تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۹۲ - ۰۱:۴۱  ، 
کد خبر : ۲۶۲۹۶۹
گفت‌و‌گوی ایران با دکتر محمد درودیان درباره نقش آمریکا در آغاز و پایان جنگ تحمیلی

گزینه جنگ قبل از تسخیر لانه جاسوسی انتخاب شده بود

اشاره: سردار دکتر محمد درودیان یکی از وقایع‌نگاران هشت سال دفاع مقدس است که مصاحبه زیر تا اندازه‌ای ما را با او و نظراتش آشنا می‌کند. او در سال 1338 در تهران به دنیا آمد. علاوه بر نوشتن مقالات و گزارش‌های متعدد از سلسله عملیات نظامی کتاب‌های «خرمشهر در جنگ طولانی» و «خرمشهر تا فاو» را به رشته تحریر درآورد. با وجود قبولی در دانشگاه شهید بهشتی در سال 66 به دلیل حضور در جبهه‌ها در سال 1368 وارد دانشگاه شد و این دوره را در سال 1371 به اتمام رساند و مدرک کارشناسی خود را در رشته تاریخ اخذ کرد. در این فاصله، کتاب «از خونین‌شهر تا خرمشهر» را نوشت. وی در این سال‌ها مسئولیت‌های مختلفی را برعهده داشته و دارد که بعضی از این مسئولیت‌ها عبارتند از: تأسیس تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه، طراحی و ساماندهی پروژه تدوین روزشمار جنگ ایران و عراق، رئیس دفتر مطالعات و تحقیقات جنگ در ستاد کل نیروهای مسلح، دبیر گروه تهدیدات و روش‌های مقابله در مرکز تحقیقات راهبردی ستاد کل نیروهای مسلح، مشاور وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، دبیر معاونت دفاعی دبیرخانه شورای عالی امنیت و سردبیر فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق (نگین ایران). محمد درودیان که از طرف دفتر سیاسی سپاه جهت ثبت، ضبط و گردآوری اسناد تاریخی وارد عرصه دفاع مقدس شد، پس از جنگ با استناد به اسناد جمع‌آوری شده و پژوهش‌های خود می‌رود تا به افق نظریه‌پردازی در جنگ ایران و عراق نزدیک شود. وی با دو مجموعه کتاب، شناخته و مشهور شد. نخستین مجموعه سیری در وقایع سیاسی، تاریخی و نظامی جنگ عراق با ایران بود که در شش جلد تدوین گردید و دومین مجموعه به نقد و بررسی شرایط مختلف جنگ از نظر سیاسی، تاریخی و نظامی پرداخت. گفت‌و‌گوهای مختلف با درودیان، نشان داده است که او دغدغه پایداری برای کشف حقایق دوران دفاع مقدس دارد و هر چه پیش می‌رود و این دغدغه عمیق‌تر می‌شود، نیاز جامعه اطراف او به این ژرف‌نگری، واضح‌تر به نظر می‌رسد.

* به نظر شما تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام در تبدیل تهدید صدام و عراق به بحران و در نهایت بروز جنگ تحمیلی علیه کشورمان نقش داشته است؟‌

** برای پاسخ دادن به این پرسش لازم است که یک دوره زمانی 20 ماهه از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 تا وقوع جنگ در شهریور 1359 را بررسی کنیم. برای این بررسی باید مقطع پیروزی انقلاب اسلامی تا حمله سراسری عراق به ایران را به سه مرحله تقسیم کرد:

مرحله اول آمادگی عراق برای جنگ

این مقطع که از پیروزی انقلاب تا تصرف سفارت آمریکا می‌باشد از این جهت مهم است که در این دوره چند اتفاق اساسی هم در داخل ایران و هم در داخل عراق افتاد که می‌توانست تهدید را کنترل کند تا تبدیل به بحران و نهایتاً جنگ نشود. از جمله این اتفاقات طرح سیمرغ بود؛ من این طرح را در اسناد قبل از انقلاب پیدا کرده‌ام. براساس این طرح در آبان سال 1357 یعنی 3 ماه قبل از پیروزی انقلاب، بین دولت شاه و عراق توافق می‌شود مرحله جدیدی از سرکوبی اکراد معارض عراقی انجام شود و لذا به موجب قرارداد 1975 الجزایر که توافق کرده بودند ایران از کردها حمایت نکند و عراق نیز از خلق عرب خوزستان حمایت نکند.

نکته جالب این توافق عکس‌العملی است که حسن البکر به جهت نشان دادن حسن نیست خود به شاه انجام می‌دهد و آن اخراج حضرت امام(ره) از عراق است یعنی اخراج حضرت امام(ره) از عراق برابر همین توافق بوده است و شاه هم متقابلاً کمک می‌کند برای اجرای این طرح. اتفاق دومی که در این مدت یعنی بعد از پیروزی انقلاب در عراق رخ می‌دهد کودتای صدام علیه حسن البکر است که در خرداد سال 58 انجام شد. بعد از به حکومت رسیدن صدام چند اقدام در عراق انجام شد.

از جمله: سرکوب و اخراج شیعیان، سرکوب حزب کمونیست و نهایتاً تغییر گرایش صدام از شوروی به غرب و به طور خاص به فرانسه است. این اتفاق‌ها در دوره‌ای رخ می‌دهد که در ایران هنوز دولت موقت حاکم است. این دوره اوج تنش‌های مرزی بین ایران و عراق و بحران امنیتی در خوزستان می‌باشد؛ انفجار لوله‌های نفت، انفجار بمب در اهواز و مسجد جامع خرمشهر نشان‌دهنده آن است که عراقی‌ها می‌خواهند به واسطه جریان خلق عرب به انقلاب ضربه بزنند لکن بعد از شکست این جریان در تابستان سال 58 به این نتیجه می‌رسد که با جریان خلق عرب و تجزیه خوستان نمی‌توانند کاری بکنند و لذا تصمیم‌ می‌گیرند گزینه جنگ را انتخاب کنند. بنابراین ظهور صدام و کودتای صدام علیه حسن البکر برای این بود که مقدمات جنگ را فراهم کنند. یعنی گزینه جنگ از تابستان سال 58 توسط عراق انتخاب شده بود.

نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که قبل از تصرف لانه جاسوسی در ایران، کودتایی در عراق می‌شود که ما معتقدیم آن کودتا براساس اسناد و مدارکی که وجود دارد به جهت آمادگی عراق برای حمله به ایران بوده است.

* آیا دلیلی برای اثبات نظر خودتان دارید؟

** بله، از دو طریق می‌توان این مطلب را اثبات کرد.

اول، گزارش جلسه‌ای است که بین آقای ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت با صدام در هاوانا هنگام شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها برگزار می‌شود که گزارش این دیدار را هم از آقای یزدی و هم از فرد دیگری به نام صلاح عمر علی که عضو شورای فرماندهی کشوری حزب بعث است دریافت کرده‌ام. آقای یزدی می‌گوید که در حاشیه این اجلاس با صدام ملاقات کردیم و صدام در طول صحبت به مرامنامه حزب بعث اشاره می‌کند که متولی و نماینده کشورهای عرب است.

توضیحات آقای یزدی در همین حد بود لکن آقای صلاح عمرعلی طی مصاحبه‌ای که با شبکه الجزیره داشت به طور مفصل این دیدار را شرح می‌دهد و می‌گوید هنگامی که از طرف ایران برای درخواست ملاقات آمدند من به وزیر امور خارجه عراق گفتم ولیکن قبول نکرد و من تعجب کردم که چرا سعدون حمادی که آدم روشنفکری هم بود این پیشنهاد را قبول نکرد لذا شخصاً پیش صدام رفتم و درخواست ملاقات وزیر خارجه ایران را مطرح کردم و گفتم که فرصت بسیار خوبی است که ما با ایران صحبت کنیم و مشکلاتمان را حل کنیم و در نهایت موافقت صدام را جلب کردم.

وی اشاره می‌کند در این جلسه که در خانه محل سکونت صدام برگزار شد فقط ما 3 نفر بودیم و گفت‌و‌گو کاملاً مثبت بود و بعد از اینکه آقای یزدی رفت صدام از من پرسید که نظرت چیست و من هم نظری که داشتم را گفتم و گفتم که این مذاکره خیلی مثبت و سازنده بود و به عنوان یک عراقی این گفت‌و‌گو را یک دستاورد بزرگی برشمردم لکن صدام چند لحظه‌ای ساکت شد و سپس گفت که: «چه صلحی؟ چه مشکلی بین ما و ایران حل شد؟ این مسئله یک فرصت است که شاید در کل قرن یک بار اتفاق بیفتد، اینها اهواز را از ما گرفتند، شط‌العرب (منظور، اروندرود است) را گرفتند و طبعاً اکنون فرصت برای ماست.

در حالی که کشورشان از هم پاشیده، ارتش آنها از هم گسیخته، بین خودشان جنگ داخلی است و این فرصت خوبی است تا بتوانیم حقوق از دست‌رفته‌مان را بگیریم و این موضوع را فقط به تو می‌گویم که نماینده عراق در سازمان ملل هستی و من می‌خواهم ضربه‌ای به آنها بزنم که صدایش در تمام دنیا شنیده شود.» این سخنان مطالبی بود که آقای صلاح عمر علی طی مصاحبه‌ای که با شبکه الجزیره داشت بیان کرده بود و صراحتاً اعتراف می‌کند که صدام از مدت‌ها قبل اراده جنگ داشته و لذا آن تحلیلی که گفتیم اصلاً کودتای صدام و برکناری حسن‌البکر برای زمینه‌سازی جنگ بوده است یکی از ادله اثباتش همین خبری است که گفته شد.

دوم؛ برای اثبات این ادعا که این خبر را نیز بنده از 2 نفر تصرف سفارت آمریکا هیچ نقشی در وقوع جنگ نداشته است و این یعنی خنثی شدن آن نکته‌ای که مانور اصلی نهضت آزادی و اپوزیسیون است که می‌گویند تسخیر سفارت آمریکا موجب وقوع جنگ شد.

دوم اینکه؛ اثبات اراده صدام برای جنگ حتی زمانی که دولت موقت و نهضت آزادی در ایران حاکم بودند.

مرحله دوم؛ دوران تشدید مناقشات

این مرحله که از تصرف سفارت آمریکا تا قطع رابطه آمریکا با ایران یک دوره 5 ماهه از آبان 1358 تا فروردین 1359 را شامل می‌شود.

در این دوره تهدید آمریکا افزایش پیدا کرده، حضرت امام(ره) دستور تشکیل بسیج برای بازدارندگی را صادر کرده‌اند ولی نه تنها هیچ‌کس گوش نداد بلکه اختلافات تشدید می‌شود و فرماندهی کل قوا نیز با بنی‌صدر است که بیشتر به دنبال اهداف سیاسی است.

مرحله سوم؛ دوران انطباق استراتژیکی منافع آمریکا و عراق

در این مرحله که یک دوره 5 ماهه از فروردین تا شهریور 1359 را شامل می‌شود آمریکایی‌ها از اینکه بنی‌صدر بتواند گروگان‌ها را آزاد کند ناامید شده لذا به اقدام نظامی روی می‌آورند که نخستین ظهور آن در جریان واقعه طبس است که به تعبیر ما یک بحران بسیار عمیق سیاسی – اجتماعی بود که با غافلگیری مطلق ما انجام شد.

ما بعد از این حادثه شاهد کودتای نوژه هستیم. کودتای نوژه در تیرماه سال 59 یعنی تنها 2 ماه قبل از شروع رسمی جنگ برای براندازی نظام رخ داد و تمام سازماندهی آن نیز توسط ارتش صورت گرفت یعنی باقی‌مانده جریان ضدانقلابی که بعد از انقلاب در درون ارتش وجود داشت این کودتا را سازماندهی کرده بود.

* در این مرحله با توجه به اتفاقاتی که تهدید جدی به جنگ را در پی داشت و با توجه به وضعیت دولت آن زمان، چه اقدامی توسط امام برای جلوگیری از جنگ صورت گرفت؟

** سؤال بسیار خوبی است. حضرت امام در این مقطع با هوشیاری دو استراتژی مهم را برای تکمیل قدرت دفاعی کشور و بازدارندگی اتخاذ کردند:

1ـ احیای ارتش به واسطه پیام‌هایی که صادر کردند و به ارتش هدایت دادند ولیکن جریانی که در درون ارتش بود اجازه نداد و ارتش را درگیر کودتا کرد.

2ـ سازماندهی و بسیج مردم. همانگونه که همراه با انقلاب مردم به صحنه آمدند، حضرت امام قصد داشتند مردم را برای حفظ انقلاب و بازدارندگی در برابر تهدید آمریکا سازماندهی کنند که این مهم نیز به علت مناقشات سیاسی عملی نشد.

به این ترتیب بعد از شکست کودتای نوژه شمارش معکوس برای جنگ آغاز می‌شود. بین کودتای نوژه و 31 شهریور حدوداً 45 روز فاصله است که به نظرم فاصله‌ای منطقی بود تا عراق خودش را برای جنگ آماده کند.

بنابراین روند جنگ اجتناب‌ناپذیر بود و اگر این مطلب را بپذیریم در این صورت دیگر سؤال اجتناب‌ناپذیری جنگ درست نیست و سؤال درست و صحیح در حقیقت این است که چرا ما نتوانستیم عراق را به بازدارندگی برسانیم؟ اگر آن جریانی که حضرت امام(ره) برای بازسازی ارتش دنبال می‌کردند و همچنین بسیج عمومی با هدف بازدارندگی انجام می‌شد جنگ صورت نمی‌گرفت؟

* آیا مسئله پایان جنگ نخستین بار پس از فتح خرمشهر مطرح شد؟

** خیر، مسئله پایان جنگ در دو مقطع به طور خاص مطرح می‌شود؛ دوره اول، یک هفته بعد از حمله عراق به ایران است که نخستین پیشنهاد صلحی که به ایران داده می‌شود توسط خود صدام و در روز هفتم جنگ است.

هیأت‌هایی از طرف عراق می‌آمدند و با مسئولان مذاکره می‌کردند که این جریان تا سال 60 ادامه داشت تا اینکه هم آقای هاشمی و هم شهید رجایی گفتند که: «اگر این هیأت‌ها حرف جدیدی ندارند، دیگر نیایند» و اینکه «ما تکلیف جنگ را در میدان جنگ مشخص خواهیم کرد» و این در واقع بخشی از استراتژی حضرت امام(ره) بود و لذا بعد از آن دیگر هیأت جدیدی برای صلح نیامد.

نکته قابل ذکر اینجا این است که تمام رسانه‌های بیگانه پیشنهاد صلح عراق را در روز هفتم به معنای شکست عراق تلقی کردند چرا که این پیشنهاد با اهداف عراق و توان نظامی او مغایرت داشت. عراق از جنگ با ایران چندین هدف را دنبال می‌کرد که عبارت بود از:

1ـ لغو قرارداد 1975 م.الجزایر

2ـ تجزیه استان خوزستان

3ـ تضعیف و براندازی نظام انقلاب اسلامی

لذا صدام در شرایطی که به هیچ یک از اهدافش نرسیده بود پیشنهاد صلح داده است. حدوداً 2 ماه طول می‌کشد تا عراق در این دوره اهدافش را تکمیل کند یعنی آرام‌آرام خرمشهر را می‌گیرد، آبادان را محاصره می‌کند، تا 15 کیلومتری جنوب اهواز می‌آید و از آن فاصله شهر اهواز را با خمپاره می‌زند و نهایتاً در این مدت حدود 20 هزار کیلومتر از خاک کشور را اشغال می‌کند.

