعلنا الأرض مهادا»؛ ما زمین را گهواره قرار دادیم. در اینجا خداوند جریان یک امر تکوینی را بیان میکند؛ یعنی میخواهد بگوید زمین را طوری خلق کردیم که مردم بتوانند از آن استفاده کنند. این آیه در مقام بیان حکم تشریعی نیست، ولی بعضی از همین آقایان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب این آیه را چنین تفسیر میکردند که مالکیت زمین، اشتراکی است. «والارض وضعها للانام»؛ یعنی زمین مال همه است، بنابراین، زمین اصلاً مالكیت خصوصی ندارد. اینها برگرفته از افکاری بود که کمونیستها داشتند، مارکس هم این حرف را میزد. چنین تفسیرهایی به صورت جزوه پخش میشد. در آن زمان جو چپگرایی و کمونیستمآبی در مملکت غلبه داشت، لذا بعضی از آقایان معممین هم همین حرفها را میزدند. ممکن است سوءنیتی هم نداشتند، ولی برداشتشان اینطور بود. جوانها هم واقعاً دور آنها جمع میشدند. آقای مطهریـ به خصوصـ قبل از انقلاب اینگونه تفسیرها را خطرناک میدانستند و میفرمودند پخش اینگونه تفاسیر، خیلی خطرناک است و شدیداً این سبک تفکر را محکوم میکردند.»
مهدی دنگچی
جمهوری «جیبوتی» کشوری است با ۲۳ هزار کیلومتر مربع مساحت که در شاخ آفریقا قرار دارد. دسترسی آسان جیبوتی به آبهای بینالمللی از یکسو و ارتباط زمینی آن با کشورهای مرکزی قاره آفریقا از سوی دیگر، بر اهمیت راهبردی آن افزوده است.
در سال ۱۸۵۹، فرانسویها به منطقه جیبوتی كنونی وارد شدند. سبب اصلی حضور آنها در منطقه، رقابت با انگلیس بر سر تسلط بر ورودی دریای سرخ بود؛ زیرا انگلیس با تصرف بندر عدن در ۱۸۳۹، پایگاه مستحكمی در منطقه داشت. در چهارم مارس ۱۸۶۲، فرانسویها با رهبران دو سلطاننشین «عفر»، «تاجوره و اوبوك»، قراردادی بستند كه طبق آن توانستند با پرداخت پول، بندرگاه «اوبوك» را به طور كامل در اختیار بگیرند. افتتاح آبراه سوئز در سال ۱۸۶۹، موجب توجه بیشتر قدرتهای اروپایی به این منطقه شد.
در سال ۱۸۹۶، این قلمرو به طور رسمی ساحل «فرانسوی سومالی» نامیده شد. فرانسویها طی موافقتنامهای با انگلیسیها، مرزهای جنوبی را مشخص کردند. سپس طی موافقتنامههای دیگری با ایتالیاییها كه در اریتره مستقر شده بودند، مرزهای شمالی را ترسیم کردند و در نهایت نیز طی معاهداتی با امپراتور حبشه مرز با اتیوپی تثبیت شد. پس از عقد معاهده دوم مرزی با اتیوپی در اكتبر ۱۸۹۷، فرانسویها ساخت خط آهن بندر جیبوتی به آدیسآبابا را آغاز كردند. در سال ۱۹۱۷ـ۱۹۱۸ قیام عفرها به دست فرانسویان سركوب شد و سلطه استعمارگران چندین دهه ادامه یافت. پس از پایان جنگ جهانی دوم، ساحل فرانسوی سومالی با تصویب مجلس ملی فرانسه به جایگاه قلمرو ماورای بحار دست یافت و در ادامه به جیبوتی به عنوان قلمرو ماورای بحار فرانسه، خودمختاری بیشتری اعطا شد.
در همهپرسی ۱۹۵۸، ۷۵ درصد مردم كه بیشترشان عَفَر بودند، به ماندن قلمرو خود در حاكمیت فرانسه رأی دادند؛ اما مخالفان همچنان فعال بودند. همهپرسی دیگری در ۱۹ مارس ۱۹۶۷ انجام شد و حدود ۶۰ درصد به حفظ حاكمیت فرانسه رأی مثبت دادند. با افزایش مقاومتها و حملات چریكی استقلالطلبان جیبوتی، در ژوئن ۱۹۷۶، فرانسویها اجلاسی از احزاب گوناگون جیبوتی برگزار كردند و بنا شد همهپرسی عادلانهای برای استقلال یا اتحاد با فرانسه برگزار شود. سرانجام، در مجلس نمایندگان در ۸ مه ۱۹۷۷، بیشتر نمایندگان مجلس به استقلال رأی دادند. به این ترتیب، جمهوری جیبوتی از ۲۷ ژوئن ۱۹۷۷ به استقلال رسید.
