امام باقر و امام صادق(ع) سرچشمه را به مردم نشان دادند؛ امام باقر(ع) فرمودند: «اگر به شرق یا غرب عالم بروید، دانش صحیحی نمییابید، مگر آنچه از نزد ما اهل بیت(ع) بیرون میآید.» (مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۲۷۴) البته به این معنا نیست که اگر کسی روش خوبی داشت، شما از آن روش استفاده نکنید؛ ولی باید عرضه کنید به آنچه ائمه(ع) فرمودند و با کلیات آن یکی شود. برای کسی که کار تاریخی میکند، این مثل روز روشن است که اگر امام باقر(ع) نبود، ما امروز یک خدای شکمگنده (جسم خدا) را میپرستیدیم. تصور میکردیم در قیامت که خواستیم خدا را ملاقات کنیم، مثلاً موهای خدا چه رنگی است؟ اینها وجود دارد، شوخی نمیکنم. قصه نوشته است، مثلاً وقتی شما برای خدا مکان و جسم قائل شوید که میشود خدا را دید، آن کسی که کتاب مینویسد، میگوید: بله، خواب دیدم از دنیا رفتهام؛ خدا به دیدن من آمد و موهای خود را مِش کرده بود. وقتی که کسی از آب کثیف تغذیه کند، کار او به همینجا میرسد؛ برای امثال «ابن عثیمین» یک سؤال ساده که دو فرشته از میت میخواهند بپرسند، مسئله لاینحل است؛ چرا؟ چون روح را مثل من و شما نمیفهمد، فکر میکند فرشته هم باید جسم داشته باشد. در یک قبر کوچک سه تا آدم جا نمیشوند که! نمیتواند اصلاً حل کند. یک پرفسور، یک استاد برجسته، عضو هیئت کبار العلمای عربستان، مسئله به این سادگی را نمیتواند حل کند. کاری که ائمه ما کردند، این بود که اقل توحید را که اقل آن از سقف آمال امثالی چون ابن عثیمین بالاتر است، به همه شیعیان دادهاند؛ این هنر است، نه اینکه فقط چند آیتالله که استاد کلام اسلامی باشند، استاد عقاید باشند، بلد باشند. شما در شهر راه بروید، از افراد سؤال کنید دو فرشتهای که در قبر میآیند به چه صورت در قبر جا میشوند؟ به شما میخندند و میگویند همه چیز که جسمی نیست. ممکن است پفکفروش باشد، ولی این را میفهمد یا تخصص او یک رشته دیگری باشد. آن وقت طرف استاد است، کسی که ۴۵ سال در مسجدالحرام توحید درس داده است، نمیتواند حل کند؛ چرا؟ چون سر سفره آب کثیف نشسته است. کاری که امام باقر و امام صادق(ع) انجام دادند این بود که ما را از آن آب کثیف دور کردند و سر سفره آب حیات نشاندند.
پیامبر اسلام(ص) پس از آنکه مبعوث شدند، باید کار تبلیغ دین را به صورتهای مختلف انجام میدادند؛ به این نحو که قرآن را به عنوان کتاب هدایت معرفی فرمودند و با بیانشان دستور به انجام حلال و ترک حرام میدادند؛ اما در کنار قرآن و سنت، راههای تبلیغی دیگری هم وجود داشت؛ مانند فعل و تقریر معصوم که از مشتقات همان سنت است. فعل عملی است که پیامبر(ص) و ائمه(ع) انجام میدادند و تقریر عملی است که مؤمنان انجام میدادند و معصوم با سکوتش آن را تأیید میفرمود. در نزد علمای شیعه این دو حجت راهی برای استنباط احکام و شناخت دستورهای دینی و اخلاقی هستند. گاهی نیز برخی از این مشتقات با هم میآمدند؛ مثلا قول و فعل معصوم(ع) که نمونه آن ماجرای «سدالابواب» میتواند باشد. پیامبر(ص) در بیاناتشان به طور متواتر فرمودهاند از همان روز اول بعثت جانشین ایشان از سوی خداوند مشخص و به ایشان ابلاغ شده است؛ کما اینکه این موضوع را صحابه و مسلمانان مکرر از زبان ایشان شنیدهاند و علمای شیعه و اهل سنت در کتابهایشان این بیانات را آوردهاند؛ اما این مهم باید به مرور در میان مردم نشر پیدا میکرد تا آمادگی پذیرش آن ایجاد و حجت تمام شود. ماجرای سدالابواب یکی از مهمترین این ابلاغها بود که هم دستور خداوند بود، هم بیان شریف پیامبر(ص) و هم فعلی بود که هزاران پیام داشت. آنچه باید در جریان دستور سدالابواب ببینیم، این است که این دستور مربوط به جانشین پیامبر(ص)، یعنی حضرت علی(ع) است و از توجه خداوند به امیرالمؤمنین(ع) خبر میدهد. پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به شهر یثرب، ابتدا در خانه ابوایوب انصاری سکونت داشتند؛ اما به منظور ایجاد پایگاهی برای توسعه اسلام، قصد کردند مسجدی بنا کنند. ایشان مسجدی بنا کردند که بعدها «مسجدالنبی» نامیده شد. به مرور برخی صحابه و همسران پیامبر(ص) برای خود اتاقی در کنار مسجد ساختند. این اتاقها علاوه بر دری که به سمت بیرون داشتند، دری هم به سمت مسجد داشتند و در وقت نماز، صاحبان آنها از این در وارد مسجد میشدند و دوباره از همان در برمیگشتند. پس از مدتی پیامبر(ص) به فرمان خدا مأمور شدند همه آن درها، غیر از در خانه علیابنابیطالب(ع) را ببندند. شیخ صدوق در حدیثی نقل میکند: «قال رسولالله(ص) یَوْماً سُدُّوا الْأَبْوَابَ الشَّارِعَةَ فِی الْمَسْجِدِ إِلاّ بَابَ عَلِی»؛ پیامبر(ص) فرمودند: امروز درهایى كه مردم به سوى مسجد گشودهاند، بسته میشوند، به غیر از در خانه علی(ع).» (امالی شیخ صدوق، ص 334) هنگامی که اصحاب اعتراض کردند، پیامبر(ص) فرمودند: «إِنِّی وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَیئاً وَ لافَتَحْتُهُ وَ لَكِنِّی أُمِرْتُ بِشَیءٍ فَاتَّبَعْتُهُ»؛ من از پیش خود چیزی را نبستهام و نگشودهام، اما من متابعت مىكنم آنچه را خدا به من وحى كرده است. (ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۳۴۲ و ابنحنبل، فضائل علی(ع)، ص۱۷۷ و مناقب، ابنشهرآشوب، ج 2، ص 191) علامه امینی در الغدیر آورده است: وقتى رسول خدا(ص) فرمودند تمام درهاى سمت مسجد بسته شوند، حمزه در حالى كه قطیفه سرخى بر خود داشت و روى زمین كشیده میشد و چشمانش بیرون زده بود و گریه میكرد، نزد حضرت(ص) آمد. پیامبر(ص) به او فرمودند: من نه تو را بیرون كردم و نه او [على] را ساكن نمودم، بلكه خداوند او را ساكن كرد. (الغدیر، ج 3، ص 208) درباره زمان وقوع جریان سدالابواب اختلاف است؛ برخی آن را مربوط به سالهای اولیه هجرت و برخی زمان آن را پس از فتح مکه میدانند، اولی را به دلیل نقلی با حضور حمزه سیدالشهدا(ع) و دومی را به دلیل نقلی با حضور ابنعباس. حدیث سدالابواب مانند حدیث منزلت و بسیاری از بیانات شریف رسول خدا(ص)، فضیلتی انحصاری برای امیرالمؤمنین(ع) است که بسیاری از صحابه آرزویش را داشتند. امام علی(ع) در شورای ششنفره که برای تعیین خلیفه سوم شکل گرفته بود، به ماجرای سدالابواب استناد کردند و درباره آن از دیگران اقرار گرفتند و فرمودند: «آیا در میان شما کسی هست که کتاب الهی او را پاک دانسته باشد، تا جایی که پیامبر(ص) درهای خانه همه مهاجران را به مسجد بست و تنها در خانه من را باز گذاشت.» (الغدیر، ج ۳، ص ۲۱۳) در برخی نقلها نیز آمده است عدهای نزد پیامبر(ص) آمدند تا از ایشان برای باز کردن یک روزنه به سمت مسجد اجازه بگیرند، اما ایشان مخالفت کردند. منظور پیامبر(ص) معرفی مولی الموحدین، امیرالمؤمنین علی(ع) در مقاطع مختلف به صورت اشارات مستقیم و غیرمستقیم بود. برای درک مفهوم این دستور خداوند باید سدالابواب را در کنار احادیثی چون حدیث «مدینة العلم» بررسی کنیم؛ یعنی همانطور که در خانه امیرالمؤمنین(ع) به مسجد باز است، برای داخل شدن به شهر علم، ورود به قلب رسول خدا(ص) و شناخت حقیقت دین باید از باب علی(ع) وارد شویم و هیچ کسی نمیتواند و نباید حتی به اندازه یک روزنه کوچک خارج از معرفت امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر(ص) و حقیقت اسلام شناخت پیدا کند وگرنه گرفتار ظلمتهای بیشمار میشود.
سیدحسین خاتمی خوانساری
انسان بناست در این دنیا به کمال برسد تا بهشتی شود. قرآن و اهل بیت(ع) این مسیر را روشن و دقیق به ما معرفی کردهاند. امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه از خدای متعال درخواست مهمی دارد. ایشان میفرمایند: «بارالها! مرا به زیور صالحین بیاراى و لباس متقین را بر من بپوشان.»(صحیفه سجادیه، دعای۲۰) جالب آنکه امام سجاد(ع) قبل از بیان این فراز، مقدماتی را ذکر میفرمایند که پیشزمینه صالح و متقی شدن است سپس با این فراز مصادیق را به ما معرفی میکنند. ایشان اولین این اعمال را بسط عدل میدانند و توفیقش را از خداوند میخواهند و میفرمایند: «وَحَلِّنِی بِحِلْیةِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ...».
درباره عدل و انصاف در شمارههای قبل گفته شد. قرآن و اهل بیت(ع) به ما میآموزند اصلاح فرد و جامعه از بسط عدل شروع میشود. امام زمان(عج) پس از ظهورشان اصلاحات خویش را از عدالتگستری شروع میفرمایند. رسول خدا(ص) میفرمایند: «مهدی از فرزندان من است نام او نام من و کنیه او کنیه من است و او شبیهترین انسانها از نظر صورت و سیرت و چهره و اخلاق به من است. او غیبتی طولانی خواهد داشت و امتها درباره او سرگردان خواهند شد، تا آنجا که از دین خویش برمیگردند و گمراه میشوند؛ آنگاه در آن شرایط است که آن حضرت به سان ستاره نورافشان به مردم روی میآورد و زمین را از عدالت و قسط لبریز میکند، همانگونه که از ظلم و بیداد لبریز شده است.» (اکمالالدین، ج 1، ص 286) این حدیث به صورت متواتر آمده است و در تمام آنها وقتی پیامبر(ص) میخواهند از فرزندشان، حضرت حجت(عج) بگویند، بسط عدل و قسط را اولین و مهمترین کارشان معرفی میفرمایند. جالب آنکه به جای عدل، دین، نماز، روزه، حتی تقوا و ایمان را نمیآورند، چه آنکه همه اینها در پرتوی عدالت، مواسات و انصاف به وجود میآیند؛ پس همانطور که گفته شد، این امور برای فرد و جامعه از اولین زینتهایی است که صالحان و تقواپیشگان به آن آراسته شدهاند.
ابنعثمان گفته است: «امیرالمؤمنین(ع) نزد یاران خود رفت و دید آنها درباره «مروّت» گفتوگو میکنند، پرسید: از کتاب خدا در این باره چه میگویید؟ پرسیدند: در کجای قرآن آمده است؟ فرمود: آیه إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ.» عدل یعنی انصاف و احسان یعنی بخشش و نیکی. (معانیالأخبار، ص ۲۵۷) همانطور که میبینید، در اینجا امیرالمؤمنین(ع) معنای انصاف را برای عدل استفاده کردند؛ زیرا گاهی خودمان و همنوعانمان به انصاف بیش از عدل نیازمندیم. همچنین پیامبر(ص) به ابنمسعود میفرمایند: «ای پسر مسعود، بر تو باد به راستی و هیچگاه از دهانت دروغی بیرون نیاید. مردم را از طرف خود انصاف ده، نیکی کن و مردم را به نیکی دعوت کن...» سپس آیه 90 سوره نحل را قرائت فرمودند. (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۱۱) همه ما میخواهیم با رعایت حلال و حرام خدا، به خدا و اهل بیت(ع) نزدیک شویم و آنها نیز همین را میخواهند. در کتاب مکارمالاخلاق نقل شده است: «پیامبر(ص) به مولای متقیان امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: آیا تو را خبر ندهم که کدام یک از شماها به من نزدیکتر است؟ عرض کردند: «آری، ای رسول خدا. فرمودند: آن کس که از همه شماها خوشاخلاقتر و بردبارتر و به خویشاوندانش نیکوکارتر و باانصافتر باشد و نیز فرمود هر کس به نیازمند کمک مالی کند و با مردم منصفانه رفتار کند، چنین کسی مؤمن حقیقی است.» انصاف به معنای اقرار به حقوق دیگران و ادای آنهاست و در دقیقترین معنا، یعنی آنچه را برای خودمان میپسندیم، برای دیگران بپسندیم و آنچه را برای خود نمیپسندیم، برای دیگران هم نپسندیم. این در حالی است که بالاترین انصاف، انصاف درباره خداست.
سید مرتضی رضایی
آیات متعددی در قرآن اکثریت را رد میکند، منظور آن اکثریتی است که در مسیر باطل هستند؛ یکی دیگر از اکثریتهایی که قرآن آن را باطل میداند، «اکثریت فکری و عقیدتی باطل» است.
افرادی هستند که فکری را تولید و سنت غلطی را پایهگذاری میکنند و این فکر و سنتشان طرفداران زیادی به خود جذب میکند؛ آن شخص یا فکر و سنت، مردم را گرد خود جمع میکنند، بدون آنکه علم، دانش و تقوایی به آنها بیفزایند.
حال این افراد میتوانند در هر لباس و جایگاهی باشند؛ دینی یا غیردینی، سیاسی یا اجتماعی و...؛ برای نمونه در صدر اسلام و میان اعراب آن روز، شعر و شاعری جایگاه ویژهای داشت.
همه میدانند اعراب آن روز در دو چیز مهارت زیادی داشتند، اولی هنر جنگیدن و دومی شعر سرودن. مردم در آن روز گرد این شعرا جمع میشدند و از تخیلات آنها استفاده میکردند، در حالی که شعرای آن روز در مسیر درست نبودند.
لازم است بدانیم اهل بیت(ع) به شعر اهمیت زیادی میدادند و از شعرای حقگو، مانند حسانبنثابت، كعببنمالک، عبداللّهبنرواحه، دعبل خزائی و... تجلیل و به نیکی از ایشان یاد میکردند. همچنین مفسران تفاوت شعر حقیقی و شعری که قرآن آن را مذموم دانسته است؛ وجود و عدم وجود حکمت میدانند.
در آیه ۲۲۴ سوره شعراء آمده است: «وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»؛ تنها کمخردها از شعرا تأثیر میپذیرند و تبعیت میکنند. خداوند از این نوع رفتار ما را بر حذر داشته است و به شدت نهیمان میفرماید. آنها چه کاری انجام میدهند؟ «أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ»؛ آیا ندیدی که آنان در هر وادی [باطلی خیالپردازانه] حیران و سرگردانند؟ و چه کسانی هستند؟ «وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لا يَفْعَلُون»؛ و آنان کسانی هستند که میگویند آنچه را خود عمل نمیکنند. (شعرا/ ۲۲۵ و ۲۲۶)
از آنجا كه كفار قرآن را ساخته وهم و خيال پيامبر مىدانستند و به ایشان لقب شاعر میدادند، اين آيات آنان را محكوم مىكند كه طرفداران شعرای عرب جاهلی، گمراهانند، ولى طرفداران پيامبر اسلام(ص) گمراه نيستند. شعرا بىهدف و سرگشتهاند و به گفته خود عمل نمىكنند، ولى پيامبر اينگونه نيست؛ هماهنگى ميان گفتار و رفتار پيامبر اسلام، نشانه آن است كه او شاعر نيست.
این آیه به استنباط ما کمک میکند که قرآن با شعر، شعرا و شاعری و همچنین با اکثریت مشکلی ندارد؛ زیرا اینجا از جبهه طرفداران میگوید و در راه حق بودن را ملاک و معیار معرفی میکند؛ ضمن آنکه شهرت و شایستگی در کاری هم ملاک حق بودن نیست. در قرآن کریم آمده است: و گمان مبر آنها که از اعمال (زشت) خود خوشحال میشوند و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب الهی برکنارند. (آلعمران/ ۱۸۸)
محمدرضا قضایی