دکتر عباسعلی عظیمیشوشتری/ در شماره گذشته به اجمال با مفهوم و تعریف انقلاب اسلامی از منظر برخی اندیشمندان مسلمان آشنا شدیم. در این مطلب تلاش میشود ضمن آشنایی با مفهوم انقلاب اسلامی در اندیشه و بیان متفکران غربی، به تعریفی منتخب از انقلاب اسلامی نائل شویم و تا پایان این مطلب تحقیقی به آن پایبند بمانیم.
ذکر دیدگاههای متفکران غربی به ما کمک میکند، اولاً، زاویه دید آنها را نسبت به انقلاب اسلامی دریابیم؛ ثانیاً، تعریف آنها از انقلاب اسلامی در نقش شاهدانی خارج از محیط انقلاب که آنچه را دیده و درک کردهاند، میتواند ارزش تاریخی و علمی داشته باشد و ثالثاً، به تمایز این دیدگاهها با نگرشهای اصیل انقلاب اسلامی پی ببریم.
اگرچه بسیاری از متفکران در غرب، چه موافق و چه مخالف انقلاب اسلامی درباره این انقلاب اظهار نظر کرده و صدها کتاب و مقاله به رشته تحریر درآوردهاند؛ اما از میان آنان، میشل فوکو، خانم تدا اسکاچپل و جان فوران، از اهمیت بیشتری برخوردارند.
انقلاب اسلامی در بیان میشل فوکو
میشل فوکو یک اندیشمند پستمدرن است که صحنههای پیروزی انقلاب و حوادث پس از آن را از نزدیک مشاهده کرده و نظریات بدیعی درباره انقلاب اسلامی ارائه داده است. وی درباره علل وقوع انقلاب اسلامی معتقد است، این انقلاب نمیتواند با انگیزههای اقتصادی و مادی صورت گرفته باشد؛ زیرا جهان شاهد شورش و قیام همه مردم علیه قدرتی است که مشکلات اقتصادی آن در حد بزرگ نبوده که در نتیجه آن، میلیونها ایرانی به خیابانها بریزند و قیام کنند، از این رو ریشه این انقلاب را باید در جایی دیگر جستوجو کرد.(۱)
وی با تأکید بر نقش مکتب تشیع و رهبری مذهبی انقلاب، مینویسد: «شخصیت آیتالله خمینی پهلو به افسانه میزند. هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسیای حتی به پشتیبانی همه رسانههای کشورش نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند.»(۲)
مبنای تحلیل فوکو درباره انقلاب اسلامی، معنویتگرایی سیاسی است و از این رو وی، انقلاب اسلامی را انقلابی فرامدرن معرفی میکند.
انقلاب اسلامی در تعریف تدا اسکاچپل
خانم تدا اسکاچپل که با پیروزی انقلاب اسلامی، نظریه ساختاری خود درباره انقلابها را با چالشی مفهومی مواجه دید، در سال ۱۹۸۲ با نوشتن مقالهای با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» نوشت: «این انقلاب قابل توجه مرا وادار میسازد تا به درک خود در قبال نقش بالقوه و محتمل سیستمهای عقاید و ادراک فرهنگی در شکل بخشیدن به کنشهای سیاسی، عمق و وسعت بیشتری ببخشم. این انقلاب مطمئناً شرایط یک «انقلاب اجتماعی» را داراست. با وجود این، وقوع آن به ویژه در راستای وقایعی که منجر به سقوط شاه شدند، انتظارات مربوط به علل انقلابها را که من قبلاً در تحقیق تطبیقی ـ تاریخیام در مورد انقلابهای فرانسه، روسیه و چین تکامل و توسعه بخشیدهام، زیر سؤال برد.»(۳)
انقلاب اسلامی از منظر جان فوران
جان فوران در كتاب مقاومت شكننده با توجه به نقش مذهب و دين در انقلاب ايران، انقلاب اسلامی را با تأکید بر ریشههای تاریخی آن از دوره صفویه به بعد تحلیل کرده است. او در اين كتاب با تأكيد بر نقش اسلام مبارز در انقلاب، مينويسد: «در ميان فرهنگهاي گوناگون مخالف در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرت دولتي را به دست گيرد. امام خميني(قدسسره) به دليل موضعگيري سازشناپذير درازمدت عليه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصي و ديدگاههايش در مسائل مهم سياسي، در صف اول جاي گرفت و توانست اسلام مردمگرايي ارائه دهد كه براي گروههاي گوناگون اجتماعي جاذبه داشت، هرچند پايگاه اجتماعياش در صفوف برخي از علما، طلّاب ديني و تجار و پيشهوران بازار بود؛ ولي سياست ضدامپريالیستیاش نيز روشنفكران غيرمذهبي، چپگرايان و زحمتكشان را جذب ميكرد؛ وانگهي، كلام مذهبي او در ميان گروههاي حاشيهاي شهري و روستايي كه آنها را مستضعفان ميخواند نفوذ ميكرد.(۴)
تحلیل فوران از انقلاب اسلامی تحلیلی ساختاری است که در کنار عواملی، مانند وضعیت دولت، شیوه تولیدی و اقتصادی و وضعیت نظام بینالملل، به نقش مذهب هم به منزله یک عامل در شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرده است.
