تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۸۸ - ۰۷:۴۵  ، 
کد خبر : ۴۲۷۰۵
ضرورت مطالعات زنان در حوزه علوم اسلامی

آیا به مطالعات فمنیستی احتیاج داریم؟

حجت‌الاسلام دکتر زیبایی‌نژاد اشاره: جریان تشکیل رشته مطالعات زنان در دانشگاه‌های غرب به دهه 70 برمی‌گردد. با این هدف که جنبش اجتماعی زنان نیازمند یک حوزه نظریه‌پردازی و یک حوزه اندیشه است. مثلا دانشگاه کالیفرنیای امریکا در رشته مطالعات زنان 10 گرایش علمی، 25 عضو هیات علمی و یک حوزه گرم مباحثاتی در دانشگاه‌های مختلف در حوزه مطالعات جنسیتی دارد. در دانشگاه‌های کشورهای مختلف گرایش‌های مختلفی کرسی‌ها را در دست دارند. مثلا در یکی از شهرهای امریکا، فمنیست‌های طرفدار خانواده کرسی‌های علمی را در دست داشتند. در برخی از کشورهای اروپایی فمنیست‌های «هموسکشوال» رشته مطالعات را در دست دارند. به نظر می‌آید که مدتی است در کشورهای غربی، اقبال به رشته مطالعات زنان، کمی فروکش کرده و اصولاً تب و تاب مسائل فمنیستی مقداری کم شده است اما در کشور ما در سال 76 گروههایی که بعضا متمایل به دو دیدگاه فمنیسم اسلامی بودند، همزمان با عده دیگری تاسیس رشته مطالعات را در دانشگاه‌ها پیشنهاد دادند. از سال 78، سه دانشگاه این رشته را تاسیس کردند و الان در 4 دانشگاه دولتی، دانشگاه تهران، علامه طباطبایی، تربیت مدرس و الزهرا، رشته مطالعات زنان راه‌اندازی شده است. 3 گرایش زن در اسلام، تاریخ زنان و مسائل حقوقی در کشور موجود است. دانشگاه آزاد هم وارد این عرصه شده است. رشته مطالعات خانواده از سال 76 در دانشگاه‌های آزاد تاسیس شده است.

جریانات فمنیستی سه موج را تجربه کردند، موج اول که به روایتی از 1792 و به روایت دیگری از 1850 شروع می‌شود و نقطه پایانش 1920 است. در موج اول صرفا خواسته‌هایی از سوی زنان، مطرح می‌شود که مهمترین آنها بحث مالکیت اقتصادی و حق رأی در کشورهای اروپایی است. از دهه 1920 تا 1960 دوران فترت جریان‌های فمنیستی است و مباحث جریانات زنانه با یک افول و خاموشی مواجه شدند. دهه 60 و 70 موج دوم فمنیستی و خیزش دوم، متاثر از جنبش‌های چپ و جریانات اجتماعی اروپایی شکل گرفت. در این موج از خواسته‌های خرد یک مقداری فاصله گرفته شد. گرایش‌های مختلف فمنیستی ظهور پیدا کرد و نظریه‌پردازی‌هایی انجام گرفت تا به چند پرسش جواب داده شود.
پرسش اول- وضعیت زنان را در چه حالی ارزیابی می‌کنیم؛ پاسخ غالب این بود که زنان در وضعیت فرودست نسبت به مردان قرار دارند. پرسش دوم- علت فرودستی چیست؟ بعضی قائل به نظریه رادیکالیسم جنسی بودند از سوی مرد و بعضی دیدگاه‌های معتدل‌تری داشتند. پرسش سوم- وضعیت آرمانی برای زنان چیست؟ پرسش چهارم- برنامه عملی شما برای دستیابی به آن نقطه آرمانی چیست؟
موج دوم فمنیستی یک نظریه اجتماعی در پاسخ به این پرسش‌های 4 گانه است. بتدریج در دهه 60 و 70 باب نقد گزاره‌های علمی باز شد، یعنی اگر قبلا خواسته‌هایی از سوی زنان بود، نقد وضعیت موجود در دستور کارشان بود. در اواسط یا اواخر موج دوم بحث نقد گزاره‌های علمی در حوزه علوم اجتماعی خیلی بیشتر مطرح شد. در حوزه روانشناسی دیدگاه فروید مورد تردید قرار گرفت. کم‌کم گزاره‌های علمی در علوم مختلف مثل اخلاق، فلسفه و... مورد تردید قرار گرفت. در مرحله بعد ما با تحول دیگری مواجه هستیم که اصولاً ساختارهای علم مورد تردید قرار می‌گیرد. صاحبان این اندیشه می‌گویند جامعه‌شناسی، دانش مردانه است، بر ساختارهای مردانه استوار شده و بایستی یک جامعه‌شناسی جدیدی مبتنی بر نگرش زنانه تاسیس بشود. روانشناسی نیز همین طور، فلسفه و الهیات نیز همین‌طور. این مساله در الهیات مطرح می‌شود به این ترتیب که تاکنون نظام مردسالار با ابزار دین آمده و برای ما خدایان مذکر را تعریف کرده است. مرد نمایش خداوند است. ضمیر «هو» به خداوند برمی‌گردد. ضمیر «هی» به جهنم برمی‌گردد. زن همیشه مظهر کاستی و سستی است و بایستی یک بازنگری در الهیات صورت بگیرد، بازگشت به خدا بانوانی که در گذشته ما داشتیم. در زبان فارسی هم به کتابهایی برخورد کردم که با این غرض تدوین شده است. یک پله بعد گام را فراتر گذاشته و بحث جنسیت و معرفت را مطرح می کنند. آیا شناخت تحت تاثیر جنسیت قرار می‌گیرد یا نه؟ آیا شناخت مقوله جنسیت برداری است؟ معرفت زنانه و معرفت مردانه مختلف است؟ آیا شناختی که یک زن از واقعیات به دست می‌آورد با شناختی که یک مرد به دست می‌آورد، تفاوت‌هایی دارد؟ بنابراین فمنیسم به سمت زنانه‌نگری، زنانه‌اندیشی در مورد تحلیل پدیده‌ها و ساختارها می‌آید.
موج سوم فمنیستی از دهه 1980 شروع می شود که به آن «فمنیسم تفاوت» می‌گویند. بیشترین جریان فمنیستی مخرب موج دوم است. فمنیست‌های موج دوم بیشتر «آرمان برابری» را مد نظر داشتند و خواستار برابری بین زن و مرد بودند. موج سومی‌ها بر تفاوت‌ها تاکید می‌کنند.
به نظر می‌رسد که ضرورت ندارد ما حوزه مطالعات جنسیتی را در علوم اسلامی فعال کنیم؛ از یک طرف ما موظفیم که تبیین صحیحی از متون دینی خود ارائه بدهیم. زیرا زمانی که سراغ منابع وحیانی می‌رویم، می‌بینیم که متون وحیانی، کتاب و سنت، نسبت به مقوله جنسیت، خنثی نیستند. گزاره‌های جنسیتی متعددی وجود دارد. منابع روایی و قرآن مملو از مواردی است که به تفاوتهای حقوقی اشاره می‌کند. برخی از متون به تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، تفاوت‌های روانشناختی، تفاوت‌های تکوینی جسمی و برخی از متون به تفاوت در ارزشهای اخلاقی اشاره می‌کنند. یعنی درست است که از نظر ارزشمندی بین زن و مرد تفاوتی قائل نمی‌شویم، اما به دلیل انتظارات مختلفی که خداوند از زن و مرد دارد، ارزشهای زنانه و مردانه تولید می‌شود.
از طرف دیگر دقت می‌کنیم و ملاحظه می‌کنیم که ما امروزه، حامل یک نظام اسلامی هستیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم برنامه‌ریزی کلان اجتماعی به گردن ما گذاشته شده است. اینجا دیگر تعارف‌بردار نیست. باید بیاییم در موضع عمل برنامه‌ریزی کنیم. اگر نگاه جنسیتی خودمان را ترسیم نکنیم، به اشتباهات خیلی بزرگی برمی‌خوریم برخی نگاهشان به دین، نگاه تک‌گزاره‌ای جزیی است. می‌گویند ما طبق نظام کارشناسی برنامه‌ریزی می‌کنیم، هر جا در فقه ما خلاف شرع تشخیص داده شده بود، آنجا توقف می‌کنیم. در حالی که نظام برنامه‌ریزی، مبتنی بر یک نگاه جامع و کلان شکل می‌گیرد. شما بایستی نگاه کلان خودتان را روشن کنید که آیا دین طرفدار تفکیک نقشها در حوزه روابط اجتماعی است، یا طرفدار تشابه نقشهاست؛ در آنجایی که نص صریح دینی نداریم، مسائل مستحدثه‌ای است. آیا می‌توانیم از این کلان نگاههای دینی، رفتار و وظیفه خودمان را به طور روشن و واضح، در برنامه‌ریزی، تشخیص بدهیم یا نه؟
در بحث انسان‌شناسی ما با واژه مواجهیم، واژه جنس (sex) و جنسیت (gender).
این دو واژه که در ادبیات فمنیستی دهه 60 و 70 کولاک می‌کرد از کلید واژه‌های مهم مباحث فمنیستی است. جنس بر تفاوت‌های بیولوژیک زن و مرد که منشاء طبیعی ندارند و محصول پرورش تربیتی و تمدن اجتماعی بشر است، اطلاق می‌شود. حرف فمنیست‌ها این بود که انسان موجودی مادی است، آن چیزی که در این تفاوت‌ها منشاء طبیعی دارد، تفاوت‌های بیولوژیک است. تمام تفاوت‌های غیربیولوژیک محصول نظام مردسالار است. موج دومی‌ها علت احساساتی‌تر بودن زنها از مردها را تفاوت پرورش روحی زن از مرد برمی‌شمرند. در خانه نوع پرورش عاطفی برای دختر و پسر قطعا متفاوت است. پسر برای مدیر شدن، اعمال قدرت کردن و رفتار خشن پرورش می‌یابد، اما دختر برای انعطاف، سلطه‌پذیری و قبول نقشهایی که جنس مذکر به او تحمیل می‌کند، پرورش می‌یابد.
ما بایستی موضع خودمان را نسبت به این مقوله ترسیم کنیم. آیا ما تفاوت‌های بین زن و مرد را منحصر می‌کنیم در حوزه‌های تفاوت‌های بیولوژیک مثلا متوسط قد، وضعیت ماهیچه، گردش خون و استخوان‌بندی یا در حوزه روح و روان هم تفاوت‌ها را در نظر داریم، آیا در حوزه رفتار هم تفاوت‌های طبیعی بین زن و مرد هست؟ آیا در نگرش‌ها هم تفاوت زنانه و مردانه داریم یا نداریم؟ اینجاست که ما به متونی برمی‌خوریم که باید درست یا غلط بودنش را تحلیل کنیم و به فرض درستی از آن استنباط کنیم که منظور چیست.
همین بحث را بیاورید در معرفت متون بحثهای هرمنوتیکی، آیا در تفسیر متن، جنسیت تاثیر دارد؟ خواسته یا ناخواسته، قسمت ناخواسته اش برای ما مهم است. آیا برداشتی که جنس مذکر از متن می‌کند با برداشتی که جنس زن از متن می‌کند، یکسان است؟ چگونه اینها را کشف کنیم؟ آیا لازم است اگر برداشت‌ها جنسیتی باشد، با روشهایی از قید جنسیت آن را تخلیه کنیم که به معرفت فراجنسیتی برسیم یا نه، چاره‌ای از آن نیست؟
در حوزه اخلاق، آیا ارزشهای اخلاقی زنانه و مردانه با هم متفاوت است یا نه؟ در حوزه حقوق، آیا در فلسفه حقوق ما قائل به نظریه برابری حقوق هستیم یا نه؟
شما می‌بینید بعضی از آقایان مطرح می‌کنند که در حوزه اجتماع، برابری و در حوزه روابط خانوادگی، تفاوت دلیلش چیست؟ منشأء این حرف چیست؟ در حقوق اساسی تفاوتی بین زن و مرد نیست، چون موضوعش انسان است، می‌گویند موضوعش انسان است، آیا آن چیزی که توسط دیگران به عنوان حقوق اساسی مطرح شده، ما هم ضرورتا همان را می‌گوییم یا معتقدیم آن چیزی که به عنوان حقوق اساسی انسانی توسط دیگران طرح شده، بعضی از آنها از مقوله جنسیتی است؟ و قبول نداریم که انسان به آن معنی است که آنها می‌گویند.
این که ما به دیدگاه برسیم آثار بسیاری دارد. در برنامه‌ریزی عمومی کشور تاثیر می‌گذارد. یعنی در هنگام تنظیم قانون کار خودش را نشان می‌دهد. آیا اگر نقش ویژه‌ای را برای یک جنس تعریف کردیم، حمایت ویژه‌ای هم از نقشها باید صورت بگیرد یا نه؟ یا در بخش فرصتها دیگر، باید برابری باشد. ممکن است کسی به این دیدگاه برسد که اگر شما نقش یا وظیفه خاصی را برای یک جنس در نظر گرفتید، باید یک سیستم حمایتی خاص از آن وظیفه را هم در نظر بگیرید، مثلا اگر وظیفه نان‌آوری را به مرد دادید، اولویت اشتغال هم برای مرد باشد تا تامین هزینه کند. ممکن هم هست بگویید نه، دلیلی بر این مطلب نداریم. در بحث حقوق تفاوت حقوقی داریم ولی تفاوت حقوقی نبایستی به تفاوت در فرصت‌های اجتماعی منجر شود، بالاخره باید به نظریه برسیم و این کار به طور دقیق انجام نشده است.
در حوزه خانواده، آیا احکام خانوادگی، متحولند یا ثابتند؛ دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول می‌گوید خانواده ساختار طبیعی دارد. یعنی از روز اول دست خلقت یک طراحی و انتظار خاصی داشته است تا شکل روابط خانوادگی به همین شکل بماند. این شکل طبیعی است که طبیعت آن را تعریف کرده و خداوند نیز نقش الهی برای انسان تعریف کرده است. اگر این را بپذیریم که احکام خانواده باید ثابت باشد، این همان دیدگاه مرحوم مطهری در کتاب نظام حقوقی زن است.
دیدگاه روشنفکران جدید به ساخت خانواده، ساخت تاریخی است. احکامی که برای خانواده گفته شده متناسب با یک جامعه دامداری، کشاورزی بوده است. بنابراین باید ساخت متحول شود به یک ساختار صنعتی و خانواده هسته‌ای شکل بگیرد.
با این تعریف شما دیگر بحث صله رحم به آن صورتی که در خانواده گسترده داشتید دیگر ندارید. بحث عاقله مال خانواده گسترده بوده، دیگر امروز نباید باشد. بحث قوامیت در شکل قدیم بوده، در خانواده مدرن قوامیت دیگر معنا نمی‌دهد و تفاوت دیگر زن و مرد مال آنجاست که مرد مسئولیت اقتصادی داشته باشد، الان که زن و مرد پا به پای هم کار می‌کنند، دیگر تفاوت زن و مرد یعنی چه؛ این حرفهایی است که در ادبیات روشنفکری مطرح می‌شود و ما را وامی‌دارد که به یک دیدگاه کلان و به یک نظریه در حوزه خانواده برسیم.
خلاصه مقال این است که بالاخره ما نیاز به تشکیل حوزه‌های مطالعاتی داریم، حوزه مطالعات جنسیتی، در حوزه و دانشگاه اما در دانشگاه‌ها از دو ناحیه خطر ما را تهدید می‌کند، باید مراقب باشیم.
1. رشته مطالعات زنان در دانشگاه‌ها اصولا رشته وارداتی است و با ادبیات وارداتی در داخل کشور در حال طراحی است. باید مواظب باشیم که این ضرورت طراحی مطالعات جنسیتی ما را به انفعال و تاثیرپذیری نکشاند.
2. برخی را عقیده بر این است که پس از انقلاب هر چه ما از حقوق زن دفاع کردیم، به ضرر زنها تمام شد، چون براساس قیدی که در قانون اساسی آمده بود، خانواده بایستی کلیه قوانین را در راستای استحکام خانواده به کار گیرد، خانواده محوری فراموش شده است.
اصولا حوزه مطالعات خانواده در کشور ما بسیار بسیار فقیر است، اولا و ثانیا بسیار منفعل و تحت تاثیر جریانات غربی است. از دهه 1990 که کنفرانس آینده خانواده در یونسکو تشکیل شد، این بحث مطرح شد که تاکنون سیستم حمایتی از افراد بوده، حمایت از جوانان، زنان، کودکان، سالمندان. باید به سمت حمایت‌های خانواده محور بروی. البته حمایت‌های خانواده محوری که سازمان ملل در کشورهای غربی می‌گویند، خانواده‌ای را ترسیم می‌کند که محل بازپروری مفاهیم مورد نظر خودشان باشد. آن خانواده، خانواده مدرنی است که فردگرایی را توزیع می‌کند، نه خانواده سنتی که ارزشهای اخلاقی ثابت را به نسل بعدی منتقل می‌کند. به عبارتی خانواده‌ای که یکی از ارزشهای اخلاقیش تساهل و تسامح باشد، فردمحوری باشد. ما نگاهمان به خانواده در داخل کشور متاثر از همین نگاه است.
لذا بسیاری از جامعه‌شناسان متدین موقعی که در موضوع خانواده صحبت می‌کنند ساختار خانواده سنتی را زیرسوال می‌برند. ما نیاز داریم که حوزه مطالعات خانواده را هم در کنار حوزه مطالعات زنان پربار کنیم.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات