پس از بالا گرفتن اختلافات مصدق و شاه در تیرماه 1331، که سبب استعفای مصدق از مقام نخستوزیری شد، فرصتی برای دربار و ایادی انگلیس فراهم آمد تا با حذف مصدق، مسیر برای مهار نهضت ملی نفت فراهم آید.
در آن روزها مصدق مصمم بود اختيار تعيين وزير جنگ را از شاه بگيرد «تا دخالت دربار در آن کم شود و کارها در جهت صلاح کشور پيشرفت کند» واکنش شاه در برابر اين پيشنهاد چنين بود: «پس بگوييد من چمدان خود را ببندم و از اين مملکت بروم.» مصدق در پاسخ فوراًً گفت که در اين صورت استعفا خواهد داد. شاه از دادن مقام وزارت جنگ به نخستوزير امتناع کرد و دکتر مصدق استعفا داد. وي طي نامهاي در ۲۵ تير به شاه نوشت: «در نتيجه تجربياتي که در دولت سابق به دست آمده، پيشرفت کار در اين موقع حساس ايجاب ميکند که پست وزارت جنگ را فدوي شخصاًً عهدهدار شود و اين کار مورد تصويب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آينده را کسي تشکيل دهد که کاملاًً مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلي ممکن نيست مبارزاتي را که ملت ايران شروع کرده است پيروزمندانه خاتمه دهد.»
در آن اوضاع و احوال جانشین مصدق نمیتوانست کسی جز قوام یا سیدضیاء باشد. مطابق اسناد منتشر شده، شاه تا این زمان به برکناری دکتر مصدق و نخستوزیری قوام یا سیدضیاء مایل نبود و میخواست کار نفت به دست مصدق حلوفصل شود. این سیاست حمایت نسبی از مصدق نه از روی علاقه و موافقت با او، بلکه به سبب آگاهی از محبوبیت او در نزد مردم بود، از سوی دیگر شاه به قوام و سیدضیاء اطمینان نداشت.
در جراید داخلی و خارجی به طور همزمان زمزمه روی کار آمدن قوام بر سر زبانها افتاده بود. علاوه بر اینکه برخی از شخصیتهای منتسب به دربار مانند تاجالملوک، اشرف و علیرضا (مادر، خواهر و برادر شاه) و سیدحسن امامی (رئیس مجلس شورا) از او حمایت میکردند، رایزن سفارت انگلستان به نام ساموئل فال معتقد بود که قوام تنها کسی است که میتواند با اوضاع فعلی مقابله کند. سفیر آمریکا هم قوام را بهترین جانشین مصدق میدانست؛ اما شاه با توجه به سوابق قوام در دوران نخستوزیری قبلیاش با صدارت او مخالف بود و او را قابل کنترل نمیدانست. فشار سفارتخانهها در کنار انتقادات مخالفان داخلی مصدق که شاه را به بیتصمیمی و انقیاد در برابر جنجال و هیاهوی جبهه ملی و مرعوب شدن و در افتادن در دام عوامفریبیهای مصدق متهم میکردند از یک سو و تضمین قوام مبنیبر اینکه در انتخاب وزیران با صلاحدید شاه اقدام خواهد کرد از سوی دیگر، شاه را به این تصمیم تشویق کرد.
به این ترتیب، ۲۶ تیر ماه ۱۳۳۱ در جلسه غیرعلنی، اکثریت مجلس به زمامداری احمد قوام ابراز تمایل کرد و شاه روز بعد فرمان نخستوزیری او را صادر کرد. قوام موفقیت خود را در گرو انحلال مجلس میدانست و هوادارانش هم اصرار داشتند پیش از گرفتن فرمان انحلال تن به قبول مسئولیت ندهد، اما ظاهراًً شاه، قوام را راضی کرده بود بدون اصرار در انحلال مجلس دولت خود را تشکیل دهد. طبق یادداشتهای ارسنجانی، عباس اسکندری که در جریان مذاکرات بود به ارسنجانی گفت: «هنوز اعلیحضرت [با انحلال مجلس] موافقت نکردهاند، ولی مآلاً موافقت خواهند کرد.»
بیستوهفتم تیر که خبر نخستوزیری قوام به همه جا رسید، وی اعلامیه شدیداللحنی با عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» صادر کرد که از رادیو پخش شد. وی در اعلامیهاش مخالفان خود را چنین تهدید کرد: «وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند، یا نظم عمومی را به هم بزنند... به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد...»
علاوه بر اینکه صدور این اعلامیه بگومگوهای زیادی را به دنبال داشت و مخالفت بسیاری را برانگیخت، قوام تصمیم به توقیف آیتالله کاشانی گرفت. این تصمیم در حالی بود که هنوز مجلس منحل نشده بود و آیتالله کاشانی در سمت نمایندگی مجلس مصونیت داشت. قرار بود این اقدام ساعت چهار بعدازظهر بیستونهم تیر ماه عملی شود؛ اما ساعتی قبل رادیو لندن خبر توقیف را افشا کرد و بلافاصله از دربار پیغام رسید که از توقیف صرفنظر شود.
بیستوهشتم تیر آیتالله کاشانی اعلامیهای خطاب به افسران ارتش و سربازان انتشار داد و از آنان خواست که به روی برادران خود اسلحه نکشند و بیستونهم تیر طی اعلامیهای خطاب به قوام چنین گفت: «احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید. من صریحاًً میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در راه این جهاد کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعماری ثابت کنند تلاش آنان در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچیک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنان پایمال و نام باعظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلت و سرشکستگی شود.»
رفتهرفته کارخانهها و تجارتخانهها تعطیل کردند و در خیابانهای اصلی شهر و میدان بهارستان تظاهرات به راه افتاد و مردم شعار مرگ بر قوام و زندهباد مصدق سر دادند. در پایان بیستونهم تیر مردم آمادگی زیادی پیدا کرده بودند تا روز بعد در برابر قدرت دربار و قوام به مقابله برخیزند. آیتالله کاشانی هم در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی به صراحت اعلام کرد: «اگر قوام ظرف ۴۸ ساعت نرود اعلام جهاد خواهم کرد و شخصاًً کفن پوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت.»
پس از این موضعگیریها و تعطیل بازار و مغازهها، مردم سرنگونی قوام را خواستار شدند. دولت برای مقابله با مخالفتهای مردمی دستورهای اکیدی به نیروهای شهربانی و ارتش صادر کرد، ولی با وجود سرکوب شدید، نارضایتی مردمی از دولت قوام و حمایت از دکتر مصدق به اوج خود رسید. اعتصابات، تظاهرات خیابانی و درگیریهای مردمی با پلیس و ارتش گسترش یافت و با اعلام تعطیلی روز سیام تیر از سوی گروهها، احزاب، جمعیتهای دینی و سیاسی هوادار دکتر مصدق، درگیری به اوج رسید. در این روز نیروهای انتظامی و نظامی، مردم را به گلوله بستند و عدهای را به شهادت رساندند. سرلشکر وثوق فرمانده ژاندارمری نیز کفنپوشان باختران، همدان و قزوین را در کاروانسرا سنگی به گلوله بست و از حرکت آنان به تهران جلوگیری کرد.
نمایندگان دولت و شاه با عجله به ملاقات آیتالله کاشانی رفتند تا وی را به آرام کردن مردم راضی کنند، اما کاشانی با صراحت درخواست آنان را رد و تأکید کرد که اگر قوام کنار نرود، اعلام جهاد خواهد کرد. شاه که موقعیت را حساس دید، دولت قوام را در غروب روز سی تیر برکنار کرد. در همان روز از ۶۴ نماینده مجلس، ۶۱ نفر به زمامداری دکتر مصدق اظهار تمایل کردند و شاه نیز مجبور به صدور فرمان نخستوزیری مصدق در سیویکم تیر شد. به این صورت جنبش مردمی با حمایت از دکتر مصدق توانست دولت مورد درخواست خود را تعیین کند.
دکتر مصدق به مناسبت تجلیل از شهدای سی تیر، ادارات دولتی را تعطیل عمومی کرد و مجلس قیام سی تیر را «قیام ملی» و شهدای آن روز را «شهدای ملی» نامید.