صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۸  ، 
کد خبر : ۳۴۹۹۷۴

الماس‌های درخشان

26 مردادماه سالروز بازگشت آزادگان سرافراز بـه دامن پرمهر میهن اسلامی است. «آزادگان» کلمه پرکاربردی است که اگر منصفانه ببینیم، خیلی غریب افتاده است. بسیاری از نقاط کشورمان از اتوبان، خیابان، کوچه تا شهرک، مؤسسه و مدرسه به کلمه آزادگان مزین است؛ اما سؤال این است که آیا وقتی این نام به گوش‌مان خورده یا از جلوی چشم‌مان رد شده است، به آن فکر کرده‌ایم؟ چه اندازه یاد آزادگان را زنده نگه داشته‌ایم؟ چقدر خاطره از زندگی آنها را شنیده و بازگو کرده‌ایم؟ بد نیست چند خط از خاطرات آنها را حتی شده به خاطر خودمان و برای روزهای سخت و طاقت‌فرسایی که نایی برای ادامه دادن نداریم، به مثابه آذوقه‌ای به همراه خود داشته باشیم.
سیدهادی غنی، از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس و جانباز شیمیایی، که حدود چهار سال مفقودالاثر بوده و در اسارت بعثی‌ها روزگار گذرانده است، در خاطرات خود از دوران اسارت می‌گوید: «روزی یکی از اسرا که اهل زنجان بود به نام فتحعلی را به شدت زیر شکنجه قرار دادند و من صدای ناله‌ها و جیغ و فریاد او را می‌شنیدم. من هم در راهرو استخبارات بودم و هرکسی که رد می‌شد و می‌دید لباس بسیج بر تن من است، یک لگد به شکم، سر و کمر من می‌زد و می‌رفت، آن هم با پوتین تاف بعثی که لبه‌اش آهندار بود. من به شکنجه‌گر بعثی گفتم؛ او را نزنید. او تنها پسر خانواده‌اش است. سرباز بعثی رو به من گفت: داری ازش طرفداری می‌کنی؟ الان بهت می‌گم. فتحعلی به قدری شکنجه شده بود که الان جزء جانبازان اعصاب و روان است و یک گوشش اصلاً شنوایی ندارد. آنها من را به جای فتحعلی شکنجه دادند تا حدی که له شدم. فتحعلی، تا زمانی که با هم در اسارت به سر می‌بردیم به من می‌گفت: «آقا سید، ببخشیدها، من باعث شدم شما به جای من کتک بخوری.» من هم در جوابش می‌گفتم: «اشکالی نداره، من می‌خواستم به جای تو فدا بشم.» من قصد تعریف کردن از خودم را ندارم؛ اما واقعیت این است که در آن زمان همه اسرا به ویژه اسرای مفقودالاثر، حس ایثارگری و اخلاص بالا داشتند و همه حاضر بودند به جای دوست‌شان شکنجه شوند.»
بد نیست وقتی پای سفره نشستیم، یادمان باشد که روزگاری کسانی بی‌مزه‌ترین و پایین‌ترین سطح غذا را خوردند تا به ما درس نمک‌شناسی را یاد بدهند و بدانیم آمده‌ایم که سختی به جان بخریم تا آن فقیر و مستمندی که حقش پایمال شده، به حقش برسد. سیدناصر حسینی‌پور، آزاده هشت سال دفاع مقدس در این باره می‌گوید: «صبحانه آب عدسی بود. چیزی شبیه شوربا که سهمیه چهل نفر، به سختی ده نفر را سیر می‌کرد! سهمیه ناهار و شام هر نفر، بین هفت تا هشت قاشق بود. بعضی وقت‌ها به ده قاشق می‌رسید. شام آب بادمجان یا آب پیاز یا آب نخود یا خوراک لوبیا بود.»
از همین‌رو است که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی‌ای که به مناسبت سالروز ورود اسرا به کشور تدارک دیده شده بود، آزادگان را الماس‌های درخشان خواندند و آزاده‌ترین فرزندان ملت نامیدند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات