پس از بالا گرفتن اختلافات مصدق و شاه در تیرماه 1331، که سبب استعفای مصدق از مقام نخست‌وزیری شد، فرصتی برای دربار و ایادی انگلیس فراهم آمد تا با حذف مصدق، مسیر برای مهار نهضت ملی نفت فراهم آید. 
در آن روزها مصدق مصمم بود اختيار تعيين وزير جنگ را از شاه بگيرد «تا دخالت دربار در آن کم شود و کار‌ها در جهت صلاح کشور پيشرفت کند» واکنش شاه در برابر اين پيشنهاد چنين بود: «پس بگوييد من چمدان خود را ببندم و از اين مملکت بروم.» مصدق در پاسخ فوراًً گفت که در اين صورت استعفا خواهد داد. شاه از دادن مقام وزارت جنگ به نخست‌وزير امتناع کرد و دکتر مصدق استعفا داد. وي طي نامه‌اي در ۲۵ تير به شاه نوشت‌: «در نتيجه تجربياتي که در دولت سابق به دست آمده، پيشرفت کار در اين موقع حساس ايجاب مي‌کند که پست وزارت جنگ را فدوي شخصاًً عهده‌دار شود و اين کار مورد تصويب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آينده را کسي تشکيل دهد که کاملاًً مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلي ممکن نيست مبارزاتي را که ملت ايران شروع کرده است پيروزمندانه خاتمه دهد.»
در آن اوضاع و احوال جانشین مصدق نمی‌توانست کسی جز قوام یا سیدضیاء باشد. مطابق اسناد منتشر شده، شاه تا این زمان به برکناری دکتر مصدق و نخست‌وزیری قوام یا سیدضیاء مایل نبود و می‌خواست کار نفت به دست مصدق حل‌وفصل شود. این سیاست حمایت نسبی از مصدق نه از روی علاقه و موافقت با او، بلکه به سبب آگاهی از محبوبیت او در نزد مردم بود، از سوی دیگر شاه به قوام و سیدضیاء اطمینان نداشت.
در جراید داخلی و خارجی به طور همزمان زمزمه روی کار آمدن قوام بر سر زبان‌ها افتاده بود. علاوه بر اینکه برخی از شخصیت‌های منتسب به دربار مانند تاج‌الملوک، اشرف و علیرضا (مادر، خواهر و برادر شاه) و سیدحسن امامی (رئیس مجلس شورا) از او حمایت می‌کردند، رایزن سفارت انگلستان به نام ساموئل فال معتقد بود که قوام تنها کسی است که می‌تواند با اوضاع فعلی مقابله کند. سفیر آمریکا هم قوام را بهترین جانشین مصدق می‌دانست؛ اما شاه با توجه به سوابق قوام در دوران نخست‌وزیری قبلی‌اش با صدارت او مخالف بود و او را قابل کنترل نمی‌دانست. فشار سفارتخانه‌ها در کنار انتقادات مخالفان داخلی مصدق که شاه را به بی‌تصمیمی و انقیاد در برابر جنجال و هیاهوی جبهه ملی و مرعوب شدن و در افتادن در دام عوام‌فریبی‌های مصدق متهم می‌کردند از یک سو و تضمین قوام مبنی‌بر اینکه در انتخاب وزیران با صلاحدید شاه اقدام خواهد کرد از سوی دیگر، شاه را به این تصمیم تشویق کرد.
به این ترتیب، ۲۶ تیر ماه ۱۳۳۱ در جلسه غیرعلنی‌، اکثریت مجلس به زمامداری احمد قوام ابراز تمایل کرد و شاه روز بعد فرمان نخست‌وزیری او را صادر کرد. قوام موفقیت خود را در گرو انحلال مجلس می‌دانست و هوادارانش هم اصرار داشتند پیش از گرفتن فرمان انحلال تن به قبول مسئولیت ندهد، اما ظاهراًً شاه، قوام را راضی کرده بود بدون اصرار در انحلال مجلس دولت خود را تشکیل دهد. طبق یادداشت‌های ارسنجانی، عباس اسکندری که در جریان مذاکرات بود به ارسنجانی گفت: «هنوز اعلی‌حضرت [با انحلال مجلس] موافقت نکرده‌اند، ولی مآلاً موافقت خواهند کرد.»
