مناظرهای تلویزیونی در سال 1360 برگزار شد که در یک سوی این مناظره به عنوان مدافعین تفکر اسلامی آیتالله مصباح از طرف حوزه و دکتر سروش از طرف دانشگاه حضور داشتند و از طرف دیگر آقای احسان تبری به عنوان نماینده حزب توده و فرخ نگهدار به عنوان نماینده سازمان فدائیان خلق حضور پیدا کردند. این مناظره پیرامون یکی از آموزههای کلیدی مارکسیسم انجام شد که «ماتریالیسم دیالکتیکی» نام داشت؛ تمام محتوای این مناظره به صورت متن در قالب کتابی به اسم «گفتمان روشنگر» در مؤسسه امام خمینی(ره) چاپ شده است. این مناظره حواشی و جوانب در خور توجهی داشته است که به آنها اشاره میشود. نکته اول اینکه یکی از ریشههای شکلگیری این مناظره خاص، به این برمیگردد که بعد از انقلاب جریانهای مارکسیسم، احساس حذف شدن و کنار زده شدن داشتند؛ یعنی تصور میکردند در انقلابی که واقع شده آنها هم باید سهیم باشند و بخشهایی از قدرت سیاسی هم به دست آنها باشد و بیشتر از همه جریان مارکسیستی که طلبکار بود سازمان مجاهدین خلق بود؛ البته اندکی بعد از این مناظره کار به درگیری کشیده شد و قضیه 30 خرداد سال 1360 به وجود آمد و حمله مسلحانه شهری شکل گرفت و متأسفانه به واسطه این تهاجمها و خشونتهایی که سازمان مجاهدین به خرج داد، تا سالهای سال باب مناظره و گفتوگو مسدود شد. البته در این مناظره نمایندهای از سازمان مجاهدین خلق حضور نداشت، اما به هر حال ریشه شکلگیری این مناظره به این برمیگردد که جریان اسلامی به این فکر افتاد که باید از طریق مواجهه نظریه شفاف و انتقادی اثبات کند که استدلالها و گفتههای شاخههای مختلف جریان مارکسیستی اعتبار و علمیت ندارد و واجب البطلان است و اینطور نیست که روحانیت به ناروا و به صورت غیراخلاقی قدرت را تصاحب کرده باشد و آنها را کنار زده باشد و جریان اسلامیـ انقلابی، استدلالهای متقنی برای ابطال مارکسیسم دارد؛ به صورتی که حاضر است در یک مناظره عمومی و تلویزیونی با سرآمدان و برجستگان جریان مارکسیسم روبهرو شود و استدلالهای خود را مطرح و استدلالهای آنها را ابطال کند؛ لذا مناظره در چنین فضایی شکل گرفت.
نکته دوم اینکه مرحوم آیتالله مصباح در ابتدای مناظره، این مسئله را مطرح میکند با وجود اینکه ما در وضعیت جنگی قرار داریم و رژیم بعث به ما حمله کرده و در شرایط دشواری قرار داریم، اما هیچ کدام از این بحرانها و تلاطمهای بزرگ و زمینگیر باعث نمیشود که ما باب گفتوگو را مسدود کنیم و مناظره را کنار بگذاریم؛ بلکه حتی در شرایطی که مورد حمله نظامی یک دشمن هم واقع شدهایم همچنان صدا و سیما موظف است بستر را برای مواجهه جریانهای مختلف فکری آماده کند و این سخن را نشانه حقانیت جریان اسلامی معرفی میکند. حقیقتا هم همینطور است، یعنی امام(ره) و جریان اسلامی میتوانست با این توجیه که کشور در بطن جنگ قرار دارد و خطرات و تهدیدهای بسیار جدی هم علیه نظام سیاسی وجود دارد، این نوع مواجهات و مناظرات را به حاشیه ببرد، آنها را برگزار نکند و به دوره بعد از جنگ موکول کند؛ اما امام(ره) چنین کاری نکرد، بلکه از این مناظرات آن هم به شکل تلویزیونی و بدون سانسور استقبال کردند.
نکته سوم اینکه آیتالله مصباح در تمام جلسات مناظرات نه تنها عصبانی نشد و به آن دو نفر از جریان مارکسیستی، تندی نکرد بلکه حتی اندکی از اقتدار غیرمعرفتی استفاده نکرد؛ یعنی اینطور نبود که با استناد به اینکه قدرت سیاسی در اختیار ماست؛ چنین و چنان میکنیم. این مناظره به شیوهای برگزار شد که انگار در دوره قبل از انقلاب برگزار شده بود و ایشان بدون ذرهای استنادات و ارجاعات مبتنی بر اقتدار غیر معرفتی سخن گفتند و در این نشست فقط استدلال و دلیل آقای مصباح، حرف اول را می زد نه چیز دیگر، که این هم فضلیت اخلاقی ایشان و هم فضیلت علمی ایشان را میرساند که ایشان به دلیل توانمندی عقلی و فکری بینیاز از این جرگه وجاهات و استنادات بود. نکته چهارم اینکه برخلاف فضای غالب در حوزههای علمیه که بیشتر به علوم رسمی سنتی معطوف هستند و از علوم جدید بیگانه هستند و اطلاع چندانی ندارند، فکر آیتالله مصباح از دهههای قبل از انقلاب درگیر مسئلههای جدید علوم انسانی بود و هرگز به درسهای رسمی و کلیشهای حوزه بسنده نمیکرد؛ بلکه وقت قابل توجهی را صرف این قبیل مطالعات که مربوط به علوم انسانی و به صورت خاص ایدئولوژی مارکسیستی بود میکرد؛ به همین جهت در طول این مناظرات آشکارا مشاهده میکنیم که ایشان اشراف و احاطه مثالزدنی نسبت به «ماتریالیسم دیالکتیکی» دارد؛ یعنی در هیچ بخشی از این مناظره، آقای فرخ نگهدار یا احسان تبری نتوانستند هیچ اشکال و ایراد صریح و برجستهای نسبت به آقای مصباح مطرح کنند و در هیچ بخش از مناظره نتوانستند مشاهده کنند که ایشان در فهم فلان گزاره مارکسیستی دچار اشتباره شدهاند با اینکه آنها علاوه بر دارا بودن منزلت سازمانی، از جهت تئوری هم به شدت توانمند بودند و جزء برجستگان ایدئولوژی مارکسیسم در ایران بودند.
نکته پنجم اینکه آیتالله مصباح در این مناظره، یک نوع عقل فرانگر از خود نشان دادند؛ به این معنی که از ایدئولوژی مارکسیستی فراتر رفته بود و آن را از یک افق بالا و چشمانداز وسیع نقد میکرد؛ دلایلی که ایشان عنوان میکرد، دلایل ساختارشکنانه و از یک وسعت بسیار بسیار گسترده برخوردار بود، به حالتی که آن دو نفر از جنبه قوی ساختارشکنانه آیتالله مصباح متحیر میشدند که چطور ایشان تمام محفوظات و بدیهیات ذهنی آنها را با سخن منطقی و عقلی محض، مورد تردید و تشکیک قرار میدهد. فضیلت ششم و نکته نهایی اینکه اگر صفحات آخر این کتاب را مشاهده کنید، به یک جمعبندی جالب از آیتالله مصباح میرسید؛ اجمالا اینکه، ایشان در جمعبندی خود در این مناظره توانست تناقضهای آن دو نفر را آشکار کند و نشان دهد که دعاوی آنها با آنچه مطرح میکنند، یعنی استدلالهایشان دچار دوپارگی و تشتت بود، یعنی دچار تناقض درونی بودند و حل آن متوقف، و اگر هم میخواستند از این تناقض خارج شوند چارهای نداشتند جز اینکه نظر تشدید آقای مصباح را بپذیرند. یعنی مخیر بودند بین دو گزینه؛ یا پذیرش تناقض درونی یا پذیرش نظر آیتالله مصباح و بعد از این جمعبندی، آن دو نفر نتواستند پاسخی ارائه کنند. این مناظره حقیقتا یک مناظره تاریخی و معرفتی محض بود که تبحر و ورزیدگی و پختگی ذهنی آیتالله را در مواجهه با ایدئولوژی مارکسیستی نشان داد. مخاطبان را دعوت میکنم به مطالعه بخشهایی از این کتاب و نحوه اشکالگیری و نقادی آیتالله که فنی و مبتنی بر منطق و استدلال عقلی محض ایشان بود که آن دو نفر را به حاشیه راندند.