قرائت استکباری از اعتدال
از جمله سوء تعبیرها و سوء استفاده هایی که در عالم سیاست از عنوان «اعتدال» می شود، سوء استفاده ای است که به وسیله غربیان، به ویژه دولت مردان آمریکایی، با ارائه قرائت و تعریفی خاص از میانه روی و اعتدال برای غیرغربیان، به انجام می رسد.
امروزه تقریباً بر هیچ کس پوشیده نیست که غربی ها یدِ طولایی در بهره گیری ابزاری و سوء استفاده از عناوین، کلمات و شعارهای زیبا و حتی مقدسی؛ مانند :
نگاهبانی از حقوق بشر؛
برچیدن همه انواع و اشکال برده داری؛
محو کامل نژادپرستی و تبعیض نژادی؛
دفاع از حقوق زنان؛
پاسداشت آزادی های مدنی و آزادی بیان؛
تکثرگرایی سیاسی، تحمل و تسامح در برابر مخالف؛
حمایت از جریان آزاد اطلاعات و جلوگیری از سانسور؛
برپایی، بسط و گسترش مردم سالاری و کمک به تبدیل حکومت های استبدادی به نظام های دموکراتیک؛
برقراری صلح و امنیت جهانی؛
کمک به رشد و توسعه همه جانبه کشورهای فقیر، به ویژه در قاره سیاه؛
مبارزه با قاچاق انسان، اسلحه و مواد مخدر؛
منع تولید و تکثیر سلاح های کشتار جمعی، شیمیایی، میکروبی، اتمی و...؛
مبارزه با جرائم سازمان یافته و تروریسم دولتی و غیردولتی؛
محاکمه و مجازات جنایت کاران جنگی.
و ده ها عنوان پرزرق و برق این چنینی دارند، که اشاره به گوشه ای از تزویرها، فریب کاری ها و استفاده های ابزاری، ریاکارانه، تبعیض آمیز، استعماری و استثماری آنان و نیز سوء استفاده هایی که در چند قرن اخیر، به ویژه در دوره معاصر، از این عناوین و شعارها کرده اند، حتی از زبان و به قلم نویسندگان و اندیشمندانی که خودشان نیز از اهالی مغرب زمین به شمار می روند، به مثنوی هفتاد من کاغذ، بدل می گردد.
آنها - با چنان شیوه و پیشینه ای که مورد اشاره قرار گرفت - وقتی به سراغ مقوله اعتدال و افراط در عرصه بین الملل نیز می آیند، با چنان نگاه و قرائت تامل برانگیز، منحصر به فرد و متکبرانه ای به آن نظر می افکنند، که داشتن چنان برداشت، قرائت و نگاهی، تنها از استثمارگران و مستکبران خودبزرگ بین و زیاده خواهی؛ همچون خودشان، انتظار می رود.
توضیح آنکه، آنان ملاک معتدل بودن یا افراطی بودنِ اشخاص، گروه ها و کشورها را در نسبتی می دانند که آنها با غربیان و قدرت های جهانی برقرار می کنند. بدین معنی که اگر کسی بی چون و چرا در مقابل سلطه و هژمونی(1) غرب، سر تعظیم فرودآورد و بله قربان گوی همیشگی غرب باشد، فردی کاملاً معتدل، متعادل(2) و طبعاً بسیار معقول و منطقی است و اگر کسی این جرات را به خود بدهد که اندکی با زیاده خواهی و سلطه جویی غرب مخالفت نماید، فردی نامعقول و متعصب(3)، افراطی(4) و تندرو(5) و در صورت تاکید بر دیانت، به اصطلاح مشهور آنها، بنیادگرا(6) می باشد که هیچ منطقی را به جز منطق زور نمی شناسد.
وی به احتمال زیاد یکی از اعضاء، یا دستِ کم یکی از حامیان گروه های تروریستی است که وجودش برای جهان و جهانیان مضر می باشد و باید با حمله ای پیش دستانه، او و دوستانش را مورد تعقیب قرار داد، تا سال ها کشور محل استقرارش را اشغال نمود، منابع ثروت آنجا را به یغما برد و مهم تر آنکه مردم بی گناه و غیرنظامی آن منطقه؛ اعم از کودکان، زنان و سالخوردگان را نیز در راستای زایمانی دردناک! برای تولد «لیبرال دموکراسی» با سلاح های فوق مدرن و غیرمتعارف، قتل عام کرد. و تازه به هیچ کس هم نباید اجازه داد که حتی اندکی نسبت به اینکه همه این اقدامات از سر خیرخواهی، با نیت بشر دوستانه و تنها به جهت دفاع از حقوق بشر و اهدای آزادی و مردم سالاری به ملت ها صورت می گیرد، تردید نماید.
این ها خلاصه و نمونه ای گویا از معیار استکبار جهانی و غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا در تشخیص جریان های معتدل و تندرو و همچنین چگونگی برخورد با دسته دوم؛ یعنی افراطی ها و تندروهاست و همین معیار و روش برخورد که از افراطی ترین و بی شرمانه ترین جلوه های قلدری در تاریخ بشر است، در طی سالیان متمادی به روشنی هر چه تمام تر و در جلوی چشم جهانیان و در منطقه ژئو استراتژیک خاورمیانه به اجرا گذاشته شده است تا همگان بیش از پیش با قرائت آمریکایی از برقراری «اعتدال»(7) و مبارزه با افراط و تندروی آشنا شوند.
در واقع ما در اینجا با بروز یک مفهوم ظالمانه جدید در عالم سیاست و البته متناسب با نظم و نظام نوینی که آمریکاییان به خیال خام خویش برای جهان طراحی کرده اند(8) مواجه هستیم که می توان از آن با عنوان «اعتدال آمریکایی» یاد کرد. تعبیری که می تواند به سرعت، اصطلاح «اسلام آمریکایی» را تداعی کند و به ذهن انسان متبادر سازد.
از اسلام آمریکایی تا اعتدال آمریکایی
همان گونه که می دانید، یکی از تعبیرهایی که پس از انقلاب اسلامی، وارد فرهنگِ سیاسی جمهوری اسلامی ایران و شاید حتی وارد فرهنگ لغات سیاسی جهان شد، تعبیر «اسلام آمریکایی» بود.
این اصطلاح بیانگر قرائتی از اسلام است که مطابق دیدگاه های لیبرالیستی یا متناسب با امیال و اهداف امپریالیستی و استکباری تنظیم شده باشد. در حقیقت، اسلام آمریکایی، اسلام کاپیتالیستی و سرمایه سالاری است که محرومان و پابرهنگان در آن محلی از اِعراب ندارند و در آن به عوض مبارزه با پدیده فقر با فقرا بی مهری می کنند.
این اسلام، اسلام اشرافیت خواهی، رفاه زدگی، تجمل گرایی و شکم پرستی است؛ اسلام مرفهین بی درد(9)؛ اسلامی که مسلمانانش می توانند چهره مسکین و یتیم و اسیر را از همان پشت در، از طریق آیفون تصویری ببینند و در را برایشان باز نکنند تا آنها هیچ گاه فرصت مطرح کردنِ نیازهایشان را نیابند؛ اسلامی که اسراف کاران و تبذیرگران را برادران شیاطین نمی داند؛ اسلامی که در آن با مال به دست آمده از راه دزدی و رشوه خواری و گران فروشی و احتکار و رانت خواری و... هم می توان حج - اعم از حجه الاسلام و یا حج مستحبی - به جای آورد.
اسلام آمریکایی، اسلامی است که تنها در درون مسجد و بر روی سجاده معنا دارد، نه در عرصه زندگی اجتماعی بشر؛ اسلام جدایی دین از سیاست؛ اسلام التقاط؛ اسلامی که در آن بین «شعار» و «عمل» هیچ نسبت و رابطه ای برقرار نیست، مگر بی ربطی و دوگانگی؛ اسلامی که اخبار رسانه هایش به مصداق آیه شریفه قرآن: «إن جائکم فاسق بنبإ فتبینوا...»(10) تنها پس از تبین قابل پذیرش هستند؛ اسلامی که ایمانِ به آن جنبه تاریخی دارد و قرآنش از سطح الهامات شاعرانه فراتر نمی رود؛ اسلامی که می توان خود را باورمند به آن نامید و در عین حال علیه خدا راهپیمایی به راه انداخت؛ اسلامی که در آن، فقط سخن از انتظار بشر از دین است، نه تکالیف انسان در برابر خدا.
در چنین اسلامی، هیچ تنافی و تنافری میان «صلات» و «فحشا و منکر» وجود ندارد؛ اسلامی که متدینان به آن می توانند سازمانی با عنوان «همجنس بازان مسلمان»(11) تاسیس نمایند. اسلامی که پیروانش می توانند هر صبح و شام صدایشان را به گفتن ذکر «الله اکبر» بلند کنند، اما در همان حال، هر قدرتی، به ویژه ابرقدرت های نظامی و اقتصادی در عرصه بین الملل را از خدا بزرگ تر و تواناتر بدانند و آنقدر که نسبت به قدرت های مادی پرهیزگار باشند، در برابر پروردگار عالم، تقوا نداشته باشند.
اسلامی که در آن یا بزرگداشت یاد و خاطره قیام و نهضت حسینی از اساس مورد انکار و تمسخر قرار می گیرد و یا از آن طرف، نوعی از عزاداری تبلیغ و مورد جانبداری و حمایت قرار می گیرد که هیچ ثمری ندارد، جز وهن مذهب و شادی دل یزید!؛ این اسلام، اسلام کاریکاتوری و اسلام افراط و تفریط است؛ اسلام دل به خواهی؛ اسلام هوا و هوس؛اسلام «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»(12).
اسلامی فاقد عدالت محوری و ظلم ستیزی؛ اسلامی که اجازه می دهد بی هیچ دغدغه، هم شریک دزدباشی و هم رفیق قافله؛ اسلامی که میان خدا و خرما جمع می کند؛ اسلامی که در آن همزمان هم می توان عزادار حسین(ع) بود و هم همدست یزید؛ اسلامی که مسلمانانش می توانند با آغوش باز از رئیس جمهور جنگ طلب، جنایت کار و اسلام ستیز ایالات متحده استقبال کنند، به سخنانش با تمام وجود، گوش بسپارند، با او جام شراب بنوشند، در عید فطر، با خوشحالی، از او پیام تبریک دریافت نمایند و پس از آن هم با وجدانی آسوده و قلبی آرام! نماز عید را به پا داشته، عمره مستحبی به جای آورند.
اسلامی که در آن، امر به معروف و نهی از منکر اگر انجام شود فقط نسبت به امور و موارد جزئی، سطحی و کم اهمیت انجام می شود و تازه در همان موارد هم حتی با رعایت تمامی حدود و شرایط اش باز دخالت در حریم خصوصی افراد است و در نتیجه امری زشت و ناپسند تلقی می گردد؛ اسلامی که با جهاد رابطه ای ندارد؛ اسلامی که همان طور که لیبرال ها معتقدند، در آن به جای حق و باطل، نفع و ضرر شخصی، اصالت یافته باشد؛ و... .
و سرانجام آنکه، اسلام آمریکایی، اسلامی است که نه تنها هم غربی ها با آن دشمنی و عداوتی ندارند، بلکه حاضرند هزینه تبلیغ و ترویج آن را نیز با جان و دل بپردازند، هم فرنگی مسلکان و متجدد مآبان، بخش های زیادی از آن را به شدت می پسندند و با آب و تاب مورد تعریف و تمجید قرار می دهند و هم متحجران، عملاً با بسیاری از قسمت های آن، مشکل جدی، قابل توجه و آزاردهنده ای! ندارند.
مفهوم و اصطلاح «اسلام آمریکایی» بدان جهت مطرح و مورد تبیین و تاکید قرار گرفت که هشدار و بیدارباشی باشد تا هر پیام و ندایی که به نام اسلام و قرآن برخاست را نمی توان به عنوان اسلام اصیل و راستین و یا به اصطلاح، به عنوان «اسلام ناب محمدی» تلقی به قبول نمود، بلکه نخست باید با بررسی های ژرفکاوانه از تطابق آن پیام با حقیقت اسلام و اسلام حقیقی، اطمینان حاصل کرد، سپس بدان ندا لبیک گفته، پاسخ مثبت داد.
برهمین قیاس و با دغدغه ای نظیر آن می توان اعتدال را نیز به «اعتدال اسلامی» و «اعتدال آمریکایی» - و البته اعتدال های دیگر - تقسیم نمود.
اعتدال آمریکایی؛ یعنی تسلیم محض و فرمانبردار بی چون و چرا بودن در مقابل منویات و خواسته های کاخ سفید و یا به بیان روشن تر و صریح تر و البته زننده تر و گزنده تر باید گفت: آمریکایی ها کسی را معتدل و میانه رو و در نتیجه معقول، منطقی و انعطاف پذیر! می خوانند که در مقابلشان کاملاً «رام» باشد تا افسار او را به هر سویی که کشیدند بدون ذره ای مقاومت به همان سو برود!