نقد تعاریف پوزیتیویستی از انقلاب
اگرچه نظریههای فوق درباره انقلاب اسلامی از چارچوبهای مدرنیستی که علل مادی و عینی را در وقوع انقلابها حتمی فرض میکنند، فراتر رفته و به نقش فرهنگ و دین هم در وقوع انقلاب اشاره کردهاند، اما در تحلیل درست انقلاب اسلامی نیز ناکام بوده و صرفاً از زاویهای خاص انقلاب را تحلیل کردهاند. چارچوب تحلیلی آنها همان است که در تحلیل همه حوادث اجتماعی بهکار میبندند، یعنی روشهای پوزیتیویستی. بر اساس این تحلیلها، به واقع نمیتوان بین تعریف انقلاب اسلامی که آنها انجام میدهند، با انقلابی مانند الجزایر که در آن مؤلفه دین و مذهب و عقیده نقش داشت(۵) تفاوت چندانی قائل شد. به عبارت دیگر، دین یکی از عوامل شکلدهنده انقلاب بود و ماهیت آن را تشکیل نمیدهد. آنها انقلاب را حرکتی دانستند که موجب سرنگونی رژیم شاهنشاهی شد، بنابراین متعلق به سال 1357 است. در حالی که در بیانات امام و رهبری اسلام تشکیلدهنده ماهیت انقلاب اسلامی است و فرآیندی به شمار میآید که سال 1357 یکی از مقاطع آن بوده و هنوز ادامه دارد.
تعریف مختار انقلاب اسلامی
با توجه به آنچه گفته شد، تعریف پذیرفته شده ما از انقلاب اسلامی با توجه به مجموع بیانات رهبر معظم انقلاب و حضرت امام(ره) به شرح زیر است:
انقلاب اسلامی «تحولی اساسی در همه ابعاد فردی و اجتماعی(اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...) بر مبنای جهانبینی و اصول بنیادین اسلام بود که در بستری طولانی از زمان در ملت رخ داد و هنوز در حال گسترش و نهادینهسازی و به کمال رساندن این تحولات تا ایجاد یک تمدن نوین اسلامی است که همان حیات طیبه میباشد.»
با این تعریف نسبتاً جامع و مانع، مؤلفههای انقلاب اسلامی عبارتند از؛ تحول بنیادین بر اساس مبانی و اصول بنیادین اسلام در فرآیندی بلندمدت و مستمر که ابتدا در کل ملت ایران و در ادامه به کلیه ملتهای منطقه و جهان تسری مییابد و هدفش پایهگذاری تمدن نوین اسلامی یا همان حیات طیبه است.
پینوشتها:
۱ـ جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی ایران، چ11، قم: معارف، 1384، ص44.
۲ـ میشل فوکو، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟ ترجمه حسین معصومیهمدانی، ص64.
۳ـ تدا اسکاچپل، دولت رانتير و اسلام شيعي در انقلاب ايران، ترجمه محمدتقی دلفروز، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال ششم، شماره اول، بهار1382، شماره مسلسل 91، ص5.
۴ـ عبدالوهّاب فراتي، رهيافت نظري بر انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، چ دوم، معارف، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظّم رهبري در دانشگاهها، 1379، ص 360 و 361.
۵ـ بیانات در دیدار شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسی انقلاب، 15/12/1357.