«برگزیت» یا خروج انگلستان از اتحادیه اروپا به منزله نقطه عطفی در روابط و تعاملات کشورهای اروپایی شناخته میشود. همچنین خروج انگلستان که از پایهگذاران اصلی اتحادیه اروپا به شمار میرود، خدشهای به ماهیت اتحادیه اروپاست و به نوعی اعتبار سابق آن را به شدت کمرنگ میکند. بخش مهمی از روابط تجاری و بازرگانی این اتحادیه متعلق به انگلیس بوده که این کشور را به عنصر اساسی اتحادیه اروپا تبدیل کرده است. این اتحادیه با نگاهی تاریخی، در واقع انگلیسی زاده شده و طراح اصلی آن، انگلستان به شمار میآید.
انگلستان زمانی مرکز تمام تحولات اروپا و حتی فراتر از اروپا بود و نقش پررنگتری نسبت به زمان حاضر ایفا میکرد؛ استعمارگری و غارت منابع کشورهای دیگر از انگلستان مهرهای در همهجا حاضر و مهم ایجاد کرده بود که همه کشورها به اهمیت این کشور در زمینه تحولات جهانی توجه خاصی داشتند. پس از تشکیل اتحادیه اروپا، این نقش هر چند در درون قاره سبز و در برخی جهات حفظ شد؛ اما نقش این کشور فراتر از اروپا کاملاً از بین رفت. عنوان شهروندیِ انگلیسی نیز زیر چترِ اتحادیه اروپا تحتالشعاع قرار گرفت و رنگوبوی اعتبار شهروندیِ اروپا موجب از دست رفتن اعتبار شهروندیِ انگیسی شد؛ از اینرو، میتوان طرح برگزیت را تلاشی از سوی دولت انگلیس برای رهایی خویش از محدودیتهای اتحادیه اروپا و بازیابی هویت تاریخی سابق دانست. به عبارت دیگر میتوان گفت، کشورهای دیگر تشکیلدهنده اتحادیه اروپا که در سابقه تاریخی و قدرت ملی قابل قیاس با انگلستان نیستند، اعتبارشان را از قِبل کشورهایی مثل انگلیس کسب میکردند. از اینرو میتوان انگلستان را وزنهای دانست که موجب وجاهت و قدرت بود. انگلستان در کنار کشورهای بسیار کوچک و ناچیز اروپایی به صورت همسان دیده شده و هویت تاریخی انگلیس در این راستا حل شده است.
نکته مهم در تحلیل خروج انگلیس از اتحادیه اروپا که کمتر به آن توجه میشود، کسب شخصیت تاریخی و مستقل انگیسی است؛ گویی ناسیونالیسم افراطی در شکل و شمایل 2020 در حال بروز و ظهور است. اگر خروج آمریکا را از برخی توافقات بینالمللی، همچون پیمان منع گسترش سلاحهای بالستیک، توافق پاریس مبنی بر منع انتشار گازهای گلخانهای و همچنین پیمان نفتا را در کنار خروج انگلستان از اتحادیه اروپا برای رهایی از محدودیتهای آن در یک قالب قرار دهیم، نشان میدهد دنیای سیاسی کنونی در حال جمعوجور شدن است و آرمانهای لیبرالیسم جهانی مبتنی بر آزادی و کثرت با شکست روبهرو شد و در حال تبدیل شدن به ناسیونالیسم و نژادپرستی افراطی است که دلیل این امر را میتوان تلاش برای کسب هویت گذشته از سوی کشورها دانست. آنارشیسم جهانی رویکرد خویش را از همزیستیِ مسالمتآمیز به تکزیستیِ قهرآمیز تغییر داده و انگلیسیها و آمریکاییها راهبرد هویتیِ مستقلی را به کار گرفتهاند، که آشوب نظام بینالملل را بیشتر خواهد کرد. در نتیجه، خروج انگلیس از اتحادیه اروپا تنها به مسائل اقتصادی و تجاری محدود نشده و انگلستان باید دست به مهمترین بخش برگزیت، یعنی بازخوانی هویت انگلیسی جدا از هویت اروپایی بزند.
به لحاظ شناختی، انگلستان به دنبال هویت سابق خویش، تلاش دارد به نوعی اقتدار استعمارگری گذشته خود را در انگلستان کنونی و خارج از اتحادیه اروپا بازیابی کند؛ اگر استعمارگری گذشته انگلیس به نابودی سرزمینهای دیگر در دو بعد سرزمینی و فرهنگی انجامید، نواستعمارگری کنونیِ انگلیس به دنبال تسخیر فرهنگی، براساس هویت انگلیسی مستقل است. این هویت مستقل در حوزه شناختی میتواند با ترکیب ناسیونالیسم و نژادپرستی به تحقیر فرهنگهای دیگر بینجامد و تمام اروپا و حتی جهان را به ورطه نابهنجاری ساختاری بکشاند.
حسن مرادخانی
طرح خطرناک
میدلایستآی: از منظر امنیتی، نه تنها تشکیلات خودگردان فلسطین بلکه اسرائیل و همچنین از نظر سیاسی، رهبران عربی همگی بر این باورند طرح معامله قرن ترامپ، آنقدر خطرناک است که می تواند منطقه را در آتش فرو ببرد؛ در همین زمینه مقامات امنیتی اسرائیل از این مسئله ابراز نگرانی کردهاند که اگر دولت راستگرای نتانیاهو به وعده خود در پیوستن دره اردن و شهرکهای یهودینشین به اسرائیل عمل کند، کرانه باختری و باریکه غزه به مرحله انفجار خواهد رسید.
معامله شکست خورده
نیویورک تایمز: پذیرش معامله قرن برای عملگراترین و خستهترین فلسطینیان هم دشوار خواهد بود. ممکن است ترامپ فکر کند طرحی را ارائه کرده که در نهایت فلسطینیان نتوانند آن را رد کنند؛ اما مسلماً میتوانند و نفع بردن اسرائیل از این مسئله حتی در طولانی مدت هم دشوار است. با یک نگاه میتوان به این نتیجه رسید طرحی که برای «کشور» فلسطین مطرح شده اصلاً شبیه به یک کشور نیست، بلکه تکهدوزیای از جزایر بومی است که ظاهراً قرار است به وسیله پل، جاده و تونل به هم متصل شوند و همه این تدابیر از دیدگاه اسرائیل نیازمند الزامات امنیتی است. به عبارت دیگر این کشور کاملاً شبیه به چیزی است که هماکنون نیز وجود دارد.
برتری تهاجمی ایران
نشنالاینترست: ایران با وجود تحریمها، بودجه نظامی کم، تسلیحات متعارف قدیمی و نداشتن سلاح اتمی، در حال افزایش نفوذ خود است و در عوض از طریق بالا بردن دقت و برد موشکهای بالستیک، کروز و پهپادهای خود، در حال ایجاد برتریهای آشکار تهاجمی است. عمق روبهفزون استراتژیک ایران، قابلیت دشمنانش را در این زمینه تحت تأثیر قرار میدهد.
مصالح مشترک مقاومت
فارین پالیسی: مقامات آمریکایی، «آیتالله سیستانی» روحانی بلندپایه شیعه عراقی را تحسین میکنند، در حالی که به «آیتالله خامنهای» رهبر عالیرتبه ایران حمله میکنند. این در حالی است که واشنگتن از درک این موضوع ناتوان بوده که هر دو رهبر عالیرتبه شیعه مصالح مشترکی در زمینه مقاومت در برابر تهدیدات خارجی دارند. آیتالله سیستانی همواره از پیروانش خواسته تا زیر نظر رهبری آیتالله خامنهای با هم متحد باقی بمانند. این نکتهای است که تصمیمگیرندگان در واشنگتن قادر به درک آن نبوده و منافع، اولویتها و پویایی درونی روحانیت شیعه را درک نکردهاند.
طرح قمار ترامپ
بیبیسی: زمان اعلام طرح معامله قرن، مناسب نیازهای سیاسی و حقوقی ترامپ و نتانیاهوست. هر دو انتخابات را پیشرو دارند و اینکه ترامپ میتواند توجه افکار عمومی را از مسئله استیضاح خود در سنا به اتهام جنایت و بدرفتاری منحرف کند. نتانیاهو نیز با اتهاماتِ جناییِ فساد، رشوه و بیاعتمادی روبهرو است. طرح ترامپ یک قمار است.
مدیترانه شرقی به دلیل برخورداری از منابع هیدروکربن و انرژی غنی یکی از منابع مهم انرژی در جهان است. این منطقه ۲ میلیارد بشکه نفت و ۵/۳ تریلیون متر مکعب گاز طبیعی دارد. عمدهترین بازیگران رقابت اقتصادی بر محور انرژی، قبرس یونانینشین، یونان، رژیم صهیونیستی و اتحادیه اروپا به شمار میروند. با وجود اینکه ترکیه یکی از کشورهای مهم و تأثیرگذار مدیترانه شرقی است، اما محدودیت دسترسی به آبهای مدیترانه براساس نقشه طراحی شده از سوی اتحادیه اروپا، سبب شده سهم ترکیه از منابع بستر و زیر بستر این دریا ناچیز باشد. ترکیه چنین محدودیتی را قبول نداشته و مطابق نقشه مورد علاقه خود رویکرد متفاوتی را بر اساس سه راهبرد در پیش گرفته است:
۱ گسترش حوزه نفوذ ژئواکونومیک: ترکیه در این زمینه توافق دریایی و نظامی با دولت وفاق ملی لیبی را در دستور کار خود قرار داده است. با قرارداد فوق و تعیین حریم دریایی، دو کشور مانع از گسترش منطقه انحصاری اقتصادی و فلات قاره یونان به سمت شرق و اتحاد این کشور با قبرس، مصر و رژیم صهیونیستی شدند. توافقنامه مذکور، دسترسی ترکیه به منطقه دریایی وسیعی در مدیترانه شرقی را با عنوان منطقه انحصاری اقتصادی ممکن میکند. این منطقه همچنین شامل بخشهایی است که قبرس جنوبی به منزله منطقه انحصاری اقتصادی برای اکتشاف و استخراج منابع هیدروکربنی در نظر گرفته است. این قرارداد ظرفیتهای جدید اقتصادی را نیز در اختیار ترکیه قرار داد که از جمله میتوان به میادین انرژی و ذخایر نفت لیبی اشاره کرد.
2 کسب برتری قدرت استراتژیک: لیبی با توجه به موقعیت استراتژیک در مدیترانه و شمال آفریقا، یکی از موقعیتهای جغرافیایی مناسب برای محافظت از منافع ترکیه در مدیترانه شرقی است؛ از این رو کسب برتری قدرت استراتژیک به نسبت رقبای مدیترانهای یکی دیگر از اهداف ترکیه است تا در مقابل حاکمیت ارضی و نفوذ مصر و یونان قرار گیرد.
3 افزایش حوزه نفوذ به شمال آفریقا: ترکیه در راستای سیاست نوعثمانیسم خود با گذر از مدیترانه به دنبال ایفای نقش در شمال آفریقاست. این بخشی از راهبرد کلان ترکیه با هدف تبدیل شدن به بازیگری فرامنطقهای است. این سیاست که پس از پیروزی حزب اردوغان در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۱م کلید خورد، با شروع بحران در سوریه عملی شد. در این راستا، ترکیه فعالیتها و همکاری خود را در مناطق مختلف، کشورها و سازمانهای بینالمللی بر حسب شرایط و منافع ملی خود تداوم میبخشد. ایفای نقش ترکیه در تحولات خاورمیانه، آفریقا، مدیترانه، همکاری با روسیه، ایران، پاکستان و مالزی، برقراری اتحاد با قطر، همکاری با حماس، استفاده از دیپلماسی فرهنگ و قدرت نرم از طریق رسانه نشان از اهداف بلند ترکیه و نقشآفرینی در عرصه بینالملل است.
غلامعلی مصطفوی