محمد گنجی
در سیر تحولات تاریخ انقلاب اسلامی با شخصیت علمی، فرهنگی و دینی که به شیخالفقها معروف است مواجه میشویم؛ «آیتاللهالعظمی شیخمحمدعلی اراکی(ره)». که تا پایان عمر پشتیبان ولایت فقیه بود.
وی که نزد دو مرجع تقلید زمان خود، «حاج شیخعبدالکریم حائرییزدی» و «سیدمحمدتقی خوانساری» بهرههای فراوان علمی برده، فضیلتها کسب کرده و از دانش و تقوای آن دو بزرگوار بهرهمند شده بود، در حوزههای علوم دینی تأثیر بسیاری داشت و یکی از شخصیتهای کمنظیر و تأثیرگذار در انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بود.
مرحوم اراکی از هنگامی که «شیخ عبدالکریم حائرییزدی» به قم مهاجرت و در آنجا اقامت کرد، با حضرت امام خمینی(ره) آشنا و مرتبط میشود و از همان ایام از فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی امام راحل دفاع میکند. او با اینکه ده سال از امام بزرگتر بود، رفتار خاضعانه و متواضعانهای با امام داشت.
«مرحوم آیتاللهالعظمی اراکی» در طول عمر پربرکتش (۱۳۷۳ـ۱۲۷۳) زندگی بسیار ساده و آموزندهای در عرصه اخلاق و سیاست برای جامعه اسلامی به یادگار گذاشت و سالها در مدرسه فیضیه به اقامه نماز جماعت اهتمام کرد. «آیتالله اراکی» گرچه از نظر علمی همسنگ «آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری» بود و در حقیقت همیشه هممباحثه بودند و حتی حاشیه کتاب «عروة» را مشترکاً نوشتند؛ اما «آیتالله اراکی» به دلیل وجود سیادت و معنویت بسیار قوی و اهل سیر و سلوک بودن و ویژگیهای اخلاقی از قبیل صدق و صفا و اخلاص و... در «آیتالله خوانساری» مرید ایشان شده بود. «آیتالله اراکی» از جمله علمایی محسوب میشد که در روند مبارزات همواره یار و یاور امام راحل بود. هنگامی که امام خمینی در خرداد ماه ۱۳۶۸ رحلت کردند، وضعیت مرجعیت با شرایط نامساعدی مواجه شد و به عبارتی خلأ مرجعیت به شدت احساس میشد؛ از این رو آیتالله اراکی برحسب ضرورت مرجعیت را پذیرفت و با اعلام فتوای تقلید از میّت موضوع بسیار مهمی را حلوفصل کرد که در سرنوشت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نقش بسیار تعیینکنندهای داشت.
ایشان در حالی که چهل سال بزرگتر از رهبر معظم انقلاب بودند، هنگام منصوب شدن ایشان به مقام ولایت و رهبری انقلاب پیام مهمی صادر کردند که در بخشی از آن آمده: «انتخاب شایسته جنابعالی به مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران مایه دلگرمی و امیدواری ملت قهرمان ایران است. شکی نیست که در موقعیت حساس کنونی حفظ نظام جمهوری اسلامی، که از اهم واجبات است متوقف بر این امر مهم میباشد.»
ایشان تا هنگامی که در قید حیات بودند، با آن کهولت سن همواره از مواضع رهبر معظم انقلاب حمایت ویژه میکردند، تا اینکه در ۸/۹/۱۳۷۳ رحلت کردند و موجب اندوه تودههایی از مردم شدند. پیکر ایشان پس از تشییع باشکوه در حرم حضرت معصومه(س) و در کنار استاد خود؛ مرحوم حاجشیخ عبدالکریم و دوست دیرینهاش، مرحوم آیتاللهالعظمی محمدتقی خوانساری به خاک سپردند.
سیدمهدی حسینی