* عکس‌العمل ما در برابر پیشنهاد صلح در این مقطع چه بود؟‌

** در آن زمان هر هیأت صلحی که می‌آمد می‌گفت اول آتش‌بس، لکن حضرت امام(ره) می‌فرمودند اول عقب‌نشینی بعد هم معرفی متجاوز و سپس پرداخت غرامت. البته بعداً به این پیشنهادهای سه‌گانه مسئله بازگشت آوارگان و سقوط صدام نیز اضافه شد اما مسئله اصلی همان سه شرط اول بود. ابراهیم یزدی می‌گوید:‌ در یک سفر خارجی هنگامی که حبیب شطی رئیس کنفرانس کشورهای اسلامی را دیدم به من گفت: «ما وقتی خدمت امام آمدیم، حضرت امام فرمودند شما از در خانه من که بیرون رفتید همین جا اعلام کنید که صدام متجاوز است. فقط در همین جا، در آن صورت من دستور می‌دهم جنگ تمام بشود ولی هنگامی که ما با کشورهای عربی مشورت کردیم قبول نکردند.»

در شرایطی که 20 هزار کیلومتر از خاک کشور اشغال شده و طرف مقابل حاضر نیست عقب‌نشینی بکند و می‌گوید اول آتش‌بس، اگر ما دور میز مذاکره می‌نشستیم و آتش‌بس را قبول می‌کردیم و بعد از مدتی هم مردم سرد می‌شدند و به خانه‌هایشان می‌رفتند و اگر دوباره صدام به ما حمله می‌کرد دیگر چه کسی می‌توانست مردم را بسیج کند؟ و لذا این خوف و نگرانی درستی بود که ما داشتیم و اگر در آن روز قدرتی برای آزادسازی مناطق اشغالی شکل گرفت به خاطر همین مسائل و نگرانی‌ها بود و گرنه یا کشور همچنان در اشغال می‌ماند و یا این که اگر صلح می‌کردیم در واقع فقط اسم آن صلح بود و در حقیقت تسلیم شدن بود.

* پس شرایط ما را نپذیرفت و جنگ ادامه یافت؟

** بله، در آن زمان دنیا می‌توانست متجاوز را تعیین و جنگ را تمام کند اما این کار را نکرد چرا که در حقیقت هدف عمده آنها از جنگ در سطح کلان، مهار قدرت انقلاب بود. آمریکایی‌ها و حتی کشورهای منطقه اجماع داشتند بر ادامه جنگ. چون همه اینها هدف مشترک داشتند و آن هدف مهار انقلاب بود. هر چند صدام به پیروزی نرسیده بود ولی توانسته بودند ایران را از اعمال تأثیر خودش در منطقه بازدارند. البته از طرفی کشورهای منطقه حتی نسبت به قدرت صدام هم نگران بودند لذا با جنگ ایران و عراق، هم ایران مهار می‌شد و هم قدرت صدام را مهار می‌کردند.

در هر صورت همان اراده و اجماعی که برای وقوع جنگ بود برای ادامه جنگ هم وجود داشت. در هر صورت پس از فتح خرمشهر دوباره داستان مذاکره برای پایان جنگ مطرح شد. در این زمان همچنان 5 هزار کیلومتر از خاک ایران مثل نفت‌شهر، ارتفاعات مهران و بسیاری از ارتفاعات غرب ایران در دست دشمن بود و ایران همچنان خواستار این بود که عراق باید از خاک ایران عقب‌نشینی بکند.

* تصمیم‌گیری در مورد پذیرش صلح و عبور از مرز پس از فتح خرمشهر چگونه شکل گرفت؟

** در خصوص تصمیم‌گیری در مورد پذیرش صلح و عبور از مرز چندین جلسه در حضور حضرت امام(ره) برگزار می‌شود تا تصمیم بگیرند چه بکنند. حضرت امام(ره) در ابتدا معتقد بودند که در مرز بمانیم ولی آقای هاشمی و دیگران استدلال می‌کنند که باید از مرز عبور کنیم که این بخشی از اختلاف امروز سیاسیون و نظامیون است.

جلسه سوم تصمیم‌گیری مورخ 20 خرداد برگزار می‌شود لکن در این فاصله زمانی دو اتفاق دیگر نیز رخ می‌دهد؛ اول بیانیه عراق برای عقب‌نشینی است و دوم تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و پیشروی تا بیروت که این شرایط باعث نامگذاری عملیات «الی بیت‌المقدس» شد. در واقع عراق از این فرصت استفاده می‌کند و به بهانه این که ما می‌خواهیم به جنگ با اسرائیل برویم به ایران پیشنهاد صلح می‌دهد.

* عکس‌العمل ایران مبنی بر اعزام نیرو به لبنان، در پاسخ به حمله اسرائیل و پیام امام مبنی بر راه قدس از کربلا می‌گذرد را در این مقطع چگونه ارزیابی می‌کنید؟

** پیامد حمله اسرائیل به جنوب لبنان این بود که در جلسه شورایعالی دفاع در 14 خرداد 61 تصمیم می‌گیرند هیأتی متشکل از شهید صیاد، آقای سلیمی وزیر دفاع، سردار غلامعلی رشید، شهید احمد متوسلیان و آقای ولایتی برای تصمیم‌گیری به سوریه بروند و با آقای حافظ اسد ملاقات کنند. بعد از بازگشت این هیأت از سفر که بدون اطلاع حضرت امام(ره) بوده است، حضرت امام مثال آن مغازه‌دار و دعوای در محل را می‌زنند و می‌فرمایند اگر ما برای کمک به سوریه برویم و بعد خود سوریه صلح کند در آن صورت ما بدون هیچ عقبه و هیچ راه زمینی در آنجا تنها می‌مانیم. بنابراین حضرت امام(ره) در ابتدا اطلاعی از این جلسه و اعزام هیأت نداشتند ولی بعداً مخالفت کردند و دستور دادند که نیروها برگردند.

نخستین نیرویی که از ایران رفت از تیپ 58 ذوالفقار ارتش بود و سپس یک گردان تیپ 27 محمد رسول‌الله(ص) اعزام شد. هنگامی که وارد پادگان نزدیک مرز لبنان شدیم شواهد نشان می‌داد که آنها اصلاً پیش‌بینی نمی‌کردند که ما برویم و منتظر نبودند. این اعزام یک عکس‌العمل استراتژیک بود که در حقیقت واکنش ایران نسبت به تجاوز اسرائیل را نشان می‌داد. در رابطه با جلسه سوم عده‌ای معتقدند مسئله ادامه جنگ و عبور از مرز به حضرت امام(ره) تحمیل شد در صورتی که من معتقدم این مطلب وهن شخصیت امام(ره) است.

از جمله دلایلی که من معتقدم تصمیمات توسط شخص خود امام اتخاذ می‌شد سخنرانی مورخ 61/4/1 ایشان است. صدام در 31 خرداد اعلام عقب‌نشینی می‌کند و در فردای آن روز حضرت امام در دیدار با مردم می‌فرمایند به این مضمون که: «آیا صحبت‌های این آدم – صدام – را دیشب شنیدید یا نه؟ یک ساعت وقت من را گرفت، یک ساعت چه گفته و چه گفته و اگر این آدم دنبال صلح بود آن حرف‌ها را نمی‌زد و به رخ ما نمی‌کشید.» این مطلب نشان می‌دهد که حضرت امام(ره) یک ساعت حرف‌های صدام را گوش می‌داده است. حضرت امام در آن جلسه فرمودند که راه قدس از کربلا می‌گذرد و من از مردم لبنان عذرخواهی می‌کنم و دستور دادند که نیروها برگردند.

بعد از بازگشت نیروها تا اول تیرماه و قبل از انجام عملیات رمضان هیچ موضعی از طرف حضرت امام(ره) و جمهوری اسلامی درباره ادامه جنگ بیان نشده بود لذا به این نتیجه می‌رسیم که این تصمیم‌گیری با ملاحظاتی انجام شده است که از جمله آنها عقب‌نشینی عراق، حمله اسرائیل و سوم تحولات استراتژیک منطقه و بیانیه سازمان ملل است که گرچه باز هم می‌گفتند آتش‌بس منتها دیگر صحبتی از عقب‌نشینی و تعیین متجاوز نشده بود. بنابراین ما واقعاً نمی‌توانستیم جنگ را تمام کنیم چرا که در آن صورت مجدداً همان منطقی که باعث وقوع جنگ شده بود، باعث ادامه آن می‌شد. پس در واقع این سؤال که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادیم غلط است و سؤال درست در حقیقت این است که اگر ما توانستیم دشمن را به عقب برانیم و مسئله مناطق اشغالی را به واسطه قدرت نظامی حل کنیم پس چرا نتوانستیم این پیروزی نظامی در خرمشهر را به...

* آیا این سؤال به نوعی همان سؤال سوم نیست که چرا جنگ اینچنین تمام شد؟

** شاید به نوعی باشد در حقیقت این سؤال که چرا جنگ اینگونه تمام شد سؤال اپوزیسیون است و البته پیش از آن سؤال مردم و سؤال کسانی است که یک ابهام بزرگ در سر دارند و علت این ابهام بزرگ این است که بین ادراکی که مردم از جنگ در آن زمان داشتند و وقایع نظامی ماه‌های پایانی جنگ، شکاف ایجاد شد.

تصور عموم مردم از جنگ که بر اثر تبلیغات ما به وجود آمده بود این بود که دشمن ضعیف است و ما پیروز می‌شویم و لذا ادراک مردم از جنگ بر اثر تهاجمات عراق و پایان دادن به جنگ توسط امام با پذیرش قطعنامه 598 یک شوکی به مردم وارد کرد که هنوز حل نشده است و ما بیش از این که این موضوع را توضیح داده باشیم یکسری بحث‌های سیاسی کرده‌ایم و بخشی از این منازعاتی که تحت عنوان نظرات سیاسیون و نظامیون وجود دارد ناظر به همین مسئله است.

این قسمت از جنگ در حقیقت سخت‌ترین قسمت جنگ است و بنده از بیان آن اکراه دارم. هنگامی که می‌خواستم کتاب «پایان جنگ» را بنویسم بسیار زیاد روی این سؤال فکر کردم و این سؤال از جمله سؤالاتی است که به یک معنا پاسخی ندارد و با هر توضیحی دوباره این سؤال به قوت خود باقی است.

* به طور کلی در مورد نحوه پایان جنگ نظریات متفاوتی وجود دارد، تحلیل شما در این خصوص چیست؟

** در مورد نحوه پایان جنگ چند نظریه وجود دارد؛ یکی این که منشأ پایان جنگ مسائل اقتصادی بود و معتقدین به این نظریه به نامه‌ای که دولت به حضرت امام(ره) نوشته استناد می‌کنند. آقای میرحسین موسوی در جایی گفته است که آن نامه را من ننوشتم و آن را آقای روغنی زنجانی وزیر اقتصاد نوشتند و به آقای هاشمی دادند اما به نام دولت تمام شد. نظریه دیگر این است که علت پایان جنگ نامه‌ای است که فرمانده سپاه به حضرت امام(ره) نوشتند و امام در نامه خود به آن اشاره می‌کنند. آقای رضایی معتقد است آن نامه را در پاسخ به درخواست‌های آقای هاشمی درباره نیازهای سپاه برای جنگ به ایشان نوشته‌اند و ایشان آن را به امام داده‌اند.

هر چند که حضرت امام(ره) دلایل پایان جنگ را ذکر نکرده‌اند اما دو تعبیر به کار برده‌اند که می‌تواند راهگشای ما باشد؛ اول تعبیر «جام زهر» و دوم این که پاسخ به این موضوع را به آینده‌ای نامعلوم محول کردند و این مطلب نشان‌دهنده آن است که در آن شرایط که درگیر پایان دادن به جنگ بودیم حضرت امام(ره) مایل نبودند در مورد این موضوع بحث شود. اگر این برداشت درست باشد که آینده یعنی بعد از گذر از آن بحران تصمیم‌گیری برای اتمام جنگ، ما اکنون در آن آینده هستیم و باید به این موضوع بپردازیم مخصوصاً با توجه به سقوط صدام و امکان انتشار بسیاری از اسناد جنگ و هم به دلیل تغییر ماهیت جنگ. بیان امام از پایان جنگ با تعبیر «نوشیدن جام زهر» نمایانگر ناراحتی امام از پذیرش پایان جنگ است و همچنین «طلب مرگ از خدا» که بعد از پایان جنگ دائماً می‌فرمودند که: «دعا کنید که من زودتر بروم.»

* به نظر شما برای رسیدن به پاسخ این سؤال که آیا نحوه اتمام جنگ منطقی بود یا خیر، بهترین روش چیست؟

** به نظر می‌رسد پاسخ این سؤال را باید در چارچوب استراتژی ایران و عراق توضیح دهیم زیرا جنگ حاصل رویارویی دو اراده، دو فکر، دو استراتژی و دو نیرو است اما در این رویارویی، موازنه به سود عراق بود چرا که از نظر بین‌المللی در ابعاد مختلف تسلیحات، مالی و اطلاعاتی حمایت می‌شد.

* بنابراین پاسخ به این سؤال را باید در استراتژی ایران و عراق بیابیم. اگر ماهیت این دو استراتژی روشن شود، این مسئله روشن خواهد شد که آیا نحوه پایان جنگ منطقی بوده است یا غیرمنطقی؟

** بنابراین به نظرم با توجه به امکانات و شرایط ایران، پایان جنگ به این نحوه منطقی بوده است ولی چون مردم، ادراک درستی از آن روند و پیامدهای آن نداشتند دچار شگفتی شدند و بین فهم مردم و ادراک آنها از واقعیت شکاف ایجاد شد. لذا بیان هر واقعه‌ای از جنگ، ما را با شگفتی و حیرت مواجه می‌کند.

* استراتژی ایران و عراق در مقطع پذیرش قطعنامه چه بود؟

** استراتژی غالب ایران، استراتژی آقای هاشمی بود که به استراتژی «جنگ جنگ تا یک پیروزی» مشهور گردید. آقای هاشمی می‌گفت:‌ «من یک نظر داشتم که ما یک جایی را بگیریم و جنگ را تمام کنیم» پس جنگ ما بعد از فتح خرمشهر یک جنگ بلندمدت و با برنامه‌ریزی نبوده است. آقای رضایی در نقد این استراتژی می‌گوید: «پس از فتح خرمشهر در کشور برای پایان دادن به جنگ دو استراتژی وجود داشت؛ یکی استراتژی امام(ره) و یکی استراتژی رسمی دولت. استراتژی حضرت امام(ره)، نبرد برای سقوط صدام و حزب بعث بود و در کنار آن استراتژی دیگری برای کسب صلح بود.

سیاست جنگ بعد از فتح خرمشهر تصرف یک منطقه با اهمیت که بعد از آن ادامه جنگ برای دشمن و حامیان او امکان‌پذیر نباشد، بود و ما با این استراتژی عملیات رمضان را انجام دادیم که شکست خوردیم و به سراغ عملیات والفجر مقدماتی و الفجر یک رفتیم». بنده یک تحلیلی از صدام دیدم که می‌گوید:‌ «ما بعد از عملیات رمضان که ایران در آن شکست خورد بر این تصور بودیم که دیگر ایران به سراغ این تاکتیک و این نوع زمین نمی‌آید» ولی ما رفتیم یعنی ما عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک را با همان تاکتیک انجام دادیم و این نشان می‌دهد که محاسبات ما از دشمن و ملاحظات ما حتی با شکست عملیات رمضان به هوشیاری تبدیل نشد و دلیل آن نیز این بود که همان استراتژی را در والفجر مقدماتی و والفجر یک انجام دادیم.

استراتژی عراق بعد از، از دست دادن مناطق اشغالی و پیش‌بینی اینکه ما وارد زمین آنها می‌شویم این بود که دفاع مطلق را آغاز کند و لذا تهاجم در عرصه‌های دیگر نیز شکل گرفت که همزمان با عملیات رمضان، خارک را زدند.

* چرا پیروزی‌های ما قابل امتداد و توسعه برای پیروزی قطعی در جنگ نبود؟

** عملیات رمضان نخستین عملیات پس از پیروزی‌های ما در آزادسازی مناطق اشغالی است که با شکست مواجه شد ولی هیچ‌کس از عملیات رمضان صحبت نمی‌کند در صورتی که گره اصلی ما در جنگ عملیات رمضان بود. این عملیات را بررسی سیاسی و نظامی و استراتژیک نکرده‌اند در حالی که مسئله ما در پیروزی‌ها نیست بلکه در ناکامی‌هاست. ما باید در مورد عملیات رمضان فکر می‌کردیم و اگر متوجه می‌شدیم که چرا در عملیات رمضان پیروز نشدیم، دیگر عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک را انجام نمی‌دادیم و شاید زودتر برای پایان جنگ تصمیم می‌گرفتیم ولی چون تأمل نکردیم و هنوز در فضای پیروزی آن چهار عملیاتی بودیم که به آزادسازی مناطق ما انجامیده بود، به این مسائل توجه نداشتیم بنابراین قله اول بحث این است که عراق عملیات رمضان را با زدن خارک موازنه کرد یعنی به ما فهماند که هر عملیاتی هزینه‌ای دارد.

این جریان به همین نحو افزایش و گسترش یافت و با ادامه جنگ هزینه‌ها نیز بیشتر شد. دیگر در این دوره خلاقیت و پیروزی مهمی نداریم یعنی روش ما در جنگ‌های بعد از عملیات رمضان بدون ابتکار عمل است یعنی به صورت سینه به سینه با دشمن جنگیدیم و بر اثر مواجهه با موانع، عقب‌نشینی کردیم و نتوانستیم جایی را تصرف کنیم ضمن اینکه عراق و حامیان او به این نتیجه رسیدند که روند پیروزی‌های مرحله آزادسازی متوقف شده است. یعنی بعد از ثامن‌الائمه، 15 گردان در فتح‌المبین به 40 گردان برسد، در بیت‌المقدس به 100 گردان و از 2 هزار کیلومتر مربع به 20 هزار کیلومتر مربع آزادسازی و... دیگر این روند پلکانی وجود ندارد و این سیر صعودی پایان یافته است بنابراین ما نام این دوره را «جنگ فرسایشی» می‌گذاریم. جنگ در این دوره فرسایشی است، نه ما قدرتی داریم که پیروز شویم و استراتژی ما محقق گردد و نه عراقی‌ها قادر به اعمال میزانی از فشار به ما هستند که ما به نتیجه برسیم که جنگ را باید تمام کنیم.

* اما در عملیات خیبر ما در انتخاب منطقه عملیاتی ابتکار عمل داشتیم؟‌

** بله، قله بعدی جنگ، عملیات خیبر است که آقای هاشمی نیز به آن اشاره می‌کنند. البته عملیات خیبر همراه با ابتکار عمل است که ما زمین و تاکتیک عملیات را تغییر می‌دهیم و برای اولین بار وارد عملیات آبی – خاکی شدیم. عراق در این عملیات غافلگیر شد اما به دلیل رعایت نکردن حفاظت و لو رفتن آن، توجیه نبودن نیروها و ناهماهنگی بویژه میان ارتش و سپاه موفق نشدیم و آقای رضایی یکی از عملیات‌هایی که هنوز درباره آن غبطه می‌خورد، همین عملیات خیبر است. واقعاً  اگر خیبر به پیروزی می‌یسید ما جاده بصره – العماره را قطع می‌کردیم ارتباط جنوب عراق قطع می‌شد و این یک اتفاق استراتژیک در روند جنگ بود ولی به هر حال نتوانستیم و عملیات به تصرف جزایر مجنون محدود شد.

عراق هم در عملیات خیبر به نحو گسترده‌ای از بمب‌های شیمیایی استفاده کرد و منع بین‌المللی نیز برای او وجود نداشت و اگر قبلاً فقط خارک را می‌زد از این به بعد شروع به زدن نفتکش‌ها کرد و آرام آرام به زدن شهرها بویژه تهران روی آورد که نخستین بار در عملیات بدر بود یعنی به میزان پیروزی ما و ابتکار عملی که می‌توانست ماهیت جنگ فرسایشی را عوض کند و قدرت عراق را در هم فرو ریزد، سطح فشار به ما افزایش یافت.

* اگر استراتژی ما برای به دست آوردن یک پیروزی برای خاتمه جنگ کافی بود چرا تصرف فاو منجر به خاتمه جنگ نشد؟

** ما می‌گفتیم منطقه‌ای را بگیریم که بعد از آن امکان ادامه جنگ برای عراق و حامیان آن نباشد و فاو به ما این قدرت را می‌داد و توانسته بودیم ارتباط عراق با شمال خلیج‌فارس را به صورت کامل قطع کنیم و قدرتمان را به کشورهای عربی و آمریکایی‌ها نشان دهیم. تمام عملیات موشکی که در برابر حملات آمریکا انجام می‌دادیم حاصل استقرار ما در فاو بود و اگر جنگ با تصرف فاو قابل اتمام بود باید تمام می‌گردید اما نه تنها تمام نشد بلکه از تابستان و پائیز سال 65 مقدار هزینه و خسارتی که ما پرداختیم بسیار زیاد شد و آب، نان و برق مردم در مضیقه قرار گرفت به طوری که آقای هاشمی هنگامی که به جبهه می‌آمد و می‌خواست فرماندهان را مجاب کند که یک عملیات دیگر انجام دهیم به همین مسائل اشاره می‌کرد.

نظر ایشان این بود که این پیروزی در فاو خوب بوده ولی کافی نبوده است و ما باید یک عملیات دیگر نیز انجام دهیم. آمریکایی‌ها بعد از عملیات خیبر استراتژی به نام «از بین بردن اصل امید» تدوین کردند و گفتند باید هزینه‌های هر پیروزی ایران به قدری زیاد شود که دیگر امکان ادامه جنگ را به ایران ندهد. بعد از تجزیه و تحلیل قدرت ایران متوجه شدند که؛ ایران یک خط مقدم دارد و یک عقبه. در خط مقدم یک عملیات طراحی می‌کند و برای طراحی عملیات سلاح‌هایی می‌خرد و لذا باید جلوی خرید سلاح توسط ایران را بگیریم بنابراین طرح «استانچ» را طراحی کردند.

همچنین برای جلوگیری از فروش نفت و تهیه مایحتاج جامعه، مانع صادرات نفت شدند و نفتکش‌ها را مورد اصابت قرار دادند تا ارز به دست ما نیاید. جنگ شیمیایی را برای از بین بردن سازمان، گردان و لشکر انجام دادند یعنی انهدام قدرت تهاجمی ما برای حمله یا دفاع و بعد به عقبه روی آوردند و با زدن شهرها خواستند به مسئولین و مردم فشار بیاورند تا جنگ را پایان دهند. این استراتژی عراق بود که قبل از فاو طراحی گردید و بعد از فاو عملی شد.

* پیامدهای عملیات کربلای 5 در شکل‌گیری قطعنامه 598 چه تأثیری داشت؟‌

** عملیات کربلای 5 عملیات بی‌نظیری است. این عملیات 2 پیامد بزرگ داشت؛ یکی اینکه عراق بشدت شروع به زدن نفتکش‌ها کرد که ما بعد از کربلای 5 وارد مرحله‌ای در خلیج‌فارس شدیم که به جنگ ایران و آمریکا در خلیج‌فارس و اسکورت نفتکش‌ها منجر گردید و پیامد دیگر اینکه تشدید جنگ در زمین و ناپایداری مواضع عراق و قدرت تهاجمی ایران منجر به شکل‌گیری صدور قطعنامه 598 گردید. بنابراین ما در تابستان سال 66 درگیر 2 پدیده بودیم؛ یکی درگیری ایران با آمریکا و دیگری قطعنامه 598 و فشار بین‌المللی که ایران این قطعنامه را به دلیل اعمال نظر بر روی بندهای آن، نه رد کرد و نه پذیرفت و شروع به فعالیت دیپلماسی برای تغییر بندهای آن از طریق دبیر کل کرد.

از عملیات کربلای 5 تا والفجر 10، یک سال و 3 ماه طول کشید و درگیری ما با آمریکا به سود عراق تمام گردید که تغییر استراتژی بدهد. عراقی‌ها به این نتیجه رسیدند که سرنوشت جنگ روی زمین معلوم می‌گردد و این نتیجه‌گیری در حقیقت کمک مستشاران روس به آنها بود. بنابراین در این مقطعی که تمرکز ما روی جنگ با آمریکا بود و از طرفی در شمال غرب بودیم و نیرویی در جنوب نداشتیم عراقی‌ها با یک حرکت آمدند و فاو را پس گرفتند. بازپس‌گیری فاو همان تأثیری را داشت که گرفتن آن در برداشت یعنی با تصرف فاو موازنه به نفع ایران تغییر کرد و با از دست دادن آن موازنه به نفع عراق تغییر کرد البته با این تفاوت که افزایش قدرت عراق و تحلیل توان ما که برای متصرفاتمان نیرو گذاشته بودیم موجب گردید که آن چیزی که ما در عرض 6 سال گرفته بودیم عراق ظرف مدت 2 ماه پس بگیرد هر چند که بخشی از آن را نیز خودمان تخلیه کردیم.

بنابراین شرایطی به وجود آمد که راهی به جز پذیرش قطعنامه وجود نداشت و حال اگر به پرسش اول برگردیم که چرا جنگ این‌گونه تمام گردید به این مطلب می‌رسیم که به دلیل استراتژی ما بود و دلیل اتخاذ این استراتژی نیز به تفکرات موجود برمی‌گردد و مسئله تمام نمی‌شود بلکه تازه شروع می‌شود. منتهی این واقعیاتی را که ما می‌گوییم چیزهایی نیست که مردم نه در گذشته و نه در حال آن را درک کرده باشند. به همین دلیل وقتی نامه حضرت امام(ره) منتشر می‌شود یک شوک به جامعه وارد می‌گردد.

* در پایان اگر نکته‌ای دارید بفرمایید؟

** ببینید جنگ یک زندگی بود ولیکن با یک معنایی در هم آمیخته شده بود و اگر ما بتوانیم این معنا را درست شهود و صحیح روایت کنیم، موجب می‌شود که با شنیدن نام جبهه و دین هر رزمنده‌ای، روح مبارزه و حماسه در انسان شعله‌ور شود همان‌طور که با شنیدن داستان امام حسین(ع) و کربلا می‌گوییم کاش در کربلا بودیم و مبارزه می‌کردیم، نه اینکه ای کاش بودیم و به معنویت می‌رسیدیم. این احساس ناشی از وجه حماسه‌خواهی انسان است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات