عاشق شهادت بود و انتظار آن را میکشید، برای همین در مورد اتفاقها و مشکلات پیش رو و روزهای بعد از شهادتش و حتی مسئله مدرسه بچهها، به توافق رسیده بودیم[...]
عاشق شهادت بود و انتظار آن را میکشید، برای همین در مورد اتفاقها و مشکلات پیش رو و روزهای بعد از شهادتش و حتی مسئله مدرسه بچهها، به توافق رسیده بودیم و در اینباره حتی برای آمادگی فرزندانمان با آنها صحبت میکردیم. تا اینکه با شنیدن خبر شهادتش لبخندی که هنگام رسیدن عزیزان به آرزوی دیرینشان در کسب بالاترین مقامها حاصل میشود، بر لبانم جاری شد؛ اما باوجود سختیهای بسیار و ناراحتیای که داشتم، لحظهبهلحظه زندگیام را با حضرت زینب(س) و مصیبتهای ایشان مقایسه میکردم و از این گفته همسرم که پس از من خاطرم از خانوادهام جمع است، خوشحال بودم. با تداعی حال و هوای حضرت امام حسین(ع) در لحظات آخر حیات مبارکش که هنوز چشم و نظرشان به خیمهها بود، غم و مصیبت خود را فراموش میکردم. همیشه با وضو بود. مادرش که از ساداتحسینی است، همیشه میگفت: محمدمهدی آن قدر خوب است که آخر شهید میشود. دورههای فشرده آموزش نظامی را بدون اطلاع خانواده گذراند و با وجود شرایط مساعد کاری، تدریس و تحقیق را رها کرد تا به قول خودش به «حاصل آموختههایش» برسد. روز اعزام نزدیک بود و هر لحظه نشاط و نورانیت، سیمای آرام محمدمهدی را دلنشینتر میکرد. او علت رفتنش را به مادرش گفته بود: «نمیتوانم در کنار همسر و فرزندانم باشم، در حالیکه در مقابل چشم کودکان سوریه و عراق، والدینشان سر بریده میشوند؛ آموختههای من از اسلام و تحصیل دروس حوزوی چنین اجازهای به من نمیدهد.»
به نقل از همسر
شهید حجتالاسلام محمدمهدی مالامیری
شهید حجتالاسلام محمدمهدی مالامیری، ۲۶ خرداد ۱۳۶۴ در شهر قم در خانوادهای روحانی و ولایی چشم به جهان گشود. در ابتدای نوجوانی در مدرسه علمیه فاطمی دروس حوزوی خود را شروع کرد و یکی از استادان حوزه شد. سرانجام در شامگاه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، مصادف با اول ماه رجب میلاد امام محمدباقر(ع) همراه با دیگر مجاهدان تیپ فاطمیون با شعار «کلنا عباسک یا زینب» در منطقه بصری الحریر استان درعای سوریه به آرزوی دیرینهاش رسید و جامه فاخر شهادت را بر تن کرد.