مهرداد تاجیک/ سازمانهاي نو در شرايط رقابتي پيچيدهاي قرار گرفتهاند که ناشي از تغييرات محيطي، سازماني، فناوري و دانش است. در وضعیت غير قابل پيشبيني و بسيار رقابتي، به دانش و مديريت دانش مانند راهبردي کليدي براي موفقيت و بقاي سازماني توجه ميشود. در اين زمينه «پيتر دراکر» از دانش به عنوان مبناي رقابتي جديد در جامعه پس از سرمايهگذاري و همچنين مهمترين منبع قرن بيستويکم نام ميبرد.(سرلک، 1387، 7)
اهميت دانش را در محيط جهاني و پيچيده امروزي نميتوان ناديده گرفت. آن سازمانهايی که ميدانند چگونه بايستي اطلاعات را به طور مؤثر کسب، توزيع و مديريت کنند، رهبران صنعت خود خواهند بود. ما امروزه به سوي دورهاي حرکت ميکنيم که مزيت رقابتي نه فقط از طريق دستيابي به اطلاعات، بلکه مهمتر اينکه از طريق ايجاد دانش جديد حاصل ميشود. (فاتح و همکاران، 1387، 13)
دانش هميشه براي افراد ارزشمند است. فرهنگهاي قوي و متمدن، اغلب با کتابخانههايشان مشخص ميشوند. کتابخانه بزرگ موزه الکساندريا، کتابخانه بريتيش و غيره همه، محل تجمع دانش يک تمدن است؛ بنابراين، مديريت دانش در پيرامون ماست که هنوز به طور وسيع مورد استفاده قرار نگرفته است. همه ما به گونهاي، با عبارتهايي مانند اقتصاد دانشي و کارگران دانشي آشنا هستيم. در دورههاي پیش، کليد اصلي توليد ثروت، مالکيت و دسترسي به سرمايه و منابع طبيعي بود؛ در حالي که امروز، کليد اصلي ثروت، به ميزان دسترسي به ايجاد دانش است. از این رو، يک دانشکده کوچک با ارائه ايدههاي جديد، ميتواند ميلياردها دلار کسب کند. زماني قطع درختان، معدن طلا، يا آهنگري موجب توليد ثروت ميشد، حالا تمام بخشها به خدمات یکدیگر نياز دارند تا بتوانند ثروت ايجاد کنند. اغلب شرکتهاي بزرگ امروز دريافتهاند که به دلیل مهارتها و تجارب نيروي کارشان موفق بودهاند، نه به دلیل داراييهاي فيزيکي که در اختيار داشتند.(عليپور،1387)
اهداف مديريت دانش
هدف مديريت دانش؛ تبديل دانش ضمني به دانش صريح و انتشار مؤثر آن است. در هر سازماني اطلاعات و دانش مهمي وجود دارد که نزد افراد يا گروه خاص است؛ بنابراين ضرورت دارد اين دانش و همينطور صاحبان دانش براي انتقال دانش به ديگران به موقع شناسايي، ثبت و نگهداري شوند. بیشتر سازمانها از دانش پايه خود بياطلاع هستند و مدارک نشان ميدهد که اين دانش به علت خروج کارکنان يا هزينه مربوط به شناسايي و ذخيره انتقال از بين ميرود. پس مديريت دانش ميکوشد با استفاده از روشهای مديريتي، دانشهاي موجود در ذهن کارکنان، دانش نهفته در روشهاي نامکتوب، دانش شخصي به کار گرفته در مراودات و عقايد، بينشها، رفتارها و ارزشها و طرز تلقيها را کشف کرده و به ثبت برساند تا به صورت آشکار و قابل استفاده برای بهبود فرایندها و کيفيتها و نيز ارتقای دانش فعلي باشد.
داونپورت (1998) برخی اهداف مدیریت دانش را چنین برشمرده است:(سرلک، 1387، 14)
1ـ ايجاد مخازن و منابع دانش: دانش حاصل از منابعي همچون دانشهاي نهفته کارکنان و مشتريان است.
2ـ تسهيل و بهبود دستيابي به دانش و توزيع آن: دستيابي آسان کارکنان به دانش مورد نيازشان و همچنين فراهم آوردن سازوکارهاي لازم براي توزيع آن، از جمله اهداف مهم مديريت دانش به شمار ميرود.
3ـ تقويت محيط دانش: در يک محيط، منشأ اثربخش شدن ايجاد، توزيع و بهکارگيري دانش عبارتند از:
فرهنگ پذيرش دانش (يادگيري)، تغيير نگرش در رفتار در قبال دانش، تلاش براي بهبود فرايندهاي مديريت دانش، افزايش آگاهي درباره اهميت مديريت دانش و مشتريان، فرهنگ توزيع دانش (ياددهي). بهبود هر يک از عوامل مذکور، محيط مناسبتري را براي رشد و نمو دانش ايجاد ميکند.