تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۷  ، 
کد خبر : ۲۹۰۴۱۳
نظري ‌بر كارنامه «مجاهدين خلق» در انجام عمليات‌های چريكي دوران پيش از انقلاب

معلق میان اسلام و مارکسیسم

مقدمه: مقال پيش روي، اين جنبه از فعاليت اين سازمان را بازخواني كرده است.
پایگاه بصیرت / عليرضا كريميان
(روزنامه جوان - 1395/02/08 - شماره 4798 - صفحه 9)

مؤسسين سازمان مجاهدين خلق پس از گفت‌وگوهاي اوليه، شناسايي و جذب نيروها و تشكيل سلول‌هاي كوچكي در قزوين، تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز، كرمانشاه، كرمان و بانه در سال 1347 با تشكيل كميته مركزي به بررسي روستاها و چگونگي امكان فعاليت سياسي و مبارزاتي در آنجا، برنامه‌هاي آموزشي و چگونگي تشكيل خانه‌هاي تيمي پرداختند.

انتخاب مناطق شهري براي فعاليت‌هاي مسلحانه

در سال 1347 پس از تكميل مطالعات به اين نتيجه رسيدند كه با اجراي برنامه اصلاحات ارضي امكان آغاز مبارزه در روستاها فراهم نيست و شهرها براي انجام عمليات مناسب‌ترند، از اين‌رو كميته مركزي با افزايش تعداد نيروهاي خود نسبت به تشكيل گروه‌هاي فني، اطلاعات، تبليغات، تداركات، تسليحات و الكترونيك پرداخت و زمينه را براي تدارك مبارزه مسلحانه آماده كرد. (1) تعليم فنون ورزشي كشتي و جودو، رانندگي با خودرو و موتورسيكلت و ساير آموزش‌هاي عمومي در برنامه كار قرار گرفت. از طرف ديگر با برقراري ارتباط با دفتر نمايندگي سازمان آزادي‌بخش فلسطين در دوبي نسبت به اعزام اعضاي سازمان به پايگاه‌هاي الفتح براي كسب آموزش‌هاي نظامي اقدام شد.

در خرداد سال 1349 يك گروه سه نفره با تهيه شناسنامه و گذرنامه جعلي از طريق دوبي به لبنان رفتند. متعاقب آن شش نفر ديگر با همين روش به دوبي رفتند تا از آنجا به اردوگاه‌هاي چريكي الفتح در لبنان بروند، اما پليس دوبي آن شش نفر را به گمان اينكه قاچاقچي هستند دستگير كرد و به زندان انداخت و قصد داشت آنان را به تهران بازگرداند و به مقام‌هاي انتظامي ايران تحويل دهد. مجاهدين خلق وقتي از اين موضوع باخبر شدند و نتوانستند اعضاي زنداني را آزاد كنند، طرح ربودن هواپيما را ريختند. سه نفر از اعضاي سازمان به عنوان مسافر سوار هواپيما شدند و پس از حركت، مسير هواپيما را به طرف بغداد منحرف كردند. بعد از ورود به بغداد مقام‌هاي عراقي به آنان ظنين شدند و با اعمال شكنجه سعي كردند هويت اصلي آنان را دريابند.

سرانجام با ميانجي‌گري مقام‌هاي فلسطيني مجاهدين موفق شدند خود را به پايگاه‌هاي فلسطيني‌ها در اردن برسانند. (2) ساواك يك سال بعد از هويت هواپيماربايان و تشكيل يك گروه چريكي آگاه شد، اما هنوز اطلاع دقيقي از چگونگي اين سازمان نداشت. متعاقب اين جريان سازمان مجاهدين 10 نفر ديگر را از تهران به اردن فرستاد تا در اردوگاه‌هاي الفتح آموزش نظامي ببينند. روند اعزام به اردوگاه‌هاي نظامي افراد تا سال 1357 ادامه داشت. (3) به لحاظ عملياتي پس از واقعه سياهكل توسط فداييان خلق، مجاهدين خلق وادار به شتاب در اجراي عمليات نظامي شدند تا آنان متوجه شوند در پيشقراولي نبرد مسلحانه تنها نيستند، از اين‌رو عمليات خود را از مرداد سال 1350 براي قطع سيستم اصلي برق سراسري و بر هم زدن جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي طراحي كردند.

مجاهدين خلق براي تهيه اسلحه و ديناميت به فردي به نام شاه‌مراد دلفاني از اعضاي سابق حزب توده كه در سال‌هاي 1342 - 1341 با ناصر صادق، از اعضاي كادر مركزي سازمان آشنايي داشت مراجعه كردند. دلفاني پس از آزادي از زندان با ساواك همكاري كرد و اطلاعاتي را در اختيار ساواك قرار داد.

دستگيري سران سازمان مجاهدين در سال 1350

ساواك نيز با همان شيوه‌اي كه فداييان خلق را دستگير كرد، به شناسايي سازمان مجاهدين خلق پرداخت و در شهريور سال 1350 قبل از بمب‌گذاري برق طي مدت كوتاهي 69 تن از اعضا يا هواداران سازمان مجاهدين خلق را دستگير كرد. از اين افراد 24 نفر دانشجو، 27 نفر مهندس، چهار نفر كارمند دانشگاه، چهار نفر دبير دبيرستان، سه نفر حسابدار، چهار نفر استاد دانشگاه، دو نفر بازاري و يك نفر راننده قطار بودند. به اين ترتيب از تركيب افراد كاملاً مشهود است بيش از 90 درصد افراد دانشجويان و دانشگاهي بودند.

12 نفر از دستگيرشدگان، از جمله حنيف‌نژاد، سعيد محسن و بديع‌زادگان محكوم به اعدام و بقيه به محكوميت‌هاي حبس ابد و زندان‌هاي طولاني محكوم شدند. (4) پس از اين واقعه اعضاي باقي‌مانده، از جمله رضا رضايي، كاظم ذوالانوار و بهرام راستين ـ كه هر سه داراي تحصيلات دانشگاهي بودند ـ با تشكيل كميته مركزي به تجديد ساختار سازمان مجاهدين خلق پرداختند. با قتل رضايي و دستگيري ذوالانوار در سال‌هاي 1351 - 1350 تقي شهرام 25 ساله و فارغ‌التحصيل رياضي از دانشگاه تهران و مجيد شريف‌واقفي مهندس برق و 24 ساله از دانشگاه آريامهر كه هر دو از دوران دانشجويي با سازمان مجاهدين ارتباط داشتند به كميته مركزي راه يافتند و به جذب افراد جديد پرداختند. بسياري از تازه‌واردها از دانشجويان و نيز علاقه‌مندان به كنفرانس‌هاي حسينيه ارشاد، مدرسه علوي و مسجد هدايت بودند.

در سال 1352 سازمان مجاهدين سلول‌هايي در اصفهان، شيراز، مشهد، قزوين، كرمانشاه، زنجان و تبريز ايجاد كرد و روابط خود را گسترش داد و براي دريافت كمك‌هاي مالي با بازاريان ارتباط داشت. همچنين با نهضت آزادي، انجمن اسلامي دانشجويان، كنفدراسيون دانشجويان ايراني، جبهه ملي، فلسطيني‌ها، دولت ليبي، جمهوري دموكراتيك يمن و... مرتبط بود.

سازمان مجاهدين خلق نشريات پيام مجاهد و جنگل و ديگر انتشاراتش را در امريكا، اروپا و هندوستان در دسترس هزاران دانشجوي ايراني مي‌گذاشت. در درون زندان نيز از طريق جلسات گفت و شنود، اعتصاب غذا، مبادله‌نامه‌ها به داخل و خارج زندان فعاليت مي‌كردند. همچنين در زندان افراد جديدي از گروه‌هاي كوچك مسلمان را كه به زندان افتاده بودند جذب كردند، از جمله گروه حزب‌الله را كه در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران تشكيل شد، گروه والفجر را كه دانشجويان شيعه بلوچستاني در دانشگاه تهران آن را بنيان گذاشتند، گروه ابوذر را كه در دبيرستان‌هاي نهاوند ايجاد و گروه ولي‌عصر را كه با ابتكار دانشجويان دانشگاه مشهد تشكيل و اداره شد. (5)

اقدامات مسلحانه سازمان در سال‌هاي 1354 ـ 1351

طي سال‌هاي 1351 تا 1354 سازمان مجاهدين خلق دست به سلسله كارهايي در جهت مبارزه با رژيم شاه زد. در ارديبهشت سال 1351، يك هفته پس از اعدام اولين گروه از مجاهدين به يك پاسگاه پليس در تهران حمله كردند. سپس دفتر مجله «اين هفته» را كه به اشاعه فرهنگ غرب و تخريب روحيه خلق متهم شده بود، منفجر كردند. همچنين در بهار سال 1351 به مناسبت بازديد نيكسون، رئيس‌جمهور وقت امريكا از ايران در دفتر اداره اطلاعات امريكا، انجمن ايران و امريكا، دفاتر پپسي‌كولا، جنرال‌موتورز، شركت نفت دريايي و هتل اينترنشنال بمب‌هايي را منفجر كردند. اتومبيل ژنرال هارولد پرايس، رئيس هيئت مستشاري امريكا در ايران را به گلوله بستند، اما موفق به كشتن وي نشدند. همچنين بمبي را در آرامگاه رضاشاه منفجر كردند. در 12 مرداد سال 1351 به نشانه اعتراض به ورود ملك‌حسين، پادشاه اردن به ايران يك بمب را در سفارت اردن منفجر كردند. (6)

مجاهدين چند روز بعد سرتيپ طاهري، رئيس اطلاعات شهرباني را در نزديكي خانه‌اش با ضرب گلوله كشتند. در شهريور ماه نيز در مراكز سازمان دفاع غيرنظامي، نمايشگاه صنايع نظامي، كلوپ شاهنشاهي، فروشگاه‌هاي كوروش، فردوسي و اسلحه‌خانه پليس قم بمب‌گذاري كردند. در پايان همين ماه با پليس تهران به درگيري مسلحانه پرداختند كه تعدادي از آنان دستگير و محاكمه شدند.

در سال 1352 دو بار با پليس به زد و خورد خياباني پرداختند و در ساختمان‌هاي هواپيمايي پان‌امريكن، كمپاني نفت شل، سينما راويوسيتي، هتل اينترنشنال و سازمان برنامه و بودجه بمب‌گذاري كردند و سرهنگ لويز يا لوئيس هاوكينز را به قتل رساندند. در اواخر همين سال به يكي از مراكز پليس در اصفهان حمله كردند. همچنين در دانشگاه صنعتي آريامهر با همكاري فداييان خلق اعتصابي را سازمان دادند. در ادامه اين عمليات‌ها در سال 1352 به نشانه اعتراض به بازديد پادشاه عمان از تهران و اعلام همبستگي با مردم ظفار در جنگ با پادشاه عمان در ساختمان بانك عمان جلوي سفارت انگلستان و نيز دفتر هواپيمايي پان‌امريكن بمب‌هايي را منفجر كردند.

در فروردين سال 1353 به مناسبت دومين سالگرد اعدام اولين دسته مجاهدين در صدد انفجار دفتر گارد در دانشگاه تهران بر‌آمدند. در چهارم خرداد سال 1353 در سالگرد اعدام دسته دوم مجاهدين در سه ساختمان شركت‌هاي چند مليتي بمب منفجر كردند. در اوايل تيرماه پس از اينكه پليس براي شكستن اعتصاب كاركنان كارخانه لندرور در تهران به زور متوسل شد، مجاهدين در نزديكي پاسگاه ژاندارمري و پنج كارخانه ديگر كه شايع بود با اسرائيل ارتباط دارند، بمب منفجر كردند. (7)

در اوايل تير سال 1353 به مناسبت بازديد كيسينجر، وزير امور خارجه امريكا از تهران در دفتر كمپاني آي.‌تي.‌تي و يكي ديگر از دفاتر نمايندگي شركت‌هاي امريكايي بمب منفجر كردند. در ماه‌هاي بعد در دانشگاه آريامهر تظاهراتي ترتيب دادند. در بهمن سال 1353 پاسگاه ژاندارمري لاهيجان را با بمب منفجر كردند و در اسفند ماه سرگرد زندي‌پور از متصديان زندان را كشتند. در ارديبهشت سال 1354 به تلافي اعدام 9 زنداني سياسي، دو مستشار امريكايي و يك افسر نيروي هوايي ايران را ترور كردند.(8)

پديده تغيير ايدئولوژي!

بعد از اعلام بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيك در سال 1354 شكاف عظيمي ميان اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايجاد شد. اكثريت مجاهدين به ماركسيسم روي آوردند و اقليتي از آنها تحت عنوان مجاهدين مسلمان به اصول مذهبي پافشاري كردند. البته جدايي و انشعاب مجاهدين ناگهاني و غيرقابل انتظار نبود، زيرا كساني نظير تقي شهرام و بهرام آرام چنين مباحث ايدئولوژيكي را مطرح مي‌كردند و روي آن مصرّ بودند. بسياري از كساني كه به ماركسيسم گرويدند، از افراد مسلمان متعصب و معتقد به اصول توحيد بودند، مانند روحاني و حق‌شناس كه در تيم ايدئولوژي اصلي و اوليه عضويت داشتند يا پوران بازرگان، همسر حنيف‌نژاد كه از معتقدين به مذهب بود.

سرخوردگي مجاهدين خلق از پشتيباني روحانيون از آنان، ناتواني جذب روشنفكران جديد كه گرايشي به مذهب نداشتند و نيز شتاب در عضوگيري و اطاعت كوركورانه از كادر رهبري سازمان كه به ماركسيسم روي آورده بودند، از جمله دلايل گرايش به ماركسيسم ذكر شده است. البته طي سال‌هاي تشكيل تا سال 1354 تعدادي از روحانيون، از جمله آيت‌الله طالقاني، آيت‌الله منتظري، لاهوتي و هاشمي رفسنجاني به سازمان مجاهدين خلق كمك مي‌كردند و همين موضوع باعث دستگيري آنان در سال 1354 شد. (9)

همچنين اعتراض چند تن از علماي حوزه علميه قم به محاكمه و محكوميت مجاهدين و نيز برگزاري مجلس ختم براي اعدام‌شدگان از طرف روحانيون قابل توجه است، اما در مجموع مواضع فكري سازمان مجاهدين خلق به‌گونه‌اي بود كه امكان اتحاد را ضعيف مي‌كرد و به‌ويژه امام خميني پس از بررسي چند كتاب مجاهدين خلق از تأييد آنان خودداري كرد.

پس از اعلاميه مواضع ايدئولوژيك سال 1354 مجاهدين ماركسيست با حفظ آرم سازمان و تغيير علائم و نشان‌هاي گذشته، حذف آيات قرآن و تاريخ پيدايش سازمان و نيز افزودن مشت گره خورده به نشانه وابستگي به طبقه كارگر، آرم جديدي را براي خود تهيه كردند. نشريه جنگل را به‌جاي مجاهد به عنوان ارگان سازمان منتشر ساختند و هر سه ماه يك بار نيز نشريه قيام كارگر را انتشار مي‌دادند.

مجاهدين ماركسيست با سازمان فداييان خلق درباره ادغام دو سازمان ماركسيست به گفت‌وگو نشستند، ولي به زودي با توسل به اين دلايل كه سازمان فدايي هنوز با ريشه‌هاي كاسترويي خود پيوند دارد و از محكوم كردن سوسيال امپرياليسم شوروي خودداري مي‌كند و با عوامل مشكوكي مانند حزب توده و جبهه ملي رابطه پنهاني دارد گفت‌وگو را قطع كردند. فداييان خلق نيز مجاهدين ماركسيست را به پذيرش كوركورانه مائوئيسم و مدعيان دروغ‌پرداز طرفدار طبقه كارگر و فرصت‌طلب متهم كردند. (10)

مجاهدين ماركسيست از طرف ديگر به تسويه حساب با برخي از اعضاي برجسته سازمان كه روي اصول اسلامي پافشاري داشتند پرداختند، از جمله مجيد شريف‌واقفي و مرتضي صمديه لباف را ربودند. شريف‌واقفي را به شهادت رساندند و لباف را نيز زخمي كردند و در دام پليس انداختند.

مجاهدين ماركسيست در ادامه فعاليت‌ها به نفوذ در كارخانه‌ها و كارگران، برقراري ارتباط نزديك‌تر با سازمان آزادي‌بخش فلسطين، مبارزين ظفار، جمهوري دموكراتيك يمن و ماركسيست‌هاي وابسته به كنفدراسيون دانشجويان ايراني پرداختند.

اختلاف در ميان مجاهدين مسلمان

مجاهدين مسلمان نيز دچار اختلاف نظر و پراكندگي شدند. كادرهاي دستگيرنشده در تهران و شهرستان‌ها براي حفظ سازمان فعاليت كردند. لطف‌الله ميثمي گروهي را كه پس از انقلاب نهضت مجاهدين مسلمان نام گرفت رهبري كرد. در اصفهان گروه مهديون، در همدان گروه شيعيان راستين، در تبريز گروه فرياد خلق خاموش نشدني است، در زنجان و مشهد به نام مجاهدين فعاليت مي‌كردند. همچنين گروه‌هاي كوچك ديگري مانند منصورون، فلق، حديد، فجر اسلام، موحدين، مقداد، ابوذر، فلاح و... به صورت پراكنده تشكيل شدند. برخي از گروه‌ها از چند نفر كه نوعاً در يك شهرستان گرد هم مي‌آمدند فراتر نمي‌رفتند و برخي شامل نيروهاي جديد و بعضي نيز از بقايا و تكه‌پاره‌هاي مجاهدين بودند كه تغيير ايدئولوژي ندادند و بر سر مواضع اسلامي خود باقي مانده بودند.

در زندان قصر نيز مجاهدين به رهبري مسعود رجوي به تجديد سازمان و فعاليت پرداختند.

اقدام به بمب‌گذاري در دفتر حزب رستاخيز، حمله به پليس، افراد ساواك، ساختمان‌هاي دولتي و مراكز متعلق به انگليس و امريكا، از جمله كارهاي مجاهدين مسلمان در اين دوران است....

طي دوراني كه مجاهدين مسلمان تلاش مي‌كردند از ماركسيست‌ها فاصله بگيرند، بخشي از روحانيون خواهان برخورد تند با ماركسيست‌ها بودند و بعضي همچون آيت‌الله طالقاني، آيت‌الله منتظري، لاهوتي، آيت‌الله مهدوي كني و هاشمي رفسنجاني رأي به جدايي از ماركسيست‌ها و خاتمه يافتن اتحاد استراتژيك دادند. طي فتاواي معروفي كه در اوايل سال 1355 از طرف روحانيون صادر شد، زندگي اشتراكي با ماركسيست‌ها پايان يافت. رهبري مجاهدين در زندان، به‌ويژه مسعود رجوي به صدور اين فتوا اعتراض داشتند. در عين حال خود را حداقل به حسب ظاهر ملزم به رعايت آن مي‌ديدند. پس از اين گروهي از مجاهدين به انتقاد از مسعود رجوي پرداختند و از آن فاصله گرفتند، از جمله شهيد محمدعلي رجايي و عزت‌الله سحابي كه به‌طور كلي از آنان جدا شدند.

در هر حال انشعاب سال 1354، اختلاف‌هاي موجود و درگيري‌هاي گروه‌هاي مختلف سازمان مجاهدين ضربات مهلكي را به اين سازمان وارد كرد. ساواك طي مدت زمان كوتاه پس از انشعاب توانست تعداد زيادي از افراد و گروه‌هاي پراكنده ماركسيست و مذهبي وابسته به سازمان مجاهدين را به‌تدريج شناسايي كند و از بين ببرد، به‌طوري كه از اواسط سال 1355 ديگر عملاً سازماني وجود نداشت.

از طرف ديگر انشعاب در سازمان مجاهدين باعث شد برخلاف دوره‌هاي قبل كه عمدتاً فعاليت‌هاي سياسي دانشجويي به صورت مشترك انجام مي‌شد و در حقيقت يك اتحاد استراتژيك بين نيروهاي ماركسيست و مذهبي در مقابله با شاه وجود داشت، برنامه‌هاي مشترك خاتمه يابند و با بدبيني شديدي كه بين ماركسيست‌ها و مذهبي‌ها شكل گرفت، روند چندگانگي نيروهاي سياسي در دانشگاه‌ها، زندان و جامعه اتفاق افتاد و به طرف مرزبندي دقيق نيروها رفت. گروه‌هاي مسلح مذهبي هم كه شكل گرفتند برخلاف قبل از همكاري با نيروهاي ماركسيست پرهيز داشتند، زيرا معتقد بودند آنها به لحاظ اعتقادي با ما اختلاف دارند و در بين راه به ما خيانت مي‌كنند و از پشت خنجر مي‌زنند. از اين روي جناح مذهبي سازمان روز به روز ضعيف‌تر و ناكارآمدتر گشت و عملاً در قلمرو مبارزات منتهي به انقلاب به محاق رفت.

پي‌نوشت‌ها در سرويس تاريخ «جوان» موجود است.

http://javanonline.ir/fa/news/780578

ش.د9500077

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات