برجستهسازی سهم فرهنگ از بودجه کشور هر ساله از سوی برخی رسانهها در داخل و خارج مطرح میشود و در این وانماییِ دروغین سعی میشود سهم بودجه فرهنگی از کل بودجه را زیاد نشان داده و با یادآوری مشکلات و نارساییهای اقتصادی، اختصاص بودجه به بخش فرهنگ را زیر سؤال ببرند!
اولین پرسشی که مطرح میشود، این است که آیا بودجه فرهنگی کشور سهم بسیاری از بودجه را به خود اختصاص داده و این درصد در مقایسه با دیگر کشورها چقدر است؟
در پاسخ به این پرسش ابتدا باید گفت، در حالی که بیش از 60 درصد بودجه کشور به شرکتهای دولتی تعلق دارد، اما سهم بودجه فرهنگی کشور از بودجه کل کشور از میزان مشخصی فراتر نرفته و همواره میان ۱ تا ۴ درصد در نوسان بوده است؛ بهگونهای که کمترین آن 1/26 درصد در سال ۱۳۶۰ و بیشترین آن 3/6 درصد در سال ۱۳۹۱ بوده و این درصد در بودجه 1402 با قدری افزایش در مقایسه با سال قبل به کمتر از 3 درصد رسیده است.
نکته بعدی در پاسخ به پرسش فوق این است که سهم فرهنگ از بودجه کل در کشورهایی، مانند آمریکا 11 درصد است که با بودجه مخفی به 17 تا 18 درصد نیز میرسد؛ اما در کشور ما در بهترین وضعیت، بودجه کمتر از 4 درصد بوده است.
نکته سوم اینکه سهم اندک بودجه فرهنگی از کل منابع دولت واقعیتی تلخ است که البته دشمنان آن را معکوس نشان میدهند. دولتها در سالهای گذشته، همواره به دلیل مشکلات اقتصادی، از جمله کسری بودجه، اولویت را در حل و فصل مسائل اقتصادی و جاری کشور قرار دادهاند که متأسفانه نتایج مخرب آن در زمینه فرهنگ را در بزنگاههای کشور دیدهایم. همچنین، تعداد مؤسسات فرهنگی ایران به ویژه مؤسسات فعال در بخش مذهبی و بودجه آنها، در قیاس با بسیاری از کشورهای جهان، حتی کشورهای غیرمسلمانی، مانند آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی بسیار اندک و ناچیز است.
اما پرسش دومی که مطرح میشود، این است که رابطه فرهنگ با اقتصاد چیست؟ آیا با صرف بودجه فرهنگی، مشکلات اقتصادی زیادتر میشود یا نه؟
در این زمینه دو نکته قابل طرح است:
نکته اول فرهنگ اقتصادی است؛ یعنی ایجاد و تقویت فرهنگ کار، خلاقیت، تولید، اصلاح الگوی مصرف و... که در میدان کار فرهنگی در جامعه حاصل میشود. برای نمونه، تکیه بر تولید با کیفیت داخلی و توان ملی تنها راه برونرفت از مشکلات اقتصادی است؛ اما درک عمیق این مسئله در کجا باید ایجاد شود؟ کدام نهاد و ارگانی غیر از نهادهای فرهنگساز موظف است حساسیت این موضوع را برای جامعه روشن کند. این موضوع را میتوان از آمار بالای واردات کالاهای خارجی که بعضاً نمونههای داخلی با کیفیتی نیز دارند، متوجه شد. امری که در سایه تبلیغات گسترده رسانههای خارجی که عموماً بر مبنای نظام سرمایهداری شکل میگیرد، رخ میدهد.
نکته بعدی اقتصاد فرهنگی است؛ به این معنا که با توجه به گنجینههای فراوان فرهنگی در ابعاد ملی، دینی و تاریخی در کشور در زمینه اماکن فرهنگی، آداب و رسوم فرهنگی، تنوع قومیتی، تقویت گردشگری، توسعه تولیدات فرهنگی در مقیاس تأمین بازار جهان اسلام، پذیرش بورس آموزش دینی از کشورهای اسلامی و... ظرفیت گستردهای در کشور برای بسط فضای کسب و کار و درآمدزایی در این عرصه وجود دارد.
نکته پایانی اینکه آیا در کشوری، چون ایران اسلامی با وجود این همه ظرفیت فرهنگی در بخش فرهنگ اقتصادی و اقتصاد فرهنگی از یکسو و هجوم بیش فعالانه دشمنان از طریق رسانهها و طراحی توطئهها و فتنههای رنگارنگ از سوی دیگر، وجود سهم کمتر از سه درصد برای فرهنگ زیاد است؟ در حالی که اختصاص بودجه به فرهنگ از منظر کشورهای پیشرفته، هزینه قلمداد نمیشود؛ بلکه در حقیقت سرمایهگذاری زیربنایی در مسیر پیشرفت و آبادنی کشور است.