بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدالله رب العالمین بارء الخلائق اجمعین و الصلواه و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین و خاتم النبیین سیدنا و رسولانا ابی القاسم محمد(ص) و علی اله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی اعدائهم اجمعین.
مناسبتهای متعددی است که لازم است به همه این مناسبتها اشارهای بشود: هم یومالله 17 شهریور است، سالروز جمعۀ سیاه نظام ستمشاهی و هم در آستانه چهلمین روز فاجعۀ خونین مکه و حرم امن پروردگار هستیم و هم ایام شهادت یکی از شخصیتهای برجسته و مؤثر در انقلاب و پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری و قوام جمهوری اسلامی، شهادت عالم بزرگوار، مرحوم شهید قدوسی (رحمتالله علیه) و همچنین ماه محرم و ماه، ماه شهادت است. به عنوان اشاره به همه این مسائل و الهام گرفتن از این حوادث، مطلبی را طرح میکنم و مقداری در اطرافش صحبت میکنم که همه این مناسبتها را در برمیگیرد.
اصولاً در تربیت و رشد و تکامل هر پدیده، به خصوص تکامل انسان و شئون و حرکتهای مربوط به انسان، حوادث، رویدادهای سنگین، مشکلات، رنجها، سختیها، کورانها، بحرانها، درگیریها، فراز و نشیبها، تاثیر شایان و مؤثر دارد.
انسانی که متولد میشود، اگر تربیت و رشد او دائم در شرایط رفاه و آسایش و ناز و نعمت و بدون هر مشکلی باشد، بسیار بعید است که این انسان، در سنین بالای زندگی، در مرحلهای که تصمیمگیریهای خود او نقش تعیینکننده در سرنوشتش دارد، بتواند آینده و سرنوشت مطلوبی داشته باشد.
هرچه انسان در مراحل تربیت و رشد با ریاضتها، سختیها، بیشتر دست و پنجه نرم کرده باشد، آبدیدهتر میشود، سخت و محکم و استوارتر میشود، جرأت و شهامت و جسارت برداشتن قدمهای بزرگتر را هم پیدا میکند، میتواند انسانی دارای نقش در جامعه باشد، میتواند انسانی سرنوشتساز برای یک امت باشد.
این قاعده و سنت را اگر بیازمائیم، در مورد شخصیتهای تاریخ خواهید دید، بدون استثناء انسانهائی که در تاریخ سرنوشت امتها را ورق زدهاند، کسانی هستند که در برابر حوادث و مشکلات قرار گرفتهاند و با سختیها و مشکلات بزرگ شدهاند.
بلا و ابتلاء برای انسان، نعمت است و انسان، برای ساخته شدن، باید آماده باشد که با مشکلات و بلاها رودررو قرار بگیرد، دست و پنجه نرم کند و بر آنها فائق بشود. انسان گریزان از مشکلات و حوادث، از اولین مشکل که گریخت و عقبنشینی کرد، نه تنها توان مقابله با مشکل بزرگتر را پیدا نمیکند، بلکه امکان مقابله با مشکل کوچکتر را هم از دست میدهد، ولی اگر با اولین مشکل برخورد مناسب کرد و از مقابل آن فرار نکرد، نه تنها درگیری و رودرروئی با آن رنج و سختی توان انسان را از بین نمیبرد، بلکه قدرت او را برای مقابله با مشکل بزرگتر بیشتر میکند، این یک قاعده قطعی در تربیت و رشد انسان است.
انسان در مقابل مصیبت هم همینطور است.
معاصی خود از مشکلات بزرگی است که در سر راه انسان، در راه تربیت است. هنگام برخورد با اولین مصیبت، ولو کوچک، اگر انسان گمان کند این اولین مصیبت، یا این کوچکترین معصیت اهمیتی ندارد و در برابر شیطان و وسوسههای نفس ایستادگی نکند، نه تنها برای مقابله با معصیتی بزرگتر و وسوسهانگیزتر نمیتواند آماده شود، بلکه همان توان موجود بالفعل خود را هم برای پرهیز از دومین معصیت از دست میدهد، یک معصیت را که انسان اعوذبالله مرتکب شد، توان مقابله با شیطان در او به همان اندازه کم میشود و مقابلۀ با شیطان و نفس در معصیت دوم مشکلتر. آنقدر این کار مشکل میشود که انسان میرسد به جائی که از تصمیم مبارزه با شیطان و نفس انصراف پیدا میکند.
تا مدتی انسان تصمیم دارد با شیطان، با گناه، با نفس وسوسهگر، مبارزه کند، اما اولین بار اگر سستی کرد، ممکن است به آنجا برسد که بطور کلی از اینکه توان مبارزه با شیطان و نفس را داشته باشد، مایوس شود و خود را رها میکند. افرادی که میبینید خود را رها کرده و در دامن معاصی انداختهاند، در رفتار، روش و منش آنها شما کمترین اثری از مبارزه و مقابله با معصیت نمیبینید. از آغاز اینطور نبوده، از آغاز در برابر اولین معصیت عقبنشینی و مبارزه را رها کرده، مبارزه با نفس، با شیطان و خواهشها را، قدم به قدم به عقب رفته و شیطان هم قدم به قدم جلو آمده. تا آنجا میرسد که انسان احساس میکند توان مبارزه با شیطان و گناه و نفس و هوا هوس را ندارد و تن به سقوط میدهد.
اولین معصیت را که ترک و با آن مبارزه کردید، دشمن که شیطان است، در فکر زمینهسازی برای معصیت بزرگتر میافتد و وسوسه بیشتری را زمینهسازی میکند. اگر در قدم دوم موفق شدید، توان شما بیشتر میشود، اما به مثابه افزونتر شدن این توان، شیطان هم زمینهسازیهایش پیچیدهتر و خطرناکتر میشود و معاصی بزرگتری را در سر راه انسان فراهم میکند. این سرنوشت انسان است که هر چه مبارزه او با گناه، هوای نفس و شیطان شدت و توان بیشتری پیدا میکند، توطئههای شیطان هم بیشتر میشود.
آنطور نیست که رها کند، مگر انسان میرسد به نقطهای که اوحدهای از مردم به آنجا رسیدهاند، از جمله وجود مقدس خاتمالانبیاء رسول اکرم(ص) که میفرماید: «شیطان من، تسلیم من شده است و او دیگر قدرت و توان وسوسه مرا و توطئه در برابر مرا ندارد.» این مرحلهای است که رسول اکرم(ص) میفرماید: «من به اینجا رسیدم» و شخصیتهائی در آن سطح، نظیر امیرالمؤمنین سلامالله علیه و معصومین و شاید بعضی از انسانهای کمیاب و افرادی که تالی تل به مقام عصمت قرار گرفتند.
این برای ما فقط حرفی است که میزنیم، اما به هر حال، اگر به آن نقطه رسیدن بسیار مشکل است، این مسلم است که اگر ما از اولین قدم سستی کنیم، به سقوط کشانده میشویم، اما اگر ایستادگی کنیم، توانمان بیشتر خواهد شد و به مثابه افزایش توان انسان، توطئهها شدیدتر میشود. آری، این سرنوشت انسان است تا به لقاء حق برسد. اینطور نیست که شیطان انسان را رها کند. البته به میزان افزایش این توان، شیطان مایوس میشود، اما رها نمیکند.
این انسان وضعیتش اینطوری است. حرکتها و پدیدههای زائیده این انسان هم همینطور است و از جمله از آنها انقلاب است. انقلاب که حرکتی است زائیده حرکت انسانها، همین سرنوشت را دارد، دائم در مرحله درگیری با توطئههای دشمن انقلاب است. اینطور نیست که اگر در یک مرحله انقلاب پیروز شد، کار تمام شود. دائم همان حرکت مبارزه انسان با شیطان و نفس اماره و هواها و هوسها، اینجا هم هست و اینطور نیست که اگر انقلابی با توطئهها مواجه نبود، بتواند انقلاب پیروزی باشد، همچنان که انسان وقتی تکامل پیدا میکند که دائم مواجه با مشکلات باشد، مهمترین یا یکی از مهمترین این مشکلات هم معاصی و وسوسههای شیطان است.
در مسیر مبارزه با شیطان، مشکلات بسیار بر سر راه انسان پیدا میشود و اگر این نبود، انسان رشد پیدا نمیکرد. رشد و تکامل انسان در گرو این درگیریهاست، مرهون این مبارزات و مشکلات است. اگر انسان دعا کند که خدا بر سر راهش مشکلی نیافریند و مشکلی پیدا نشود، به معنای آن است که تکامل انسان متوقف شود. انسانی که در راه رشد و تعالی و قربالهی قدم برمیدارد و گام میزند، خواه ناخواه باید با مشکلات مواجه بشود.
بدون مواجه شدن با سختیها، رنجها، تنگناها و دهها و صدها و هزارها پیچ و خم مشکلاتی که بر سر راه انسان پیدا میشود، انسان به قرب خدا نمیرسد.
انقلاب هم بدون مواجه شدن با این سختیها و ایستادن در برابر این توطئهها، قوام و تکامل و رشد و توسعه نمییابد و به سایر جاها سرایت نمیکند.
اگر انقلاب را بتوانند محاصره کنند و درون جامعهای که انفجار انقلابی اتفاق افتاده است، مشکلی بر سر راه آن ایجاد نکنند، انقلاب در همانجا متوقف میشود و توقف آن، حرکت به سمت مرگ است. اگر 17 شهریور از مبانی پیروزی انقلاب نبود.
اگر انقلاب در برابر آن حادثه سنگین عقبنشینی کرده بود، سقوط میکرد، همچنان که انسان در برابر یک تهاجم شیطان اگر عقبنشینی کند، عرض کردم آغاز سقوط است، اما اگر ایستاد و متقابلا هجوم برد، دفع تهاجم خودداری از معاصی است و هجومش رو آوردن به عبادات است.
اگر انسان دائم در این دو حال بود: هم دفع هجوم شیطان یا پرهیز از گناه و هم هجوم بردن بر شیطان، با عبادات دائم و ذکر مستمر و همیشه به یاد خدا بودن، به سمت خدا و قرب خدا حرکتش شتاب پیدا میکند. انقلاب هم اگر در 17 شهریور عقبنشینی میکرد، شکست میخورد و عامل سقوطش میشد، اما ایستادن در برابر فاجعه 17 شهریور، موجب قوام و استحکام انقلاب شد و یکی از پایههای اساسی پیروزی انقلاب 17 شهریور است. تعبیر امام، بعد از پیروزی انقلاب، این بود که 17 شهریور از ایامالله شد. روزی را که شیطان و دشمن میخواست روز خود بنامد، روز خدا شد، چون انقلاب در برابر این تهاجم ایستاد و مقاومت ورزید و حمله را از نو شروع کرد.
روزی که شیطان آن را آغاز کرده بود، تبدیل به «یومالله» شد، روز خدا و روزی برای پیروزی انقلاب، از روزهای بسیار مهم در طول انقلاب که قبل از سقوط نظام شاهنشاهی و چه بعد از سقوط سلطنت، در طول چند سال، تمام توطئهها و حوادث را از این دید شما مطالعه کنید، همه اینها نعمتهایی برای انقلاب بوده است. بعضی گمان میکنند اگر جنگ نبود، اگر توطئههای داخلی منافقین و دشمنان انقلاب نبود، اگر این شهادتها نبود، اگر 7 تیر نبود، اگر 8 شهریور نبود، اگر شهادت قدوسی نبود، اولا ما شخصیتهای بزرگی امروز داشتیم که از وجود آنها استفاده میکردیم، مردم از سایه این درختهای تنومند بهرهمند میشدند، همه امکانات مادی کشور صرف سازندگی میشد و ما امروز این مشکلات را نداشتیم، ولی این حوادث را از آنجا که دشمن انجام میدهد، خیانت و توطئه است.
اما از این طرف، چون انقلاب و امتی که انقلاب کرده و رهبری انقلاب در مقابل این توطئهها ایستادهاند، جنگ نعمت است. هر چند پولهای ما در راه جنگ مصرف میشود، اما اینطور نیست که اگر این جنگ و این توطئهها نبود، انقلاب در بستر آرام میتوانست این پولها را برای سازندگی یک کشور مستقل مصرف کند.
اگر این سختیها نبود، انقلاب به مثابه آن بچهای است که پدرش ثروت انبوهی ذخیره کرده باشد و این فرزند را، بدون آماده کردن و ساختن و آبدیده کردن در حوادث با این ثروت انبوه رها کند، در ناز و نعمت بدون سختی و اینکه بفهمد راه پول درآوردن چگونه و مسیر عقلایی صرف پول کدام است. این فرزند، با این ثروت، نه تنها ثروت را تباه میکند که خود قبل از آن تباه میشود، اگر انقلاب بدون این مشکلات بود، اگر مردمی که انقلاب را به مقطع پیروزی، یعنی سقوط شاه رساندند، بدون هرگونه مشکلات، چه از داخل و چه خارج، انبوه پولهای به دست آمده از فروش نفت را در اختیار داشتند، آیا شما فکر میکنید که این انقلاب همچنان به عنوان یک انقلاب باقی میماند؟ ساختن یک کشور، به عنوان یک کشور انقلابی آغاز میشد؟
اگر چنانچه نوآوریهایی اتفاق میافتاد، نوآوریهای انقلابی و برای یک کشور مستقل بود، برای کشوری که میخواست الهام بدهد به جهان سوم که «لاشرقیه و لاغربیه» بود؟ به اعتقاد من، نه. انقلاب، در بستر آرام، تبدیل به غیر انقلاب میشود، اگر نگویم ضد انقلاب.
این حوادث و توطئهها، از شهادتها گرفته، از 17 شهریور، از 7 تیر، از 8 شهریور، از شهادت علما و شخصیتهای برجسته ما (در یک زمان کوتاه، به کوتاهی این دورانی که ما در این 8 ساله گذراندهایم، در هیچ مقطع از تاریخ، ما نداریم این حد و به این تعداد چهرههای برجسته که هر کدام استوانههای یک امت و جامعه هستند از دست رفته باشد، حتی در صدر اسلام) اینها ضایعه بود برای انقلاب ما، اما انقلابی که ایستاد در برابر توطئهها، این ضایعهها تبدیل به اهرمهایی برای تکامل انقلاب شد.
اگر «قدوسی» که از عناصر بسیار مهم و مؤثر در قوام گرفتن این نهاد بسیار بزرگ انقلاب، یعنی دادسراها و دادگاههای انقلاب بود، اگر شهید نشده بود، سرپرست بسیار خوبی برای دادسراها و در حرکت این دادگاهها و دادسراها بسیار نقش مهم و مؤثر داشت، اما اگر انقلاب و این نهاد انقلابی با این حادثه (شهادت قدوسی) دست به گریبان نمیشد و دست و پنجه نرم نمیکرد و در مقابل این ضایعه از درون خود جوشش را آغاز نمیکرد، معلوم نبود که اگر ما یک استوانه قویتر از قدوسی را اگر از دست میدادیم، میتوانستیم در برابر آن ضایعه بایستیم.
...خود امام را شما به عنوان بهترین نمونه و عالیترین الگو در زمان ما در نظر بگیرید. از آن قدم اول که مبارزه را آغاز کرد، اگر 15 خرداد 42 پیش نیامده بود، اگر تبعیدش پیش نیامده بود، اگر غربت نجف پیش نیامده بود، اگر آن همه حوادث سنگین پیش نیامده بود، آن انسان والا ساخته نمیشد برای روزگاری که باید پنجه در پنجه بزرگترین قدرت جهنمی دنیا بیاندازد.
ایران امروز تنها در برابر این همه قدرتهایی که به خلیجفارس آمدهاند، ایستاده است و شما در بین مردم، در بازار، در خیابان، در محافل و مجالس و در کرانه تصمیمگیری کشور هیچ جا نشانی از اضطراب و نگرانی نمیبینید، در حالی که اگر اضطراب و نگرانی امروز در چهره مردم دیده میشد، غیر طبیعی نبود. هر کشوری را شما در نظر بگیرید، غیر این میبود، زیرا اکنون چهل ناو جنگی یا بطوری که در اخبار و گزارشها آمده است، شاید نزدیک به 70 ناو به سرعت (تا پایان این ماه به 70 ناو جنگی میرسد) از طرف چندین کشور قدرتمند و در راسشان شیطان بزرگ، به نزدیکی آبهای ساحلی ما آمدهاند.
آن توانی که امروز به این انقلاب داده شده است که در برابر این توطئه ایستاده و خم به ابرو نمیآورد، برای این است که انقلاب از آغاز، قدم به قدم، با عنایت حق و با الطاف پروردگار، با این سختیها و رنجها و مرارتها و توطئهها و شیطنتها مواجه شده و شادابی مبارزه خود را حفظ کرده و امروز ایستاده است. برای کوبیدن این انقلاب، شیطان از همان آغاز توطئهها را آغاز کرد و هر توطئهای را که انقلاب خنثی کرد، در پی توطئه بزرگتری برآمد، اما انقلاب بر توان خود افزوده است.
امروز توطئهها سنگینتر از توطئههای سال گذشته است، اما در برابر این توطئههای سنگینتر و شیطنتهای پیچیدهتر، انقلاب توان معنوی و مقابلهاش هم بیشتر شده و افزایش این توان، در گرو این مبارزه بوده است. پس آن نادانها یا سادهلوحها یا مغرضان، یا هر تعبیر دیگر، آن جمعیتی که به انقلاب و امت در حال انقلاب خرده میگیرند که «چرا در مسئله جنگ کوتاه نمیآئید؟ تا کی میخواهید این جنگ را ادامه بدهید؟... در برابر توطئههای شیطان بزرگ، در برابر آمریکا، چرا کوتاه نمیآئید؟ چرا قطعنامههای مجامع بینالمللی را نمیپذیرید؟ چرا همچنان اصرار میکنید بر سر آن حرفی که از اول زدید؟». نادانند تا این حد که از سنتها و قوانین تکاملی این جهان هم ناآگاهند و نمیدانند که انسان، بدون درگیری، قدم در راه تکامل نمیتواند بزند.....
باید آمریکا در برابر انقلاب ما باشد تا انقلاب اوج بگیرد اگر نبود این دشمن در برابر این انقلاب، انقلاب ما امروز نه تنها در برابر 70 ناو جنگی در کنار آبهای ساحلی کشور نمیتوانست مقاومت کند، بلکه اگر یکی از نوکران آنها، مثل: عربستان سعودی، یک هزارم جنایتی که کرد را مرتکب میشد، این انقلاب با این ملت، خود را میباخت. این که انقلاب در برابر یک فاجعه تدارک دیده شده از ناحیه همه شیاطین کوچک، بزرگ ایستاده و درصدد چارهجویی و پاسخ دادن به این جنایت سعودی است، برای این است که انقلاب از روز اول، قدم به قدم، تکامل پیدا کرده و قوام یافته است و این تکامل و قوام، مرهون درگیری مستقیم با این توطئههاست.
در پاسخ سخنان این افراد نادان و سادهلوح یا مغرض (گاهی آنقدر سخن آنها از منشاء جهالت است که انسان نمیتواند خود را قانع کند که مغرض نیستند)، این سخنان که انقلاب را از درگیر شدن با توطئهها برحذر میدارد و میگویند: «جنگ را رها کنید، چه کار دارید به اینکه ما به مکه باید برویم و اعلام برائت از مشرکین بکنیم؟ در داخل کشور مشغول شوید کشورتان را بسازید، کارخانهها را از دست ندید، جلوی این بمبارانها را بگیرید»، باید گفت: اشتباه این است که گمان میکنند، اگر ما جنگ را رها کردیم، آن وقت اجازه میدهند کشور را بسازیم! اینها توجه ندارند که دائم در یک تناقض گرفتارند.
اینکه میگوید: «جنگ را رها کن، درگیری با آمریکا را رها کن»، یعنی انقلاب را حفظ کنیم و جنگ را رها کنیم. این محال است. جنگ برای از بین بردن انقلاب بر ما تحمیل شد، آن وقت آیا دشمن اجازه میدهد در جنگ کوتاه بیائیم که انقلاب را حفظ کنیم؟ اگر برای از بین بردن انقلاب نبود، چرا به ایران حمله کرد؟ ما حرف خود را در حج رها کنیم که بتوانیم در اینجا کشور را بسازیم؟ در حج، وحشیانه به حجاج و زوار بیسلاح خانه خدا و مردم بیدفاع حمله و آن فاجعه را برپا میکند که ما در اینجا نتوانیم انقلاب خود را قوام بدهیم.
....جهالت آنها که میگویند «رها کنیم» در همین جاست! گمان میکند که اگر ما اعلام برائت از مشرکین را رها کردیم، آن وقت مشرکین اجازه میدهند کشور را بر مبنای اصول انقلاب بسازیم. بله کشور را بسازیم، اما براساس نظام شاه، یعنی کارخانهها را راه بیاندازیم، موادش را وارد کنیم و تولیدات افزایش پیدا کند، اما یک کشور وابسته باشد. آنها که میگویند، به امام و به مردم، «جنگ را رها کنیم و تولید را افزایش دهیم»، یعنی تولید وابسته، «کشور را بسازید»، یعنی ساختن وابسته، همانطور که عربستان میسازد و آقایانی که مشرف شدهاند، دیدهاند. در سراسر این کشور وابسته، در آن مقداری که ما میتوانستیم رفت و آمد کنیم، دیدیم که نخلستانها را آتش زده و در کنار نخلستانها، در مقابل هر نخل، دهها شاخه و ستون آهنی برافراشته بودند، برای ایجاد مجتمعهایی که همه چیزش از خارج بود. اینگونه ساختن را که خوب، شاه هم میساخت؟ پس این آقایان چگونه اصل انقلاب را قبول دارند و مدعی هستند که «ما انقلاب را قبول داریم»؟.
دشمن که فقط به جرم «اعلام برائت» چنان وحشیانه حمله میکند، آن وقت آیا اجازه میدهد شما بیایید کشور را براساس انقلاب آنچنان بسازید که سکویی باشد برای پرش و ضربه زدن به اسرائیل؟ چون شعار را از این مرزهای جغرافیایی به بیرون از کشور بردهایم، در آنجا مورد تهاجم قرار گرفتهایم، والا همان فاجعه را در ایران ایجاد میکردند، مگر نکردند؟ مگر 7 تیر نشد؟ مگر 7 تیر کمتر از آن فاجعه بود؟ مگر شهادت قدوسیها برای ما کم خسارتی بود؟ تا ما پا را از مرزهای جغرافیایی بیرون نگذاشته و در آن معرکه عظیم جهان اسلام، یعنی در کنگره حج، فریاد برائت از مشرکان را سر نداده بودیم، در داخل باید قدوسی، مدنیها، دستغیبها و صدوقیها را میدادیم و این همه شهدای بزرگوار از علما و جوانها و نیروهای اصیل حزبالله را.
منتها چون ما شعار را گسترش دادیم، دشمن در آنجا میبایست با ما درگیر بشود. دشمن در آنجا ناگریز است با ما درگیر بشود و حضرت فرمود: «با دشمن در بیرون از خانهتان درگیر شوید، نه در درون خانه» این کار، آبدیده شدن انقلاب است که با دشمن در خانه خودش درگیر شد.
هر چند ما به پلیس سعودی حمله نکردیم، اما حمله کردیم به جایی از حکومت سعودی که به طور جدی احساس خطر کرد. ما اعلام برائت کردیم از آمریکا و اسرائیل که قویترین پشتوانه آلسعود است، نه تنها آلسعود، بلکه حکومتهای مثل اردن و مصر و...
در فاجعه مکه، این انقلاب آنقدر قوی عمل کرد که دشمن به مبتذلترین شیوههای دفاعی پرداخت. آری، اگر شعارهای انقلاب را رها کنیم، دو مرتبه باید کشتهها پشت کشتهها از قدوسیها بدهیم. شهادت قدوسی بسیار سنگین بود و دوستانی که از نزدیک ایشان را میشناختند، میدانند او از عناصری بود که در بعضی از ویژهگیها و خصلتهای متعالی انسانی، شاید منحصر به فرد بود... شهادت او ضایعه بود، اما اگر میخواستیم با شهادت قدوسی از شعارهای انقلاب دست برداریم، یعنی این ملت اگر میخواست عقبنشینی کند و علما و روحانیون و رهبران این حرکت، به خاطر شهادت قدوسی اگر رها میکردند و میرفتند در خانهها و میترسیدند، بسیار باید کشته میدادیم، آنهم در ذلت.
در حالی که بناست انسان در ذلت کشته بدهد، چرا در عزت به شهادت نرسد؟
چون ایستاد انقلاب، امروز اینجا ایستاده و حکومت فاسد آلسعود، حکومتی که نوپا نیست و پشتوانهای مثل آمریکا دارد، ببینید به مبتذلترین شیوهها از عمل خود دفاع میکند. اگر این انقلاب استحکام لازم را پیدا نکرده بود، دشمن را به چنین یاوهگوئیهائی ناچار و ناگزیر نمیکرد. مثلا، در برابر چشمان دهها و صدها هزار نفر تیراندازی کرده و مردم را کشته و بعد میگوید که «اصلا ما تیراندازی نکردیم!» حکام آلسعود آنچنان گرفتار شدند در گردابی که خود به وجود آوردند که ناچار شدند چنین دروغی بگویند. بعد، مفتضحتر از آنکه گفتند: «عدهای از ایرانیها میخواستند خانه کعبه را از جایش بردارند و به شهر قم ببرند و بعد بگویند: مردم دنیا بیایند خانه خدا را در قم زیارت کنند»! همان موقع که این حرفها را از طرف آلسعود میزدند، کنیزان و نوکران آنها هم در خانههایشان به این وقاحت آنها خندیدند...
اینکه یک دولت و یک حکومت چنان به افتضاح و رسوائی کشیده میشود که چنین دروغی میسازد، قدرت انقلاب را میرساند، اگر انقلاب ضعیف بود، حکومت آلسعود احتیاج به دفاع از خود نداشت و بعد، در دفاع، احتیاج به چنین یاوهگوئیها و فضاحتهایی پیدا نمیکرد.
گفته است که «یک عده غیر ایرانی با یک عده ایرانی درگیر شده بودند و ما برای اینکه غائله را خاتمه بدیم و دامنه آشوب گسترش پیدا نکند، ناچار به دخالت شدیم.» بسیار خوب، ما میپذیریم از شما که یک عده غیر ایرانی با یک عده ایرانی درگیر شدند. خوب، شما به عنوان یک دولت، با چندین هزار، حداقل یا چند ده هزار نیروی امنیتی نظامی و انتظامی که در مکه جمعآوری کرده بودید، در جلوگیری از این شورش، چه تعداد از طرفین شورش را گرفتید؟ کاری که شما کردید، فقط کشتن یک عده بود، عدهای هم زخمی شدند. اگر توانستید، کشتید، اگر نتوانستید بالاخره به اجبار تحویل دادید.
چند نفر غیر ایرانی را شما دستگیر کردید؟ با آن غیر ایرانیها در تلویزیون عربستان مصاحبه کنید تا بگویند «ما با ایرانیها نزاع کردیم و نزدیک بود کار به خونریزی بکشد که آمدند بالاخره جلوی غائله را گرفتند.» چرا باید یک دولتی تا این حد سخیف و مبتذل حرف بزند؟ من تعجب میکنم! آلسعود آنچنان گرفتار شده بود در گردابی که خود ایجاد کرده بود که این احمقها نرفتند چند نفر از اینها، کسانی که بالاخره اجیر میتوانند بکنند، میآوردند و به دروغ هم که شده مصاحبه میکردند و میگفتند: «بله، ما میخواستیم با ایرانیها دعوا و زد و خورد کنیم و پلیس سعودی آمد جلوی ما را بگیرد، ناچار عدهای کشته شدند».
.....شما برای جلوگیری از این به اصطلاح آشوب و کشتار سیصد و چهل پنجاه نفر را کشتید، یعنی اگر سیصد و چهل پنجاه نفر را نمیکشتید، آنها چند نفر از همدیگر را میکشتند؟! چرا یک حکومت این قدر باید پست و فرومایه باشد؟ آری، در برابر انقلاب ایستادند و انقلاب سیلی به آنها زد و آنها آنچنان سرگیجه از این سیلی پیدا کردند که این یاوهها را میگویند(تکبیر الله اکبر).
پس این یک سنت الهی است که برای انسان، در سیر تکامل، باید قدم به قدم این مشکلات در سر راه قرار بگیرد و هرچه این بلاها و ابتلاها بیشتر باشد، این پدیده الهی استحکام بیشتری پیدا میکند.
در تاریخ، انسانها هرچه برجستهتر بودند، ابتلاهایشان بیشتر بوده. انبیاء که در راس همه انسانهای والا و عالیمقام امتها و جوامع بودند، ابتلاهاشان بیشتر بوده، مومنین خالص و مخلصین ابتلاهاشان بیشتر از دیگران بوده، مومنین در ستون پایینتر از خودشان، ابتلاهاشان بیشتر است. هرچه معنویت این پدیده الهی بیشتر میشود، ابتلا هم بیشتر میشود. این یک سنت است، اگر اینطور نشود، انسان به خدا نمیرسد. آن قربی که وعده داده شده، آن پیروزی مطلق که وصول به حق است، در گرو این مشکلات است. هیچوقت از خدا نخواهیم که در برابر ما سختی ایجاد نکند. باید از خدا بخواهیم که در برابر این سختیها و رنجها و مصیبتها و مشکلات و معصیتها، توان مقابله عنایت کند و انسان بتواند مبارزه کند، با شیطان، با هوای نفس، با شیاطین خارجی، توطئههای شیاطین، با قدرتهای شیطانی، با همه سفسطهها و وسوسههای دشمنان خدا و دشمنان اسلام و دشمنان ارزشهای الهی و انسانی. در این راه است که باید 17 شهریور باشد، باید آن حادثه سنگین اتفاق بیافتد.
اگر برادران یادتان باشد، بعد از 17 شهریور، امام در پیامشان فرمودند: «ای کاش خمینی هم در میان شما بود.» یعنی او میداند که برای شتاب در این حرکت الهی، ابتلاء هرچه بیشتر باشد، سرعت وصول به حق بیشتر است. میگوید: ای کاش من هم در میان جمعیت 17 شهریور بودم. آرزو میکند، مثل آنها که در آن زیارت میگوید به اباعبدالله و اصحابش(س): «ای کاش ما هم در روز عاشورا بودیم» این دعا منبعث از این سنت است، یعنی: «آنها که در آن روز بودند، با شتاب هر چه بیشتر به آن عالیترین مدارج کمال رسیدند و خدا را ملاقات کردند و اگر ما هم بخواهیم به آن مراتب برسیم باید در چنین روزی قرار بگیریم» و این دعایی نیست که محال باشد، یعنی ما چیزی محال نمیخواهیم.
در زیارت عاشورا و زیارت وارث نمیگوییم ای کاش ما در روز عاشورای سال 60 هجری بودیم، ممکن نیست که ما در آن روز باشیم. یعنی، برای هر که میخواهد از اصحاب اباعبدالله(ع) باشد، باید آن ابتلاعات باشد و با آنها درگیر باشد. صبر کند، مقاومت کند و هر چه صبر و مقاومت افزونتر شد، توان مقابله هم بیشتر میشود. و لذا، آن روز باید اطمینان ما به پیروزی انقلاب، بر توطئهای که در مقابل دارد، بیش از اطمینان ما در 8 سال قبل باشد.
درست است که امروز توطئه بیشتر و سنگینتر است و شیطان خود مستقیماً به میدان آمده، اما توان انقلاب هم بیشتر شده، لذا، اگر آن روز مقداری ترسیدیم، امروز اصلاً نباید به خود ترس را راه بدهیم. بعضیها حدود 20 سال است که مشکلات را یکی پس از دیگری طی کردهاند و به اینجا رسیدهاند بار عظیمی از تجربه انقلاب بر دوش این امت و بر دوش این ملت است.
اگر آنروز قدوسی را نداده بود و نمیدانست از دست دادن قدوسی چه بلاء عظیمی است و در مقابل این بلای عظیم چگونه باید صبر کرد، اما امروز این تجربه را دارد، میداند که در برابر این بلاها چگونه باید مقاومت کند.
17 شهریور و فاجعه مکه را پشت سر گذاشتیم. تجربهای است که ما در شعار برائت از مشرکین، در همه جای دنیا، توان مقابله خود را داریم افزایش میدهیم. در داخل کشوری که دشمن تا دندان مسلح و مسلط است، به مصاف دشمن رفتیم، این تجربهای است که اندوختیم. فاجعۀ مکه برای آلسعود فاجعه است، چون سقوطش را گره زد به این فاجعه، برای اسلام فاجعه است چون حرم امن الهی هتک شد و حرمت کعبه را دشمنان خدا شکستند. و ما هنوز نتوانستهایم پاسخ کافی به این دشمنان بدهیم و تو دهنی لازم را بزنیم و تا آن روز باید این عقده در دل ما باشد تا به خواست خداوند، ملتهای مسلمان بتوانند این جنایت را جبران کنند.