بیست‌وهفتم تیر که خبر نخست‌وزیری قوام به همه جا رسید، وی اعلامیه شدیداللحنی با عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» صادر کرد که از رادیو پخش شد. وی در اعلامیه‌اش مخالفان خود را چنین تهدید کرد: «وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند، یا نظم عمومی را به هم بزنند...  به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است‌. کشتیبان را سیاستی دگر آمد...»
علاوه بر اینکه صدور این اعلامیه بگومگوهای زیادی را به دنبال داشت و مخالفت بسیاری را برانگیخت، قوام تصمیم به توقیف آیت‌الله کاشانی گرفت. این تصمیم در حالی بود که هنوز مجلس منحل نشده بود و آیت‌الله کاشانی در سمت نمایندگی مجلس مصونیت داشت. قرار بود این اقدام ساعت چهار بعدازظهر بیست‌ونهم تیر ماه عملی شود؛ اما ساعتی قبل رادیو لندن خبر توقیف را افشا کرد و بلافاصله از دربار پیغام رسید که از توقیف صرف‌نظر شود.
بیست‌وهشتم تیر آیت‌الله کاشانی اعلامیه‌ای خطاب به افسران ارتش و سربازان انتشار داد و از آنان خواست که به روی برادران خود اسلحه نکشند و بیست‌ونهم تیر طی اعلامیه‌ای خطاب به قوام چنین گفت‌: «احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده‌اند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته‌جمعی تهدید نماید. من صریحاًً می‌گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در راه این جهاد کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعماری ثابت کنند تلاش آنان در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ‌یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده‌، استقلال آنان پایمال و نام باعظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است‌، مبدل به ذلت و سرشکستگی شود.»
رفته‌رفته کارخانه‌ها و تجارتخانه‌ها تعطیل کردند و در خیابان‌های اصلی شهر و میدان بهارستان تظاهرات به راه افتاد و مردم شعار مرگ بر قوام و زنده‌باد مصدق سر دادند. در پایان بیست‌ونهم تیر مردم آمادگی زیادی پیدا کرده بودند تا روز بعد در برابر قدرت دربار و قوام به مقابله برخیزند. آیت‌الله کاشانی هم در مصاحبه‌ با خبرنگاران داخلی و خارجی به صراحت اعلام کرد: «اگر قوام ظرف ۴۸ ساعت نرود اعلام جهاد خواهم کرد و شخصاًً کفن ‌پوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت‌.»
پس از این موضع‌گیری‌ها و تعطیل بازار و مغازه‌ها، مردم سرنگونی قوام را خواستار شدند. دولت برای مقابله با مخالفت‌های مردمی دستورهای اکیدی به نیروهای شهربانی و ارتش صادر کرد، ولی با وجود سرکوب شدید، نارضایتی مردمی از دولت قوام و حمایت از دکتر مصدق به اوج خود رسید. اعتصابات‌، تظاهرات خیابانی و درگیری‌های مردمی با پلیس و ارتش گسترش یافت و با اعلام تعطیلی روز سی‌ام تیر از سوی گروه‌ها، احزاب‌، جمعیت‌های دینی و سیاسی هوادار دکتر مصدق، درگیری به اوج رسید. در این روز نیروهای انتظامی و نظامی‌، مردم را به گلوله بستند و عده‌ای را به شهادت رساندند. سرلشکر وثوق فرمانده ژاندارمری نیز کفن‌پوشان باختران، همدان و قزوین را در کاروانسرا سنگی به گلوله بست و از حرکت آنان به تهران جلوگیری کرد.
نمایندگان دولت و شاه با عجله به ملاقات آیت‌الله کاشانی رفتند تا وی را به آرام کردن مردم راضی کنند، اما کاشانی با صراحت درخواست آنان را رد و تأکید کرد که اگر قوام کنار نرود، اعلام جهاد خواهد کرد. شاه که موقعیت را حساس دید، دولت قوام را در غروب روز سی تیر برکنار کرد. در‌‌‌‌ همان روز از ۶۴ نماینده مجلس، ۶۱ نفر به زمامداری دکتر مصدق اظهار تمایل کردند و شاه نیز مجبور به صدور فرمان نخست‌وزیری مصدق در سی‌ویکم تیر شد. به این صورت جنبش مردمی با حمایت از دکتر مصدق توانست دولت مورد درخواست خود را تعیین کند.
دکتر مصدق به مناسبت تجلیل از شهدای سی تیر، ادارات دولتی را تعطیل عمومی کرد و مجلس قیام سی تیر را «قیام ملی» و شهدای آن روز را «شهدای ملی» نامید.

در مبحث گذشته این ستون به چگونگی تجاوز رژیم بعث عراق و نطق پرشور و هیجان‌انگیز امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) که از رادیو پخش شد، اشاره کردیم. صدور این پیام در فضای ملتهب عمومی جامعه یک آرامش نسبی برقرار کرد و نهادها و سازمان‌های مرتبط با نیروهای مسلح تکلیف‌شان روشن شد و گروه گروه از مردم و جوانان انقلابی محله‌ها در مساجد و پایگاه‌های بسیج اجتماع کردند. سپاه پاسداران برای آموزش‌های فشرده و کوتاه‌مدت ورود پیدا کرد و کسانی که تجربه کار نظامی داشتند دسته‌دسته با جمعی راهی جبهه‌های غرب و جنوب شدند و هر مجموعه‌ای سعی می‌کرد برای مقابله با متجاوز دست به ابتکار عمل بزند که در آن ایام به عملیات‌های ایذایی و شبیخون دست زدند؛ عملیات‌هایی که بهترین کارآیی را داشت و بسیاری از جوانان در کنار این جمع تجربه می‌اندوختند. در این میان سخنرانی امام خمینی و اعلام مواضع قاطع و صریح ایشان در برابر رژیم بعث عراق موجب تقویت روحیه مقاومت و شهادت شد. در همان روزهای سخت بسیاری از افراد مجرب به جماران و مراکز دیگر در رفت‌وآمد بودند و مرتب گزارش‌ها و خبرها به‌طور رسمی و گاه غیر رسمی پخش می‌شد و در برخی موارد شایعاتی هم وجود داشت. در چنین وضعیتی امام خامنه‌ای که در آن ایام مسئولیت نمایندگی حضرت امام را در شورای عالی دفاع برعهده داشتند به خدمت امام خمینی می‌رسند و دغدغه‌های‌شان را مطرح می‌کنند و به اذن امام مستقیما در مناطق جنگی حضور می‌یابند و از نزدیک وقایع و اوضاع منطقه را مشاهده و بررسی می‌کنند. امام خامنه‌ای ضمن بیان خاطره‌ای، در این باره می‌فرمایند: «اول جنگ وقتی که هفت، هشت، ده روزی گذشت، دیدم که هر چه خبر می‌آید یأس‌آور است... من به امام گفتم خواهش می‌کنم اجازه بدهید من به اهواز یا دزفول بروم، شاید کاری بتوانم بکنم، بلافاصله گفتند که شما بروید. من به قدری خوشحال شدم که گویی بال درآوردم. مرحوم چمران هم در آنجا نشسته بود، گفت: پس به من هم اجازه بدهید تا به جبهه بروم. ایشان گفتند: شما هم بروید...
یک روز عصر با مرحوم چمران راه افتادیم، اوایل شب به اهواز رسیدیم، همان شب اول که رفتیم گروه کوچکی درست شد، قرار شد که اینها بروند آر‌‌پی‌جی و تفنگ بردارند و به داخل صفوف دشمن شبیخون بزنند... ما هر شب همین عملیات را می‌رفتیم. ....هر دفعه هفته‌ای یک‌بار برای نماز جمعه تهران می‌آمدم و از راه که می‌رسیدم، خدمت امام می‌رفتم... یک‌بار که خدمت ایشان رفته بودم، لباس کار سربازی تنم بود، وقتی سوار هواپیما می‌شدم به اینجا بیایم، قبا می‌پوشیدم، عمامه سر می‌گذاشتم و این لباس هم، آن زیر می‌ماند... و همانطوری هم خدمت امام می‌رفتم.»
حضرت امام وقتی این وضعیت را می‌بینند، می‌فرمایند مایه افتخار است و همان چیزی است که باید باشد.


آفريقا قاره‌ای است که هم استعداد انساني در آنجا هست، هم استعداد عجيب طبيعي. اروپايي‌ها به آنجا رفتند و با کشتار و قتل و غارت، از بي‌خبري مردم استفاده کردند و حتّي مجسمه‌هاي خودشان را به عنوان آزادکننده‌ اين کشورها در آنجاها نصب کردند؛ يک نمونه‌اش کشور زيمبابوه بود.
من وقتي به آن‌جا رفتم، ديدم مجسمه‌ای را در وسط جنگلي ـ که از تماشاگاه‌هاي معروف زيمبابوه است ـ نصب کرده‌اند. گفتم اين کيست؟ گفتند مجسمه‌ سردار انگليسي است که اول‌بار زيمبابوه را فتح کرد و به انگليسي‌ها داد! اسم او «رودِز» يا «رودْز» بود، که کشور زيمبابوه سال‌هاي متمادي به نام او «رودزيا» ناميده مي‌شد!
شماها يادتان نيست؛ قبل از انقلاب، زمان جواني ما، اسم کشور زيمبابوه به رودزيا تغيير داده شد. آمدند کشور را گرفتند، روي منابع دست گذاشتند، انسان‌ها را تحقير کردند، برده گرفتند و ده‌ها بلا بر سر مردم آوردند؛ آخر هم اسم خودشان را روي آن کشور گذاشتند؛ يعني اين کشور متعلق به ماست!
رهبر حکيم انقلاب اسلامي، ۱۹/۲/۱۳۸۴

خانم جميله بوپاشا، اسطوره نهضت آزادي‌بخش الجزاير در برابر استعمار ظالمانه فرانسه است که دو سال پيش به ايران سفر کرده بود. وي در دامن خانواده‌اي پرورش یافت كه اعضاي آن در مبارزات رهايي‌بخش الجزاير فعال بودند. جميله با نام مستعار خليدا در حالی به جنبش مقاومت پيوست كه تعداد کمی از زنان در جبهه رهایي‌بخش الجزاير «اف‌ال‌ان» (FLN) فعالیت می‌کردند. وي كه امدادگر بود، در سال 1960 همراه پدر، خواهر و شوهر خواهرش در خانه به اتهام بمب‌گذاري در دانشگاه دستگیر شد؛ اتهامي كه هرگز ثابت نشد. گفتنی است، اين نوع اتهامات از سوی استعمارگران فرانسوي براي انتقام‌جويي از فعالان جنبش ملي مقاومت الجزاير امري رايج بود.
بوپاشا زماني‌كه در زندان «حسين دي» بود، به وسيله آتش سيگار، شوك الكتريكي و... شكنجه شد و وحشيانه مورد آزار قرار گرفت؛ از این رو او و وكلايش ادعاي حيثيت کردند و دادگاه اعاده حيثيت جميله به يكي از جنجالي‌ترين محاكمات فرانسه و الجزاير تبديل شد. يك وكيل تونسي‌الاصل فرانسوي به نام «ژيزل حليمي» مسئوليت دفاع از جميله را به عهده گرفت و توانست او را به زندان فرانسه منتقل کند؛ چون در الجزاير اين خطر وجود داشت كه او را در سلول زندان به قتل برسانند؛ زيرا شكنجه‌گران فرانسوي تلاش مي‌كردند شواهد جنايات‌شان را از بين ببرند تا اعمال‌شان افشا نشود.  
 پس از اين ماجرا، «فرانسوا ساگان» در نشريه هفتگي اكسپرس مقاله‌اي با عنوان «زن جوان و بزرگوار» منتشر و اعلام كرد: او از اينكه فرانسوي است، احساس شرم مي‌كند. نوشته‌هاي سيمون دوبوار و ساگان آغاز يك روند بسيار روشنگرانه بود. كميته‌اي به رياست سيمون دوبوار براي جميله بوپاشا تأسيس شد که اعضاي آن متشكل بودند از:
الزا تريولت نويسنده، همكار و همسرش لويي آراگون، شاعر معروف فرانسه، امه سه زر، ژان پل سارتر فيلسوف معروف فرانسوي و همسر دوبوار، ژنوييه دوگل آنتونيو و ژرمن تيلون، زنان مبارز جنبش مقاومت فرانسه عليه اشغال نازي كه در آن زمان به اردوگاه آلمان نازي در راونزبروك تبعيد شده بودند. ژيزل حليمي وكيل سرشناس همراه با سيمون دوبوار شرح حال مستندي درباره جميله نوشتند كه در سال 1962 با عنوان «جميله بوپاشا» منتشر شد. 
پيكاسو تصويري از اين زن جوان مبارز كشيد و هنرمند شيليايي، روبرتو ماتا تصويري را به نام «دردهاي جميله» به وي تقديم كرد؛ همچنین آهنگساز ايتاليايي، لويجي نونو آهنگي به نام «آهنگ زندگي و عشق» براي جميله نواخت.
پس از قرارداد اويان (Evian) در سال 1962 كه پس از 130 سال به استعمار فرانسه پايان داد و فرانسه مجبور شد جنگ كثيف استعماري در الجزاير را متوقف کند، الجزاير استقلال خود را بازيافت و جميله بوپاشا كه ابتدا به اعدام محكوم شده بود، از زندان آزاد شد. جمله معروف او در زندان فرانسوي‌ها اين بود: «هنگامي كه خلق اراده زندگي مي‌كند، سرنوشت بايد به او بگويد چشم. شب‌هاي تاريك بايد رخت بربندد و زنجيرها بايد از هم بگسلد.» 
سرگذشت اين بانوي مجاهد الجزايري در كتابي به نام خودش و به قلم سيمون دوبوار، نويسنده و روشنفكر صاحب‌نام فرانسوي به رشته تحرير درآمده است. او در اين كتاب نوشته است: داستان حاضر، سرگذشت دختر بيست‌و‌سه ساله‌ الجزايري به نام «جميله بوپاشا» است كه به عنوان مأمور ارتباط جبهه‌ نجات ملي الجزاير، از سوی نظاميان فرانسوي تحت شكنجه‌هاي وحشيانه، از جمله هتك حرمت قرار گرفت. 
 به تصريح نگارنده، «در ماجراي جميله بوپاشا، آنچه خارق‌العاده و استثنايي مي‌نمايد، خود حقايق نيست؛ بلكه پرده‌اي است كه روي آنها كشيده مي‌شود. سماجت و بردباري يك زن وكيل مدافع، غرور و علو روح دختري شكنجه‌ديده و شاكي، استفاده‌ بهينه از فرصت و شهامت حرفه‌اي يك قاضي، دست به دست هم داده‌اند تا پرده‌ سياه شب ظلماني و مه‌‌آلودي را كه هفت سال بر جنايات فرانسه استعمارگر كه تحت عنوان مقابله با اعمال خرابكارانه انداخته شده بود، دريده شود.»
  سيمون دوبوار در سال 1962 در نگاه به جنبش مقاومت الجزاير عليه استعمار فرانسه نوشت، كافي نيست فقط عليه جنايتي كه در حق جميله صورت گرفته، برخيزيم؛ بلكه بايد عليه برخوردهاي به همان سان جنايتكارانه عليه همرزمان او سر به شورش برداريم. او از فرانسويان خواست در برابر جنايت كشورشان ساکت ننشینند و خود را تنها به محكوم كردن اين يا آن روش استعمارگرانه محدود نکنند؛ بلكه توجه داشته باشند كه دولت در پي كسب حمايت و مشروعيت از آنها براي ادامه جنگ استعماري است. او از فرانسويان خواست تا جنگ و حكومتی را كه در برابر ارتش زانو زده است، محکوم کنند.
حضور زنان مبارز در انقلاب الجزاير بسيار مشهود بود. جميله بوپاشا، صحيه، حسيبه‌بن‌بوعلي، بهيه و جميله بوجريد، در تاريخ مبارزات انقلاب الجزاير جايي مخصوص دارند. اين زنان يا در مبارزه نابرابر با رژيم استعمارگر فرانسه، سلاح بر كف جان خود را از دست دادند يا پس از تحمل شكنجه‌هاي فراوان به شهادت رسيدند. نقش زنان الجزايري در روند استعمارزدايي از الجزاير به اندازه‌ای اهميت داشت كه استعمارگران مي‌گفتند: «اگر بر زن‌ها پيروز شويم، باقي چيزها به دنبال آن درست خواهد شد.»

بخش هنرهاي اسلامي موزه لوور در ده تالار آثار مختلفي را از دوران اسلامي کشورهاي مختلف به نمايش گذاشته است. اين بخش براي اولين بار در سال 1993 تأسيس شد و سپس در سال 2003 به دستور رئيس‌جمهور وقت فرانسه به صورت مستقل درآمد و فرانسيس ريشار که رئيس بخش کتب فارسي کتابخانه ملي فرانسه بود، مسئوليت ايجاد اين بخش را بر عهده گرفت. در اين بخش بيش از پنج هزار اثر هنري و باستاني به نمايش گذاشته شده که آثار هنر اسلامي ايران جايگاه مهمي در آن دارند؛ چرا که بيش از نيمي از آثار اين بخش را به خود اختصاص داده است؛ آثاري از جنس چوب و شيشه، سراميک و موزائيک، سفال، قاليچه، تابلوهاي نفيس مينياتور و...
از جمله برجسته‌ترين آثار ايران در موزه لوور تکه‌هايي از پرسپوليس و آثار باستاني است که از کاوش‌هاي باستان‌شناسان در منطقه شوش به دست آمده و آشكار يا پنهان به فرانسه منتقل شده‌اند. سرستون‌هاي تخت جمشيد نيز به صورت کامل و دست‌نخورده در اين بخش به چشم مي‌خورد. تأسف‌آور است كه بگوييم مهم‌ترين بخش‌هاي تخت جمشيد ما در اين موزه قرار دارد. حتي گفته شده برخی سنگ‌ها و سنگ‌نوشته‌هايي كه در اين موزه قرار دارد در سراسر تخت جمشيد ديده نمي‌شود، در حالي‌كه از تخت جمشيد به موزه لوور برده شده‌اند. به جز بخش‌هاي عظيمي از پرسپوليس و سرستون‌هاي زيباي آن، آثار عتيقه و باستاني ديگری نيز چون؛ سه صفحه از شاهنامه، کاسه‌هاي گلي متعلق به دوران مختلف، بز بالدار طلايي و نقاشي‌هاي نفيسي از دوران صفويه و مجسمه‌هاي سنگي، نقش برجسته‌ها و کتيبه‌هاي داريوش بزرگ و... در موزه به چشم مي‌خورد. آثاري که يا به عنوان هديه به پادشاهان خارجي تقديم شده‌اند، يا به نحوي به غارت رفته‌اند. تعدادي از سنگ‌ها و آثار حجيمي كه از تخت جمشيد به موزه لوور آورده شده‌اند فقط با تريلر و جرثقيل‌هاي بزرگ امروزي قابل حمل‌و‌نقل است. حال اين سؤال براي بيننده پيش مي‌آيد که آيا ما در زمان دزديده شدن آثار تاريخي ايران از سوی بيگانگان خواب بوده‌ايم؟ چه كساني در زمان كدام دولت‌ها و چگونه اين آثار را از ايران به فرانسه برده‌اند...؟
در بخش ايراني موزه لوور؛ شمشيرهايي از طلا و نقره متعلق به عصر ديلميان و ساسانيان، ظروف غذاخوري ساسانيان، هزاران قطعه وسايل طلا و نقره و برنز متعلق به آشپزخانه، لوازم كشاورزي، صنعتي، قاليبافي، پول‌هاي رايج، مهرها، ظروف شرابخوري، گردنبند و ديگر كالاهاي عتيقه و زيرخاكي ريز و درشت متعلق به ادوار هخامنشي، ‌اشكاني، ساساني و حتي دوره‌هاي پیش از آن ديده مي‌شود. خيلي از قطعات موجود مربوط به صدها سال پیش از ميلاد مسيح است. كتيبه‌ها، سنگ‌نوشته‌ها، وسايل آرايشي، شمعدان، قلمدان، ظروف ميوه‌خوري، تنور نان‌پزي همراه با مجسمه‌هايي از ملكه‌هاي حكومت‌هاي باستاني ايران، رسم‌الخط‌هاي ميخي و خطوط رايج پیش از آنكه بر سطوح سنگي منقوش است در موزه لوور ديده مي‌شود.
آثاري هم از شهر کاشان در اين موزه موجود است؛ آثار سفالين و فرش و گليم کاشان که حتي در يک مورد گليم کاشان در يک قاب شيشه‌اي در وسط يکي از سالن‌ها به نمايش گذاشته شده است. از فين کاشان هم، آثار باستاني در این موزه وجود دارد. 


ارزش و اهميت ديگر اروندرود براي كشور عراق، نقشي است كه اين آبراه در ايجاد ارتباط عراق با خليج‌فارس و حضور در اين دريا دارد. راهی ارتباطي‌ كه عراق از طريق آن می‌تواند به خليج‌فارس، به‌مثابه حوزه‌اي حياتي در سياست منطقه‌اي‌اش، دسترسي پيدا كند. 
اروندرود مهم‌ترین راه دسترسی عراق به خلیج‌فارس است. عراق در این ناحیه 40 کیلومتر ساحل در خلیج‌فارس دارد که این مساحت نیز، آنچنان قابل استفاده بهینه نیست. صدور نفت و حمل و نقل کالا از طریق اروندرود برای عراق نیز امری حیاتی است. از آنجا که استفاده از خطوط لوله در خشکی و از طرق خاک کشورهای دیگر با هزینه‌های سنگین روبه‌رو بوده و است. استفاده از این آبراه دریایی برای صادرات نفت که مطمئن‌تر و کم‌هزینه‌تر می‌باشد، از ارزش بالایی برخوردار است.
نقش اروندرود در طول جنگ جهانی اول و دوم برای قوای متفقان بر هیچ کس پوشیده نیست. ورود عثمانی به جنگ جهانی اول موجب شد تا نیروهای متفقان مناطق نفتی متعلق به عثمانی واقع در اروندرود مانند بندر فاو و بصره را به سرعت به اشغال خود درآورند. در جنگ جهانی دوم نیز از اروندرود به شوروی تجهیزات نظامی ارسال می‌شد. 
به واقع، انگلیسی‌ها تا دهه 1950 جایگاه راهبردي برای پايگاه نظامي بصره تعریف کرده بودند. انگيسي‌ها با ساخت يك پايگاه نظاميِ دريايي قدرتمند در بصره، اين شهر را به مركزي براي حضور و تسلط بر خليج‌فارس تبديل كردند. تسلط بر اروندرود مي‌توانست موقعيت قبلي بصره را احيا كند تا از اين طريق، امكان حضور عراقي‌ها در خليج‌فارس بيش از پيش فراهم شود. بنابراين حكومت عراق مي‌كوشيد آبراه اروندرود، به‌مثابه بهترين راه دسترسي به خليج‌فارس، را در تسلط خود گرفته و مانع از حضور مؤثر ايران در آن شود.
در مجموع، اروندرود موضوعي تك بُعدي نيست. در پس نيم قرن كشاكش بين ايران و عراق سرانجام در مارس 1975، براساس بند اول اعلاميه الجزاير، دولت عراق حاكميت دو كشور بر اروندرود را براساس خط القعر (تالوگ) پذيرفت. در واقع، دولت عراق با پذيرفتن حاكميت ايران، در مورد هر چهار موضوع مورد اشاره عقب‌نشيني كرد. 
به تعبير ديگر، پذيرش خط تالوگ در اروندرود از سوی عراقي‌ها، تنها پذيرش يك موضوع رايج درباره رودهايي كه مرز مشترك دو كشور همسايه هستند، نبود؛ بلكه به معناي دست برداشتن عراقي‌ها از يك سري ادعاها و جاه‌طلبي‌هاي خارجي و از جمله دوري گزيدن از اعمال سياست‌هاي پان‌عربيسم در زمینه بخش‌هايي از سرزمين ايران بود؛ ولي اين موضوع مدت زيادي به طول نينجاميد و تنها چند سال بعد، بار ديگر عراقي‌ها با طرح ادعاهايي نظير آنچه تا پیش از سال 1975 همواره در پي طرح و اثبات آن بودند، جنگ عليه ايران را آغاز كردند.

«احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنج‌دیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده‌اند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته‌جمعی تهدید نماید.
اگر قوام ظرف ۸۴ ساعت نرود، اعلام جهاد خواهم کرد و شخصاً کفن پوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت‌.»