در همه آیات قرآن مطالب گفتنی زیاد است، به ویژه سوره مبارکه حمد که جایگاه مخصوص و استثنایی دارد. به همین دلیل هم خدای متعال در نماز آن را انتخاب فرموده که هیچ نمازی بدون سوره حمد نمیشود. در واقع این سوره، خلاصه عبودیت است، منتها در مقام اظهار به این صورت میآید، باطنش همان عبودیت است؛ وقتی تنزل پیدا میکند، در قالب معانی محدود و در قالب الفاظ میآید که مناسب ما انسانهای محدود میشود. باطن این سوره، مقام عبودیت انسان است، آن مقامی که یک انسان باید در مقام عبودیت به آن برسد، آن حقیقت و واقعیتی که مرتبت عبودی یک انسان در مقام عبودیت است و کسانی که اهل عبودیت بودهاند، مانند رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع)، دارای باطن این سوره هستند که همان عبودیت است. حقیقت قرآن و سوره حمد حقیقت زنده است، حقیقت عینی است، واقعیتی است از واقعیات عینی، عالمی است از عوالم وجود که خدا آن را نه یک بار، بلکه متعدد و مرتب تنزیل فرموده تا جایی که متناسب با افهام و عقول انسانهای عادی بشود؛ بنابراین در قالب معانی و الفاظ محدود آمده است. هرجا میبینید که صحبت از این است که آیات را خدا فرستاده، کلمه تنزیل، انزل، نزل و انزال بهکار رفته است. تنزیل یک مرتبه نیست؛ حقیقت حمد هم به عنوان جزئی از حقیقت قرآن، یک حقیقت بالاتر است. پس حقیقت حمد همان باطن عبودیت و حقیقت منزلت عبودی انسان است که این منزلت عبودی و واقعیت عبودی، مرتبت عبودی یک انسان در مقام عبودیت که یک مرتبت عینی است، همان مرتبت رسول اکرم(ص) است.
در واقع، اینکه من و شما هم در نماز این سوره را میخوانیم، معنیاش این است که ما هم در حدّ خود و در منزلت پایین و ناقص و خیلی محدود خودمان، همان عبودیت را که حقیقتش بالاتر است، اظهار میکنیم و پیاده میکنیم.
پیامبر رحمت(ص) سالها در میان اعراب زیستند و آنها را با دستورات دین آشنا کردند تا نه تنها اعراب که از لجبازترین مردم بودند، بلکه همه جهانیان از خلق و خوی جاهلی، غیر الهی و غیر انسانی دوری کرده و با عمل به دستورات اسلام، این دنیا را به بهشتی غرق در مهربانی و عطوفت تبدیل کنند. آنهایی که هدف پیامبر(ص) را فهمیدند و عمل کردند، نجات یافتند و آنهایی که به ماهیت حرکت پیامبر(ص) پی نبردند و همان خلقوخوی جاهلی را با خود همراه کردند، هم در دنیا و هم در آخرت در بدترین جایگاهها قرار گرفتند، مطرود شدند و عذاب ابدی را برای خود خریدند. بسیاری از نومسلمانها، چه در حیات پیامبر(ص) چه پس از آن، نتوانستند اخلاق و رفتار آلوده جاهلی را به اسلام آوردن صرف از خود دور کنند. آنها اسلام را وسیلهای برای ارضای خواستههای نفسانی و شهوات دنیایی خود قرار دادند و فکر کردند میتوانند به عنوان مسلمان هر رفتاری که خواستند با غیر مسلمانها داشته باشند؛ تفکری که سالها بلای جان اسلام شد و آن ساحت قدسی را محقر کرد. لعن در اسلام برای اعلام صریح و صحیح دوری از کسانی است که به اسلام خیانت کرده و رفتار خود را به عنوان اسلام معرفی کردند. دوری جستن یعنی این فرد نه تنها اسلامی عمل نکرد، بلکه ضد اسلام قدم برداشت. در این میان با تکیه بر اسلام ناب محمدی(ص) خود را از هر رفتار غیرالهی پاک کرده و حقیقت دین را به جهانیان معرفی میکنیم.
در برخی موارد، پيامبر(ص) به صورت مستقیم و غیر مستقیم از كارهاى بعضی مسلمانان ظاهری بیزاری میجست؛ به این دلیل که همه مسلمانان تا قیامت بدانند آن فرد هیچ ارتباطی با دین و اهل دین ندارد و نباید اعمالش را به اسلام نسبت دهند. یکی از این افراد «خالد بن ولید بن مغيره مخزومى» بود که 20 سال پس از بعثت پیامبر(ص) و یکسال مانده به رحلت ایشان، به ظاهر اسلام آورد که گفتهاند در سال هشتم هجرت بوده است. وی با نزدیک شدنش به خلیفه اول، والی شام شد؛ ولی خلیفه دوم او را عزل کرد. پس از مدتى نیز در شهر حمص مرد و همانجا دفن شد.(اسدالغابه، خ 2، ص 96؛ وقایعالشهور، ص 91) خاندان او یکی از خاندانهای بزرگ و مهم قبیله قریش بود که با بنی هاشم رقابت میکردند.(شلبی، تاریخ سیفاللّه خالدبن الولید، ص ۲۴) پدرش «ولید بن مغیره» از سرسختترین دشمنان اسلام و نخستین کسانی بود که پیامبر را مسخره کرد و مادرش، «لبابه صغری» و «خواهر میمونه» (لبابه کبری؛ همسر عباس بن عبدالمطلب) بود. خالد در جنگهای بدر، احد، خندق، حدیبیه و... علیه پیامبر(ص) جنگید.(طبری، ج 2، ص 507). تاریخنگاران دستاوردهایی برای او پس از اسلام آوردن ذکر کردند؛ زیرا معتقدند در طول عمر خود در هیچ جنگی شکست نخورد.(کد خبری 183249، سایت میدان التحریر)؛ درحالیکه در جنگ مؤته حضور داشت و پس از شکست مسلمانان، هدایت آنان تا مدینه را بر عهده گرفت. وی هنگامی که وارد شهر شد مردم او را لعن و نفرین کردند و بر سر او خاک ریختند و از او به عنوان فرار کرده از جهاد و جنگ بیزاری جستند.(المغازی، ج ۲، ص ۷۶۱) برخی نیز معتقدند که خلیفه اول او را «سیفالله» نامید.
تفسیر به رأی
خالد در سرپیچی از دستورات رسول خدا(ص) و خلفا ید طولایی داشت. او به «عمار» ناسزا گفت. پيامبر(ص) نیز فرمود: هر كس عمار را سب كند خداوند او را سب مىكند.(سبعه من السلف، ص 242) خالد همان کسی بود که در روز فتح مکه از دستور پیامبر(ص) سرپیچی کرد و وقتی از ناحیه «لیط» در جنوب مکه به این شهر وارد شد، با برخی مشرکان درگیر شد و عدهای از آنان را کشت. وقتی هم که نزد پیامبر(ص) رفت عمل خود را توجیه کرد.(السیرةالنبویه، ج ۴، ص ۴۹) او پس از فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بزرگترین بت مکه «العُزّی» را شکست و از بین برد. در سال هشتم هجرت، پیامبر اکرم(ص)، خالد را در رأس گروهی۳۵۰ نفره به سوی «بنیجَذِیْمه» در اطراف مکه فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. آنها مسلمانی خود را اعلام و اسلحه خود را تسلیم کردند؛ اما خالد دستور داد عدهای از آنان را گردن بزنند. وقتی پیامبر(ص) مطلع شد، دستان مبارك را بلند كرد و دو بار فرمود: خدايا من بيزارى مىجويم به سوى تو از كارى كه خالد كرده است.(صحیح بخاری، ج 5، ص 107) سپس حضرت امیرالمؤمنین(ع) را فرستاد تا دیه کشتهشدگان را بپردازد. «عبدالرحمانبنعوف» این اقدام خالد را صرفاً برای انتقام خون عمویش، «فاکة بن مغیره» دانسته است.(المُنَمَّقفیاخبارقریش، ج ۱، ص ۲۴۸). او در جنگ«حُنَین» شرکت کرد و هنگامی که سپاه مسلمین را در حال شکست دید، فرار کرد؛ اما وقتی مسلمانان دشمن را دور کردند، دوباره بازگشت و مجروح شد و در حین جنگ نیز یک زن را کشت. پیامبر(ص) به شدت او را مؤاخذه کرد و دستور داد که حق ندارید کودکان، زنان و بردهها را بکشید.(ابوالفرج اصفهانی، كتابالاغانى، ج ۱۶، ص ۱۹۵). در سال نهم هجرت، پیامبر(ص) او را برای دعوت مردم یمن به اسلام به این کشور فرستاد. وی شش ماه آنجا بود، ولی نتوانست حتی یک نفر را مسلمان کند. رسول خدا(ع) علی(ع) را فرستاد. ایشان مردم را جمع کردند و یک خطبه خواندند و همگی مسلمان شدند.(الارشاد شیخ مفید)
خالد بعدها به دستور یکی از خواص، خواست اميرالمؤمنين(ع) را ترور کند؛ ولى آن حضرت قبل از هر اقدامى متوجه شد و با دو انگشت گلوى خالد را چنان فشار داد كه دنیا در برابر دیدگان خالد سیاه شد و با وساطت ابنعباس به درخواست خلیفه اول از دست حضرت علی(ع) رها شد و نجات یافت.(شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج 13، ص 302؛ اسرارآلمحمد، ص ۳۹۴)
از دیگر کارهای او که لکه ننگی در تاریخ اسلام شد، این بود که «مالك بن نويره» یکی از صحابه رسول خدا(ص) را با عده زيادى از قبيله او به جرم بيعت نكردن با خلیفه اول كشت و در همان شب با همسر مالك همبستر شد. «ابوقتاده» و «عبدالله بن عمر خطاب» به وی اعتراض کردند؛ ولی او به سخنان آنان اعتنایی نکرد. وی هنگام ورود به مدینه، خود را غرق سلاح کرده و سه چوبه تیر را به نشانه پیروزی به عمامهاش نصب کرد. چون عمر در راه او را دید، تیرها را از عمامهاش بیرون کشید و شکست و گفت: تا این حد ریاکاری و تظاهر میکنی؟! مرد مسلمانی را میکشی و سپس با همسرش هم بستر میشوی و اکنون خود را قهرمان اسلام میدانی؟! به خدا قسم سنگسارت میکنم.(اسدالغابه، ج ۴، ص40).
فضائل!
منابع اهل سنت با اکرام و اجلال از او یاد کردند. وی که فاتح بسیاری از شهرهای عراق و شام بود در نگاه اهل سنت مقامی والا دارد؛ اما برای خالد فضیلتی جز کشتار و سرپیچی از دستور و خودسری و غارت ثروتهای عظیم از فتوحاتش ذکر نشده است. مسجد و مقبره خالد با 9 گنبد و 2 مناره در شهر حمص یکی از مساجد معروف است که پایگاه فعالیتهای داعش بود. داعش یکی از زیرشاخههای خود در سوریه را «خالدبنولید» نامید و به تأسی از او، جنایات متعددی را علیه فلسطینیهایی که در اردوگاه غیر رسمی «یرموک» واقع در حومه دمشق بودند انجام دادند. گفتنی است هنگام آزادسازی شهر حمص، داعش قسمتی از قبر و مسجد خالد را با مواد منفجره تخریب کرد.
سیدحسین خاتمی خوانساری
بدعتگذاران در طول تاریخ هوا و هوس خود را به نام دین وارد مباحث دینی و الهی کردند تا بتوانند آن را دستور خداوند جا بزنند و انسانها را وادار به عمل کردن به خواستههای خود کنند. دین اسلام با تعیین مسیری مشخص مسائل را برای ما تبیین و ائمه(ع) را برای پاسداری از دین مأمور داد. بدعتگذاران، چه مرد چه زن، سعی داشتند درباره جایگاه مردان و زنان در جامعه اخلال ایجاد کنند؛ اما اسلام در مقابلشان ایستاد. هنگامی که دختر در میان عرب جاهلی ارزشمند نبود، رسول خدا(ص) فرمود: «دخترها مایه رحمت، صلاح زندگی و برکت هستند.» هویت انسان اعم از مرد و زن بدون تعلیمات دینی ناممکن بود؛ پس اهل بیت(ع) خود را مأمور حفظ حدود این انسانیت کردند تا سودجویان نتوانند دین را مصادره کنند. «سیدقطب» در مورد تکریم زنان در اسلام میگوید: «اگر بزرگداشت و تکریم شریعت الهی اسلام نبود، امکان نداشت که زن هویت واقعیاش را احراز کند...» مرد و زن در جامعه در حال کامل کردن یکدیگر هستند و هیچ مرد و زنی نباید فکر کند که نسبت به دیگری برتری خاصی دارد. زنان میتوانند الگوی مردان و زنان شوند و خداوند برای مؤمنان همسر فرعون را مثال بزند، که به چنین جایگاه رفیعی رسید. نه تنها میان مرد و زن در بندگی تفاوتی نیست، بلکه در اعطای حقشان هم تفاوتی وجود ندارند. مرد و زن وظایفی دارند که باید به آن اهمیت دهند و در ازای آن حقوقی دارند که باید به آن برسند. خداوند در قرآن میفرماید: «برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آنهاست[حقوق] شایستهای قرار داده شده است.»(بقره/ 228)
تفکرات الحادی تا سالها زن را جزو احشام میدانستند و خود را مالک آنها همچنین با نیاز به کارگر در انقلاب صنعتی او را در پستترین کارها گماردند و پس از اعتراض آنها به ظاهر جایگاهشان را بالا بردند؛ اما در حقیقت شکل سوءاستفاده خود را تغییر دادند.
«مسیّب» میگوید از حضرت علی بن الحسین(ع) سؤال کردم: نمازی که امروز مسلمین آن را به این کیفیت میخوانند در چه زمانی بر ایشان واجب شد؟ حضرت فرمودند: در مدینه وقتی دعوت پیامبر اکرم(ص) علنی شد و اسلام قوّت گرفت و خداوند متعال جهاد را بر مسلمین واجب کرد، رسول خدا(ص) هفت رکعت به نمازها اضافه کردند به این کیفیت: دو رکعت به ظهر، دو رکعت به عصر، یک رکعت به مغرب و دو رکعت به عشاء، نماز صبح را به همان حالی که در مکّه نازل شده بود باقی گذاردند تا فرشتگان شب در عروج آسمان و فرشتگان روز در نزول به زمین شتاب کنند؛ پس فرشتگان روز و شب با رسول خدا(ص) نماز صبح را حاضر و شاهد بودند و به همین خاطر حق تعالی فرمود: وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ، إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً.
«دینوری» از امام صادق(ع) نقل کرده، راوی میگوید: محضر امام(ع) عرضه داشتم، برای چه نماز مغرب سه رکعت و نوافلی که بعدش میخوانند چهار رکعت بوده و در سفر و حضر شکسته نمیشوند؟ فرمودند: خداوند عزّوجل حکم نماز در حضر را بر پیامبر اکرم(ص) این طور نازل فرمود که هر نمازی را دو رکعت بخواند؛ پس آن حضرت به هر نمازی در حضر دو رکعت افزوده و در سفر آنها را قصر کردند؛ مگر نماز مغرب و صبح و زمانی که نماز مغرب را خواندند. هنگامی که خبر میلاد حضرت فاطمه(س) به سمع مبارک ایشان رسید، به جهت شکر و سپاس از خدای عزّوجل یک رکعت به آن افزودند و هنگامی که حضرت حسنمجتبی(ع) متولد شدند، به خاطر تشکر از خدای مهربان دو رکعت بعد از آن افزودند و پس از میلاد حضرت امام حسین(ع) به شکرانه این عطیه الهی دو رکعت دیگر به آن اضافه کرده و فرمودند: برای مذکر مانند دو نصیب مؤنث، ملاحظه میشود و پس از آن در سفر و حضر نماز مغرب و این چهار نافله بعدش را به حال خود گذاردند.