فرهنگ به مجموعه آداب و رسوم، علوم، معارف و هنرهاي يك قوم گفته ميشود.(1) فرهنگ مجموعه تكنولوژي، باورها، هنرها، ادبيات، تاريخ، عادات و ساختارهاي اجتماعي يك ملت است. كليفورگريتز در مورد فرهنگ ميگويد: "فرهنگ نظامي است با جنبههاي همگرايي، دستوري و همبستگي كه بر تمامي ابعاد زندگي اجتماعي اثر ميگذارد".(2) فرهنگ در روابط بين كشورها هم ميتواند عامل همبستگي و هم عامل تفرقه باشد. تضادهاي فرهنگي يا بيگانگي فرهنگي كشورها از يكديگر، ميتواند موجب تضادهاي سياسي و قطع روابط سياسي گردد. از سوي ديگر تشابهات فرهنگي بين ملتها موجب همبستگي خواهد شد.
به همين دليل درباره تاثير فرهنگ بر سياست خارجي و روابط بينالملل ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد. واقعگرايان و يا نو واقعگرايان، روابط بينالملل را صرفا مبتني بر قدرت ميدانند و براي فرهنگ نقش حاشيهاي قائلند. مورگانتا مينويسد: "اگر آمريكاييها از گوش دادن به ملوديهاي چايكوفسكي يا خواندن آثار داستايوفسكي لذت ميبرند. دليلي براي حسن روابط بين آمريكا و شوروي نخواهد بود. ملتهاي بسياري بودند كه با نزديكتر شدن فرهنگها در طول تاريخ به نزاعهاي طولاني با يكديگر پرداختهاند."(3)
اما آرمانگرايان كه به باورها، ارزشها، اعتقادات و ايدئولوژي اعتقاد دارند، براي نقش فرهنگ در روابط بينالملل اهميت بسيار قائلند و آن را موتور روابط بينالملل ميدانند. در سالهاي اخير بر نقش و تاثير فرهنگ بر روابط بينالملل تاكيد بيشتري صورت ميگيرد.
فرهنگ به دو طريق به كشورها كمك ميكند تا به اهداف و منافع خود در سياست خارجي دست يابند. نخست به وسيله شناخت فرهنگ كشورها و ملتهاي ديگر و همچنين شناساندن فرهنگ خودي به آنها. دوم از راه تاثيرگذاري بر كشور مقابل به منظور موجه و موثر ساختن سياست و اقدامات خود در آن كشور. شناخت فرهنگ ديگران به گرفتن تصميمات صحيح و سياستهاي واقعبينانه كمك ميكند. به همين ترتيب شناساندن فرهنگ خود به كشورهاي ديگر موجب ميشود تا آنها براساس ارزشهاي آن كشور، پديدهها را ارزيابي و درك كند. نقش دوم بر اين پيشفرض استوار است كه اگر دولتي قادر باشد بر افكار و اذهان تصميمگيرندگان طرف مقابل تاثير بگذارد ميتواند سياستهاي آن كشور را در جهت اهداف خود هدايت كند.(4)
آشنايي فرهنگي در درازمدت، ايجاد تعامل غير متعصبانه را تسهيل ميكند و اولين پايه براي رشد درك متقابل را فراهم ميآورد. عامل فرهنگ، عنصر حياتي در روابط بين كشورها است. اختلافات فرهنگي موجب عدم درك عميق و مانع برقراري روابط دوستانه با كشورها ميشود. روابط فرهنگي ميتواند در درازمدت پيشداوريهاي فرهنگي و تعصبات را كاهش دهد و به ايجاد فضاي اعتماد و اطمينان متقابل كمك كند.
هم ايران و هم مصر نقش هدايتكننده را در تاريخ تمدن و تكامل فرهنگ در مشرق زمين ايفا كردهاند. صرف نظر از درگيريهاي سياسي ايران و مصر، هر دو كشور در طول تاريخ به يكديگر توجه داشتهاند و در ارتقا دانش، فرهنگ و هنر بشري تاثيرگذار بودهاند. شان و جايگاه ايران و مصر از نظر فرهنگ و تمدن و پشتوانه تاريخ چند هزار ساله آنها، چارچوب مناسبي براي توسعه روابط فرهنگي ميان دو كشور است. آنچه كه امروزه مصر به آن شناخته ميشود، تمدن و فرهنگ آن است. ايران نيز به گفته ولتر "عظمت آن نه به قدرت نظامي آن، بلكه به درخشندگي فرهنگ آن است."(5)
بعد از انقلاب ايران، يك گسست فرهنگي و تمدني بين ايران و مصر ايجاد شد. كه يكي از مهمترين علل آن تاثيرپذيري حوزه فرهنگ از حوزه سياست است. بسياري از سوء تفاهمها و سوء برداشتها در دو كشور ناشي از خلط مباحث حوزه فرهنگي با مسايل سياسي است. مسايل سياسي همواره وزن خود را به حوزه فرهنگ تحميل كرده و در توسعه يا تضعيف روابط همچون يك عامل شتابزا عمل كرده است. لذا بيتوجهي به اين مساله ميتواند مشكلساز باشد. بنابراين ضروري است كه در سازماندهي روابط فرهنگي دو كشور، تلاش شود، حوزه فرهنگ نه فقط به عنوان يك متغير مستقل از عوامل سياسي، بلكه به عنوان عاملي موثر بر حوزه تعاملات سياسي، مورد توجه قرار گيرد. به گونهاي كه در آينده استحكام روابط فرهنگي دو كشور به برقراري روابط سياسي ميان طرفين كمك كند.(6)
جهاني شدن فرهنگ
جهاني شدن در دو حوزه يعني اقتصاد و فرهنگ بيش از ساير حوزهها تاثيرگذار بوده است. جهاني شدن ناشي از انقلاب ارتباطات است. انقلاب ارتباطات از نقطه نظر تكنولوژيكي تركيبي از سه جزء اصلي متمايز و در عين حال مرتبط با هم است: نخست توسعه سريع و قابل اتكاي سيستمهاي ارتباطات دوربرد مانند تلفن، فاكس، ماهوارههاي مخابراتي، تله تايپ و... دوم تحول سريع و گسترده تكنولوژي ارتباطات صوتي ـ تصويري نظير ايستگاههاي راديويي، تلويزيوني، ويدئو كاست، تلويزيون كابلي و ماهوارههاي تلويزيوني و سوم تمهيدات و شيوههاي شمارشگري و محاسبه براي تجزيه و تحليل دادهها از جمله تحولات متوالي سختافزاري در رايانهها تجلي اين همساختي و تركيب شكلگيري و ايجاد بزرگراههاي اطلاعاتي است كه از طريق آنها همه نوع پيام در حال نقل و انتقال است.
قابليتها و امكانات تكنولوژيهاي ارتباطاتي در زمينه تعامل و تفاهم فرهنگها قابل توجه است. زيرا فاصله بين ملل را كوتاه ميكند و از ظرفيت بسياري براي گسترش و توسعه فرهنگ گفتوگو برخوردار است. مثلا امروزه هر كس ميتواند از اينترنت استفاده كند. دريافت و ارسال اطلاعات از طريق اينترنت در مقايسه با ساير وسايل ارتباط جمعي، هزينه اندكي دارد. افزايش دسترسي به اينترنت ميتواند به روند اعتمادسازي كمك نمايد. اينترنت كنترل انحصاري دولتها را بر رسانههاي گروهي از بين برده است و به مردم اين فرصت را ميدهد كه مستقيما با يكديگر تماس بگيرند و از اطلاعات صحيح و بدور از تبليغات بهرهمند شوند. جهاني شدن با شاخصهايي مانند پخش ماهوارهاي و استفاده از اينترنت سنجيده ميشود. گفته ميشود هر چه اين شاخصها بالا باشد، ميزان همگرايي و پيوند كشورها با جهاني شدن فرهنگ بيشتر است. جهاني شدن فرهنگ موجب يكسانسازي جوامع و فرهنگها ميشود. اعضاي كميسيون فرهنگ و توسعه سازمان ملل گزارش دادهاند كه در گردهماييهاي خود در شهرهاي قارههاي مختلف شاهد بودهاند كه جوانان خيلي شبيه به هم شدهاند. شباهتها در الگوهاي مصرفي، رفتاري و پوششي هر روز بيشتر ميشود. لباس پوشيدن و غذا خوردن به شيوه غربي رايجتر ميگردد. با رنگ باختن مرزهاي جوامع و رفتن به سوي نوعي جامعه شبكهاي اين نوع شباهتها بيشتر هم ميشود.
احمد هاشم نويسنده مصري ميگويد كه در مواجه با فرهنگ غرب يكي از سه استراتژي زير را ميتوان اتخاذ كرد:
1- انزواگري كه شامل دوري جستن و يا مشاركت محدود در الگوهاي فرهنگي غربي است و كره شمالي از آن پيروي ميكند.
2- برقراري توازن با غرب كه شامل ارتقا و تقويت ارزشهاي فرهنگي، مدرنيزه كردن بدون غربزدگي و برقراري ارتباطات استراتژيك ـ نظامي با ساير فرهنگهاي غير غربي است. اين استراتژي مشاركت اقتصادي و فني در سيستم غربي را شامل ميشود كه همان استراتژي اتخاذ شده توسط جمهوري اسلامي ايران و جمهوري خلق چين است.
3- استراتژي سوم الحاق به فرهنگ غرب است كه در آن يك كشور غير غربي تلاش ميكند تا به الگوي غرب بپيوندد و ارزشهاي فرهنگي و سياسي غرب را ميپذيرد، بيآنكه كاملا ميراث و مذهب خود را رها كند. اين استراتژي توسط تركيه و تا حدودي مصر اتخاذ شده است.(7)
برخي جهاني شدن فرهنگ را به مفهوم سيطره فرهنگ غربي و به ويژه آمريكايي بر ديگر فرهنگها ميدانند. به نظر آنها اين امر هويت فرهنگهاي ملي و محلي را تهديد ميكند. شكي نيست كه از جهاني شدن فرهنگ، كشورهايي بيشتر بهره ميبرند كه سهم بيشتري در توليدات فرهنگي و عرضه آن دارند. اما جهاني شدن فرهنگ، در عين حال براي بقيه كشورها نيز فرصتهايي را فراهم ميآورد كه بتوانند با استفاده از تكنولوژيهاي ارتباطي، فرهنگها و ارزشهاي خود را در سطح جهاني مطرح كنند. همچنين فرهنگهاي ملي و محلي خود را تقويت نموده و با كمك رسانهها به كشورهاي ديگر بشناسانند. همگرايي جهاني را در سمت و سوي تفوق ارزشهاي والاي انساني سوق دهند و با برنامهريزيهاي دقيق محلي، ملي و بينالمللي، از ادغام فرهنگهاي ملي در يك فرهنگ مسلط جلوگيري كنند. در اين راستا يونسكو توصيههاي زير را كرده است:
1- اشاعه راهبردهاي فرهنگي و ايجاد انگيزه در علاقمندان ميراث فرهنگي جهاني؛
2- ايجاد رقابتهاي فرهنگي از طريق نظام ارتباطات بينالمللي؛
3- ايجاد حقوق واحد براي استفاده رسانهاي؛
4- حفظ و حمايت حقوق فرهنگي و حقوق بشر؛
5- اشاعه ارزشهاي اخلاقي والاي جهاني؛
6- جمع كردن مردم جهان حول محور "ملل جهان"؛
7- قبول فرهنگ به مثابه پايه توسعه و طرح جهاني تنوع فرهنگي براي تقويت توسعه(8)
ايران و مصر دو كشوري هستند كه از فرهنگ و تمدني كهن برخوردارند و 2 قطب فرهنگي و تاثيرگذار در تمدن بشري به شمار ميروند. فرهنگهاي هر دو كشور با جهاني شدن فرهنگ به طور يكسان در معرض تهديد قرار دارند. سئوال اين است كه ايران و مصر براي حفظ هويت فرهنگي خود چه بايد بكنند؟ در اين راستا علاوه بر توجه به توصيههاي يونسكو كه در بالا به آن اشاره شد، دو كشور بايد راهكارهاي زير را در دستور كار خود قرار دهند:
1- اشاعه كاربرد رايانه زيرا دو كشور سهم كمتري از فنآوري جديد دارند؛
2- تاكيد بر زبانهاي مادري و هويت ملي در مدارس؛
3- تاكيد بر ارزشها و خلاقيتهاي فرهنگي دو كشور كه متكي بر سنتها و ميراث آنها است؛
4- معرفي ميراث فرهنگي دو كشور از طريق موزهها، آثار تاريخي و هنري؛
5- ارائه و جا انداختن ارزشهاي جهاني مانند حقوق بشر، محو خشونت و آزاررساني و قبول كثرتگرايي؛
6- گفتوگوي ارتباطي براي تبادل افكار و تحمل مدارا؛
7- ايجاد امكانات نسبتا برابر براي دستيابي به رسانهها، ارسال پيامها، انتشار عقايد و ايدهها؛
8- افزايش توليدات محلي و منطقهاي و عرضه تنوع خلاق فرهنگي در يك همكاري آگاهانه و صميمانه؛
9- ايفاي نقش آموزشي بيشتر تلويزيونهاي محلي و ملي؛
10- داشتن نظر مثبت و بهرهگيري مثبت از فناوريها و ارتباطات جهاني؛(9)
گفتوگوي تمدنها
روابط بينالملل را شايد بتوان به 2 صورت جنگ و صلح تصور كرد. بر اين اساس درباره نقش فرهنگ در روابط بينالملل نيز دو رهيافت وجود دارد. يكي جنگمحور كه فرهنگ را عامل اختلاف، برخورد و جنگ ميداند و نمونه بارز آن نظريه برخورد تمدنها است. ديگري رهيافت صلحمحور است كه بر اين باور است كه فرهنگ تاثير مثبتي بر تامين صلح و امنيت بينالمللي دارد و نمونه آن گفتوگوي تمدنها است.
نظريه برخورد تمدنها ـ ساموئل هانتينگتون مدير مركز مطالعات استراتژيك دانشگاه هاروارد، نظريه برخورد تمدنها را به صورت مقالهاي در 1993 منتشر كرد. وي در توجيه نظريه خود مينويسد:
"فرضيه من اين است كه اصولا نقطه اصلي برخورد در اين جهان نو، نه رنگ ايدئولوژيكي دارد نه بوي اقتصادي، شكافهاي عميق ميان افراد بشر و به اصطلاح نقطه جوش برخوردها داراي ماهيت فرهنگي خواهد بود و بس. دولت ـ ملتها نيرومندترين بازيگران در عرصه جهاني باقي خواهند ماند، ليكن درگيري اصلي در صحنه سياست جهاني، ميان ملتها و گروههايي با تمدنهاي مختلف روي خواهد داد. برخورد تمدنها بالمآل بر سياست جهان سايه خواهد افكند. خطوط گسل ميان تمدنها در آينده خاكريزهاي نبرد خواهد بود."(10)
هانتينگتون از 7 يا 8 تمدن اصلي مانند تمدن اسلامي، كنفوسيوسي، غربي، ژاپني، هندو، اسلاو ـ ارتدكس، آمريكاي لاتين و آفريقا نام ميبرد. به نظر وي برخورد اصلي ميان تمدن غرب و تمدن اسلامي است. وي ميگويد خصومت ميان اين 2 تمدن 14 قرن قدمت دارد. در تمام قلمرو اسلامي درگيري وجود دارد و "مرزهاي اسلام خونآلود است". به نظر هانتينگتون مهمترين علل برخورد تمدنها، تجديد حيات اسلام، افزايش اختلافات فرهنگي و تمدني، افزايش منطقهگرايي اقتصادي، افزايش خودآگاهي تمدني، واكنش تمدنهاي ديگر در برابر تمدن غرب و پايداري اختلافات فرهنگي است. به نظر وي غرب بايد در چنين فضايي، در كوتاهمدت همكاريهاي درون تمدن غربي را تشديد كند و آن دسته از تمدنهايي را كه به غرب نزديكترند به خود ملحق نمايد و از درون گسيختگي و اختلافات داخلي تمدن اسلامي بهرهبرداري كند و از همبستگي دو تمدن اسلامي و كنفوسيوسي جلوگيري نمايد زيرا كه پيوند آنها براي غرب خطرناك است.
نظريه گفتوگوي تمدنها ـ اين نظريه از سوي رئيسجمهوري ايران ابتدا در كنفرانس سران كشورهاي اسلامي در تهران در 1997 و سپس در مجمع عمومي سازمان ملل متحد در 1998 مطرح شد. وي در سخنراني خود در سازمان ملل متحد از جامعه جهاني خواست كه سال 2001 را سال گفتوگوي تمدنها اعلام كنند. به دنبال آن سازمان ملل متحد با تصويب قطعنامهاي سال 2001 را به عنوان سال "گفتوگوي تمدنها" اعلام كرد. رئيسجمهوري ايران در سخنراني 29 اكتبر 1999 خود در محل يونسكو در تشريح نظريه خود، از سياستمداران حاكم بر جهان خواست تا با تحقق بخشيدن به طرح گفتوگوي تمدنها و برداشتن گام اساسي به سوي ساختن فردايي عادلانهتر و زيباتر و انسانيتر تلاش كنند.
با توجه به جهاني شدن فرهنگ، طرح گفتوگوي تمدنها ميتواند نقش موثري در بازيابي ارزشهاي فرهنگي و معنوي ايفا نمايد. اين نقشآفريني هنگامي واقعيت ميپذيرد كه ايده گفتوگوي تمدنها در ابعاد كاربردي به روابط ملتهاي تقسيم شده در گروههاي تمدني گوناگون بپردازد. طرح گفتوگوي تمدنها ميتواند به پديدار آمدن محيطي انسانيتر و اخلاقيتر واقعيت بخشد. از ديد علمي ايده گفتوگوي تمدنها از جهات زير حايز اهميت است:
1- براي هموار ساختن راه پديدهاي به نام زندگي تمدني مشترك خانواده بشري يا ميراث مشترك بشر از تمدن كه از به هم آميختن دستآوردهاي علمي، فني و فرهنگي همه تمدنها پديد آمده و گسترش مييابد؛
2- براي مقابله با بحراني كه در نتيجه بالا گرفتن چالش تمدني غرب نسبت به تمدنهاي ديگر دامنهدارتر ميشود؛
3- براي مقابله با مسابقه تسليحاتي بيدليل در دوران ژئوپوليتيك پست مدرن؛
4- براي نرم ساختن لبههاي تيز جهاني شدنهاي كاپيتاليستي مطلق در دوران ژئوپوليتيك پست مدرن(11)
با ارائه طرح گفتوگوي تمدنها، سياست خارجي ايران جنبه فرهنگي بخود گرفت و گفتمان فرهنگي بر آن حاكم گرديد. گفتوگوي تمدنها و فرهنگها براساس منطق مفاهمه است كه ويژگيهاي زير را دارد:
1- منطق مفاهمه وجود ديگري را به رسميت ميشناسد و او را واجد ارزش و حقوقي مستقل ميداند؛
2- منطق مفاهمه مطلقنگري فرهنگي ـ تمدني را رد ميكند و به نسبيگرايي فرهنگي اعتقاد دارد؛
3- منطق مفاهمه در عين محق دانستن خود احتمال ميدهد كه حق با ديگري نيز باشد.
4- منطق مفاهمه هويت فردي و ملي و شيوه كسب آن را دگرگون ميكند و كسب هويت را محدود به تقابل و تعارض با ديگري نميكند.(12)
ايران و مصر و گفتوگوي تمدنها ـ مصر با ايران در كنفرانس سران كشورهاي اسلامي در تهران در 1997 براي نامگذاري سال 2001 به نام گفتوگوي تمدنها همكاري صميمانهاي داشت. دو كشور بر عهده گرفتند كه در گفتوگوي تمدنهاي چهارگانه كهن كه در تمدن بشريت نقش بنيانگذار دارند، مشاركت نمايند، به طوري كه مصر و ايران از جانب شرق و به نمايندگي از تمدن فراعنه و فارس و يونان و ايتاليا از جانب غرب به نمايندگي تمدنهاي يونان و روم شركت نمايند.
