(روزنامه جوان – 1396/06/09 – شماره 5177 – صفحه 2)
درگذشت دبيركل نهضت آزادي ايران بهانه شده تا اين روزها و پس از مدتهاي مديد، نهضت آزادي در صفحات رسانهها جايي براي خود بيابد و مثل يك تنفس مصنوعي فكر كند كمي جان گرفته است. اين فرصت شايد بد نباشد براي مرور مواضع نهضتي كه براي آزادي ايران شكل گرفت، اما در نهايت نه توانست اعتماد مردم را جلب كند و نه در دايره قدرت جايي بيابد و در همه اين سالها ماشين انتشار اطلاعيه و بيانيههايي بود كه معلوم نبود خوانندهاي هم دارد يا نه و دورهمي سياسيون سالخوردهاي كه شايد هيچ وقت به دركي از اين سوال نرسيدند كه چرا نتوانستيم در ميان مردم مقبوليتي كسب كنيم. گفتن از نهضت آزادي مرور تاريخ و گفتن از گذشته هاست؛ چه آنكه در زمان كنوني آنها همان فعاليت نيم بند را هم نداشتند. براي همين است كه درگذشت ابراهيم يزدي هيچ موج سياسياي ايجاد نكرد و آناني هم اين روزها با تيتر درشت تلاش ميكنند از مرگ يزدي براي خود نمدي ببافند، دو سه روز ديگر مجبور به تسليم در برابر اين واقعيت خواهند شد كه بر سر قبري ژست عزا گرفتهاند كه مردهاي در آن نيست! اما نهضت آزادي كجاي سياست ايران بود و چرا حالا مرگ دبيركل آن، با وجود غوغاي اصلاحطلبان اتفاق تأثيرگذاري قلمداد نميشود؟
تولد از دل يك اختلاف
شكلگيري نهضت آزادي حاصل يك اختلاف بود؛ اختلاف ميان بازرگان و سحابي و شوراي مركزي جبهه ملي. آنها كوشيدند سياست و مذهب را با هم داشته باشند، اما در عمل نتوانستند با هيچكدام از اين دو گزاره، تودهها را جذب كنند. نه به قدر جبهه ملي توانستند از مذهب دور باشند و نه به قدر پيروان امام خميني (ره) توانستند مذهب و سياست را آميخته با هم اجرايي كنند. نهضت آزادي در حالي كه مردم ايران عملاً بارها و بارها رضايت و وفاداري خود به ولايت فقيه را نشان داده بودند، در دهه 60 با انتشار تحقيقي درباره ولايت مطلقه فقيه، آنچه را كه ضعف مباني اسلامي، سياسي و اجتماعي ولايت فقيه ميناميد، مبتني بر «اصول اسلامي و علمي» تفسير كرد و مدعي پيشبيني آثار سوء حاكميت ولايت فقيه شد. اين تحقيق را ميتوان اوج شكاف سياسي و مذهبي نهضت آزادي با تودههاي مردمي دانست كه چند ماه بعد بزرگترين تشييع تاريخ را براي وداع با ولي فقيه خود رقم زدند.
تسخير لانه جاسوسي و انتقاد تند نهضت آزادي
تسخير لانه جاسوسي كار دانشجويان پيرو خط امام بود؛ كساني كه امروز اصلاحطلبان ناميده ميشوند. همين اتفاق يكي از تندترين انتقادات نهضت آزادي را موجب شد. پس از انتشار اسناد لانه و افشاي ارتباطات اعضاي نهضت آزادي با امريكاييها دليل مخالفت آنها با تسخير سفارت امريكا روشن شد و البته همين امر باعث شد تا نهضت آزادي دانشجويان پيرو خط امام را پيرو خط شيطان بخواند! كارتر در كتاب خاطرات خود مينويسد: «بازرگان و اعضاي كابينهاش كه اكثرا تحصيلكرده غرب بودند، با ما همكاري داشتند، آنها از سفارت ما محافظت ميكردند و از ژنرال فيليپ سگاست كه جاي ژنرال هايزر را گرفته بود، مراقبت ميكردند تا به دل خطر رفت و آمد كند و براي ما پيامهاي دوستانهاي ميفرستادند.» امروز اصلاحطلبان خود را عزادار همين نهضت آزادي ميدانند و البته ابراهيم يزدي را رسماً اصلاحطلب ميخوانند. فخري كه با مروري بر اختلافات بنيادين ميان نهضت آزادي و انديشههاي اسلامي و انقلابي امام خميني عجيب مينمايد! عجيب تر آنكه بايد ديد اصلاحطلبان در دوراني كه دولت و مجلس را در دست داشتند، براي اين نهضت آزادي چه كردند.
حمايت از نهضت آزادي ويترين ادعاي آزادانديشي اصلاحطلبان
نهضت آزادي با انقلابي گري چپها و افراطيگريهاي آنان ميانه خوبي نداشت و حتي در دوم خرداد 76 هم رأي سفيد به صندوق انداختند. اما با رأي آوردن محمد خاتمي و شعارهاي ساختارشكنانه كساني كه پيش از اين پيرو خط امام ناميده ميشدند و ژستهاي اصلاحطلبانهاي كه بعضا تنه به تنه مواضع اپوزيسيون ميزد، خود را حامي اصلاحات معرفي كردند. براي اصلاحطلبان هم بد نبود؛ همراهي اسمي با نهضت آزادي كه امام و انقلابيون و در كل، نظام آنان را به خاطر مواضع ضدانقلابي و عملكرد خيانتبارشان طرد كرده بود، به خوبي ميتوانست ادعاي آزادي خواهي اصلاحطلبان را اثبات كند. اما نكته اين است كه اين همراهي خيلي كنترل شده پيش ميرفت تا مبادا آنان در حلقه قدرت جاي بگيرند و بتوانند رأي ليبرالهاي حامي اصلاحطلبان را براي خود كنند. از همين رو بود كه كانديداي آنان در انتخابات مجلس ششم توسط هيئت اجرايي دولت اصلاحات رد صلاحيت شد و پس از آن هم در انتخابات دور دوم شوراها در مرحله اول همه كانديداهاي نهضت آزادي توسط مجلس اصلاحطلب ششم رد صلاحيت شدند.
اصلاحات نهضت آزادي را كنترل شده حمايت كرد، يك حمايت رسانهاي و سطحي؛ حالا هم تيترهاي درشت و برگزاري نماز ميت براي كسي كه حيات و مماتش تأثيري در فضاي سياسي ايران ندارد، حمايت بي هزينه و بي خطري است كه براي جلب نظر ليبرالهاي وطني مفيد به نظر ميرسد. وگرنه آنان هيچ سهمي براي نهضت آزادي در دايره قدرت قائل نبودند و عملكردشان گواه اين مدعاست.
امام و نهضت آزادي
نكته ديگري كه فخر اصلاحطلبان به اصلاحطلب بودن ابراهيم يزدي را عجيب مينمايد، اختلاف نظر آشكار امام با نهضت آزادي است كه در پاسخ به نامه وزير كشور وقت كه از قضا از اصلاحطلبان است (سيد علي اكبر محتشمي) عيان است؛ آنجايي كه بهمن 66 حضرتشان مينويسند: «پرونده اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت ميدهد كه نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به امريكا است، و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است كه شايد امريكاي جهانخوار را، كه هر چه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملتهاي تحت سلطه او دارند از ستمكاري اوست، بهتر از شوروي ملحد ميدانند. و اين از اشتباهات آنها است... » و در ادامه سرانجام امام تكليف صلاحيت آنان را مشخص ميفرمايند: «اگر خداي متعال عنايت نفرموده بود و مدتي در حكومت موقت باقي مانده بودند ملتهاي مظلوم بهويژه ملت عزيز ما اكنون در زير چنگال امريكا و مستشاران او دست و پا ميزدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمكاران ميخورد كه قرنها سر بلند نميكرد، و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانونگذاري يا قضايي را ندارند... نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از كساني كه بياطلاع از مقاصد شوم آنان هستند ميگردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود، و نبايد رسميت داشته باشند...»
اگر اصلاحطلبان اين نهضت را كه امام اينگونه توصيف ميكنند، اصلاحطلب ميدانند، ما حرفي نداريم اما نميشود هم مدعي خط امام بود و هم براي دبيركل نهضت آزادي تيترهاي درشت زد. مگر اينكه سياست ماكياولي و توجيه وسيله براي رسيدن به هدف را اعتقاد داشته باشند و اجرا كنند.
ش.د9603539