گفتاری از استاد شیخ حسین انصاریان

امام رضا(علیه‌السلام) در روایتى فرمود: «مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کمَنْ زَارَنى»؛ هر کس معصومه(س) را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.»(ناسخ‌التواریخ، ج ص 68) این لقب، که از سوى امام معصوم(ع) به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است. امام رضا(ع) در روایتى دیگر مى‌فرماید: «هر کس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت کند که ثواب زیارت مرا در مى‌یابد.»(زبدة التصانیف، ج ص 159)

یکی از مهم‌ترین القاب حضرت معصومه(س) «کریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یکى از بزرگان، از سوى اهل ‌بیت(ع) به این بانوى گران‌قدر داده شده است.

ماجراى این رؤیاى صادقانه به این شرح است: مرحوم آیت‌اللّه «سیّدمحمود مرعشى‌نجفى» پدر بزرگوار آیت‌اللّه «سیدشهاب‌الدین مرعشى(ره)» بسیار علاقه‌مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره(س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و 40 شب آن را انجام داد. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) مشرّف شد. امام(ع) به ایشان فرمودند: «عَلَیْک بِکرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَیت»؛ یعنى به دامان کریمه اهل بیت(ع) چنگ بزن. ایشان به گمان اینکه منظور امام(ع) حضرت زهرا(س) است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.» امام(ع) فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه(س) در قم است.» سپس افزود: «به دلیل مصالحى، خداوند مى‌خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(س) پنهان بماند؛ ازاین‌رو‌ قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى‌گاه قبر شریف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.» مرحوم مرعشى‌نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زیارت حضرت معصومه(س) رهسپار ایران شود. وى بى‌درنگ آماده سفر شد و همراه خانواده‌اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل‌بیت(س) ترک کرد. (کریمه اهل ‌بیت، ص 43)

به مناسبت روز اول ذوالقعده سالروز به درک واصل شدن اشعث‌بن‌قیس کندی

یکی از کارهای منافق این است که دقیقا در لحظه‌ای که همه توان‌ها باید برای یاری اسلام و دفع شرارت دشمنان به کار گرفته شود، با رفتار و گفتاری خاص میان مسلمانان تفرقه می‌اندازد و وحدت را متزلزل می‌کند. منافق هیچ‌وقت آن کاری را که باید انجام شود، انجام نمی‌دهد و با سنگ‌اندازی و ایجاد مانع در برابر انجام کارهای اساسی و بنیادین، خسارت عظیمی به اسلام و مسلمانان وارد می‌کند. منافقان گاهی مخفیانه میان امت می‌خزند و توطئه می‌کنند، و گاهی با تزویر و مکر در میان امت هویتی جعل و آشکارا کارشکنی می‌کنند. بی‌شک یکی از جسورترین منافقان در صدر اسلام «اشعث‌بن‌قیس کندی» بود. او به صورت آشکار با حق مخالفت می‌کرد و خسارت‌های مادی و معنوی بسیاری به اهل قبیله خود و مسلمانان وارد کرد. پیش از مرور زندگانی اشعث، باید پرسید آیا منافقان به‌تنهایی کار خود را جلو می‌برند یا کسانی هستند که آنها را یاری کنند؟ اگر نگاهی به صفحات تاریخ بیندازیم، می‌بینیم منافقان از حمایت‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری برخوردار بودند؛ قسم اول را «ابلهان» نمایندگی می‌کنند و قسم دوم را «دشمنان»؛ به عبارتی، بلاهت مردم در صدر اسلام موجب شد منافقانی چون اشعث قدرت یابند و با تمام توان‌شان اسلام، امامان شیعه و مسلمانان را تضعیف کنند و سبب شکست‌های زیادی شوند. اشعث هیبت و هویتی برای خود ساخته بود و مردم کورکورانه به دنبال او می‌رفتند و از او حرف‌شنوی داشتند؛ این حمایت‌ها موجب می‌شد در مقابل امیرالمؤمنین(ع) بایستد و صراحتا با دستورهای ایشان مخالفت داشته باشد و شکست‌های پی‌در‌پی را نصیب اسلام و مسلمانان کند. حضرت امام علی(ع) در خطبه 19 نهج‌البلاغه درباره اشعث می‌فرمایند: «... تو چه می‏فهمی چه چیز به ضرر یا به سود من است؟ نفرین خدا و نفرین‌کنندگان بر تو باد، دروغ‌باف پسر دروغ‌باف، منافق کافرزاده، در بی‌عقلی تو همین بس که دو بار اسیر شدی؛ یک بار در حال کفر و دیگر بار در اسلام. مال و تبارت هم موجب نجات تو نشد. آری، آن کس که برای دشمن جاسوسی کند و خاندان خویش را به کشتن دهد، سزاوار خشم و دشمنی نزدیکان و بی ‏اعتمادی غریبگان خواهد بود.»

 

زندگی و رفتار اشعث

«اَشْعَث‌بْن‌قَیس کِنْدی» 23 سال قبل از هجرت به دنیا آمد. در سال دهم هجرت مسلمان شد؛ اما پس از شهادت پیامبر(ص) مرتد شد و قبیله خود را از دادن زکات منع کرد. ابوبکر گروهی را به جنگ با او فرستاد که او را محاصره کردند و دست‌بسته به مدینه آوردند. او قول‌هایی داد و بخشیده شد و ولایت آذربایجان را به عهده گرفت. اشعث تا شش ماه پس از خلافت امیرالمؤمنین(ع) در این سمت بود. حجربن‌عدی از طرف امام(ع) به آذربایجان رفت و او را به مدینه آورد.(الامامة و السیاسة، ج ‌1، ص ‌111) از بدو ورودش به مدینه، امام(ع) با او برخورد تندی کردند و او را لایق استفاده از بیت‌المال مسلمانان ندانستند؛ اما او حسنین(ع) را به شفاعت گرفت تا امام(ع) مقداری درهم به او دادند و فرمودند: ای کاش این مقدار را هم نمی‌گرفتی. اشعث از مدینه بیرون آمد، به سمت کوفه عزیمت کرد و در آنجا سکنی گزید. او از فرماندهان سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین بود که از حکمیت «ابوموسی اشعری» پشتیبانی کرد و مانع ادامه جنگ با «معاویه» شد. اشعث فردی خودخواه از قبیله کنده و حَضرَموت یمن بود. به سبب هم‌وطن بودن با مالک اشتر، همیشه دنبال برتری‌جویی نسبت به مالک و اثبات خود بود. گاهی این حسش توانست به او در برخی اتفاقات، مانند پس گرفتن شریعه از لشکر معاویه در جنگ صفین کمک کند؛ اما در کل این حسادت ورزیدن‌ها موجب سقوط او شد؛ زیرا معاویه وقتی این روحیه را در او پیدا کرد، به شیوه‌های مختلف سعی کرد با او ارتباط بگیرد و از حسادت او نسبت به مالک بهره ببرد.

 

همراهی نکردن مردم در عزل اشعث

اشعث امارت کنده و ربیعه را بر عهده داشت، اما امام علی(ع) او را از هر دو برکنار کردند. عده‌ای از خواص در این امر اشکال کردند و زمان جنگ، آل کنده به بهانه عزل اشعث از پیوستن به سپاه سر باز زدند؛ چون عده ایشان در لشکر مؤثر بود و از طرف دیگر بیم آن می‌رفت که پس از خروج امیرالمؤمنین(ع) کودتا کنند، حضرت علی(ع) به خانه او رفتند تا او را به جایگاه پیشینش بازگردانند، لکن اشعث نپذیرفت. حضرت به‌ناچار یک روز کامل پرچم سپاه را بر خانه او افراشتند و وعده دادند او را در فرماندهی لشکر شریک کنند تا سرانجام اشعث پذیرفت و فرماندهی جناحی از لشکر به او واگذار شد؛ ولی سربلند بیرون نیامد. بر اساس گزارش‌های تاریخی، اشعث از ماجرای شهادت امام علی(ع) آگاهی داشته و بر پایه روایتی از امام صادق(ع) در شهادت ایشان نیز نقش داشته است.(کافی، ج ۸، ص ۱۶۷) «محمد و قیس» پسران او نیز در بازداشت مسلم‌بن‌عقیل و شهادت امام حسین(ع) نقش داشتند و دخترش «جعده» همسر امام حسن(ع) بود که به تحریک معاویه، امام(ع) را به شهادت رساند.  منافقی چون اشعث معمولا راه‌های زیادی را برای ورود دشمن به قلب و ذهن خود باز می‌کرد و دشمن به‌راحتی می‌توانست از او علیه خوبی‌ها بهره جوید؛ اما مهم‌تر اینکه مردم رفتار منافقانه او را می‌دیدند و نظر حضرت علی(ع) را درباره او می‌دانستند؛ ولی همچنان کنارش بودند و حمایتش می‌کردند؛ اینجاست که هیچ عذری پذیرفته نیست. اشعث در سال 40 هجری در سن 63 سالگی به درک جحیم واصل شد.

حجت‌الاسلام سیدحسین خاتمی خوانساری

امتیازدهی اسلام به انسان‌ها حتی با مکتب‌های فکری و دینی دیگر فرق دارد. خداوند ارزش‌گذاری‌ها را بر مبنای نیات قلبی قرار می‌دهد و فقط به ظاهر افراد توجه نمی‌کند. به همین منظور در دین اسلام به نیت افراد اهمیت ویژه‌ای داده می‌شود. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «بی‌تردید اعمال به نیت‌ها بستگی دارند و بی‌گمان، از آن هرکس، همان چیزی است که نیت کرده (و در اندیشه‌ گذرانده) است.» همچنین حضرت امام علی(ع)، می‌فرمایند: «نیت درست یکی از دو عمل است.» امیرالمؤمنین(ع) نیت را هم، عمل خطاب می‌کنند؛ زیرا برخاسته از روح تقوای افراد است. به عبارتی نحوه عمل افراد به نحوه تربیت اخلاقی آنان در زندگی‌شان برمی‌گردد؛ به همین دلیل به نیات خیر و نیک مؤمن پاداش می‌دهند. انسان متقی سال‌ها در مبارزه با نفس خود موفق بوده، آن را پاک نگه داشته و قلبش را آلوده نکرده است تا هرچه از او سر می‌زند خیر و نیکی باشد؛ در مقابل آنکه قصد شرّ می‌کند، بی‌قید بار آمده و نتوانسته است خود را در مسیر اخلاق الهی تربیت کند.  ضمن آنکه نیت مؤمن آفت‌زده نمی‌شود، ولی علمش می‌تواند آسیب‌پذیر باشد. «زید شحّام» می‌گوید محضر مبارک حضرت ابی‌عبد‌اللَّه امام صادق(ع) عرض کردم، شنیده‌ام که فرموده‌اید: «نیّت مؤمن از عملش بهتر است.» سؤالم این است که چگونه نیّت، بهتر از عمل است؟ حضرت(ع) فرمودند: «زیرا عمل بسا از روی ریا صورت گرفته در حالی که نیت خالص برای پروردگار است؛ از این رو حق تعالی، در مقابل نیّت چیزی عطا می‌فرماید که در قبال عمل منظور نمی‌کند.» حضرت امام صادق(ع)، به عنوان شاهد این گفتار فرمودند: «بنده‌ای در روز نیّت می‌کند که در شب نماز نافله بخواند؛ ولی به واسطه غلبه خواب این عبادت از او فوت می‌شود. حق تبارک و تعالی برایش نماز ثبت و ضبط کرده و نفسش را تسبیح و خوابش را صدقه به شمار می‌آورد.» ضمن آنکه، اگر کافر نمی‌تواند نیت خیر داشته باشد؛ به دلیل تربیت اخلاقی ناپاک اوست.

در مکتب تشیع به کسی که درس فقه خوانده و قدرت استدلال و استنباط داشته باشد و بتواند احکام اسلامی را از میان احادیث استخراج کند، می‌گویند مجتهد؛ یعنی دارای قدرت اجتهاد. مجتهد در استنباطات خود باید به اصطلاحات لغوی، عرفیات، خلقیات و عادات مردم صدر اسلام و زمان زندگی اهل بیت(ع) آشنا باشد تا افعال و رفتار آنها در نحوه پاسخ‌گویی ائمه(ع) به پرسش‌ها را بفهمد و در صدور فتوای حلیت، حرمت، استحباب، کراهت و حتی اباحه به کارش بگیرد؛ برای نمونه زیاد شنیده‌ایم در احکام یا احادیث، دمیدن یا فوت کردن به غذا را مکروه دانستند، گاهی هم خودسر استنباطات علمی به آن اضافه کردیم. اما، حقیقت آن است که در زمان ائمه(ع) مردم، در غذا خوردن ظرفی مشترک داشتند و برخی افراد با دمیدن به غذا قصد می‌کردند شریک خود را از خوردن غذا منصرف کنند و تنها همه غذا را تناول کنند که ائمه(ع) این کار را نوعی بی‌انصافی دانستند و مردم را از آن نهی کردند. «بکار‌بن ابی‌بکرحضرمی» از حضرت ابی‌عبداللَّه(ع) می‌پرسد: «شخصی به قدح و ظرف طعامش می‌دمد، این چه صورت دارد؟ حضرت می‌فرماید: اشکالی ندارد فقط مکروه است، مشروط به اینکه با شخص دیگری باشد؛ زیرا مکروه است با دمیدن، هم‌غذای خود را از تناول معاف دارد. و نیز پرسید: فوت کردن شخص در طعام چه صورت دارد؟ فرمود: «مگر قصدش این نیست که غذا سرد شود؟» عرض کرد: آری. فرمود: «اشکالی ندارد.» ائمه اطهار(ع) با مکروه اعلام‌کردن یک فعل می‌خواهند برخی از رفتارهای عادی ما که تعرضی هرچند کوچک به هم‌نوعمان است از ما نهی کنند؛ به این دلیل است که می‌توانیم به قبیح بودن برخی رفتارهای به اصطلاح عادی و کوچک که نوعی آزار است، پی ببریم. در این زمینه مثلا هر کار غیر بهداشتی که مضر به افراد دیگر باشد، نوعی بی‌اخلاقی به شمار می‌آید که برخی از آنان مکروه است حتی برخی دیگر حرام و گناه است.

«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیک الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ...»؛ «خدا آیات را فرستاد، یک بخشِ آن آیات محکمات است که اُمُّ‌الکتاب هستند و یک سری از آیات متشابهات. آنها که در دل‌شان انحراف دارند و منافق هستند، آیات متشابه را تبعیت می‌کنند؛ زیرا دنبال فتنه هستند...» (آل‌عمران/ 7)فتنه یعنی چه؟ فتنه یعنی جامعه‌ای که در آن رهبر معلوم نباشد. در فقه اهل سنت بابی هست با این موضوع که در زمان فتنه نماز جمعه را چه کسی باید بخواند؟ چون زمامِ امور دست فرد خاصی نیست، آیا می‌شود نماز جمعه را خواند یا نه؟ خداوند در آیه ۷ سوره آل‌عمران می‌فرماید: «منافقان از آیات متشابه برای فتنه استفاده می‌کنند؛ یعنی در جامعه، رهبری را گم می‌کنند تا جامعه دنبال رهبر الهی نباشد. اگر به این ویژگی دقت کنیم، در تعریف آیه‌ محکم و متشابه نوعی روشنایی ایجاد می‌شود و معنای واقعی آن رخ می‌نماید.باید دید دشمن و منافق برای اینکه جامعه را به فتنه بکشاند، از کدام آیات استفاده می‌کند. در این آیه هم برای «لِیعْبُدُوا اللَّهَ» معنای مورد نظر خود را بیان می‌‌کند و برای آن مثال می‌آورد، یعنی می‌گوید: اگر شما گفتید یاعلی، پس حضرت علی(ع) را عبادت کرده‌اید، و چون امام اول شیعیان غیر خداست، پس شما مشرک هستید و با گفتن یا علی، یا حسین و... برای خدا شریک قائل شده‌اید.پس می‌توان دریافت که «متشابه» یعنی معنای واقعی کلام الهی با معنای غلط جایگزین بشود و این دریافت اشتباه در جامعه رواج بیابد. اما این کار ناشایست را چه کسی رواج می‌دهد؟ «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیغٌ»؛ یعنی کسانی که در قلب‌شان میل و علاقه به باطل وجود دارد. واژه «زَیغ» یعنی انحراف و کژرفتاری؛ یعنی کسانی که قرآن را به میل باطل خود تفسیر و تأویل می‌کنند. آن کسی که امروز کل افغانستان، سوریه، عراق و امت اسلامی را به فتنه کشانده، چگونه به اینجا رسیده است؟ منافق با همین تصویرسازی غلط و منحرفانه، ریا در قرائت قرآن و تدین ساختگی، ذهن افراد تشنه به علوم الهی را در زمینه‌های گوناگون دینی آلوده می‌کند و دشمن در پوشش دین‌داری، آنچه را به نفع خودش باشد، به آنها القا می‌کند.پس فقط با خوانده شدن آیات جامعه نجات پیدا نمی‌کند. آیات ‌الله آن هنگام که از سوی رسول و نائبان برحقش تلاوت شود، جامعه را نجات می‌دهد؛ اما مگر تلاوت رسول و پیروان واقعی او چه ویژگی‌ای دارد؟آیات الهی نور است، داروست. اگر یک طبیب حاذق و دلسوز بیماری را مداوا کند و آن را درست تشخیص دهد، دارویی که علاج بیماری است، تجویز کند و بیمار هم به آن نسخه عمل کند، این وضعیت منجر به شفای بیمار می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه تلاوت را نقطه‌ مقابل تحریف آورده است و می‌فرماید: عده‌ای آیات را در جای مناسبش به‌کار نمی‌برند. وقتی آیه در جای مناسبش به‌کار نرود چه می‌شود؟ حضرت علی(ع) از جامعه‌ای به خدا شکایت می‌برد که جاهلانه زندگی می‌کنند و گمراه می‌میرند. در این جامعه هیچ کالایی کسادتر از کتاب خدا نیست، وقتی در جای درست تلاوت نشود.

 

محمد عینی‌زاده‌موحد