تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۱  ، 
کد خبر : ۲۴۵۹۱۴

ملاحظاتی درباره‌ی طبقه متوسط مدرن ایران

(مقاله – ماهنامه فرهنگ عمومی – دی‌ماه ۱۳۹۰ – شماره ۶ – صفحه ۲۰ تا ۳۴﴾

در عالم مدرن، اجتماعات اعم از غربی یا غرب‌زده هر یک به نحوی گرفتار تقسیم‌بندی‌هایِ طبقاتی در مفهوم مدرن آن گردیده‌اند. در ادوار تاریخی ماقبل مدرن، فاصله و حتی جنگ میانِ فقرا و ثروتمندان و رتبه‌بندی‌ها و تفاوت در میزان ثروت و دارایی و درجه‌بندیِ گروه‌های اجتماعی و شکاف میان آنها و دسته‌بندی‌های فوقانی و تحتانی و نظایر اینها وجود داشت، اما "طبقه اقتصادی ـ اجتماعی" در معنایِ مدرن آن وجود نداشت.
زیرا در ادوار ماقبل مدرن در غرب و نیز با تفاوت‌هایی در شرق، اساساً انسان به عنوان "حیوان اقتصادی" تعریف نمی‌شد و سودجویی نامشروعِ نامحدودِ دم‌افزون بر صورت نوعی بشر حاکم نبود. در عصر مدرن و در جهان غربی و غرب‌زه‌ی مدرن، صورت نوعی بشر در تحقق عینی خود چه به صورتِ فردی (به عنوانِ اتمِ نفسانیِ قائم به خود) و در عین حال چه به صورت جمعی (به عنوان یک طبقه اقتصادی ـ اجتماعی و در مواردی نیز به عنوان یک نژاد) اساساً با محرک‌های سودجویانه‌ی نامحدودِ نامشروطِ دَم‌افزون است که حرکت می‌کند و همین امر موجب می‌شود که از منظر حیات اجتماعی، ‌مفهوم طبقه و کشاکش‌ها و رقابت‌های طبقاتی در اجتماعات مدرن از اهمیت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار گردد.
البته راه برون‌رفت از این وضع، قرار گرفتن در ساحتِ امّت و خروج فردی و جمعی از عالم مدرن است که البته اقتضائات و لوازم خود را دارد و پیش از این به آن اشاره‌ای شد و دیگر تکرار نمی‌کنیم.
واقعیت این است که از زمانِ آغاز سیطره‌ی غرب‌زدگی مدرن بر ایران تا دوره‌ی انقلاب و همچنین در دهه‌های پس از انقلاب و در مسیر سلوکِ دشوار جمعی برای برون‌رفت از منجلاب غرب‌زدگی مدرن و به این علت که در عرصه‌ی حیات اجتماعی ـ اقتصادی، استیلایِ صد و پنجاه ساله‌ی غرب‌زدگی مدرن متأسفانه تأثیرات تعیین‌کننده‌ی ساختاری خود را نهاده است، ما با مسئله طبقات اقتصادی ـ اجتماعی در مفهوم مدرن آن و اقتضائات و مشکلات و آفات ناشی از حضور آنها روبرو گردیده‌ایم و ناگریز از دست و پنجه نرم کردن با آن هستیم و تا زمان خروج کامل و نهایی از منجلاب غرب‌زدگی مدرن و اقتضائات و مصائب آن نیز خواه ناخواه با این مسئله درگیر خواهیم بود و بر این اساس حضور و ظهورات این امر در روند و نحوه‌ی حرکت و مبارزه‌ی ما با غرب‌زدگی مدرن تأثیرگذار می‌باشد و باید که مورد توجه و محاسبه قرار گیرد.
سیطره‌ی فرماسیون غرب‌زدگی مدرن بر ایران از دوره‌ی مشروطه به بعد [هرچند که نفوذ و تأثیرگذاری استعمار غرب مدرن و کارگزاران سیاسی ـ فرهنگی آن بر وجوه مختلف حیات مردم ما از صد سال قبل از مشروطه آغاز شده بود و به طور مستمر افزایش می‌یافت] تدریجاً سیمای اقتصادی ـ اجتماعی کشور ما را در مسیر غایات مدرنیستی دگرگون نمود و این امر به ویژه در دوره‌ی سلطنت پهلوی به صورت منسجم و برنامه‌ریزی شده دنبال گردید.
به گونه‌ای که تدریجاً از اواسط سلطنت استبدادی رضاشاه [به عنوان دست‌نشانده‌ی انگلیس] آرایش طبقاتی به سبک اجتماعات مدرن [منتها از نوع اجتماعات غرب‌زده‌ی مدرنِ پیرامونیِ درجه سه آن] در ایران شکل گرفت و غلبه یافت. در دوره‌ی سلطنت محمدرضا شاه نیز اربابان انگلیسی ـ آمریکایی او این روند را با سرعت بیشتری گسترش داده و تعمیق بخشیده و فراگیر کردند.
بر این اساس از دل سیطره‌ی استعمارِ سرمایه‌داریِ غرب مدرن و فرماسیون غرب‌زدگی مدرنِ درجه سه‌ی وابسته به آنها بر ایران و در چارچوب برنامه‌ای که استکبار جهانی برای مدرنیزاسیون ایران [و به تبع آن نابودیِ هویت دینی و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی و ارکان و اجزاء اقتصاد و مناسبات اجتماعی سنّتی ایران] تدارک دیده بود، سیستم اقتصادی ـ اجتماعیِ مدرنیستیِ سراپا وابسته‌ای ظهور کرد که با خود نوعی آرایش طبقاتی مدرنیستی نیز به همراه آورده و بر ایران حاکم ساخته بود و اکنون که سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشته است، چون هنوز کلیتِ این سیستمِ اقتصادی ـ اجتماعی مضمحل نگردیده است فلذا ارکان و اجزاء و مواریث آن [از جمله آرایش طبقاتی خاص آن] با تغییرات و دگرگونی‌هایی هنوز در عرصه‌های مختلف کشور ما حضور دارد و عرض اندام می‌کند و در پروسه‌ی سلوکِ بزرگ گذار تاریخی کشور ما از غرب‌زدگی مدرن به سمتِ چشم‌انداز اسلامی، در مقاطع و مراحل و موارد مختلف در مسیر دفاع از اغراض مدرنیستی و مقابله با آرمان‌ها و اهداف انقلاب نقش‌آفرینی‌های بعضاً تأثیرگذار انجام می‌دهد.
فرماسیون غرب‌زدگی مدرن پس از استیلا بر ایران و به منظور پیشبرد اغراض و تحکیم پایه‌های قدرت خود و نیز انهدام ساختار اقتصادی ـ اجتماعیِ سنّتی کشور ما به بسط دامنه‌ی نفوذ طبقه‌ی سرمایه‌دار مدرنیست ـ سکولاریست ایران پرداخت و به‌ویژه پس از انقلاب سفید کذایی آن را به طبقه‌ی اصلی حاکم بر اقتصادِ ایران در چارچوبِ مدلِ سرمایه‌داریِ مدرنِ پیرامونیِ وابسته‌ی به استکبار بدل ساخت. طبقه سرمایه‌دار مدرنیست ـ سکولاریست ایران محور اصلیِ مناسبات اقتصادیِ غارتگرانه‌ای بود که استعمار غرب مدرن در پی استیلایِ فرماسیون غرب‌زدگی مدرن بر کشور ما حاکم کرده بود.
در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به‌ویژه از مقطع غلبه سخن (گفتمان) «توسعه» [مطابق الگوهای توسعه مدرنیستی] و پس از آن «توسعه سیاسی» کذایی موسوم به «اصلاحات»، طبقه سرمایه‌دارِ مدرنیست ـ سکولاریست که بازسازی شده بود به صورت فعالی کوشید تا به مقابله با انقلاب اسلامی و نظام ولایت فقیه بپردازد و به‌ویژه در مقطع فتنه‌ی سبز نقش بسیار مهمی در حمایت از کودتاگرانِ فتنه‌گر بازی کرد. اما در آرایش طبقاتِ اقتصادی ـ اجتماعی‌ای که استعمار غرب و مدرن و فرماسیون غرب‌زدگی مدرن بر ایران حاکم کرده بود [و مواریث آن هنوز گریبانگیر ما است] طبقه دیگری نیز وجود دارد که بخشی از آن به ویژه در کودتای رنگی فتنه‌ی سبز نقش فعاّال و مخرّبی بازی کرد و با در غلتیدن در دامِ تبلیغات و شعارهایِ نئولیبرالیِ استعمارِ سرمایه‌داری غرب عملاً به عنوانِ پیاده نظام سیاست‌های استکباری عمل نمود.
این طبقه در قولِ مشهورِ علوم اجتماعی، «طبقه متوسط مدرن» نامیده می‌شود. در این گفتار می‌خواهیم به صورت بسیار مختصر و فشرده در خصوص «طبقه متوسط مدرن ایران» اشاراتی داشته باشیم، زیرا معتقدیم داشتن شناختی هر چند اجمالی و مختصر از این طبقه می‌تواند ما را در پروسه‌ی جنگ نرم و مقابله با توطئه‌ها و تاکتیک‌های ِ نظام جهانی سلطه‌ی استکبار اومانیستی از جهاتی یاری کند.
طبقه متوسط مدرن ایران در شرایط کنونی در ائتلاف با سرمایه‌داریِ سکولاریست ایران، اصلی‌ترین حامی و مبلّغ و حامل ایدئولوژی نئولیبرالیسم و بزرگ‌ترین قربانی و طعمه‌ی فریب‌خورده‌ی تبلیغات استعمار سرمایه‌داریِ جهانی است و نظام سلطه استکباری به این طبقه به عنوان یک طعمه چرب و شیرین و یک پیاده نظام بی‌جیره و مواجب در پیشبرد مدل کودتای رنگی خود در ایران می‌نگرد. اما پیش از بحث درباره‌ی طبقه متوسط مدرن ایران، خوب است به اختصار در خصوص طبقه متوسط مدرن در اجتماع غرب مدرن سخن بگوییم.
مفهوم طبقه متوسط مدرن
به نظر می‌رسد اصطلاح «طبقه متوسط مدرن» برای اولین بار در آثار «امیل‌لدرر» جامعه‌شناس آلمانی مطرح شده است. لدرر در سال ۱۹۱۲ در مقاله‌ای به بررسی مقوله‌ی «کارمندان حقوق بگیر» [به عبارتی دیگر بوروکرات‌ها] و تفاوت‌های آنها با کارگران صنعتی از منظر جامعه‌شناختی پرداخت. چهارده سال بعد لدرر با همکاری جامعه‌شناس دیگری به نام «جاکوب‌مارشاک» به انتشار پژوهش دیگری در این خصوص پرداخت و این پژوهش در سال ۱۹۳۷ با عنوان «طبقه متوسط مدرن» به زبان انگلیسی ترجمه و نشر یافت و تدریجاً زمینه رواج این اصطلاح در قلمرو علوم سیاسی و جامعه شناسی و اقتصاد را فراهم ساخت.
البته لدرر در بررسی خود عمدتاً به طیف کارمندان حقوق بگیر و بوروکرات‌ها توجه کرده و کوشیده بود تا تفاوت‌های مفهومی این طبقه نوظهور با مفهوم طبقه کارگر صنعتی [آن گونه که در مباحث قشر بندی اجتماعی در جامعه‌شناسی مطرح می‌گردد] را مدنظر قرار دهد.
نزدیک به دو دهه‌ی بعد انتشار کتاب معروف «یقه سفیدها» توسط «سی.رایت‌میلز» مباحث مربوط به طبقه متوسط مدرن را بیش از پیش در کانون توجهات آن دسته از جامعه‌شناسان مدرنیست که به مقوله‌ی قشربندی اجتماعی در اجتماعات مدرن علاقمند بودند،‌ قرار داد و از آن پس مبحث طبقه متوسط مدرن به عنوان یک سر فصل مستقل در ذیل مباحث مربوط به قشربندی و طبقات اجتماعی مورد توجهات جامعه‌شناسان و اقتصاددانان مدرنیست بسیاری قرار گرفت.
وقتی از اصطلاح طبقه متوسط مدرن سخن گفته می‌شود، به طور مشخص چه چیزی مد نظر است؟ آنچه که در مباحث علوم سیاسی و جامعه شناسی و علم اقتصاد و نیز برخی رشته‌های دیگر علوم انسانی مدرن تحت عنوان طبقه متوسط مدرن عنوان می‌گردد، ناظر بر ظهور مجموعه گسترده‌ای از گروه‌های اجتماعی است که در یک بیان فشرده می‌توان آنها را «تکنوکرات ـ بوروکرات»ها نامید و طیف گسترده‌ای شامل پزشکان، مهندسین، وکلا، مدیران رده‌های میانی و پایین اداری در بخش‌های خصوصی و دولتی، تکنسین‌ها، پرستاران، معلمان دبیرستان‌ها و نیز معلمان دارایِ تحصیلات دانشگاهیِ دبستان‌ها، استادان دانشگاه، روزنامه‌نگاران، کارمندانِ صاحب تحصیلات دانشگاهی مدرن، و نظایر اینها را در بر می‌گیرد. مجموعه‌ی این گروه‌های اجتماعی گسترده و رنگارنگ به جهت دارا بودن برخی وجوه مشترک [که إن‌شاءالله در ادامه بدان خواهیم پرداخت] در اجتماعات مدرن حالت و کیفیت یک طبقه اقتصادی ـ اجتماعی را به خود گرفته و در معادلات مربوط به حیات و ممات اجتماعات مدرن نقش آفرینی کرده و می‌کنند.
پیش از آن که به بحث درباره‌ی این طبقه و خصایص اصلی آن و نقش آن در ظهور اجتماعی ـ سیاسیِ عالم مدرن بپردازیم باید نکته‌ی بسیار مهمی را تذکر دهیم آن نکته‌ی مهم این است که بحث از مقوله‌ی طبقه اقتصادی ـ اجتماعی در عالم مدرن و به طور مشخص مقوله‌ی طبقه متوسط مدرن آن گونه که ما مطرح می‌کنیم به هیچ عنوان به معنایِ تأیید تحلیل غلط طبقاتیِ مارکسیستی نمی‌باشد.
حقیت این است که بر خلافِ نظر مارکس، در جوامع و اجتماعاتِ ماقبل مدرن [چه در غرب و چه در شرق] طبقه اقتصادی ـ اجتماعی در مفهومی که مارکس مطرح می‌کرده وجود نداشته است و تا قبل از دوره‌ی غرب مدرن و حاکم شدنِ صورت نوعیِ حیوان اقتصادی بر بشر مدرن، اقتصاد در نسبت با دیگر امور و در یک مجموعه ساختاری از اصالت و اولویت برخوردار نبوده است. همان‌گونه که پیش از این نیز گفته بودیم، در عالم غرب مدرن و با سقوط انسان به تحتانی‌ترین مرتبه‌ی حیوانیت، صورتِ نوعی حیوان اقتصادی بر بشر مدرنیست حاکم می‌گردد و انگیزه‌ها و محرک‌هایِ سودجویانه‌ی نامحدودِ نامشروطِ دم‌افزون بر رفتار و عمل وی سیطره می‌یابد و در ساختار اجتماعات مدرن [که تدریجاً از قرون چهارده و پانزده میلادی به بعد ظاهر شده و در قرون هیجده و نوزده میلادی قوام می‌یابند و امروزه در چنبره‌ی بحرانِ وجودی اسیر و گرفتارند] اقتصاد از اهمیت و اولویت و تقدّم فوق‌العاده‌ای برخوردار می‌گردد.
با ظهور عالم غرب مدرن و در پی آن ظهور و بسط اجتماع مدرن است که طبقات اقتصادی ـ اجتماعی در مفهومِ مدرن آن ظهور می‌کنند و نگرشِ مارکسیستی‌ای که مفهوم مدرن طبقه را به تمام تاریخ بشر تسرّی می‌داد و می‌کوشید همه‌ی تاریخ را بر اساس آن و نیز بر پایه‌ی اصالت اقتصاد تبیین و تحلیل نماید کاملاً غلط می‌باشد، علاوه بر این که مارکس در تعریف معیارها و موازین مفهوم طبقه در اجتماعات مدرن نیز با نادیده گرفتن امر مهمی چون نسبت طبقه با صورتِ مثالی انسان مدرن و منحصر کردنِ تعریف مفهوم طبقه در نسبت آن با ابزار تولید دچار خطای بزرگ دیگری گردیده است.
واقعیت این است که به دلیل تبدیل شدن بشر مدرن به حیوان اقتصادی و تنزل بشر غربی مدرن در سیر بسط عالم غرب به تحتانی‌ترین مراتب حیوانیت، عنصر اقتصاد و در واقع سودجویی نامشروط نامحدود و دم‌افزون اقتصادی و تبلور عمده‌ی آن در هیأت طبقات اقتصادی ـ اجتماعی در اجتماعات مدرن [اعم از غربی یا غرب‌زده] به یک امر انکارناپذیر تبدیل گردیده است و هر نوع بررسی و تحلیل در خصوص اجتماعات مدرن ناگزیر از پرداختن به این مقوله است.
به عبارتی، ‌در اجتماع مدرن، طبقات در حکم انحاء و صور اصلی ظهور و بروز حیوان اقتصادی [به عنوان صوررت نوعی حاکم بر بشر مدرن] می‌باشند. در ایران نیز در پی دو قرن نفوذ گسترده و استیلای فرماسیون غرب‌زدگی مدرن، نوعی اجتماع مدرن با ساختارها و مؤلفه‌های خاص خود شکل گرفت که انقلاب اسلامی پس از سه دهه کوشش در مسیر عبور از غرب‌زدگی مدرن هنوز با بسیاری از وجوه و ارکان و مظاهر آن [از جمله‌ی مقوله‌ی طبقات اقتصادی ـ اجتماعی در مفهوم مدرن آن] درگیر و دست به گریبان است.
در همین زمینه وقتی از طبقه متوسط مدرن ایران صحبت می‌کنیم و در یک دسته‌بندی کلی و فراگیر، مهندسان و پزشکان و استادان دانشگاه و کارمندان و معلمان و حقوقدانان و... را به عنوان اجزاء تشکیل‌دهنده‌ی این طبقه نام می‌بریم و برای آن طبقه برخی خصوصیات ذاتی نظیر سکولاریسم،‌ تمایل به لیبرالیسم و... نام می‌بریم، این سخن به معنای آن نیست که هر شخص استاد دانشگاه یا معلم یا کارمند یا حقوقدان یا... لزوماً دارای این خصوصیات می‌باشد.
در واقع در موارد بسیار زیادی ما حقوقدانان و استادان دانشگاه و پزشکان و مهندسان و... مسلمان و اهل ولایت داریم که اگرچه در این مشاغل مشغولند اما به علت داشتن تعلقات دینی و پیروی از ولایت الهی، در ساحت طبقه متوسط مدرن [با آن خصوصیات ذاتی‌ای که دارد] قرار نمی‌گیرند و به جای آن در ساحت امّت قرار می‌گیرند.
در واقع وقتی از مهندس و پزشک و حقوقدان و در کل تکنوکرات ـ بوروکرات‌ها به عنوان طبقه متوسط مدرن ایران نام می‌بریم این تعلق طبقاتی مشروط به آن است که اشخاص دارای این مشاغل، تعلق دینی ولائی‌شان در اولویت قرار نداشته باشد فلذا آنان اولاً بالذّات به سمت تعلق طبقاتی‌شان بروند و اگر نه اگر تعلق دینی ولایی‌شان برایشان اصالت و اولویت داشته باشد علیرغم مشاغلی که دارند، در ساحت امت اسلام قرار می‌گیرند و نه در ساحت طبقه متوسط مدرن ایران و رفتار اجتماعی و فرهنگی و سیاسی‌ای که نشان می‌دهند منطبق با تعلقشان به ساحت امت می‌باشد و نه منطبق با رفتار نوعی طبقه متوسط مدرن ایران. اساساً در این گونه بررسی‌ها آنچه که از سرف داشتن یک شغل یا موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی مهم‌تر است،‌ تعلق وجودی شخص است و البته این امر درخصوص اشخاص کاملاً درست است اما یک طبقه به ما هو طبقه جز با نفی و نابودی خود نمی‌تواند به ساحت امت بپیوندد.
اما برگردیم به بحث درباره‌ی طبقه متوسط مدرن در اجتماع غرب مدرن و نحوه‌ی ظهور و مؤلفه‌های وجودی آن.
خصایص اصلی طبقه متوسط مدرن در عالم غرب مدرن و به تبع آن اجتماع مدرن را می‌توان این گونه فهرست کرد:
طبقه متوسط مدرن در غرب مدرن، فرزند موج اول انقلاب صنعتی [موجی که از حدود ۱۷۵۰میلادی تا ۱۸۵۰ میلادی طول کشید] و محصول بسط و گسترش تکنوکراسی و بوروکراسی مدرن و مدل زندگی شهرنشینی مدرن است.
طبقه متوسط مدرن به طور مشخص دست‌پرورده‌ی نظام آموزش دانشگاهی سکولاریستی مدرن و حامل مشهورات مدرنیستی جهان‌بینی عصر ظلمانی به اصطلاح روشنگری است و از همین منظر است که با روشنفکری مدرنیست به عنوان یک کاست caste فرهنگی ـ سیاسی در پیوند تنگاتنگ و بسیار نزدیک قرار می‌گیرد به نحوی که در بسیاری موارد نحوی تداخل و هم پوشانی میان آنها پدیدار می‌شود و از نیمه‌ی دوم قرن بیستم به بعد تدریجاً روشنفکری مدرن در طیف تکنوکرات ـ بوروکرات‌ها مستحیل می‌گردد و این پروسه به ویژه انحلال روشنفکران در تکنوکراسی و تکنوکرات‌ها همچنان ادامه دارد و گسترش یافته است.
طبقه متوسط مدرن در غرب مدرن تدریجاً از اواسط قرن نوزدهم به صورت یک گروه اجتماعی گسترده و فعال ظاهر گردید و با افزوده شدن بر اقشار و لایه‌های درونی آن از اوایل قرن بیستم در هیأت یک «طبقه برای خود» شروع به تأثیرگذاری و نقش آفرینی کرد و بسط و گسترش دامنه‌ی حضور و نفوذ آن تا امروز نیز تداوم یافته است.
اگرچه تا پیش از اواسط قرن نوزدهم، پزشکان مدرنیست و حقوقدانان سکولاریست و معلمان و اساتید نظام آموزشی مدرن و کارمندان دفتری و اداری و ژورنالیست‌ها و... حضور و فعالیت داشته‌اند اما از دهه‌های میانی قرن نوزدهم و به ویژه از اوایل قرن بیستم و در پی گسترش فوق‌العاده‌ی حضور و نقش سازمان «بوروکراسی» و «تکنوکراسی» و افزوده شدن بسیار زیاد بر وزن کمّی و نقش کیفی کارمندان اداری و دیگر اقشار بوروکرات ـ تکنوکرات است که طبقه متوسط مدرن به صورت یک طبقه اقتصادی ـ اجتماعی ظاهر شده و به عرض اندام می‌پردازد.
پیدایی و حیات و بسط حضور و نفوذ طبقه متوسط مدرن در عالم غرب مدرن در پیوند تنگاتنگی با بسط نفوذ تکنولوژی اومانیستی مدرن و نظام تکنوکراسی و بوروکراسی مدرن و نظام آموزش دانشگاهی و ماقبل دانشگاهی سکولاریستی مدرن (به ویژه اوّلی) و نیز بسط و گسترش سبک زندگی مصرفی انسان میانمایه‌ی شهری در اجتماعات مدرن قرار دارد.
اعضای طبقه متوسط مدرن نوعاً دارای تحصیلات دانشگاهی مدرن سکولار بوده و به لحاظ جهان بینی اعتقاد عجیبی به مشهورات مدرنیستی و کلیّت علم مدرن و علوم انسانی سکولار دارند.
طبقه متوسط مدرن در اجتماعات امروز غرب مدرن و غرب‌زده‌ی مدرن به سرعت در حال گسترش کمّی و افزایش نقش و میزان تأثیرگذاری کیفی می‌باشد.
بخش زیادی از اعضاء این طبقه [و البته نه همه‌ی آنها] شاغل در انواع سازمان‌های بوروکراتیک مدرن از قبیل ادارات و دانشگاه‌ها و پژوهشکده‌ها و بیمارستان‌ها و شرکت‌ها و کارخانجات و مراکز خدماتی و... خصوصی و دولتی هستند و درآمد خود را به صورت «حقوق» هفتگی یا ماهانه دریافت می‌کنند.
طبقه متوسط مدرن در جهان‌بینی و زیست‌محیط فرهنگی و فکری خود ذاتاً سکولاریست است. اگر چه نمی‌توان طبقه متوسط مدرن را نوعاً آته‌ئیسن دانست اما بی‌تردید این طبقه بنا به ماهیت خود عمدتاً صبغه‌ی غیر دینی دارد و آن دسته از اقشار و گروه‌ها و لایه‌های آن که از خود برخی تمایلات دینی نشان می‌دهند نیز پیرو انواع و اقسام تفسیرها و تأویل‌ها و تحریف‌های مدرنیستی از دین و یا صور مختلف دئیسم و یا معنویت‌های سکولاریستی مدرن هستند. علی‌ای‌حال روح حاکم را جهان‌بینی این طبقه سکولاریستی است.
طبقه متوسط مدرن نوعاً تمایلات پررنگ لیبرالی دارد و به عنوان زائده‌ای بوروکراسی ـ تکنوکراسی مدرن ذاتاً مدافع نظام سرمایه‌داری اومانیستی ـ سکولاریستی است.
در اجتماع مدرن و از میان طبقات موجود در آن، طبقه متوسط مدرن و طبقه سرمایه‌دار مدرن بیشترین نزدیکی را با «صورت مثالی انسان بورژوا» [به عنوان «ایدال تیپ» حیوان اقتصادی مدرن] و جهان‌بینی عصر ظلمانی به اصطلاح روشنگری و فراتر از آن کلیّت مشهورات مدرنیستی دارند.
کاست حاکمان پنهان جهانی و سردمداران رژیم‌های سرمایه‌داری به طبقه متوسط مدرن به عنوان پایگاه اصلی حمایتی رژیم‌های مدرن و عامل به تعبیر آن‌ها «حفظ ثبات» در اجتماعات مدرن در مقابل خطر انفجار خشم انقلابی تهی‌دستان و مستضعفان این اجتماعات نگاه می‌کنند.
طبقه متوسط مدرن در صورت نوعی خود و ذاتاً وظیفه‌ی چرخاندن نظام بوروکراسی ـ تکنوکراسی مدرن و تحکیم پایه‌های سلطه‌ی غرب مدرن صنعتی و سامان دادن به پیچ و مهره‌های دستگاه عریض و طویل بوروکراسی و تکنوکراسی در این عالم و ایفای نقش پیاده نظام حامی رژیم‌های سرمایه‌داری و لنگر آرامش‌بخش برای «حفظ ثبات» اجتماعات ظالم و استثمارگر مدرن [به ویژه به نفع رژیم‌های لیبرال و نئولیبرال] را برعهده دارد.
قشرهای مختلف طبقه متوسط مدرن علیرغم تفاوت‌های پررنگ در نحوه‌ی درآمد و شغل [مثلاً درآمد از طریق طبابت یا حق‌الوکاله و نظایر آن از یک سو و درآمد از طریق دریافت حقوق ثابت ماهانه کارمندی و یا طرق دیگر از دیگر سو] در مجموع از موقعیت‌های مالی تقریباً یکسانی برخوردارند. البته در درون طبقه متوسط مدرن و اقشار مختلف آن (پزشکان، مهندسان، استادان دانشگاه...) لایه‌های مختلف سه گانه تحتانی، میانی، فوقانی وجود دارد و میزان درآمد در اقشار مختلف را باید با توجه به لایه‌بندی‌ها لحاظ کرد و در نظر گرفت.
طبقه متوسط مدرن به لحاظ ماهوی و در وجود تاریخی خود در پیوند ذاتی با بوروکراسی و تکنوکراسی و علم مدرن و علوم انسانی و مشهورات مدرنیستی و پسامدرنیستی [از نوع نئولیبرالی و سوسیال دموکراتیک آن] قرار داشته و از آن‌ها جدایی ناپذیر است.
کاست روشنفکری مدرن را می‌توان راهبران فکری طبقه متوسط مدرن دانست و طبقه متوسط مدرن پایگاه اجتماعی هواداری و پیروی از مشهورات روشنفکری اومانیست و اصلی‌ترین مخاطب آثار و مروّج آراء آن‌ها است. با مستحیل شدن تدریجی روشنفکری در تکنوکراسی و بوروکراسی (در غرب مدرن و جهان غرب‌زده‌ی مدرن) پیوندها و نزدیکی کاست روشنفکری و طبقه متوسط مدرن بیشتر و بیشتر گردیده و به نحوی تداخل رسیده است.
طبقه متوسط مدرن در موقعیت وجودی خود ارتباط مستقیمی با ابزار تولید ندارد بلکه اساس پیوند اقشار و گروه‌ها و لایه‌های درونی آن با هم و در شاکله وجودی این طبقه، بر موقعیت مشابه در سازمان تولید اجتماعی مدرن و نظام تقسیم کار و همچنین نسبت مشابه با «صورت مثالی انسان بورژوا» و نیز جهان‌بینی تماماً مدرنیستی اقشار و گروه‌های مختلف این طبقه و تعلق همه آن‌ها به دوگانه‌ی بوروکراسی ـ تکنوکراسی قرار دارد. به همین دلیل است که تحلیل‌گران مارکسیست که مبنای درک و تحلیل خود از طبقات اجتماعی در عالم مدرن را بر پایه‌ی نسبت با ابزار تولید و مالکیت آن قرار داده‌اند، در شناخت و درک و تحلیل طبقه متوسط مدرن گرفتار سردرگمی و تشتّت و گیجی و اختلاف نظر و مشکلات تئوریک جدّی گردیده‌اند و نوعاً از درک و فهم ماهیت این طبقه عاجز گردیده‌اند.
طبقه متوسط مدرن در ایران
در پیش گفتیم که پس از استیلای فرماسیون غرب‌زدگی مدرن بر ایران، ‌کوشش به منظور تغییر ساختار اقتصادی ـ اجتماعی سنتی ایران به نفع ایجاد نحوی اجتماع غرب‌زده‌ی مدرن پیرامونی ـ وابسته صورت می‌گیرد. اجتماع غرب‌زده‌ی مدرن درجه سه‌ای که نظام جهانی سلطه‌ی اومانیستی بر کشور ما حاکم نموده بود با خود آرایش طبقاتی‌ای منطبق با اقتضائات مدرنیسم پدید آورد، امروز نیز ما تا حدود زیادی با برخی وجوه این آرایش طبقاتی و اقتضائات آن دست به گریبان هستیم.
طبقه متوسط مدرن در ایران به صورت یک طبقه و فراتر از مفهوم یک یا چند گروه اجماعی تقریباً از اواسط دوران استبداد رضا شاهی پدیدار می‌گردد هرچند که می‌توان گفت هسته‌های اولیه‌ی وجودی آن از چند دهه قبل تا حدودی شکل گرفته بود. بدینسان می‌توان دولت مدرنیست رضاشاهی و بوروکراسی‌ای که پدید آورد را پدر طبقه متوسط مدرن ایران نامید.
در دوران پهلوی دوم طبقه متوسط مدرن ایران به لحاظ کمّی گسترش یافت و بر نقش و میزان تأثیرگذاری‌اش در پروسه‌های اجتماعی و سیاسی افزوده شد. در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه به علت گسترش نظام آموزش دانشگاهی در کشور و نیز بازسازی نوعی سرمایه‌داری مدرن در دوران «توسعه» و به اصطلاح «اصلاحات» بر وزن کمّی این طبقه باز هم افزوده شد و تدریجاً این خطر به وجود آمده است که سخن و فرهنگ این طبقه به سخن هژمونیک بدل گردد.
آنچه که در کودتای رنگی فتنه‌ی سبز رخ داد نشان داد که لایه مرفه (فوقانی) این طبقه استعداد زیادی جهت اسارت در دام تبلیغات دولت‌های امپریالیستی و تبدیل شدن به آلت فعل فتنه گردان تئولیبرالیست و اربابان آمریکایی ـ انگلیسی‌شان دارد.
به طور بسیار فشرده و فهرست‌وار می‌توان مختصات اصلی طبقه متوسط ایران را این گونه برشمرد:
طبقه متوسط مدرن ایران محصول پروژه‌ی مدرنیزاسیون تحمیلی در کشور ما است. این پروژه‌ی مدرنیزاسیون که توسط استعمار انگلیس طراحی شده بود بعدها توسط استعمار آمریکا و شرکای او دنبال شد و بسط یافت. پروژه‌ی مدرنیزاسیون مطلوب استعمار از اواسط دوران قاجاریه توسط روشنفکران مدرنیست فراماسونری چون: میرزاحسین‌خان سپهسالار کلید خورد اما در آن مقطع به سرانجامی نرسید.
پس از ماجرای مشروطه و غلبه جریان فراماسونری لژبیداری بر کشور مجدداً کوشش‌هایی برای اجرای پروژه‌ی مدرنیزاسیون آغاز گردید، اما به طور مشخص و منسجم روند مدرنیزاسیون ایران در جهت اغراض نظام سلطه‌ی استکباری با روی کار آمدن سلطنت پهلوی آغاز شد و با سرعت و گستردگی بسیار بسط و تدام یافت. طبقه متوسط مدرن ایران به عنوان یک طبقه اقتصادی ـ اجتماعی محصول همین دوره است، هرچند که برخی عناصر وجودی آن از مدتی قبل شکل گرفته بود.
در ظهور و بسط طبقه متوسط مدرن ایران،‌ عواملی چون تأسیس و سپس گسترش بوروکراسی و نظام آموزش دانشگاهی سکولار مدرن [که هر دو این‌ها اساساً محصول دوره‌ی رضاشاهی و محمدرضا هستند] و گسترش نفوذ ادبیات رسانه‌ای و مشهورات مدرنیستی [که اگرچه پیشینه‌ی ظهور آن به اندک زمانی قبل از مشروطه برمی‌گردد، اما نهادینه شدن بسط و گسترش بسیار زیاد آن در دوران پهلوی رخ داده است] و نیز شکل‌گیری یک اقتصاد نفتی در ایران [که این نیز در دوره‌ی سلطنت پهلوی نهادینه شد و گسترش یافت] نقش بسیار مهم و تعیین کننده داشته‌اند.
طبقه متوسط مدرن در ایران به لحاظ اقتصادی، زائده و طفیلی بسط مدرنیزاسیون و اقتصاد سرمایه‌داری پیرامونی ـ وابسته ایران می‌باشد و به لحاظ فراهنگی بزرگ‌ترین طبقه اجتماعی حامل و مبلّغ مشهورات مدرنیستی و بینش تکنوکراتیک نشأت گرفته از علوم انسانی و علم مدرن در کشور است.
برخی اعضا و اقشار و صنوف موجود در طبقه متوسط مدرن ایران را می‌توان این‌گونه دسته‌بندی کرد: کارمندان رده‌های میانی و پایین بخش خصوصی و دولتی، اغلب پزشکان مرفه و میانه‌حال، تکنسین‌ها و متخصصان بهداشتی و امور پزشکی، معلمان و دبیران، تکنسین‌های بخش‌های صنعتی، اغلب دندانپزشکان، مهندسان مرفه و یا دارای درآمدهای متوسط، حقوقدانان و وکلا، استادان دانشگاه، مدیران رده‌های میانی و پایین شرکت‌ها و ادارت خصوصی و یا دولتی... در تمامی موارد سابق‌الذکر آن گروه از افراد را که به جهت برخورداری از رانت‌ها و یا علل دیگر صاحب درآمدهای ناشی از مستغلات و کارخانه و تجارتخانه و... می‌گردند و از سطح مالی طبقه متوسط خارج می‌گردند را باید مستثنا کرده و در زمره‌ی طبقه متوسط مدرن محسوب ننمود.
طبقه متوسط مدرن ایران نوعاً صبغه‌ی سکولاریستی و غیر دینی دارد. البته بروز و ظهور این ویژگی در لایه مرفه و بخشی از لایه متوسط آن بیشتر است و در لایه کم درآمد تحتانی کمتر ظاهر می‌شود.
طبقه متوسط مدرن ایران به علت این که اساساً محصول و دست‌پرورده‌ی پروژه‌ی مدرنیزاسیون و برخی مظاهر و ارکان آن نظیر بوروکراسی و تکنوکراسی است،‌ نوعاً نحوی دلبستگی ذاتی به فرماسیون غرب‌زدگی مدرن دارد و در زمره‌ی مدافعین آن قرار دارد [البته باید توجه داشت که این ویژگی، صورت نوعی دارد و در تحقق عینی و خارجی در موارد زیادی به ویژه در لایه‌های تحتانی و بعضاً میانی این طبقه، به علت نقش آفرینی عوامل دیگری که مجال بررسی آنها فعلاً وجود ندارد، این خصیصه تا حدودی تعدیل می‌گردد و در اندک مواردی
اعضاء طبقه متوسط مدرن ایران نوعاً دارای تحصیلات دانشگاهی مدرن بوده و به لحاظ جهان‌بینی، دلبستگی عمیق و مبنایی‌ای به مشهورات علوم انسانی سکولار و آراء نشأت گرفته از جهان‌بینی ظلمانی عصر روشنگری دارند و این امر در مواردی موجب بروز نحوی حالت مجذوبیت و مرعوبیت نسبت به مظاهر غرب مدرن در آنان می‌گردد.
روند گسترش کمّی طبقه متوسط مدرن در ایران در سال‌های موسوم به سازندگی و اصلاحات از شدّت زیادی برخوردار بوده و همین امر بر نقش و اهمیت کیفی این طبقه در معادلات اجتماعی ـ سیاسی افزوده است.
چنان که در پیش نیز گفتیم طبقه متوسط مدرن ایران [به ویژه در لایه مرفه فوقانی آن] در جهان‌بینی و زیست‌محیط فرهنگی خود ذاتاً سکولاریست است. اگرچه نمی‌توان طبقه متوسط مدرن ایران را نوعاً آته‌ئیست دانست، اما به هر حال ماهیت مدرنیست این طبقه نحوی دلبستگی ذاتی به عالم مدرن و خصوصیات آن ایجاد کرده است که در مواردی موجب ناتوانی برخی اقشار و صنوف و گروه‌های اجتماعی این طبقه در فهم و درک معانی عمیق دینی و فقهی می‌گردد.
آن دسته از اقشار و صنوف و گروه‌ها و لایه‌های این طبقه که تمایلات دینی آشکاری نشان می‌دهند نیز غالباً مشتری انواع و اقسام تفسیرهای مدرنیستی و ممسوخ از دین [از آراء عبدالکریم سروش و پوزیتیویسم طیف مهندس بازرگان و نهضت آزادی و معنویت سکولار مصطفی ملکیان گرفته تا صور مختلف دئیسم و عرفان‌های مجعول سکولار و...] می‌شوند. البته واضح است که این امر به عنوان یک وجه غالب مطرح میشود و استثنائات بسیاری نیز می‌تواند داشته باشد.
استعمارگران طراح و هدایت‌کننده‌ی پروژه‌ی مدرنیزاسیون وابسته‌ی تحمیلی در ایران، به طبقه متوسط مدرن ایران به عنوان نیروی اجتماعی گرداننده‌ی چرخ بوروکراسی ـ تکنوکراسی فرماسیون غرب‌زدگی مدرن و نیز پایگاه اجتماعی ـ سیاسی حامی رژیم مدرنیست حاکم (پهلوی) می‌نگریستند و در سال‌های پس از پیروزی انقلاب به ویژه در دو دهه‌ی اخیر و در کوران تهاجم فرهنگی و جنگ نرم علیه نظام اسلامی به این طبقه (به ویژه لایه فوقانی و بخشی از لایه متوسط آن) به عنوان پیاده نظام غافل فریب خورده در مسیر پیشبرد اغراض خود می‌نگرند.
البته در زمان ظهور انقلاب اسلامی، بدنه‌ی اصلی طبقه متوسط مدرن ایران برخلاف میل و غرض استعمارگران با جریان عمومی انقلاب همراه شد و تاکتیسین‌ها و استراتژیست‌های وابسته به نظام جهانی سلطه استکباری را ناکام گذاشت. إن‌شاءالله که این بار و در متن یک جنگ نرم تمام عیار نیز وجه غالب طبقه متوسط مدرن ایران از این آزمون بزرگ تاریخی سربلند بیرون بیاید.
کاست روشنفکری مدرنیست ایران را می‌توان یکی از راهبران اصلی و مهم فکری طبقه متوسط مدرن ایران دانست.
همان گونه که اعضاء این طبقه اصلی‌ترین مخاطب و مبلّغ آثار و آراء روشنفکران مدرنیست ایرانی است. به یک اعتبار و تا حدود زیادی تداوم حیات ادبیات مدرنیست ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وام‌دار توجهی است که طیفی از اعضاء این طبقه به آن نشان داده و می‌دهند.
طبقه متوسط مدرن ایران [به ویژه لایه فوقانی و بخشی از لایه‌ی میانی آن] پرشمارترین پایگاه اجتماعی فرماسیون غرب‌زدگی مدرن در وضع کنونی کشور است. این خصیصه و نیز برخی عوامل دیگری نحوی پیوند و نزدیکی میان طبقه متوسط مدرن ایران و طبقه سرمایه‌دار سکولاریست ایران در قلمرو برخی رفتارهای سیاسی و اجتماعی پدید می‌آورد که البته در تمامی موارد طبقه متوسط مدرن ایران نقش پیاده نظام هزینه‌کننده در مسیر اغراض طبقه سرمایه‌دار را بازی می‌کند.
طبقه متوسط مدرن ایران [عمدتاً لایه فوقانی و بخشی از لایه میانی] اصلی‌ترین قربانی شعارها و تبلیغات نئولیبرالی است. در مجموع لایه‌های سابق‌الذکر این طبقه اسیر توهمات نئولیبرالی گردیده و به حاملان و مدافعان بی جیره و مواجب آن تبدیل شده‌اند. همچنین لایه‌های سابق‌الذکر این طبقه مخاطب اصلی انواع ایدئولوژی‌ها و تفاسیر التقاطی به اصطلاح اسلامی و در باطن مدرنیستی هستند.
طبقه متوسط مدرن ایران نوعاً طبقه‌ای است که مدل زندگی لوکس مصرفی را به عنوان ایده‌آل خود دنبال کرده به تبلیغ آن نیز می‌پردازد. لایه مرفه این طبقه و بخش‌هایی از لایه متوسط آن در زندگی خود در شهرهای بزرگ تا حدودی به این ایدآل جامه عمل پوشانده‌اند و این امر متأسفانه موجب ترویج فرهنگ تجمل‌گرایی در سطوحی از حیات اجتماعی می‌گردد.
طبقه متوسط ایران، طعمه و شکار مناسبی برای تبلیغات عوام‌فریبانه دولت‌های امپریالیستی است و این امر به ویژه در لایه‌های مرفه و متوسط این طبقه در مواردی عینیت یافته است. اینان در کنار سرمایه‌داری سکولاریست ایران اصلی‌ترین حاملان و مروّجان آشکار و پنهان نئولیبرالیسم وابسته ایرانی هستند. به طور جدّی باید کوشید تا طبقه متوسط مدرن ایران را هوشیار و بیدار کرده و از این غفلت و توهم زیان‌آور تاریخی نجات داد.
طبقه متوسط مدرن ایران را می‌توان یکی از قربانیان اصلی جنگ نرم دشمن مستکبر علیه انقلاب و نظام اسلامی دانست. با کمال تأسف طبقه متوسط مدرن ایران نوعاً و لایه‌های مرفه و متوسط آن به طور خاص قابلیت ویژه‌ای برای درافتادن در دام توهم‌افکنی‌ها و تبلیغات طراحان نئولیبرالیست جنگ نرم دارند و بعضاً ممکن است به مبلّغان و مروّجان و بسترسازان نادانسته تهاجم فرهنگی دشمن بدل گردند.
طبقه متوسط مدرن ایران در کلیت خود ظرفیت لازم برای در پیش گرفتن حرکت‌ها و رویکردهای رادیکال را ندارد.
گسترش کمّی و نیز افزایش حضور و نقش آفرینی کیفی طبقه متوسط مدرن ایران [با توجه به خصوصیات ذاتی این طبقه که برشمردیم] می‌تواند برای آینده‌ی نظام ولایی و هویت اسلامی کشور ایران نگران‌کننده و حتی خطرآفرین باشد که باید برای آن تدابیری اندیشید.
علوم انسانی مدرن و مشهورات مدرنیستی‌ای که ردپای حضور آنها را در بسیاری از کتب درسی دانشگاهی و نیز کلیت نظام آموزش دانشگاهی (و حتی در مواردی در برخی متون درسی دبیرستانی) شاهد هستیم نقش بسیار مهمی در شکل‌دهی به طبقه متوسط مدرن ایران به عنوان یک طبقه برای خود دارند و فراتر از آن این خطر وجود دارد که تدریجاً سخن (گفتمان) این طبقه را به سخن مسلط و هژمونیک در اجتماع بدل نمایند. برای این معضل مهم باید چاره‌اندیشی جدی کرد. باید در نظر داشت که اگر (خدای ناکرده) فرهنگ طبقه متوسط مدرن ایران به فرهنگ مسلط در کشور بدل شود بی‌گمان در پی خود موجبات سیطره‌ی ایدئولوژی نئولیبرالیسم و تسط سیاسی سرمایه‌داری را فراهم خواهد ساخت.
طبقه متوسط مدرن ایران [به ویژه در لایه‌های فوقانی و میانی آن] با اعماق اجتماع ما و فرهنگ آنان بسیار غریبه و ناآشنا است و به نظر می‌رسد که بیشتر ایدآل‌های ذهنی و سبک زندگی life styie خود را در الگوهای مدرنیستی غربی جستجو می‌کند.
اگرچه طبقه متوسط ایران در کلیت خود یک طبقه واحد است اما در برخی موارد تفاوت‌های آشکاری در رفتار سیاسی و بعضاً اجتماعی لایه فوقانی و تا حدودی میانی این طبقه با لایه‌ی تحتانی آن دیده می‌شود که در تحلیل‌ها و محاسبات سیاسی باید مورد محاسبه قرار گیرد.
در کودتای رنگی فتنه سبز بخش فوقانی طبقه متوسط مدرن ایران (غالباً) به عنوان پیاده‌نظام غافل و جاهل و فریب خورده‌ی کودتاگران از جهاتی نقش آفرینی کرد، اما بخش زیادی از لایه میانی و اکثریت لایه تحتانی این طبقه در این فتنه به نفع دشمن فعال نشدند.
در برخی موضوعات دیگر مثل شبهه‌آفرینی‌ها در خصوص رابطه با آمریکا، ترویج رفتارهای هنجارشکن غیر دینی، ‌مسئله حجاب، الگوهای مربوط به مناسبات خانوادگی و اجتماعی، نوع جهت‌گیری در انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری و برخی موضوعات دیگر تفاوت آشکار رفتاری میان لایه فوقانی طبقه متوسط مدرن ایران با اکثریت اعضاء لایه تحتانی و بخشی از لایه میانی وجود دارد که این تفاوت در سیاستگزاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های فرهنگی و سیاسی باد مورد دقت و توجه قرار گیرد.
در تعامل با طبقه متوسط مدرن ایران و به منظور خنثی‌سازی حرکت‌های مغرضانه و سوءاستفاده‌گرانه‌ی نظام سلطه‌ی استکباری در پیش گرفتن تدابیر ذیل می‌تواند مفید باشد:
۱ـ با تکیه بر یک برنامه‌ریزی دقیق استراتژیک جلوی رشد بی‌رویه و کنترل‌نشده‌ی این طبقه [به ویژه لایه فوقانی آن] را گرفت.
۲ـ باید در نظام آموزش عالی و دانشگاهی در قلمرو علوم انسانی تحول جدّی ایجاد کرد [در خصوص چند و چون و مختصات و امکانات این تحول باید در مجالی دیگر جداگانه سخن گفت] به نحوی که زمنیه را برای شکل‌گیری نحوی خودآگاهی دینی در ساحت امّت به جای ترویج مشهورات مدرنیستی فراهم نمود و یا حداقل از میزان تخریب ناشی از تدریس و ترویج جهان‌بینی علوم انسانی کاست.
این امر می‌تواند پروسه شکل‌گیری نحوی آگاهی طبقاتی سکولاریستی را خدشه‌دار کرده و در مواردی زمینه را برای عبور شخص از ساحت طبقه به ساحت امّت مهیا سازد. صرف ترویج رویکردهای انتقادی برخاسته از نگرش اسلامی درباره‌ی علوم انسانی مدرن، از شدّت و گستره و عمق تأثیرگذاری مخرّب جهان‌بینی علوم انسانی می‌کاهد و طبعاً روند گسترش طبقه متوسط مدرن را نیز دچار اختلال [و یا حداقل دچار نحوی کُندی موثر] می‌سازد.
۳ـ برنامه‌ریزی گسترده به منظور هوشیارسازی و آگاه‌سازی اعضا و اقشار و لایه‌های مستعد این طبقه نسبت به ماهیت، اغراض و نتایج جنگ نرم
۴ـ مقابله تئوریک و ایدئولوژیک گسترده با سکولاریسم، نئولیبرالیسم، انواع و اقسام تفسیرهای تحریف گرایانه‌ی مدرنیستی از دین، عرفان‌ها و معنویت‌های سکولاریستی و به ویژه اجرای طرح‌های گسترده نقد ادبیات معاصر مدرنیست ایران در مقیاس بسیار گسترده در قلمروهایی چون بازار کتاب، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و...
۵ـ برنامه‌ریزی استراتژیک برای در انفعال سیاسی قرار دادن اقشار و لایه‌های فریب خورده‌ی طبقه متوسط مدرن ایران و جلوگیری از تبدیل شدن آن به طبقه برای خود
۶ـ در پیش‌گیری برنامه‌های کنترل و بازداری به منظور جلوگیری از سازماندهی سیاسی بر پایه سخن سکولار در صفوف این طبقه
۷ـ مقابله جدی اقتصادی با نظام سرمایه‌داری وابسته ـ پیرامونی که رکن اصلی اقتصادی فرماسیون غرب‌زدگی مدرن ایران را تشکیل می‌دهد و تضعیف آن قطعاً موجب کاهش نقش کیفی همه‌ی نیروهای اجتماعی سکولاریست می‌گردد.
۸ـ اجرای یک برنامه گسترده‌ی اقتصادی ـ اجتماعی عدالت‌مدارانه که در پی خود موجب پیدایی تغییرات ساختاری در آرایش طبقاتی ایران و تضعیف پایگاه‌های اجتماعی سکولاریسم می‌گردد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات