تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۲  ، 
کد خبر : ۲۷۲۱۳۲

ارتباطات و رسانۀ ديني

نوشتۀ: فرح رامين / عضو هيئت علمي دانشگاه قم f.ramin@gom.ir ـ چكيده: انسان در هيچ برهه‌اي از زمان، بي‌ارتباط نزيسته است. هم‌چنان كه دين در جوهرۀ خود از مقولۀ ارتباط است. اين مقاله، با تكيه بر ارتباط انسان‌ها با يكديگر به ابزار اساسي اين ارتباط يعني رسانه مي‌پردازد. بعد از تعريف ارتباط و رسانه و ذكر اقسام رسانه، رويكردهاي محتوامحور و فناورمحور به رسانه بيان و نقادي شده و رويكرد اعتدال‌محور در باب تأثير رسانه بر مخاطب و پيام ديني مطرح شده است. نظريۀ محتوامحور، براي رسانه‌ها فقط جنبۀ ابزاري قائل است. رسانه بي‌ هيچ دخل و تصرفي در محتواي پيام، تنها يك كانال ارتباطي براي انتشار پيام است. طرفداران اين نظريه خود دو گروه‌اند: برخي مخاطب را در برابر محتواي پيام منفعل مي‌دانند و گروهي وي را تا حدودي پويا و فعال تلقي مي‌كنند. جريان‌هاي اوانجليستي و نئواوانجليستي از اين قبيل هستند. نظريۀ فناورمحور، معمولاً به تقابل ذاتي بين دين و رسانه معتقد است. طرفداران اين نظريه معتقدند كه رسانه به منزله دين جديدي خود را بر انسان امروز تحميل مي‌كند. در اين نظريه، رسانه نه بسان كانال ارتباطي پيام، بلكه به خود پيام تبديل شده است. اين مقاله، با پرداختن به وجوه ضعف و قوت دو نظريه بالا، از رويكرد اعتدال‌محور دفاع و بيان مي‌كند كه دين و رسانه در تعامل جدي با يكديگرند؛ دين‌ بر رسانه و متقابلاً رسانه بر دين تأثير مي‌گذارد. كليدواژه: ارتباط، رسانۀ ديني، رويكرد محتوامحور، رويكرد فناورمحور، رويكرد اعتدال‌محور.

مقدمه

ارتباط، سنگ بناي ساختار جامعه و آغاز فرهنگ انساني است. هيچ فرهنگ و تمدني بدون ارتباطات نمي‌تواند پويا و زنده باشد. فرهنگ از ارتباطات و ارتباطات از فرهنگ جدا نيست و هر يك نه فقط زمينه‌ساز ديگري، بلكه مكمل يكديگرند. فرهنگ و ارتباطات از يكديگر تفكيك‌ناپذيرند (Prosser, 1978: 336). از آنجا كه دين براي فرهنگ و تمدن جوامع عنصري ضروري است، بنابراين دين نيز بدون ارتباط محقق نخواهد شد.

دين1 از يك منظر، در جوهرۀ خود يك مقولۀ ارتباطي و از جنس پيام است. دين نه فقط ارتباط به شمار مي‌آيد، بلكه عرصۀ ارتباطات نيز در حقيقت خود، منفك از مقوله‌هاي ديني در طول تاريخ انساني نبوده است. از اين رو، برخي معتقدند همه فرهنگ‌ها و ارتباطات ذاتاً ديني‌اند (شولتز، 1387: 931). عده‌اي آشكارا بيان مي‌كنند كه همۀ ارتباطات مقدس‌اند؛ زيرا لازمۀ هر پيام اين است كه پيام‌ساز دلالت‌هايي روحاني و گرايش‌هاي قبلي را فرض بگيرد؛ ولي شكل‌هاي شناخته شده مقدسي از ارتباطات وجود دارند كه از همتاهاي سكولارشان تشخيص‌پذيرند (متسن، 1388: 37).

اديان الهي در حوزه‌هاي چهارگانه ارتباط انسان با خدا، با خود، با انسان‌هاي ديگر و ارتباط انسان با طبيعت در بُعد تكويني و تشريعي، سخن فراوان دارند. اسلام، خاتم اديان الهي، به حوزه‌هاي چهارگانه ارتباطات انساني، عمق و گستردگي بخشيده است. در اين جهان‌بيني الهي، خداوند متعال در مركز خلاقيت قرار دارد و انسان در مركز مخلوقات زميني به مثابه خليفۀ او، نقش رابط حقيقي ميان موجودات زمين و خالق متعال را بر عهده گرفته است. درجات مختلف در اين ميدان ارتباطي، همان گونه كه قرآن كريم مي‌فرمايد: هُم دَرَجاتٌ عِنْدَاللهِ (آل‌عمران: 163) ترسيم‌كننده درجۀ وجودي و در حقيقت، ماهيت ارتباطي انسان با خالق جهان از يك سو و مخلوقات وي از سوي ديگرند. انسان مي‌تواند پلكان تكاملي را بپيمايد و درجات وجودي و ارتباطي خود را بالا برد تا به مرحلۀ حضور اتمّ ارتباطي برسد كه در آن حالت، به جز خداي متعال و جلوۀ وي در عالم امكان چيز ديگري نبيند. اسلام با ترسيم چنين زمينۀ متعالي براي انسان، تسبيح وي را همراه با ساير مخلوقات، چون پيام ارتباطي مداوم در جهت خداوند هدايت مي‌كند. اين كنش دو سويۀ ارتباطي، چارچوب و نقشۀ وجودي ارتباطات اسلامي را طراحي مي‌كند. در اين كنش، نه فقط رابطۀ تكويني مفهوم عقلاني خود را مي‌يابد، بلكه رابطۀ تشريعي نيز كه بر اصل هدايت و جريان دائم آن ميان خالق و مخلوق ممكن است، ضرورت خود را بازمي‌يابد. از اين رو دين، نه فقط مجموعه‌اي از بايدها و نبايدها به شمار مي‌آيد، بلكه در حقيقت فضايي ارتباطي است كه در آن جايگاه هر انسان، بسته به چگونگي انتخاب وي در عالم امكان ترسيم مي‌شود (بشير، 1389: 4-3).

ارتباط انسان با عالم، اگر ارتباطي مقدس باشد، او را به مقام خليفۀ الهي در هستي و امانت‌دار او در عالم برمي‌كشد و او را مبهوت و حيران آيات و نشانه‌ها و رموز بي‌كران خداوندي‌اش قرار مي‌دهد.

در اين مقاله، از ميان ارتباط‌هاي گوناگون انسان ـ با خود، خداوند، عالم و ديگران ـ بر ارتباط انسان با انسان‌هاي ديگر متمركز مي‌شويم و از آنجا كه عناصر اساسي برقراري يك نظام كامل ارتباطي، فرستندۀ پيام، گيرندۀ پيام، پيام (محتوا) و وسيله يا كانال ارتباطي هستند به نقش رسانه‌ها به عنوان ابزار اساسي براي برقراري ارتباط و انتقال پيام ديني خواهيم پرداخت.

به راستي، در دنياي امروز، به چه اندازه رسانه‌ها در تكوين و تحكيم اعتقادات ديني انسان مؤثرند و چه ميزان از هويت ديني ما برگرفته و برساخته از رسانه‌هاي نوين است؟ آيا تكنولوژي رسانه‌اي، اساساً مي‌تواند زمينۀ رشد و مسير ارتقاي معرفت ديني را هموار سازد؟ آيا رسانه‌هاي نوين به خاطر اقتضائاتي خاص، در انتقال مفاهيم ديني دچار محدوديت نيستند؟ نگرش‌ها و زمينه‌هاي معرفتي مخاطب رسانه‌ها، تفاوت‌هاي فردي و ساختارهاي اجتماعي آنان، تا چه اندازه در اين زمينه اثرگذارند؟ آيا مي‌توان ادعا كرد كه رسانه‌هاي جديد در شناخت و فهم انسان معاصر از جهان تصرف كرده‌اند و به جاي انتقال پيام ديني، خود تبديل به دين جديدي شده‌اند؟ رسالت اين مقاله، پاسخ‌گويي به سؤال‌هايي از اين قبيل است.

1. تعاريف

الف. ارتباط (Communication)

واژۀ "ارتباط" به نظر مفهومي بديهي است؛ اما تعاريف گوناگون آن، بيان‌كننده پيچيدگي آن است. براي اين واژه بيش از 126 تعريف ذكر كرده‌اند (Buhler, 1974: 10).

هيچ يك از اين تعاريف، جامع و مانع نيستند و گاه مبتلي به دور در تعاريف‌اند. برخي براي حل اين مشكل، به دسته‌بندي تعاريف روي آورده‌اند؛ براي مثال، تعاريف براساس سطوح تأثيرگذاري يا براساس عناصر و اجزاي ارتباط، دسته‌بندي شده‌اند؛ ولي تنوع فراوان اين گونه دسته‌بندي‌ها كار را دشوارتر كرده است. گروهي نيز فقدان تعريف جامع و مانع را امر چندان جدي نمي‌دانند و معتقدند كه بيش از آنكه به تعريف اصالت داده شود، بايد به حقيقت و جوهره پديدۀ ارتباط توجه كرد (اثباتي، 1389: 8). براي نمونه، مي‌توان به چند تعريف مشهور از اصطلاح ارتباط در علم ارتباطات اشاره كرد:

1. ارتباط فرايندي است كه طي آن، يك فكر روي ديگري تأثير مي‌گذارد (راجرز، 1387: 704)؛

2. ارتباط عبارت است از فن انتقال اطلاعات، افكار و رفتارهاي انساني از يك شخص به شخص ديگر؛

3. ارتباط مكانيسمي است كه در خلال آن، روابط انسان‌ها برقرار مي‌شود، بسط مي‌يابد. تمامي نهادهاي ذهن، به همراه وسايل انتقال آنان در فضا و حراست از آنان در زمان در محدوده ارتباط جاي مي‌گيرند (ساروخاني، 1377: 21-19)؛

4. ارتباط انتقال معاني يا پيام از طريق نمادهايي چند است (همان)؛

5. ارتباط فرايندي است كه ما توسط آن منظور ديگران را مي‌فهميم و درك مي‌كنيم و در مقابل، ديگران نيز منظور ما را مي‌فهمند و درك مي‌كنند. ارتباط حالتي ديناميكي است كه به طور دائم در حال تغيير و انتقال در برابر موقعيت‌هاي مختلف است؛

6. ارتباطات فراگرد مرتبط كردن اجزاي گسسته جهان با يكديگرند (Dance, 1970: 95-6)؛

7. (تعريف منتخب): ارتباط عبارت است از فراگرد انتقال پيام از سوي فرستنده براي گيرنده، مشروط بر آنكه در گيرنده پيام مشابه معنا، با معناي مورد نظر فرستنده پيام ايجاد شود (محسنيان‌راد، 1385: 57).

با توجه به اين تعريف، ارتباط ديگر به معناي رساندن، انتقال دادن، آگاه ساختن يا ارائۀ اطلاعات نيست، بلكه پروسه‌اي است كه فرستنده را موظف مي‌سازد تا براي ايجاد درست معناي مورد نظر خود در ذهن مخاطب، همۀ عوامل را در نظر داشته باشد. بنابراين، ارتباط مسئله ساده‌اي نيست كه بتوان بي‌دغدغه و بدون تحقيق از كنار آن گذشت.

ب. رسانه (Media)

واژۀ "media" در زبان لاتين جمع "medium" و معناي لغوي آن، وسيله، واسطه، و يا واسطۀ انتقال است. در زبان فارسي واژۀ "رسانه" را معادل اصطلاحي آن به كار مي‌بريم. اين واژه معمولاً وسيلۀ بيان، قالب بيان، واسطۀ بياني يا ابزار بياني ترجمه شده است و در جوامع پيشرفته به رسانه‌هاي گروهي جامعه اشاره دارد كه كار آن‌ها، رمزگذاري و انتقال پيام به يك جمعيت وسيع است. با اين تعريف، راديو، تلويزيون و روزنامه‌ها از مصاديق روشن رسانه‌اند (اسلامي، دبيري و ديگران، 1386: 374).

پستمن بيان مي‌كند كه اصطلاح رسانه، بيشتر با كاربردهاي رسانه ارتباط دارد، نه فناوري‌هاي آن. به عبارت ديگر، اصطلاح رسانه بيشتر به شيوه‌هايي اشاره دارد كه افراد مخاطب منابع ارتباطي با واسطه به كار مي‌برند؛ نه به انواع فرستنده‌ها  و تمهيدات دريافتي به كار برده شده. براي نمونه، غالباً تلويزيون رسانه ناميده مي‌شود. بسياري از مخاطبان، تلويزيون را منبعي اساسي براي تأمين اطلاعات خود از دنيا مي‌دانند و محتواي تلويزيون را موضوعي براي گفت‌وگوهاي اجتماعي با دوستان و خويشاوندان برمي‌گزينند. آنان در رويدادهاي تلويزيوني رفت و آمد كرده، تماشاي تلويزيون در زندگي اجتماعي آن‌هادخالت دارد. بنابراين، همه از يك رسانۀ معين به يك روش خاص استفاده نمي‌كنند (لاموره، 1388، 311).

2. اقسام رسانه

رسانه‌ها در يك تقسيم‌بندي، پنج نوع هستند:

1. رسانه‌هاي نوشتاري: روزنامه، مطبوعات (كتاب و نشريه و...)، اعلاميه، پلاكارد و...؛

2. رسانه‌هاي شنيداري: نوار كاست، راديو و...؛

3. رسانه‌هاي ديداري: هنرها، نقاشي، كنده‌كا ري، خطاطي، كاريكاتور و...؛

4. رسانه‌هاي شنيداري ـ ديداري: تئاتر، تلويزيون، سينما، كامپيوتر و...؛

5. رسانه‌هاي شخصي: برخورد گفت‌وگو (ديالوگ)، سخنراني، موعظه و... .

جان فيسك، رسانه‌ها را به سه گروه عمده تقسيم مي‌كند: نمايشي، (Presentational) تصويري، (Representational) مكانيكي (Mechanica). رسانه‌هاي نمايشي شامل صدا، چهره و بدن فردي است كه از زبان گفتاري و حركات استفاده مي‌كند و در آن رسانه، برقراركنندۀ ارتباط است؛ رسانه‌هاي تصويري شامل همه موارد نوشتاري و چاپي (كتاب و مطبوعات)، عكس و... هستند كه همگي وجودي مستقل از ارتباط‌گر دارند؛ رسانه‌هاي مكانيكي شامل تلفن، راديو، تلويزيون، فيلم، ... و اشكال مختلف رسانه‌هاي ديجيتال است (راش، 1377: 174).

در اين مقاله، بر تلويزيون به عنوان رسانۀ صوتي ـ تصويري تكيه مي‌شود؛ زيرا سرعت، مداومت و وسعت حوزۀ بسيار زيادي دارد و با هزينۀ پايين در دسترس همگان است. براي بسياري از مردم مدت زماني كه با تلو يزيون مي‌گذرانند، بسيار بيشتر از مدتي است كه در تمام عمر با همۀ هنرها و نمونه‌هاي ارتباطي ديگر سروكار دارند. اكثر مردم هنگام پخش برنامه تلويزيوني، خوب باشد يا بد، جلو تلويزيون مي‌‌نشينند و حتي زماني كه برنامه بيش از اندازه بد باشد، از آن شكايت مي‌كنند؛ ولي از تماشاي آن چشم نمي‌پوشند (شرايبر، 1371: 310).

در دوران پست مدرن و تحت تأثير انديشۀ "عدم قطعيت" هايزنبرگ كه جهان را تنها مجموعه‌اي از فاعل‌هاي دانا مي‌داند كه بر مفعول‌هاي منفعل اثر مي‌گذارند، تلويزيون را ما به ازايي براي حقيقت، مفسر و تجسم‌گر دنيا و گاهي تلويزيون را همتاي دنيا مي‌دانند. گويا جهان به صحنۀ نمايش بدل شده و يك رويداد موثق نيست؛ يا به عبارتي، واقعي نيست، مگر اينكه آن را بر صفحه تلويزيون مشاهده كنيم (رجبي‌نيا، 1389: 6-65).

صاحب‌نظران رسانه، تلويزيون را از سه منظر مطالعه مي‌كنند: صنعت (توليد)، مجموعه‌اي از متون ديداري ـ شنيداري، تجربه اجتماعي ـ فرهنگي (مخاطبان) (دالگرن، 1380: 46).

در منظر نخست، به سازمان رسانه‌اي چون جايگاه معيني توجه مي‌شود كه در آن فراورده‌هاي رسانه‌اي توليد مي‌شود. آنچه بر صفحه تلويزيون ظاهر مي‌شود، نه فقط محصول زنجيره‌اي از تصميم‌گيري‌ها و مراحل عملي توليد، بلكه شرايط مكان حاكم بر نهاد رسانه است (همان: 48). در منظر دوم، به متن تلويزيوني و آثاري كه آن‌ها توليد و پخش مي‌كنند، توجه و برنامه‌ها، مطالعه و تحليل مي‌شود. و در منظر سوم، به اين امر پرداخته مي‌شود كه مخاطبان برنامه‌هاي تلويزيوني چه معنايي را از محتواي تلويزيون دريافته‌اند و برنامه‌ها چه آثاري بر مخاطبان گذارده است. مخاطبان با برنامه‌ها ارتباط برقرار مي‌كنند و آن را در معرض تفسيرهاي متفاوتي قرار مي‌دهند (همان: 70).

3. تأثير رسانه بر پيام ديني

در مورد ميزان، ابعاد و چگونگي اثرگذاري رسانه‌ها بر پيام، ديدگاه‌هاي گوناگوني وجود دارد. برخي، رسانه‌ها را بدون جهت و تنها وسيله ارتباطي مي‌پندارند و برخي با نگاهي متفاوت، رسانه‌ها را جهت‌دار و ايدئولوژيك مي‌دانند. در اين ميان،‌ عده‌اي نيز چنان بر قدرت اثرگذاري رسانه‌ها تأكيد مي‌ورزند كه مي‌توانند "مجاز" را به جاي حقيقت جلوه دهند؛ به گونه‌اي كه همگان آن را واقعيت كامل بپندارند. اين ديدگاه‌هاي متفاوت، هيچ يك توان تأثيرگذاري رسانه را نفي نمي‌كنند.

الف. رويكرد محتوامحور

در اين ديدگاه، براي رسانه‌ها جنبۀ ابزاري قائل‌اند. تكنولوژي به طور ذاتي نه خوب است نه بد، بلكه همه چيز به نحوۀ استفاده ما از تكنولوژي بستگي دارد (برنشتاين، 1373: 37). فناوري ابزاري است كه كاربرد خير و شر آن، به انتخاب انسان بستگي دارد. تكنولوژي ابزاري خنثي و غير ارزشي است كه مي‌تواند براي مقاصد خيرخواهانه يا اهداف شرورانه به كار رود. اسلحه به خودي خود مردم را نمي‌كشد، بلكه اين مردم هستند كه همديگر را مي‌كشند.

در اين ديدگاه، به فناوري بيشتر از بُعد سخت‌افزاري، تجهيزات و مصنوعات مكانيكي آن توجه مي‌شود (كريستيانز، 1388: 174) كه مي‌تواند ابزاري براي انتقال پيام ـ ديني يا غير ديني ـ باشد. بر طبق رويكرد محتوامحور رسانه بي ‌هيچ دخل و تصرفي در محتواي پيام، فقط يك كانال و مجراي ارتباطي براي انتشار پيام است و در اينكه آيا مخاطب در برابر پيام منفعل و غير پوياست و يا حق انتخاب و گزينش‌گري دارد؛ در ميان طرفداران اين نظريه اختلاف وجود دارد.

برخي معتقدند كه مردم به شكل يك توده، در مقابل دريافت پيام‌هاي مشابه از رسانه‌ها، به صورتي مشابه پاسخ مي‌دهند و تفكر و انديشه فردي در بين آن‌ها، جاي خود را به آگاهي و وجدان جمعي مي‌دهد. پيام‌ها، كلمه به كلمه در ذهن مخاطب ـ محل ذخيره احساسات و نگرش‌ها ـ مي‌نشيند؛ گويي احساسات و نگرش‌ها تزريق مي‌شوند و رفتار مورد نظر فرستندۀ پيام را در مخاطب ايجاد مي‌كنند. مي‌توان با تأكيد بر بُعد عاطفي به جاي بُعد ادراكي ـ براساس نظريه محرك ـ پاسخ پالوف مخاطب را به دنبال خود كشاند (رابرتسون، 1374: 57).

در برابر اين گروه، برخي از طرفداران رويكرد محتوامحور، ديدگاه معتدل‌تري دارند و مخاطب را در برابر پيام رسانه پويا و فعال در نظر مي‌گيرند كه ويژگي‌هاي رواني و ساختارهاي اجتماعي او در شكل‌گيري افكارش دخيل هستند و نقش رسانه‌ها فقط تقويت باورهاي مخاطبين است (مك كوايل، 1385: 36). براي مثال، بر طبق نظر اول،‌ مخاطب فيلم‌هاي خشن داراي خصوصيت رواني خشونت مي‌شود؛ ولي براساس اين ديدگاه، فقط كساني كه زمينۀ خشونت دارند، خشن مي‌شوند. پيام، تغييرات بنيادي ايجاد نمي‌كند، بلكه عقايد و گرايش‌ها را استحكام مي‌بخشد:

ارتباط جمعي در حالت عادي، ‌در حكم علت ضروري و كافي اثر بر مخاطب عمل نمي‌كند؛ بلكه از طريق رشته‌اي از عوامل و تأثيرات ميانجي عمل مي‌كند. عوامل ميانجي مثل فرايندهاي گزينشي (درك گزينشي، مواجهه گزينشي)، فرايندها و هنجارهاي گروهي و رهبري افكار مي‌باشد (دفلور، 1383: 601).

حدود هشتاد سال پيش، اولين جريان‌هاي ديني براساس رويكرد محتوامحور به رسانه شكل گرفت. سازمان‌هاي بنيادگراي مسيحي مُبلغان انجيل، معتقد بودند كه كار كليسا اساساً در حوزۀ ارتباطات است و دولت‌مردان و متألهان، بايد اين نكته را دريابند كه راه‌حل بنيادين بحران‌هاي كنوني جهان، امري وابسته به علوم ديني و الهي است (The journal of Chiristianity Today, 1956: 20-3).

اين جريان‌هاي ديني كه شعارشان بازگشت به انجيل و تغيير جامعه از طريق تحول ديني بود به "اونجليست‌ها"2 شهره بودند. اينان معتقد بودند كه عقايد ديني، همۀ جنبه‌هاي زندگي را دربرمي‌گيرد و تقريباً دو هزار سال پيش، حضرت عيسي مسيح با آموزه زير كه "مأموريت اكبر" ناميده شد، سنگ بناي كاري را گذاشت كه بعدها تلاشي جهاني براي دعوت ديني شد:

پس برو و تمامي ملل را بياموزان! آنان را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعميد ده. آنان را بياموزان از آنچه به تو فرمان داده‌ايم... و من همواره با تو هستم حتي تا آخر دنيا. آمين! (آرمسترانگ، 1388: 105).

اين رسالت عظيم، اوانجليست‌ها (تبشيرگرايان) را بر آن داشت تا راه‌هاي نوآورانه‌اي را براي گسترش عقايدشان بيابند. به استناد آمار، تبشيرگرايان در مدت كوتاهي توانستند بيش از 1550 شبكۀ راديو و تلويزيون را راه‌اندازي و بيش از 260 كالج تأسيس كنند (جريان‌شناسي روند تصويرپردازي از وقايع آخرالزمان در غرب، 1389: 5). آن دسته از اوانجليست‌ها را كه بر تلويزيون تمركز داشتند و معتقد بودند كه تلويزيون با نمايش مكرر مضامين و محتواهاي مشابه در شبكه‌هاي تلويزيوني مختلف، افراد را مي‌تواند تحت تأثير قرار دهد و از اين رسانه به عنوان طريقي جانشين براي موعظه بهره بردند "تلي وانجليست" (Televangelist) يا "تبشيرگر تلويزيوني" ناميدند. امروزه جريان‌هاي اوانجليستي يكي از قدرت‌مندترين جريان‌هاي ديني ـ رسانه‌اي آمريكا هستند كه از سال‌ها پيش تاكنون، با نفوذ در ميان سياست‌مداران آمريكا، مقاصد سياسي خود را دنبال مي‌كنند (هوور، 1388: 146). فعاليت‌هاي رسانه‌اي آن‌ها، ديگر به استفاده از راديو و تلويزيون محدود نيست. هم‌زمان با گسترش فناوري‌هاي جديد ارتباطي مانند اينترنت، تبليغات ديني نيز راه خود را به اين حوزه جديد از ارتباطات باز كرد؛ به گونه‌اي كه امروزه تعداد زيادي "اوانجليست‌ اينترنتي" در سراسر دنيا مشغول فعاليت هستند.

حركت‌هاي "نئو اوانجليسم" در دهه‌هاي اخير كه تحت تأثير گسترده راديو و تلويزيون و اينترنت و نهادهاي چندرسانه‌اي است، "كليساي الكترونيك" (Electronic Church) نام گرفت (بشير، 1389: 6-255). حاميان كليساي الكترونيك آن را جايگزين نقش ديني رسانه‌هاي مكتوب مي‌دانند و واتيكان در دومين شوراي خود درباره رسانه‌ها، آن‌ها را "هديه الهي" ناميد. در مقابل، برخي اين مسئله را تهديدي براي كليساها تلقي كردند كه مايۀ كاهش اعضا و درآمد آن‌ها مي‌شود (باهنر، 1389: 7-246).

نقد رويكرد محتوامحور

اين نظريه، منتقدان زيادي دارد. اين فرض كه رسانه‌ها مانند هر كالاي ديگري مي‌توانند وارد كشوري شوند و در فضاي بومي و تاريخي آن منطقه متأثر شوند، بدون اينكه خود هيچ گونه تأثيري بر جاي گذارند، مورد پذيرش نيست.

واقعيت آن است كه فناوري در فضايي عاري از پيش‌فرض اتفاق نمي‌افتد، بلكه در بستري پوشيده از تجارب انساني رشد مي‌كند و براساس اهداف انسان هدايت مي‌شود. نگاه صرفاً ابزاري و فني به تكنولوژي ناشي از نوعي سفسطۀ منطقي است. رويكرد محتوامحور به رسانه، جزء را جايگزين كل مي‌كند. در حالي كه جنبۀ فني، يعني ابزار، به معناي كل فناوري نيست (كريستيانز، 1388: 175).

هم‌چنان كه ارسطو تصور مي‌كرد، فناوري با ابزارها، مصنوعات و محصولات برابر نيست، انسان‌ها نسبت به تكنولوژي در موضعي بيروني قرار ندارند، بلكه فناوري با هستي انسان گره خورده است. زيرساخت‌هاي فعاليت‌هاي تكنولوژيك‌، از تمدني سرچشمه مي‌گيرند كه سرشار از ارزش‌هاي انساني است. رسانه‌هاي جديد و تحولات بزرگ قرن اخير در ارتباطات، در شناخت انسان معاصر از جهان تأثير گذاشته است. اين شرايط جديد ارتباطي، از فلسفه‌هاي مهم مدرنيته بسيار متأثر است. فهم جديد از انسان و جهان در دوران مدرنيته، عاملي بسيار مهم در شكل‌گيري فضاي جديد ارتباطي است. نمي‌توان از اين واقعيت چشم پوشيد كه در دو قرن اخير، بسياري از مباحث فلسفي، به رمان تبديل شده و پس از آن فيلم‌نامه‌ها و نمايش‌نامه‌ها براساس آن ساخته و تفكر فلسفي، به محصول رسانه‌اي قابل فهم براي اكثريت تبديل شده است و در طرف مقابل، حتي ساختار واقعيت در ذهن از رسانه‌هاي نوين تأثير پذيرفته است:

موفقيت و نفوذ كامپيوتر، ابررسانه‌ تازه‌اي كه متن، تصوير و صدا را باز رسانه‌اي مي‌كند، اخيراً منجر شده تا در حوزۀ انساني، تغيير در حال پيشرفت آرامي از گفتمان ابتدايي و رويكرد متن‌مدار به مسائل گسترده‌تر نظري رسانه‌ها روي دهد (Laermans, 2005).

بنابراين، اين فرض كه فرايندهاي تكنولوژيك بي‌طرف و خنثي هستند و فقط ابزاري به شمار مي‌آيند كه محتوا را انتقال مي‌دهند، هزينه‌اي گزاف را دربردارد. طبق اين نظر، دانشمندان و مهندسان از هر گونه مسئوليتي مبرا هستند و ما رسانه‌هاي جمعي را مثل مهندسي و پزشكي، مي‌توانيم از اروپا و آمريكا به ارمغان آوريم. نتيجه اين امر، مسابقه در تقليد كوركورانه از رسانه‌هاي خارجي بود.

رسانه‌هاي نوين ـ به خصوص تلويزيون ـ همگي به گونه‌اي با آموزه‌هاي سكولار عجين بوده و براساس اومانيسم، عقلانيت ابزاري، تجربه‌گرايي، نسبي‌گرايي و فردگرايي سامان يافته‌اند. آشكار است كه رسانه اسلامي بايد بر محور هستي‌شناختي، انسان‌شناختي و جهان‌شناختي اسلامي و در جهت اهداف نظام ارتباطي اسلام كه هدايت، تربيت و رشد آدمي است، بنا نهاده شود و اين مهم، ميسور نمي‌شود مگر رسانه بتواند بر مبناي توحيد و نبوت، ارتباط انسان را با وليّ و انسان كامل محقق سازد. ارتباطي كه حيات‌بخش و روح‌آفرين است و آدمي را به سعادت حقيقي و نهايي نائل مي‌گرداند.

جريان‌هاي ديني كه به رسانه فقط بسان يك ابزار براي انتقال پيام توجه كرده‌اند، به زيرساخت‌هاي ايدئولوژي رسانه‌ها كه با سكولاريزم گره خورده چندان توجه نكرده و يا تأثير آن را بسيار كم‌رنگ مي‌بينند و با تمركز بر احساس‌گرايي ـ به جاي خردگرايي ـ مخاطب خود را به سمت دين سوق مي‌دهند، در حالي كه استفاده از تحريك عواطف و تزريق احساسات و هيجانات، به منظور تقويت يا تغيير معرفت ديني، بدون رويكردي خردگرايانه به دين، اثر آني و موقت خواهد داشت و مخاطب را به حاشيه دين ـ و نه متن دين ـ خواهد كشيد. ممكن است تلويزيون با كمك تكرار و تحريك عاطفه، بروز رفتارهاي ديني را به ظاهر نهادينه كنند، ولي چون مبناي آن تعقل نيست، روبنايي و آسيب‌پذير خواهد بود و به سطحي شدن دين مي‌انجامد و به تدريج، بي‌حسي مذهبي عمومي را دامن خواهد زد و تبليغ ديني، خود به خود به ضد تبليغ منتهي شده، به پديده‌اي به نام "دين مداحان"
 خواهد انجاميد (Rasaneh.org/Persian/page-view.asp).

امروزه بسياري از برنامه‌هاي تلويزيون، از طريق بازي با احساسات مخاطبان و با تكيه بر ترس، تنفر و اميدهاي آنان، انگيزش‌هاي لازم را براي رفتار دلخواه فراهم مي‌كنند و گاهي آنان را به اعمالي وامي‌دارند كه از نظر عقل سليم اعمالي نادرست است (مان، 1355: 12). براي نمونه، به بروز رفتارهايي چون ستايش نمادها و شمايل و انجام دادن مناسك سحرگونه مي‌توان اشاره كرد كه اغلب به لايه‌هاي رازگونه و خرافات آميخته است. اين روش ترويج دين، بيشتر در ميان گروه‌هاي بي‌سواد و كم‌سواد تأثيرگذار است و بسياري از اوقات در پشت آن‌ها، عناصر مغرض با اهداف نفع‌طلبانه وجود دارد. از آثار سوء اين روش رسانه‌اي در تبليغ دين آن است كه در عصر مصرف‌گرايي،‌ از فرهنگ ديني به عنوان نوعي از كالا تبليغ مي‌شود و به دنبال مصرف‌كنندگان است. در دنياي تبليغات تجاري، محصولات به شيوه‌اي معجزه‌آميز، مصرف‌كنندگان را دچار دگرگوني و تغيير شكل كرده است.

در برنامه‌هاي تلويزيوني اوانجليستي، مي‌توان چنين تغيير شكل‌هاي شگف‌انگيزي را مشاهده كرد. اين گونه برنامه‌ها همواره به نحوي ايدۀ "انجيل، منبع سلامت و سرخوشي" را تبليغ مي‌كنند. در اين برنامه‌ها مي‌بينيم كه با روي آوردن به عيسي مسيح و تبديل شدن به يك "دعاگو"، كاشتن "بذر ايمان" و اطاعت از مبادي و اصول پادشاهي عيسي مسيح و در پيش گرفتن شيوۀ تفكر مثبت و خوش‌بينانه، چگونه بيماري‌ها جاي خود را به سلامت و بهبودي مي‌دهند، ازدواج‌ها به خوشبختي‌ مي‌انجامند و افراد ورشكسته بر مشكلات مالي خود غلبه مي‌يابند (بشير، 1389: 256).

جيمز كري، اين نحوۀ تبليغ دين را فريب‌كارانه مي‌داند كه نتايج ويران‌گري در پي خواهد داشت و در خدمت كساني درمي‌آيد كه مي‌خواهند نظام‌هاي سركوب‌گر و كنترل‌كننده‌اي را بر ما تحميل كنند:

الگوهاي موجود ارتباطات ما بيش از آنكه تحليل و بررسي باشند، به آشوب فرهنگ معاصر دامن مي‌زنند و ما در بخش‌هاي مهمي، تاوان سوء استفاده طولاني سياست، تجارت و طب را از فرايندهاي اساسي ارتباطات پس مي‌دهيم (شولتز، 1387: 943).

پيچيدگي جوامع، اجماع اندك، ناهنجاري، آشفتگي فردي و از خود بيگانگي رواني نيز در قدرتمند شدن رسانه‌ها بسيار تأثيرگذار است. در چنين اوضاعي، افراد توسط رسانه‌ها  خيلي زود بلعيده مي‌شوند. بسياري از افراد، از تأثير همه جايي بودن ارتباطات جمعي و قدرت بالقوه آنان به سختي هراسان شده‌اند (ساروخاني، 1377: 100-95). رسانۀ تلويزيون كه جريان اصلي رسانه‌اي و فراگيرترين رسانه پنج دهۀ اخير است، متأسفانه اغلب يا وابسته به دولت‌ها و يا در اختيار كمپاني‌هاي بزرگ و قطب‌هاي اقتصادي و سياسي كشورهاست.

نمونۀ اين تبليغات اوانجليستي، ساخت فيلم‌هايي با موضوع آخرالزمان است كه توليد آن‌ها پس از وقايع يازده سپتامبر 2001 و حملات آمريكا و هم‌پيمانانش به كشورهاي اسلامي، رنگ متفاوتي به خود گرفته است. اين فيلم‌ها كه در قالب آخرالزمان طبيعي، آخرالزمان تكنولوژيك و فناوري، ‌آخرالزمان علمي ـ تخيلي، آخرالزمان اسطوره‌اي و آخرالزمان ديني ساخته مي‌شود،‌ در پشت پرده، اهداف ايدئولوژيك و سياسي خاصي را در نظر دارند. اين پروژه‌هاي آخرالزماني با بنيادي شيطاني، ولي صورتي رحماني و ديني و با استناد انجيلي، قصد دارند حافظ منافع استراتژي‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي غرب باشند (جريان‌شناسي روند تصويرپردازي از وقايع آخرالزمان در غرب، 1389: 15).

پرداختن به ظواهر و مناسك ديني در رسانه‌ها، از جمله نتايج ويرانگر ديگر اوانجليسم است كه سطحي‌نگري و قشري‌گرايي ديني را رواج مي‌دهد و آفت آن، فردگرايي و راضي شدن به دين فردي است؛ زيرا وجود برنامه‌هاي بسيار زياد ديني كه از رسانه‌ها پخش مي‌شود، آدمي را بي‌نياز از حضور در اجتماعات ديني مي‌كند و رفته رفته اين تصور شكل مي‌گيرد كه دين در بُعد اجتماع، نقشي ندارد و اين امر به تدريج به سكولاريسم خواهد انجاميد. بنابراين، به جرأت مي‌توان ادعا كرد كه جريان‌هاي اوانجليستي و تلي وانجليستي ـ آگاهانه يا ناآگاهانه ـ سكولاريسم را رواج مي‌دهند؛ اگرچه به ظاهر در برابر آن و نافي آن هستند.

ب. رويكرد فناورمحور

انديشه‌وراني چون هايدگر، مك لوهان و پستمن، به اين ديدگاه قائل هستند و از نقادان حضور دين در رسانه محسوب مي‌شوند. هايدگر رويكردي هستي‌شناسانه به فناوري دارد. وي جهان‌بيني مبتني بر ابزارنگاري را به نقد مي‌كشد و مي‌گويد: فناوري يك اسم نيست، بلكه يك فعل است؛ فرايندي فرهنگي است كه در آن هستي انسان بنا مي‌شود. فناوري و انسان همانند معجوني درهم آميخته و تركيب شده‌اند. تكنولوژي فقط به معناي كاربرد علم نيست؛ بلكه شيوۀ ساخت اجتماعي نيز هست (Heidegger, 1977: 9).

به گفته هايدگر، وقتي از فناوري به مثابه امر خنثي سخن مي‌گوييم، به بدترين شكل دربارۀ آن داوري كرده و با آن مواجه شده‌ايم و از ماهيت و ذات آن غافل مانده‌ايم. خطر ذاتي تكنولوژي را نبايد فراموش كرد. تهديد اصلي فناوري آن است كه گوهر آدمي را هدف قرار داده است. انقلاب تكنولوژيك، ما را به پذيرش و عمل براساس تفكر حسابگرانه، به منزله تنها نوع تفكر مجبور كرده و در نتيجه، انسانيت اصيل و اصالت انساني ما زائل شده است (كريستيانز، 1382: 1-100).

مك‌لوهان معتقد است كه وسايل ارتباطي از دو بخش تشكيل يافته‌اند؛ خود وسيله و تأثيرات آن، پيام و تأثير آن. اكثر پژوهشگران و نظريه‌پردازان فقط به تأثير پيام توجه كرده‌اند و براي تأثير وسيله هيچ ارزشي قائل نيستند. مك‌لوهان تأثير وسيله ارتباطي را بيشتر از پيام دانسته، شعار معروفش «رسانه خود، پيام است» است. اين رسانه است كه ما را تغيير مي‌دهد و بر ما حكومت مي‌كند (رشيدپور، 1352: 10). رسانه بدون در نظر گر فتن پيام آن، بر جامعه و بر افكار يكايك مردم اثر خواهد داشت. وي مي‌گويد:

آنچه فراموش شده و شايد هنوز هم اقبال عمومي مؤسسات علمي را به درستي به خود جلب نكرده، تأثير وسيلۀ ارتباطي عصر و دوره حاضر است كه صرف‌نظر از پيام و يا محتواي خود، هر يك به گونه‌اي در خصوصيات اجتماعي و مهم‌تر از آن رواني فرد فرد مردم اين قرن اثرات قابل ملاحظه‌اي بر جاي گذاشته‌اند (همان: 14).

مك‌لوهان تا آنجا پيش مي‌رود كه مي‌گويد: محتواي واحد در هر يك از وسايل ارتباط جمعي، حتي مي‌تواند اثر متمايزي بر جاي گذارد (ساروخاني، 1377: 4-43). امروزه كاركردهاي رسانه‌اي، درك ما از مكان و زمان را بازسازي كرده‌اند. واقعيت، ديگر نه در نتيجه تماس ما با جهان خارج، بلكه چيزي است كه صفحۀ تلويزيون به ما عرضه مي‌كند. تلويزيون به جهان تبديل شده و در زندگي ما رسوخ كرده و زندگي ما در تلويزيون تحليل رفته است (ساراپ، 1382: 222). در چنين فضايي است كه رسانه به پيام تبديل مي‌شود؛ يعني اهميت از محتواي پيام به شيوه رساندن آن انتقال مي‌يابد.

پستمن، نويسندۀ آمريكايي منتقد رسانه نيز رويكردي فناورانه به رسانه دارد. وي برداشت مك‌لوهان از رسانه را اصلاح و تعديل مي‌كند و تأثير اصلي رسانه را تغيير كلي محتواي پيام و شكل‌دهنده به پيام مي‌داند. او در نقد تكنولوژي مي‌گويد:

تكنولوژي‌هاي جديد به نوعي دادوستد مي‌مانند كه آدمي نيروهاي معنوي و روحي خود را براي دست‌يابي به نيروهاي مادي و جسماني معاوضه مي‌كند و چنين بده بستاني در همه تكنولوژي‌ها به گونه‌اي ديده مي‌شود (رجبي‌نيا، 1389: 3).

پستمن مانند مك‌لوهان، به تقابل ذاتي بين دين و رسانه معتقد است و يادآوري مي‌كند كه باور و ايمان ما به تكنولوژي سبب سست شدن معنويات زندگي بشر شده است. اصولاً تكنولوژي با نوع خاصي از عقلانيت ملازمت دارد كه اين نوع از عقلانيت، با افت معنويات همراه است (همان: 37).

وي در نقد كامپيوتر مي‌گويد:

كامپيوتر كه امروزه در ادارۀ جوامع انساني نقش اساسي و عظيمي دارد،‌ نه فقط نمي‌تواند پاسخ‌گوي معضل‌هاي جدي ما باشد، بلكه در عمل، سبب تشديد و تقويت ضعف‌هاي معرفتي و اخلاقي بشر است. اشتغال به امر فراگير و پرهياهوي اطلاعات، سبب غفلت بشر از توجه به امور مهم و جهت‌بخش به حيات دنيوي او شده است (همان: 12).

تكنولوژي مانند اسب افسارگسيخته‌اي به پيش مي‌تازد و در هيچ مسير ويژه‌اي هدايت نمي‌شود و هيچ هدف و كمالي را در نظر ندارد. ما از اطلاعات اشباع و در آن غرق شده‌ايم، ولي هيچ كنترلي بر آن نداريم و نمي‌دانيم با آن، چه بايد بكنيم. اين امر، دو دليل دارد:

يكم. هنوز يك مفهوم منسجم از خود، جهان و روابطمان با آن نداريم و لذا نمي‌دانيم به چه اطلاعاتي نياز داريم و كدام اطلاعات زائد است.

دوم. تمام انرژي و استعدادمان را در جهت اختراع ماشين‌آلاتي قرار داده‌ايم كه به جز افزايش حجم اطلاعات، كار ديگري نمي‌كنند. در نتيجه مقابلۀ ما با اشباع‌شدگي اطلاعاتي، بي‌نتيجه مانده است. در حالي كه سيستم ايمني اطلاعات ما در حال اجراست، نمي‌دانيم چگونه آن را فيلترگذاري كنيم؛ نمي‌دانيم حجم آن را چگونه كاهش دهيم و يا حتي چگونه از آن استفاده كنيم. ما دچار نوعي "ايدز فرهنگي" شده‌ايم.

پستمن پيش از مرگش در سال 2003 تا آنجا كه امكان داشت، از به كارگيري بسياري از فناوري‌هاي مدرن اجتناب كرد (لاموره، 1388: 313). در ميان مسيحيان، فرقه آميش‌ها3 نيز از تلويزيون دوري مي‌كنند. هم‌چنين ارتودكس‌هاي افراطي و برخي يهودي‌ها نيز ديدن تلويزيون سكولار را ممنوع كرده‌اند (استوت، 1388: 267).

نقد رويكرد فناورمحور

اگر عناصر اساسي برقراري يك نظام كامل را فرستندۀ پيام، گيرندۀ پيام، پيام (محتوا) و وسيله يا كانال ارتباطي بدانيم، طبق ديدگاه محتوامحور، رسانه بي‌هيچ دخل و تصرفي در محتواي پيام، فقط يك كانال و مجراي ارتباطي براي انتشار پيام است، ولي براساس ديدگاه فناورمحور، يا بايد با مك‌لوهان هم‌داستان شويم كه مي‌گويد رسانه، خود، پيام است و يا مانند پستمن، رسانه را شكل‌دهندۀ‌ پيام بدانيم.

ديدگاه فناورمحور تنها بر تكنولوژي تكيه مي‌كند و اينكه تكنولوژي حاكم ارتباطي، به طرز فزاينده‌اي به فرهنگ شكل مي‌دهد. طبق اين نظريه، ديدگاه تأثير رسانه بر پيام ديني مطرح نيست؛ زيرا رسانه خود به دين تبديل شده است. اين نظريه براي اين موضوع كه از رسانه چگونه و به چه منظوري استفاده مي‌شود، اهميتي قائل نيست و فقط به كاربرد آن توجه دارد؛ ولي فرايند ارتباطي مي‌تواند تحت نظام سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ارزشي توحيدي قرار گيرد و در اين فرايند ارتباط توحيدي، هر امري كه سعي در تحديد حاكميت خداوند دارد، باطل شناخته مي‌شود (مولانا، 1371: 108).

پل تيليش مي‌گويد:

تحت تأثير حضور معنوي، حتي فرايندهاي تكنيكي نيز ممكن است خداآيين شوند (وتشتاين، 1373: 108).

در رويكرد فناورمحور به رسانه، دين با توجه به تأثيري سامان مي‌يابد كه از رسانه و تكنولوژي مي‌گيرد، ‌و رسانه فقط وسيله‌اي براي سرگرمي و وقت‌گذراني است. در اين صورت، دين به عنوان حوزه‌اي تأثيرپذير و نه تأثيرگذار خواهد بود. در حالي كه دين، نه فقط مقهور كُنش‌ها و قواعد رسانه‌اي و تكنولوژيك نيست بلكه بايد مباني و دستاوردهاي رسانه‌اي را از خود متأثر سازد. مي‌توان به تدريج اهداف و استراتژي‌هاي خاص اسلامي را جايگزين مباني سكولاريسم و سرمايه‌داري كرد و به جاي سطحي‌نگري به ماهيت برنامه‌ريزي در رسانه‌ها توجه نمود و دستاوردهاي زيبايي‌شناختي و خصيصه‌هاي زبان و ساختار ديني را در جان و تن رسانه‌هاي جديد دميد.

ج. رويكرد اعتدال‌محور

پذيرش مطلق هر يك از ديدگاه‌هاي محتوامحور و فناورمحور به رسانه‌ كاري نادرست است و به همين دليل است كه هر دو رويكرد منتقدان فراواني دارند. در اين مقاله، سعي بر آن است راه ميانه‌اي در باب رسانۀ ديني اتخاذ شود تا از افراط و تفريط‌ها در اين زمينه مصون بمانيم و راهكاري را پيشنهاد كنيم تا بتوانيم از فناوري رسانه در حوزۀ دين، حداكثر بهره را ببريم؛ بي‌‌آنكه در دامان اشتباهاتي بغلتيم كه اوانجليست‌ها يا متفكراني چون هايدگر و پستمن در آن گرفتار آمده‌اند.

ارتباط ميان دين و رسانه از موضوعات محوري چند دهۀ اخير در اذهان دين‌پژوهان و رسانه‌پژوهان است. تا دهۀ 1960 تقريباً نوعي جدايي ميان دين و رسانه و از اين مرحله به بعد، به تعامل اين دو هم با يكديگر حكم مي‌كردند. در رويكرد اعتدال‌محور برآنيم كه دين بر رسانه تأثير مي‌گذارد و ارتباطات ديني نيز از رسانه تأثير مي‌پذيرد. دين به عنوان مجموعه‌اي از معارف قدسي از سنخ پيام است و همواره با توجه به شرايط از رسانه‌هاي موجود براي نثر آموزه‌هاي خود بهره برده‌اند و بهره‌گيري از رسانه‌ها و فناوري‌هاي ارتباطي مناسب در جهت نثر و ابلاغ پيام دين، سنتي ديرپا و مستمر بوده است. مناقشات چند دهۀ اخير نيز در خصوص تعامل دين و رسانه، در باب رسانه‌هاي سنتي چون كتابت، خطابه، شعر، موسيقي، نقاشي و... نبوده، بلكه در باب رسانه‌هاي تصويري و نمايشي چون تلويزيون، سينما، ماهواره و تا حدي اينترنت مطرح شده است. از طرفي، اصحاب رسانه نيز به دلايل مختلف، چون حضور دين در هسته مركزي فرهنگ و جامعه، جاذبيت‌هاي ذاتي پيام‌هاي ديني، تقاضاي مخاطبان، نيازهاي انسان نوين، خود را ناگزير به مراجعه و بهره‌گيري مستقيم از ذخاير و فرهنگ ديني يافته‌اند.

1. تأثير دين بر رسانه

در قرآن كريم، به صراحت شيوه دعوت مردم به دين، از طريق سه ابزار حكمت، اندرز نيكو و جدال احسن مطرح است:

ادْعُ إِلي سَبيِلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَۀِ وَالْمَوعِظَۀِ الْحَسَنۀِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتي هِيَ أحْسَنُ (نحل/ 125). مفسرين حكمت را برهان و دليل عقلي محكم و جدال احسن را استفاده از مسلمات عقلي مخالف براي اثبات مطلوب خويش دانسته‌اند. مرحوم علامه طباطبايي، حكمت، موعظه و مجادله را چنين تعريف مي‌كنند:

حكمت به معناي اصابۀ حق و رسيدن به آن به وسيله علم و عقل است؛ موعظه نيز آن است كه كارهاي نيك طوري يادآوري شود كه قلب شنونده از شنيدن آن بيان، رقت پيدا كند و در نتيجه تسليم شود. جدال نيز عبارت از سخن گفتن از طريق نزاع و غلبه‌جويي است (طباطبايي، ج 12: 534).

از آنجا كه قدرت انديشه و تعقل، وجه تمايز انسان از ساير موجودات است، شايسته است رسانۀ اسلامي، نهادينه كردن معرفت ديني را اصل و آغاز هر گونه فعاليت بداند و اين مهم، تنها با پرداختن به مناسك ظاهري دين و تحريك عواطف، قابل دست‌يابي نيست، بلكه حتي شايد پخش مكرر اين گونه برنامه‌ها به ترويج فردگرايي ديني و عدم رخ‌نمود دين در سطح اجتماعي و قشرگرايي ديني بينجامد. حضور دين در رسانه‌ها به معناي دخيل بودن غايات و ارزش‌هاي ديني در آن است. برنامه‌هاي به ظاهر سرگرم‌كننده و غير ديني ـ نه ضد ديني ـ نيز چنان چه در جهت معنابخشي به زندگي انساني باشد، غايتش ديني خواهد بود. اخلاص، صداقت و مصلحت‌گويي ـ و نه تملق‌گويي ـ ارزش‌هاي اسلامي است كه مخاطب را در جهت رسيدن به نتايج پايدار و زيربنايي اعتقادي و نه تأثير موقت و دفعي هدايت مي‌كند. دست‌يابي به اين اهداف نيازمند يك مهندسي و مديريت راهبردي فرهنگي است.

رسانۀ ديني بايد به مباني ديني تكيه ورزد و معارف ديني را بر پايه آموزش غير مستقيم و پنهان، انتقال دهد و در جهت شكوفاسازي قابليت‌ها طرحي نو دراندازد. در بخش عقايد، استراتژي‌هايي را در جهت شكوفايي عقلانيت و منطق ديني طراحي و در بخش ارزش‌ها، اخلاقيات نظام‌مند را نهادينه كند؛ در حيطۀ رفتارها نيز الگوهاي رفتاري هماهنگ با ظرفيت‌ها و مراحل رشد و تعالي را ترويج دهد. وظيفۀ رسانه، انتقال صرف گزاره‌هاي ديني نيست؛ بلكه بايد به مخاطب خود كمك كند به فردي تبديل شود كه ثمره وجودش كنش اسلامي است. رسانه با همۀ نقشي كه در جهت انتقال ايده دارد، ‌اين خود مخاطب است كه به فعليت رسيدن بالقوه‌گي‌هاي فطري‌اش، بايد انديشۀ ديني را به گوش جان بشنود و اين مهم تنها با خطابه و موعظه و تكرار بي‌روح آموزه‌هاي ديني، اتفاق نمي‌افتد.

با اين نگاه به رسانۀ ديني، رسانه‌هاي نوين مي‌توانند به اندازۀ ظرفيت و بضاعت خود و فعال كردن ظرفيت‌هاي موجود زمينه‌اي براي تعالي انسان به مقام انساني خويش و قرار گرفتن در دايره وحدت هستي حول محور خداوند متعال شوند و كارهاي شاخصي انجام دهند كه به بلوغ فكري ـ فرهنگي اسلامي در كشور كمك كنند.

بنابراين دين در حوزه‌هاي زير مي‌تواند بر رسانه‌ها تأثير گذارد:

1. اعطاي جهان‌بيني و نظام ارزشي متناسب به سياست‌گذاران، مديران و برنامه‌سازان رسانه؛

2. مشروعيت بخشيدن به فعاليت رسانه‌ها و افزايش تمايل مخاطبان از استفاده از رسانه‌ها؛

3. اعمال سياست‌هاي نظارتي و كنترلي بر رسانه‌ها و محدودسازي روند عادي فعاليت رسانه‌ها در چارچوب دين؛

4. ارائه توصيه‌هاي اخلاقي و الزامات حقوقي به رسانه‌ها تا آن‌ها در راه رسيدن به اهداف و آرمان‌هاي متعالي مساعدت كند.

2. تأثير رسانه بر دين

رسانه‌ها به تناسب ظرفيت، نوع كاربري جايگاه اجتماعي و وظايف كاركردي مي‌تواند دين را در نيل به اهداف مورد نظر مساعدت كند. رسانه مي‌تواند با روش‌هاي ذيل در بسط نفوذ دين و تبليغ هر چه بيشتر آن بسيار كارا باشد:

1. رسانه‌ها مي‌‌توانند علاوه بر تقويت انديشه‌ها، در تغيير و ساختن انديشه‌هاي جديد بسيار مؤثر باشند. رسانه‌ها گرچه نمي‌توانند تعيين كنند كه مخاطبان چگونه بينديشند، مي‌توانند تعيين كنند كه دربارۀ چه بينديشند مثلاً رسانه‌هاي خبري با محتواي اخبار يكسان، به ما مي‌آموزند دربارۀ چه بينديشيم و يا با عرضه انباشتي نمايشي مكرر مضامين و محتواهاي مشابه، افراد شروع به سازگاري با رسانه به عنوان بازنمايي از واقعيت مي‌‌كنند و الگوهاي يكسان ذهني را در انديشه مخاطب ايجاد مي‌كند.

ضعف عمدۀ رسانه‌هاي مدرن اين است كه رضايت‌مندي افراد يكي از متغيرهاي مهم آنان است و از اين رو از دل خواسته‌ها  تبعيت مي‌كند. مردم به دنبال اين هستند كه راه و صراط را بر وفق تمناهاي خودشان قرار دهند و رسانه نيز رسالت خويش را در اين امر مي‌بيند و همين امر باعث مي‌شود گاه حق و باطل جاي خود را عوض كنند و مشهورات بر معروفات غلبه يابد و اصالت به هواها داده شود و خطوط قرمز اعتقادي و اخلاقي زير پا گذاشته مي‌شود در حالي كه صريح آيه قرآن عدم تبعيت از هواهاي مردم است. خداوند به پيامبرش مي‌فرمايد كه اگر در دعوت خويش از هواهاي مردم پيروي كني، حمايت و امداد الهي را از دست خواهي داد: لَئِنِ اتّبَعْتَ أهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنََ الْعلِمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصيرٍ (بقره/ 120).

2. رسانه‌ها مي‌توانند پيام‌هاي ديني را در قالب‌هاي كاملاً جديد و تأثيرگذار منتقل كنند. زيرا مي‌توانند از آرايه‌هاي زيبايي‌شناختي و زبان هنر بهره جويند.

3. رسانه‌هايي چون ماهواره و اينترنت مي‌تواند احساس تعلق مشترك مؤمنان ساكن در مناطق گوناگون و پراكنده را تقويت كند و به بازيابي هويت ديني آن‌ها فراسوي هويت‌هاي متنوع ديگر كمك كند.

4. نمايش‌هاي معنوي رسانه در قالب ديداري و شنيداري در ايجاد و تشديد همنوايي و همدلي مخاطب نقش محوري دارد. مخاطب گاه در چنين فضايي پابه‌پاي مراسم مذهبي در حال پخش و شاد شود و از مشاركت با واسطه خويش احساس آرامش و كسب ثواب مي‌كند.

5. برنامه‌هاي نمايشي در صورت بهره‌گيري از جاذبه‌هاي معنوي و عرفاني، پردازش‌هاي رسانه‌اي مناسب و پخش در اوقات مناسب،‌ قدرت بسيار زيادي در بسترسازي براي ايجاد تحول روحي دارند و با پخش برنامه‌هاي مقايسه‌اي بين اديان، باعث تقويت ايمان ديني متدينان خواهند شد.

نتيجه‌گيري

آشكار است كه نمي‌توان فعاليت‌هايي كه بعد از انقلاب اسلامي در رسانه‌ها ـ به ويژه تلويزيون ـ در جهت رشد و ارتقاي آموزه‌هاي ديني صورت گرفته، ناديده بگيريم. در سي سال اخير، دين رسانه‌اي رشد چشمگيري داشته؛ اما متأسفانه گام‌هاي اساسي در جهت رسانه ديني برداشته نشده و رسانۀ ديني هم‌چنان مهجور مانده است. با وجود آنكه دين يكي از موضوعات مهمي است كه راه خود را در ميان وسايل ارتباط جمعي باز كرده؛ ولي هنوز هم «دين مغفول مانده‌ترين موضوع در ارتباطات است» (شولتز، 1388: 931). راهكارهايي را كه در اين مقاله در جهت رسيدن به رسانه ديني مطرح شد، تلخيص و مرور مي‌كنيم:

1. فناوري‌ و تكنولوژي رسانه‌اي، از غرب به كشور ما سرايت كرده و خواسته يا ناخواسته با زيرساخت‌هاي فكري ـ فرهنگي و سرمايه‌داري ـ سلطه‌‌گرايي عجين است. اين تكنيك، بايد به تدريج به اهداف، سياست‌گذاري‌ها، برنامه‌ريزي‌ها و استراتژي‌هاي خاص ديني مجهز شود. اهدافي كه با هستي‌شناختي، انسان‌شناختي و جهان‌شناختي اسلام متناسب و سازگار باشد. براي نمونه، مي‌توان به توليدات آخرالزماني هاليودي اشاره كرد كه در ژانرهاي مختلف از انيميشن گرفته تا فيلم‌هاي فانتزي سعي دارد معاني، اهداف و استراتژي‌هاي متناسب با سياست‌گذاري‌هاي خاص را برنامه‌ريزي كند و در اين راستا، هم به تكنيك و فناوري مدرن احاطه دارند و هم متفكراني دارند كه مباني فكري ـ سياسي خود را مي‌توانند از دريچۀ تنگ هنر نشان دهند، زبان انسان مدرن و پست مدرن را مي‌دانند و مخاطب خويش را مي‌شناسند.

2. حضور دين در رسانه به معناي دخيل بودن غايات و ارزش‌هاي ديني در برنامه‌ريزي‌هاست و نه تكرار سرد و بي‌روح آموزه‌هاي اسلامي كه در جان مخاطب دميده نمي‌شود و كنش او را تغيير نمي‌دهد، بلكه گاه باعث بي‌حسي مذهبي عمومي و حتي تنفر مي‌شود.

3. تجاري بودن اكثر برنامه‌ها و نگاه درآمدزايي به آن‌ها، عاملي است كه سبب مي‌شود دست‌اندركاران رسانه‌ها، فقط به برانگيختن احساسات هيجاني و تحريك عواطف بپردازند. شيوه‌اي كه اگر مبتني بر خردگرايي و انديشه نباشد، زمينۀ تفكر را از مخاطب سلب مي‌كند و بيش‌تر با نگاه تزريقي به رسانه، ترويج دين‌عوامانه را باعث و منجر به رواج خرافات و اوهام مي‌شود.

4. رسانه ديني بايد قابليت‌محور باشد و علاوه بر آموزش پنهان، غير مستقيم و هنرمندانه مفاهيم ديني، در جهت پرورش و به فعليت رساندن بالقوه‌گي فطري مخاطبان برنامه‌ريزي شود. و اين امر ميسر نمي‌شود، مگر برنامه‌ريزان به پژوهش دربارۀ مخاطب‌شناسي دست يازند و به انتخاب و گزينش‌گري او اهميت دهند و با ادبيات و هنر معاصر نه فقط آشنا كه اهل فن و خبره در آن شوند. استفاده از زبان فاخر هنر به ويژه در صدا و سيما براي گسترش و تعميق آموزه‌هاي بالنده دين، كاري است كه بايد در راه نيل به آن برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري شود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات