در دی ۱۳۵۸ یکی از هواداران شاپور بختیار، به نام مهندس قادسی‌، نمودار سازمانی را تهیه کرد و نام آن را «نقاب» گذاشت، که جمع حروف اول «نجات قیام انقلاب بزرگ» بود؛ این سازمان دارای شورایی شامل مسئول تهران، مسئول امور شهرستان‌ها‌، مسئول امور وزارتخانه‌ها، مسئول امور دانشگاه‌ها، انتشارات و تبلیغات‌، مسئول امور ایلات و مسئول امور چریکی بود‌.
از نظر مسئولان نقاب، فتح تهران با پیروزی در سراسر کشور برابر بود و با تصوری که از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ داشتند، فکر می‌کردند با سقوط تهران همه کشور تسلیم آنها می‌شود.

علل انتخاب پایگاه نوژه 
سران کودتا برای شروع کار درصدد در اختیار گرفتن یک پایگاه نظامی برآمدند که دارای هواپیما، نزدیک تهران و خارج از شهر باشد و عناصر آن قابل جذب باشد و رهبران عملیات هوایی با کارکنان و اماکن آن آشنایی داشته باشند. به این ترتیب، پایگاه هوایی شهید نوژه برای شروع کودتا انتخاب شد.
پایگاه هوایی شهید نوژه در ۵۰ کیلو‌متری شهر همدان در کنار شهر کبودرآهنگ و دور از دسترس مردم قرار داشت و تیمسار محققی، تیمسار سعید مهدیون، سروان حمید نعمتی، سروان ایرج ایران‌نژاد و چند نفر دیگر از سران کودتا در آنجا خدمت کرده بودند و اماکن و کارکنان پایگاه را می‌شناختند‌.
این پایگاه پیش از انقلاب «پایگاه شاهرخی» خوانده می‌شد و پس از انقلاب مدت کوتاهی «پایگاه حر» نام گرفت. به دنبال شهادت سرهنگ دوم خلبان محمد نوژه از خلبانان فداکار این پایگاه، که در پاسخگویی به فرمان حضرت امام خمینی(ره) برای کمک‌رسانی به شهید چمران و جلوگیری از سقوط پاوه در تاریخ ۲۵/۵/۵۸ به شهادت رسید، نام این پایگاه به پایگاه هوایی شهید نوژه تغییر کرد.

ترکیب کودتا‌گران 
برای تصرف پایگاه نوژه به منزله کلید عملیات کودتا قرار بود ۱۲ گروه مرکب از یکصد نفر از کلاه‌سبزهای تیپ نوهد، ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر از فریب‌خوردگان ایل بختیاری و ۱۲ نفر راهنما از داخل پایگاه به فرماندهی سرگرد کوروش آذرتاش (فرمانده تیپ ۲۳ نوهد پیش از انقلاب) به منظور تصرف پایگاه نوژه وارد عمل شوند‌. طبق نقشه پس از تصرف پایگاه، تیمسار محققی برای هدایت عملیات هوایی در اتاق فرماندهی مستقر می‌شد و همزمان سروان حمید نعمتی، سروان محمد ملک، سروان کیومرث آبتین و سروان فرخزاد جهانگیری که هر کدام فرمانده یک گروه بودند، اولین اسکادران هوایی را به پرواز درمی‌آوردند. این اسکادران شامل ۱۶ هواپیما از ۵۳ فروند هواپیمای مجهز به سلاح سنگین بود که برای عملیات در نظر گرفته شده بود‌. در طرح کودتا، عملیات هوایی نقش محوری داشت؛ بنابراین هواپیما‌ها باید مسلح به سلاح سنگین و آماده پرواز می‌شدند.
چگونگی شروع کودتا 
سران کودتا با ارتش بعثی عراق هماهنگ کردند (آن زمان جنگ تحمیلی هنوز آغاز نشده بود، اما بین ایران و عراق خصومت وجود داشت) که در روز ۱۹ تیر ۱۳۵۹ و در ساعت مقرر وارد حریم هوایی منطقه شوند و در پی عملیات هوایی عراق، آژیر قرمز پایگاه که رمز شروع کودتا بود، به صدا درآید و کارکنان هواپیماها را مسلح و آماده پرواز کنند؛ همچنین به طور همزمان خلبانان وابسته به کودتا در ظاهر برای حرکت به سمت مرزها و پاسخ به ارتش عراق و در واقع برای حرکت به سوی تهران و بمباران اهداف از پیش تعیین‌شده پرواز کنند.

اهداف بمباران 
با رسیدن هواپیماها به تهران قرار بود بیت حضرت امام(ره)، فرودگاه مهرآباد، دفتر نخست‌وزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران، ستاد مرکزی کمیته‌های انقلاب، پادگان ولی‌عصر(عج)، پادگان امام حسین(ع) و چند نقطه مهم دیگر بمباران شود و پس از بمباران‌های هوایی، هواپیماها با شکستن دیوار صوتی به نیروی زمینی علامت دهند که مرحله دوم کودتا را آغاز کند‌. در این مرحله باید صداوسیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوری اسلامی، پادگان حر، پادگان قصر و پادگان جمشیدیه تسخیر شود و در سطح شهر تهران با اعمال خشونت و ارعاب حالت نظامی برقرار گردد؛ طبق برنامه اگر نیروی زمینی موفق نمی‌شد صداوسیما را تسخیر کند، هواپیماها آنجا را بمباران می‌کردند‌.

افشای کودتا 
سه روز مانده به موعد کودتا یکی از خلبانان که برای همکاری انتخاب شده بود، در تهران با سروان حمید نعمتی ملاقات می‌کند و حمید نعمتی به او می‌گوید که مأموریت تو بمباران بیت امام(ره) است و ما می‌توانیم تا پنج میلیون نفر را بکشیم.
گویا شگرد حمید نعمتی این بود که در نخستین دیدار توجیهی کودتا به خلبانان عضوگیری‌شده چنین جمله‌ای را می‌گفت تا از میزان آمادگی آنها برای شرکت در کودتا و کشتار میلیونی مردم اطلاع یابد. خلبان یادشده در مقابل نوع مأموریت و وسعت کشتار مردم غافلگیر و مردد می‌شود؛ اما به دلیل ترس از سران کودتا نمی‌داند که چه باید کند. وی پس از خروج از خانه حمید نعمتی، دچار تشویش و نگرانی می‌شود و می‌خواهد که موضوع را با کسی در میان بگذارد. سرانجام همان شب موضوع کودتا را با برادر و مادرش در میان می‌گذارد و مادرش که به شدت ناراحت شده بود، می‌گوید: تو نه‌تنها نباید این کار را بکنی، بلکه باید به انقلابیون خبر دهی و جلوی این کار را بگیری که اگر غیر از این باشد، شیرم را حلالت نمی‌کنم. این سخن مادر موجب می‌شود که در نخستین دقایق بامداد چهارشنبه خلبان یادشده تصمیم خود را بگیرد و با پذیرش احتمال کشته شدن از سوی سران کودتا، ماجرای کودتا را افشا کند‌. به این ترتیب، او از خانه خارج می‌شود و پس از پرس‌وجوها و دوندگی‌های مختلف، حدود اذان صبح منزل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پیدا می‌کند و خود را به آنجا می‌رساند‌.
رهبر معظم انقلاب (مدظله‌العالی) این واقعه را چنین تعریف می‌کنند: «شبی حدود اذان صبح دیدم که در منزل ما را به شدت می‌زنند، من رفتم دیدم می‌گویند یک ارتشی آمده و با شما کار واجب دارد، دیدم یک نفر تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته سرش را فرو برده. گفتم شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت: بله. گفتم: چه کار دارید؟ گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان می‌گویم... من به حرفش حساس شدم... احتمال این بود که سوءنیتی داشته باشد؛ اما دیدم نمی‌شود به حرفش گوش نداد... یک جایی گوشه حیاط نشستیم... آثار بی‌خوابی و خیابان‌گردی و خستگی و هیجان در او پیدا بود. خلاصه آنچه گفت، این بود که در پایگاه همدان اجتماعی تشکیل شده و تصمیمی بر کودتایی گرفته و پول‌هایی به افراد زیادی داده‌اند، به خود من هم پول داده‌اند ... قرار است جماران و چند جای دیگر را بمباران کنیم. پرسیدم: کی قرار است این کودتا انجام شود؟ گفت: امشب. من دیدم مسئله خیلی جدی است و باید آن را پیگیری کنم؛ در این بین این احتمال را می‌دادم که یک سیاست باشد و بخواهند ما را سرگرم کنند، اما در عین حال اصل قضیه آن‌قدر مهم بود که با وجود این احتمالات، لازم بود آن را پیگیری کنیم.»

افشاگری دومین نفر 
چند ساعت پس از افشای کودتا از سوی خلبان یادشده، یکی از درجه‌داران تیپ ۲۳ نوهد نیز به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد مشترک مراجعه می‌کند و پس از افشای کودتا و اعتراف به اینکه قرار است به همراه عده‌ای دیگر در براندازی جمهوری اسلامی شرکت کند، یک پاکت حاوی بخشی از طرح عملیات کودتا را در اختیار کمیته فوق قرار می‌دهد. به این ترتیب به فاصله چند ساعت از سوی دو عضو جذب‌شده به کودتا، اقدام به ضد کودتا تبدیل می‌شود و انقلاب از خطری که در چند قدمی‌اش کمین کرده بود، آگاه می‌‌شود. این ضد کودتا، گرچه از جانب دو فرد که از اقدام یکدیگر بی‌اطلاع بودند، صورت گرفت؛ اما ترجمان اراده یک ملت انقلابی برای دفاع از انقلاب‌شان بود.

اروندرود يا اروند (به عربي شط‌العرب) رودخانه پهناوري در جنوب غربي ايران و در مرز ايران و عراق است که از همريزش رودهاي دجله، فرات و سپس کارون پديد آمده‌ است. دجله و فرات پيش از پيوستن به کارون در شهر قرنه در ۳۷۵ کيلومتري جنوب بغداد به هم مي‌پيوندند. طول اروندرود از قرنه تا ريزشگاه آن در خليج‌فارس ۱۹۰ کيلومتر است. ريزشگاه اروندرود در ميان شهر ايراني اروندکنار و شهر عراقي فاو است. بصره، خرمشهر، آبادان، خسروآباد و فاو از جمله بندرهاي مهم اين آبراه هستند که نقش چشمگيري در رونق بازرگاني منطقه دارند.
همان‌طور که اشاره شد، اروندرود بحث‌انگيزترين و مورد توجه‌ترين موضوع در روابط ايران و عراق طي سال‌هاي 1924 تا 1980 بوده است و در هيچ زماني از اين دوران، موضوع اختلافات ايران و عراق درباره اروندرود از دستور كار مقامات دو كشور خارج نشده است. در اين باره ده‌ها كتاب مستقل و مقاله‌هاي بسياري منتشر شده است. در تمام كتاب‌هايي كه درباره روابط ايران و عراق نوشته شده، بحث اروندرود جايگاه ويژه‌اي دارد.
هنوز مدت كمي به شروع قرن بيستم مانده بود كه مسير تجاري آبراه اروندرود پر اهميت شد؛ اهميتي كه به دليل رونق تجاري بين‌النهرين روزبه‌روز به ارزش آن افزوده مي‌شد. اهميت نفت و نيز جايگاه منطقه‌ خليج‌فارس در خاورميانه سبب شد كه در پايان جنگ جهاني اول و اشغال بين‌النهرين به دست انگليسي‌ها، آنها شهر بصره را به پايگاه اصلي نيروهاي‌شان در منطقه تبديل كنند، به‌طوری كه از آنجا خليج‌فارس و مناطق اطراف را زیرنظر داشتند. همزمان با تأسيس كشور عراق، آبراه اروندرود ارزش و اهميتي مضاعف يافت. از آن زمان كشاكش و درگيري ايران و عراق، كه در دو سوي اين آبراه بودند، براي تسلط بر آن شروع شد. عراقي‌ها مدعي بودند كه حاكميت تمامي آبراه متعلق به آنهاست و در نتيجه، كشتي‌هاي ايراني تنها با حضور راهنمايان عراقي قادر به تردد در اين آبراه هستند.
از سوي ديگر، ايراني‌ها، ضمن رد ادعاي عراقي‌ها، اعلام كردند كه براساس قوانين و مقررات بين‌المللي، خط‌القعر يا خط تالوگ كه از عميق‌ترين نقطه آبراه رد مي‌شود، مرز ميان دو كشور است و در نتيجه، مالكيت اروندرود به طور مشترك به دو كشور ساحلي آن، يعني ايران و عراق تعلق دارد. صفحات تاريخ روابط ايران و عراق در فاصله سال‌هاي 1924 تا 1980، آكنده از گفت‌وگوها، اعتراض‌ها، درگيري‌ها، شكايت‌ها، قراردادها و اسنادي است كه بين دو كشور درباره اروندرود مبادله شده است.
آنچه طي نيم قرن در رابطه بين ايران و عراق درباره اروندرود اتفاق افتاد، تركيبي از چهار موضوع اساسي است:
1ـ بُعد تجاري، بازرگاني و حمل‌ونقل اروندرود.
2ـ بُعد امنيت داخلي اروندرود به مثابه ابزاري برای حفاظت از منطقه جنوبي (درباره عراق) و جنوب غربي (درباره ايران).
3ـ بُعد تبليغاتي اروندرود به‌مثابه ابزار فشاري در دست عراق براي نفوذ در خوزستان.
4ـ اروندرود معبري راهبردي براي حضور در خليج‌فارس.

اشاره شد امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در متن وقایع سال ۵۸ با وقایعی چون واقعه ۱۳ آبان و تسخیر سفارت آمریکا و افشاگری‌های این لانه جاسوسی روبه‌رو می‌شوند و آمریکایی‌ها پس از این وقایع طرح یک کودتا علیه انقلاب را در دستور کار خود قرار می‌دهند و این در حالی بود که جریان انقلاب مرحله به مرحله و به سرعت به پیش می‌رفت. برگزاری همه‌پرسی قانون اساسی، انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری، انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، انتصاب رؤسای دستگاه قضایی یکی پس از دیگری انجام می‌گرفت و تمامی نهادهای انقلابی و دستگاه‌های حکومتی نظام جمهوری اسلامی در تکاپو و مشغول فعالیت بودند، آمریکایی‌ها با کمک ضد انقلاب مکرر اقدام به توطئه‌ در راستای برچیدن نظام و انقلاب می‌کردند که یکی پس از دیگری افشا و به رسوایی کشیده می‌شد. پس از واقعه طبس کودتای بسیار پیچیده‌ای به نام کودتای «نقاب» طرح کرده بودند که پس از افشا به «نوژه» مشهور شد. این کودتا در آستانه اقدام بود که یکی از خلبانان‌ کودتاچی پس از مشورت با مادرش تصمیم به افشای آن می‌گیرد. او برای در اختیار قراردادن اطلاعات در جست‌وجوی فرد مناسبی بود که بهترین گزینه را امام خامنه‌ای تشخیص می‌دهد و برای دسترسی به او شبانه به تکاپو می‌افتد، تا اینکه پیش از اذان صبح خودش را به منزل ایشان می‌رساند. امام خامنه‌ای در این باره در مصاحبه‌ای توضیح داده و فرمودند: «حدود اذان صبح دیدم که درب منزل ما را می‌زنند، اون دری که بین محل پاسدارها و داخل حیاط بود، به شدت هم می‌زدند. من از خواب بیدار شدم، رفتم دیدم آقای مقدم است و می‌گه که یک ارتشی آمده و می‌گوید با شما یک کار واجب دارد، فوری گفتم کجاست؟ گفتند: توی حیاط نشسته، رفتم توی اتاق پاسدارها، دیدم یک نفری همون دم‌ در تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته و سرش را فرو برده بود. همان طور که نشسته بود گفتم شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت بله! گفتم چه کار داری؟ گفت کار واجبی دارم و فقط به خودتون می‌گویم و شاید یادم نیست گفت مربوط به کودتاست. به هر حال من حساس شدم از حرفش. گفتم باشه من نماز بخوانم  می‌آیم. رفتم نماز را خواندم، آمدم، اونو صداش کردم توی حیاط، البته احتمال این هم بود که این مثلاً سوءنیتی داشته باشد. اما دیدم نمی‌شه به حرفش گوش نداد. او هم اصرار داشت که تنها به من بگه[و] به هیچ قیمتی اگر کس دیگری باشه نخواهد گفت. آوردمش توی حیاط، تابستان بود. تیرماه بود، یک جایی گوشه حیاط نشستیم، گفتم قضیه چیه؟ گفت کودتایی بناست بشه! گفتم تو از کجا می‌دونی؟ بنا کرد شرح دادن ... حرفشو مرتب و منظم نمی‌زد و من مجبور بودم برای اینکه حرف ازش در بیاورم و ببینم چی می‌گوید مکرر ازش سؤال می‌کردم... من دیدم مسئله خیلی جدی است و بایستی آن را پیگیری بکنیم.» بنابراین نخستین نقطه روشن کودتا، اطلاعاتی بود که خلبان نیروی هوایی به توصیه مادرش در اختیار امام خامنه‌ای قرار می‌دهد.


در ميان روايت‌هايي که از انقلاب اسلامي ايران و چگونگي رويکرد آمريکا در قبال آن وجود دارد، شايد يکي از بحث‌برانگيزترين و جذاب‌ترين آنها برداشتي است که آخرين سفير آمريکا در ايران از روند سرآغاز و سرانجام اين تحولات دارد.
سوليوان در طول اقامت خود در ايران و در مقطع منتهي به تحولات انقلاب گزارش‌هاي روزمره‌ای را از تحولات ايران براي رؤساي خود در واشنگتن مخابره مي‌کرد. وي در ماه‌هاي آخر سلطنت پهلوي به اين نتيجه رسيد که تنها راه نجات سلطنت پهلوي از طوفان حوادث انقلابي دولت نظامي است. در واقع، وي دولت نظامي را آخرين شانس بقاي شاه مي‌دانست و معتقد بود که اگر اين دولت به برقراري نظم و خاتمه بخشيدن به اعتصابات موفق نشود، پيروزي انقلاب اجتناب‌ناپذير است و آنها بايد خود را آماده مقابله با اين واقعيت بکنند.
وي در گزارشي که به نام «فکر کردن به آنچه فکر نکردني است»، براي مقامات مسئول تهيه کرده بود، آشکار تصريح کرده است ايران تاکنون بر دو پايه سلطنت و مذهب استوار بوده است. از نظر او، در پانزده سال گذشته استحکام پايه سلطنت، ايران را سر پا نگاه‌ داشته و اکنون که پايه سلطنت سست شده است ناچار بايد اين ثبات با تحکيم پايه مذهب تأمين شود. ديگر ترديدي وجود ندارد که شاه از حمايت افکار عمومي برخوردار نيست و براي ادامه حکومتش فقط به نيروي نظامي متکي شده است.
رئوس اصلي پيشنهادي وي عبارت است از اينکه براي پايان بخشيدن به بحران فعلي و استقرار يک نظم جديد در ايران بين نيروهاي انقلابي و نيروهاي مسلح سازش به وجود آيد و براي حصول چنين سازشي نيز باید نه فقط شاه، بلکه بسياري از فرماندهان و افسران ارشد نيروهاي مسلح ايران از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وي از کشور، حصول توافقي بين نيروهاي انقلابي و فرماندهان جوان نيروهاي مسلح به اين صورت امکان‌پذير بود که آيت‌الله خميني شخصيت معتدلي، مانند بازرگان يا ميناچي را به نخست‌وزيري انتخاب کند و بدين وسيله از روي کار آمدن حکومتي از نوع ناصر و  قذافي جلوگيري به عمل آيد. افزون بر اين توافق باید انجام انتخابات و تشکيل يک مجلس مؤسسان را براي تعيين رژيم آينده کشور دنبال کرد.
سوليوان در کتاب خود به گونه‌اي مسائل را توضیح می‌دهد که گويي آنها حداقل در مراحل اوليه انقلاب اسلامي در ايران نگاه منفي نسبت به آن نداشتند و مسير انقلاب را در تضاد و تزاحم با منافع ملي آمريکايي‌ها نمي‌ديدند. در حقيقت، آنچه نگاه سوليوان به تحولات انقلابي ايران خوانده مي‌شود، اين است که آنان از سقوط رژيم پهلوي و روي کار آمدن انقلابيون ميانه‌رو در اين مرحله چندان ابايي نداشتند و از آن به منزله راه‌حلي واقع‌بينانه ياد مي‌کردند. در همين زمینه سوليوان مطالب جالبي را ذکر کرده و در قسمتي از کتاب خود نوشته است:
«... از نقطه نظر ما چنين راه حلي رضايت‌بخش بود؛ زيرا از ادامه آشوب و هرج‌‌ومرج جلوگيري مي‌کرد، استقلال و تماميت ارضي ايران را محفوظ نگاه مي‌داشت، از روي کار آمدن يک رژيم افراطي جلوگيري به عمل مي‌آورد و راه نفوذ و سلطه شوروي را هم در اين منطقه حساس سد مي‌کرد. در مقابل، روابط خاص و همکاري‌هاي نزديک امنيتي و نظامي ما با ايرانيان کاهش مي‌يافت و سياست ايران در منطقه از سياست همکاري با اسرائيل به يک سياست ضد اسرائيلي تغيير جهت مي‌داد. هر چند اين وضع در مقايسه با امتيازاتي که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بوديم، چندان خوشايند نبود؛ با اين حال بر پيروزي يک انقلاب ـ از نظر او ـ خام و ناشناخته که به قيمت از هم پاشيدن نيروهاي مسلح ايران تمام مي‌شد، رجحان داشت...»
درباره نوع نگاه سوليوان به رهبري انقلاب اسلامي بايد گفت: مشخص است که شخصيت کاريزما و تأثيرگذار باني انقلاب اسلامي او را هم متأثر کرده بود. وي در قسمتي از کتاب «مأموريت در ايران» به اين امر به صراحت اشاره دارد:
«...علاوه بر عده‌اي که همراه آيت‌الله از عراق آمده بودند، گروهي از مخالفان شاه که در آمريکا و ديگر نقاط جهان فعاليت مي‌کردند، به دور او جمع شدند و از ايران هم گروه گروه براي ديدار وي رهسپار پاريس شدند. بر عکس تصورات شريف امامي که مي‌گفت آيت‌الله خميني در پاريس به کلي فراموش خواهد شد، آيت‌الله در مرکز توجه مطبوعات و محافل سياسي جهان قرار گرفت و با راديو و تلويزيون‌هاي دنيا تماس روزانه برقرار کرد. چهره عجيب و استثنایي اين مرد روحاني که در زير درختي در حومه پاريس نشسته و با سخنان آتشين خود بر ضد شاه از هزاران کيلومتر دورتر انقلابي را رهبري مي‌کرد، توجه همه جهانيان را به خود جلب کرده بود....»
از نظر او، شبکه وسيع روحانيون مخالف شاه در ايران بيشتر از طریق دو تن از فعال‌ترين آنها، یعنی آيت‌الله بهشتي و آيت‌الله طالقاني با امام در پاريس ارتباط برقرار مي‌کردند. اين دو آيت‌الله که رهبري حرکت مخالفان مذهبي شاه را در داخل ايران در دست داشتند، از جمله باسوادترين و جالب‌ترين رهبران مذهبي ايران بودند و از اوضاع جهان نيز آگاهي داشتند. آيت‌الله بهشتي ساليان متمادي در آلمان زندگي کرده بود و در مدت اقامت خود در اين کشور به مخالفت با کمونيست‌ها برخاسته بود و به همين دلیل مورد سوءظن و مخالفت شديد کمونيست‌ها بود که فعاليت حزب توده را در ايران رهبري مي‌کردند.


پروفسور «رابرت فوریسون» نویسنده کتاب «اتاق‌های گاز در جنگ جهانی دوم؛ واقعیت یا افسانه» در سال 1929 میلادی در فرانسه به دنیا آمد. او که از سال 1974 تا سال 1999 استاد دانشگاه لیون فرانسه بوده، معتقد است افسانه اتاق‌های گاز و نسل‌کشی یهودیان ساخته و پرداخته سازمان‌های یهودی است که به دنبال اهداف و اغراض کاملاً سیاسی و اقتصادی چنین دست به افسانه‌سازی زده‌اند. 
پروفسور فوریسون می‌گوید: «من تا سال 1960 به واقعیت کشتار بزرگ در اتاق‌های گاز اعتقاد داشتم. اما پس از مطالعه کتاب‌های «پل راسینیه» دچار شک و تردید شدم. پس از 14 سال تفکر شخصی و سپس چهار سال تحقیق خستگی‌ناپذیر اطمینان یافتم که با یک دروغ تاریخی مواجه هستم... سال‌ها به دنبال فقط یک بازمانده از بازماندگان جنگ بودم که به چشم خود اتاق‌های گاز را دیده باشد؛ به ویژه به کثرت مدارک ادعایی در این مورد وقعی نمی‌گذاشتم. به حتی یک مدرک، یک مدرک راضی بودم؛ اما همین یک مدرک را نیافتم. در مقابل آنچه یافتم تعداد بی‌شماری مدارک مجعول بود.»
پروفسور فوریسون اولین بار در سال 1978 طی سلسله مقالاتی در نشریه لوموند درباره این موضوع افشاگری کرد. او تاکنون چندین کتاب و ده‌ها مقاله معتبر و مستند در این‌باره تدوین و چاپ کرده است. از وی تاکنون آثار فراوانی به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی چاپ و منتشر شده است. 
کتاب «اتاق‌های گاز در جنگ جهانی دوم؛ واقعیت یا افسانه» نوشته پروفسور فوریسون به این دلیل که مملو از اسناد و مدارک است، اهمیت ویژه‌ای در بین کتاب‌های مکتب تاریخ حقیقی پیدا کرده است. حدود 60 درصد این کتاب را اسناد و مدارک تشکیل می‌دهند. به همین دلیل به کتابی مستند تبدیل شده است.
همچنین به این دلیل که این کتاب در پاسخ به مورّخان و مدافعان هولوکاست نوشته شده است و از طرف مقابل به جای جواب منطقی، علمی و مستند با حملات تبلیغاتی و فیزیکی و پیگرد قضایی به دلیل اتهام تحریف عمدی تاریخ روبه‌رو شده است، نشان‌دهنده قوت استنادات و مدارک مورد استفاده و تحلیل‌های تاریخی صورت‌گرفته از سوی فوریسون است.
دیدگاه‌های فوریسون سبب شده‌اند که وی به صورت مداوم تحت حملات و خشونت فیزیکی قرار داشته باشد. از نوامبر 1978 تا می‌1993، وی ده بار مورد حمله قرار گرفته است. حداقل ۹ فقره از این حملات از سوی یهودیان بوده است و هیچ‌یک از ضاربان وی تاکنون دستگیر و محاکمه نشده‌اند. وحشیانه‌ترین حمله رویدادی بود که در 16 سپتامبر 1989 اتفاق افتاد. طی این حادثه گروهی که خود را «پسران خاطره یهودیان» معرفی می‌کنند وی را به شدت مورد ضرب‌وجرح قرار می‌دهند.
به مدت چند سال متوالی سازمان‌های دولتی و قضایی فعالیت‌هایی هماهنگ برای به سکوت واداشتن فوریسون انجام داده‌اند. وی مجبور شده است بارها به دلیل نوشته‌ها و اظهارات مستقیم و بی‌پرده در دادگاه‌های فرانسه از خود دفاع کند. او مجبور بوده با چندین محکومیت دادگاهی به مبارزه برخیزد.
بارها حساب‌های بانکی وی مسدود شده و مقامات دادگاهی بارها به منزل وی رجوع کرده و او و خانواده‌اش را به ضبط اموال‌شان به علت خسارات‌های مالی ناشی از اظهارات «بدعت‌آمیزش» تهدید کرده‌اند. به دلیل این فشارها زندگی خانوادگی فوریسون دچار سختی‌های زیادی بوده و سلامتی وی نیز به شدت آسیب دیده است.
در دسامبر سال 1980، فوریسون طی گفت‌وگویی با شبکه رادیویی «اروپا 1» فرانسه، نتیجه تحقیقات تاریخی خود را طی شصت کلمه فرانسوی بیان کرد که ترجمه آن چنین می‌شود:
«اتاق‌های گاز ادعایی هیتلری و نسل‌کشی ادعایی یهودیان هر دو دروغی تاریخی هستند که موقعیت را برای یک کلاهبرداری عظیم مالی-سیاسی پدید آوردند. ذ‌ی‌نفعان اصلی این کلاهبرداری دولت اسرائیل و صهیونیسم بین‌المللی است و قربانیان اصلی آن مردم آلمان ـ البته نه رهبران آنها ـ و تمام مردم فلسطین هستند.»
وی بیست‌وسه سال بعد اعلام داشت که این جملات در نظر وی حتی اندکی تغییر نیافته است.
پس از بیان این اظهارات فوریسون به اتهام اشاعه نفرت و نژادپرستی به دادگاه فراخوانده شد. در جولای 1981، وی مجرم شناخته شد و به سه ماه حبس تعلیقی و پرداخت چند هزار فرانک محکوم گردید. همچنین به وی دستور داده شد که 3/6 میلیون فرانک نیز برای هزینه اعلام تلویزیونی و مطبوعاتی حکم صادره پرداخت کند. با این حال، در ژوئن 1982 دادگاه تجدیدنظر حکم اشاعه نفرت نژادی را رد کرده و همچنین وی را از پرداخت 3/6 میلیون فرانک مذکور معاف کرد.
در سوم اکتبر سال 2006، دادگاهی در پاریس، فوریسون را به دلیل «انکار هولوکاست» مجرم شناخت؛ زیرا وی در مصاحبه‌ای که با شبکه «سحر» صداوسیمای ایران داشت، اظهار داشته بود که آلمان‌ها طی جنگ جهانی دوم حتی از یک اتاق اعدام با گاز نیز استفاده نکرده بودند. دادگاه اعلام داشت که این سخنان در نقض قانون «گسو» فرانسه است که در سال 1990 تصویب شده و بر اساس آن نقد یا مخالفت با تعاریف دادگاه‌های نورنبرگ (۱۹۴۶ ـ 1945) درباره جنایت علیه بشریت، جرم محسوب می‌شود. دادگاه پس از اینکه اعلام کرد که فوریسون «وجود جنایت علیه بشریت آن‌گونه که در دادگاه‌های نورنبرگ اعلام شده است» را رد کرده، وی را به پرداخت 7500 یورو و نیز سه ماه حبس تعلیقی محکوم کرد.