جنبش دانشجویی در ایران در طول نیم قرن اخیر با خصوصیات مثبتی، چون استقلالطلبی، بیگانهستیزی، عدالتخواهی، آزادیخواهی و... شناخته شده است. بخش عمده مبارزان پیش از انقلاب علیه حکومت پهلوی، خاستگاهی در جنبش دانشجویی داشتند و در این جریان هویت یافته بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز یکی از مهمترین فرازهای تاریخی این سرزمین را که تسخیر لانه جاسوسی باشد، جنبش دانشجویی در سیزدهم آبان ماه سال 1358 رقم زد.
در طول این نیم قرن، یکی از خصوصیات ممتاز جنبش دانشجویی، پیشگامی در تفکر و مطالعه بوده است؛ به گونهای که دانشگاه به مهمترین محل برای تضارب آرا و چالشهای فکریـ سیاسی بدل شده بود. رشد و رواج گرایشهای سیاسی مختلف از جریانهای چپ مارکسیستی تا جریانهای لیبرال و حتی شووینیستهای ملیگرا در طول این سالها در بستر دانشگاه صورت گرفته و همین امر هر چند چالشها و تقابلهای جدی در عرصه اندیشه و سیاست را به همراه داشته است، اما در طول این سالها به شدت سطح فهم و آگاهی جنبش دانشجویی را بالا نگه میداشت، به گونهای که هر کس حرفی متفاوت برای ارائه مییافت، ترجیح آن بود که در تریبونی در دانشگاه آن را مطرح کند و مورد نقد و بررسی و ارزیابی دانشجویی قرار دهد!
رونق بازار مناظره و گفتوگو، از جمله جلوههای جذاب دانشگاه در تضارب آرا و رواج فرهنگ مطالعه و عمقبخشی نزد دانشجویان بود که بر ارزش فرهنگی دانشگاه به مثابه بستری برای آزاداندیشی و شنیدن صداهای متفاوت و پیشبرد اندیشهورزی در کشور تأکید داشت. البته دانشگاه همواره صحنه مواجهههای سخت و پرتنش بین گروهها با گرایشهای سیاسی متفاوت بوده که گاه حتی به زد و خورد و درگیری فیزیکی نیز انجامیده است، اما همین تنازعات نیز در تقابل گفتمانی و مواجهه مباحث فکریـ سیاسی قابل تحلیل بود.
اما آنچه این روزها در ماجرای اغتشاشات اخیر در بخشی از دانشگاه شاهد هستیم، چهرهای متفاوت از جنبش دانشجویی است که نسبتی با هویت گذشته آن ندارد. دانشگاهی که اعتبار خود را به واسطه جدالهای فکریـ سیاسی تعریف میکرد، امروز از سوی جمع معدودی از آنهایی که خود را دانشجو معرفی میکنند، به تریبونی برای فحاشیهای غیراخلاقی و هتاکیهای ناجوانمردانه بدل شده است که رسانه از بیان آن شرم دارد! به راستی چه بر سر دانشگاه و جنبش دانشجویی آمده است که دچار چنین انحطاطی شده و شعارهای سیاسی برآمده از بنیانهای فکریـ سیاسی متنوع و متکثر، به توهینهای چاله میدونی بدل شده است؟!
به نظر میرسد، این سطح از ماجرا نیازمند بررسی روانشناسانه و جامعهشناسانه و آسیبشناسی عمیقی است که باید هر چه زودتر ریشههای این انحراف و بیماری ایجاد شده مشخص و از شیوع آن جلوگیری شود، و گرنه جنبش دانشجویی در مسیر انحطاطی خواهد افتاد که خیلی زود اعتبار اجتماعی خود را از دست داده و دیگر نمیتوان از قشر دانشجو به منزله قشر آوانگارد و پیشرو در جامعه سخن گفت!