برخلاف بسیاری از مدعیان مبارزه که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مشی مسلحانه را مطرح میکردند، حضرت امام(ره) اعتقادی به این سبک نداشتند و آن را ابتر حتی غیرشرعی میدانستند. حضرت امام(ره) مخالفت خود با ورود به فاز مسلحانه را در جلسات مختلف به سمع و نظر سران گروههای مبارز رساندند و آنان را از ورود خشونت به فاز مسلحانه و کشتار افسران ارتش شاهنشاهی منع کردند. این خط مشی از طرق مختلف به اطلاع فعالان سیاسی و مبارزانی که به حضرت امام(ره) اعتقاد داشتند، انتقال داده شد. هرچند ردههای بالای ارتش همچنان طرفدار رژیم پهلوی بودند، اما همراهی ارتشیان با انقلاب اسلامی تا حدی بود كه اعلامیههای امام(ره) در پادگانهای ارتش دست به دست میشد. افسرانی مانند سرهنگ نامجوی، سرهنگ رحیمی، سرهنگ كتیبه، سرهنگ سلیمی، سرگرد نجفی، سرگرد صیاد شیرازی، سرگرد كلاهدوز، سرگرد اقاربپرست، سروان طوطیایی، سروان دادبین و... اعلامیهها و نوارهای صوتی حضرت امام(ره) را در پادگانها پخش میكردند. مواضع امام(ره) در آستانه انقلاب نسبت به ارتش در مصاحبه با روزنامه فرانسوی «لوژورنال» در آذر ۱۳۵۷ چنین انعکاس یافت: «سربازان و افسرانی که با مردم پیوند دارند و خود آنان از وجود رژیم شاه رنج میبرند، دیر یا زود به مردم میپیوندند.» امام همچنین قبل از آن، در مصاحبه با روزنامه «السفیر» اعلام کردند: «طبق اخباری که به ما میرسد، حوادثی در ارتش اتفاق افتاده و میافتد که نشانه بیداری آنهاست و ما مطمئنیم که دیر یا زود به ندای ملت پاسخ برادرانه خواهند داد.» پیشبینی حضرت امام(ره) به وقوع پیوست و نیروهای تحولیافته ارتش به تدریج به انقلاب و مردم پیوستند و پایههای حکومت شاه را متزلزل و آماده فرود آمدن آخرین ضربات از جانب انقلابیون و مردم کردند. واقعیت این است که این مشی امام(ره) در ارتشیان اثرگذار بود و آنان که اکثریتشان متعلق به این خاک و بوم بودند و دل در گروی مذهب تشیع داشتند، اعتقادات خود به مرجع بزرگ شیعه را نتوانستند سرکوب کنند. «ارتشبد عباس قرهباغی» رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم پهلوی به این حقیقت اعتراف میكند. خاطرات وی که در قالب کتابی با عنوان «اعترافات ژنرال» از سوی نشر نی انتشار یافته است، حامی نکات قابل ملاحظهای از حوادث سال ۱۳۵۷ است. وی در بخشی از خاطرات خود میگوید: «اكثریت سربازان و تعداد قابل توجهی از افسران و درجهداران سخت معتقد به مذهب و مقلد آقایان علمای دینی بودند... تعدادی از پرسنل شهربانی كتباً گزارش نموده بودند كه از مقلدین آیتالله خمینی بوده و نمیتوانند برخلاف دستورات آیتالله عمل نمایند.»
با محوریت یافتن دکترین مونرو، سیاستهای توسعهطلبانه منطقهای آمریکا در قرن نوزدهم میلادی شدت یافت و این کشور تلاش کرد رقبای اروپایی خود را از قاره سرخ به تدریج خارج و این سرزمین را به حیاطخلوت خود تبدیل کند. در اواخر قرن نوزدهم، بستر برای مقابله با اسپانیا که بیشترین نفوذ را در منطقه داشت، فراهم شد. اسپانیا به شکل سنتی از چهار قرن قبل در آمریکا حضور داشت. در سال ۱۸۸۶، تفکر سیاستمداران آمریکایی به سوی جنگ با اسپانیا متمرکز شد تا آن کشور را از کوبا و پورتوریکو خارج کنند. تلاش کوبا برای استقلال و کشتار بیرحمانه مردم به دست اسپانیاییها، بهانه لازم را به دولت آمریکا داد. انفجار مشکوک ناو «ماین» آمریکا که برای حفظ شهروندان آمریکایی ساکن کوبا در ساحل هاوانا لنگر انداخته بود و به دنبال آن مرگ ۶۰ آمریکایی، این بهانه را به آمریکا داد و با وجود اینکه دولت اسپانیا از این واقعه ابراز ناراحتی کرد و سربازان مقتول را با رعایت تشریفات نظامی به خاک سپرد، اما روزنامهها به تحریک مردم دست زدند و این مسئله را به گردن اسپانیاییها انداختند و در نتیجه دولت آمریکا در ۲۸ آوریل ۱۸۹۸ به اسپانیا اعلام جنگ داد.
در حالی که دنیا گمان میکرد جنگ سختی در پیش باشد، تئودور روزولت (که بعدها رئیسجمهور شد) به سیاستمداران آمریکایی قول داد جنگ بسیار سریع تمام شود. او به عنوان معاون وزارت دریانوردی آمریکا از چند سال قبل ناوگانی را گرد آورده بود که بسیار قوی و مجهز بودند؛ حال آنکه اسپانیا دیگر هیچ شباهتی به «قدرت اول دریایی جهان» نداشت. در می ۱۸۹۸، ناوهای بزرگ آمریکا به گونهای برقآسا تحت فرمان دریاسالار «جرج دیوئی» به ناوگان اسپانیا در خلیج مانیل در فیلیپین حمله کردند و در نبردی سریع، کل ناوهای این کشور را در منطقه مذکور از بین بردند. بنا بر مفاد پیمان پاریس (۱۰ دسامبر ۱۸۹۸) اسپانیا از همه دعاوی خود بر کوبا دست کشید؛ همچنین جزیره گوام در اقیانوس آرام و پورتوریکو در دریای کارائیب را به ایالات متحده داد و حاکمیت بر جزایر فیلیپین را در برابر ۲۰ میلیون دلار به ایالات متحده واگذار کرد. آمریکا پیش از توافق صلح با اسپانیا، جزایر هاوایی را نیز به خاک خود ضمیمه کرده بود و استعمارگری نوینی را آغاز کرد.
پس از رأی عدم کفایت سیاسی و عزل بنیصدر از ریاست جمهوری، او که به سرعت از نظام جمهوری اسلامی جدا شد و در پناه سازمان تروریستی منافقین قرار گرفت، به این امید بود که آینده تحولات به نفع آنها رقم خواهد خورد؛ به دنبال برکناری بنیصدر طبق اصول 130، 131 و 132 قانون اساسی، اداره امور کشور به شورای موقت ریاستجمهوری واگذر میشود و این شورا وظایف ریاستجمهوری را عهدهدار میشود که اعضای آن به تربیت عبارتند از: رئیس دیوان عالی کشور، رئیس مجلس شورای اسلامی و نخستوزیر. یکی از مهمترین موضوعات در دستور کار این شورا، برگزاری انتخابات دومین دوره ریاستجمهوری در اولین فرصت بود که جلسات متعددی برای پیگیری آن فعال شد. طبق برنامهای تنظیمشده، گروهک تروریستی حامی رئیسجمهور معزول، جلسه حزب جمهوری در همین موضوع را منفجر کرد تا بسیاری از سران نظام به شهادت برسند؛ البته آنها با انجام این جنایت هم به نتیجه نرسیدند. در راستای اقدامات تروریستی و کودتاگرانه منافقین و بنیصدریها، عملیاتهای تروریستی با شدت تمام انجام میشد و حمله به اتومبیلهای دولتی و مردمی که منافقین آنها را حزباللهی میخواندند، ادامه یافت. یکی از مهمترین اقدامات شورای موقت ریاستجمهوری، زمینهسازی برای انتخابات ریاستجمهوری دوره دوم بود که در روزهای پایانی تیرماه سال 1360، حدود 80 نفر به عنوان نامزد ریاستجمهوری نامنویسی کردند و از این تعداد در نهایت 4 نفر از آنها مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفتند که عبارت بودند از آقایان محمدعلی رجایی، عباس شیبانی، علیاکبر پرورش و حبیبالله عسگراولادیمسلمان؛ بنابراین هفتههای آخر تیر ماه سال 1360 به فعالیتهای تبلیغاتی انتخابات دومین دوره ریاستجمهوری اختصاص پیدا کرد و رقابت انتخاباتی با شور و هیجان جوانان شکل گرفت. این روند و شکل کار، برای گروهکهای تروریستی قابل تحمل نبود و شروع به ایجاد رعب و وحشت کردند. روز برگزاری انتخابات، دوم مرداد ماه تعیین شده بود. در آستانه برگزاری انتخابات، آقای عسگراولادیمسلمان هدف تروریستها قرار گرفت و سخت مجروح و به بیمارستان انتقال داده شد . وی تحت درمان قرار گرفت و پس از مدتی بهبود یافت که تحلیلهای زیادی در این زمینه داده میشود. آقای هاشمیرفسنجانی علت ترور این کاندیدای ریاستجمهوری را تلاش منافقین برای کشتن یکی از نامزدها به منظور تعویق انتخابات به مدت 15 روز، طبق قانون اساسی، دانست؛ اما در این حادثه اوضاع به نفع گروهک رقم نخورد، بلکه مردم را برای ادامه راه خود مصممتر از گذشته کرد. جالب است که بنیصدر و سران گروهکهای لبیرال، منافقین، کمونیستها و چپیها یا در اختفا به سر میبردند، یا در کمین فرصتی به نفع خود بودند تا به قدرت برسند و زمام امور را به دست بگیرند؛ اما عجیب بود که این تحولات در زمان کوتاه به سرعت رخ میداد و هر اتفاق و حادثهای که پیش میآمد، برای جمهوری اسلامی دستاورد مثبت داشت و برای ضد انقلاب دستاورد منفی؛ در اصل این ناشی از وجود بابرکت امام خمینی(ره) به عنوان ولیفقیه بود.
سیدمهدی حسینی