به دنبال آن در سال 1999 كنفرانس چهار جانبه ايران، مصر، ايتاليا و يونان با عنوان "ميراث تمدنهاي كهن، آثار و پيامدهاي آن براي دنياي جديد" در تهران برگزار گرديد. در اين كنفرانس مشاور ويژه عمر موسي وزير خارجه مصر در رأس يك هيأت 5 نفره از استادان مصري شركت كرد. اين مسأله گامي در جهت بهبود مناسبات دو كشور بوده در همين راستا رئيسجمهوري ايران نيز اظهار داشت:
"از نظر تاريخي، تمدني و فرهنگي دو ملت ايران و مصر نقش اساسي و مهمي در تأسيس و بسط تمدن اسلامي داشتهاند و امروز هم ما معتقديم كه اين دو ملت "كفو" يكديگرند و از نظر تاريخي و بينش و منش خيلي به هم نزديكند و واقعا هم ما براي ملت مصر، مبارزات ملت مصر و جايگاه و پايگاه اين ملت در تاريخ و در دنياي معاصر احترام قائليم. همچنان كه براي خودمان هم در دنياي معاصر و در تاريخ جايگاه مهمي قائل هستيم."(13)
گفتوگوي فرهنگي سوء تفاهمات و برداشتهاي نادرست را از ميان ميبرد و تفاهم فرهنگي ايجاد ميكند. تفاهم فرهنگي نيز موجب ميشود تا اختلافات از راه مسالمتآميز حل و فصل شود. گفتوگوي تمدنها به عنوان يك ايده مناسبترين شيوه تحصيل شناخت است. از اين طريق ميتوان به بركت پذيرش تكثر فرهنگي و قبول برابري طرفهاي گفتوگو به حل مشكلات و رفع نگرانيهاي موجود پرداخت. در صورتي كه اين گفتوگو مبتني بر منطق، عقلانيت و بردباري باشد، نتيجه آن تقويت مباني آزادي، عدالت، حقوق انساني و توسعه مدنيت چه در صحنه كشور و چه در پهنه جهاني خواهد بود.
نقش فرهيختگان و نخبگان
نخبگان علمي و پژوهشگران دو كشور ميتوانند زمينه را براي از بين بردن بدگمانيها و عدم اعتمادها فراهم نمايند. اين امر مستلزم ايجاد ساز و كارهاي مناسب مشاركتي و ايجاد يك نظام علمي منسجم است. متفكران و نخبگان دو كشور ميتوانند با برگزاري نشستهاي مختلف، گفتوگوهاي سودمند و معقول با يكديگر داشته باشند. تجزيه و تحليل از راه دور به برداشتهاي نادرست ميانجامد. ديدن و مبادله افكار از نزديك بيترديد ميتواند براي درك بهتر به عنوان كاراترين وسيله به كار گرفته شود. ضربالمثل معروف فارسي ميگويد: "شنيدن كي بود مانند ديدن"
بعد از انقلاب ايران، فرهيختگان و روشنفكران ايران و مصر به جرگه سياست و سياستمداران پيوستند و استقلال و آزادي عمل خود را از دست دادند. در نتيجه نقش آنها كمرنگتر شد. به اين ترتيب فرهنگ با سياست درآميخت. همچنين نخبگان و برگزيدگان دو كشور بيش از آنكه به همانديشان خود در ايران و مصر چشم بدوزند، به غرب ميانديشند. فهمي هويدي در اين مورد ميگويد: "ما بايد اعتراف كنيم كه نتوانستهايم زمان حاضر خود را به گذشته پيوند زنيم و از اين روست كه ميان گذشتهاي كه از آن با افتخار ياد ميكنيم و واقعيتي كه در آن زندگي ميكنيم فاصلههايي به وجود آمده است... هر يك از ما يا از روي ناداني و يا از روي خصومت و دشمني به ديگري پشت كرديم و اينگونه بود كه پيوندهاي ميان ما از هم گسيخت و ما با يكديگر غريبه و بيگانه شديم. اين كار به جايي رسيد كه ديگر حتي همديگر را نميفهميم و ديگر اميدي نداريم كه همچون گذشته فرهيختگان عرب ما به ��بان فارسي و فرهيختگان ايراني ما به زبان عربي چيره باشند و به اين زبان كتاب و مقاله بنگارند."(14)
با اين حال هنوز اميدواري وجود دارد ولي راه درازي در پيش است كه بايد به تدريج طي شود. در وهله اول فرهيختگان و نخبگان دو كشور بايد تمام سعي و تلاش خود را به كار گيرند تا همديگر را بيشتر درك كنند و به هم نزديكتر شوند. تفاهم انديشمندان دو كشور، موجبات نزديكي بيشتر ايران و مصر را فراهم ميآورد. براي طبقه متوسط تحصيلكرده ايران، مصر از نظر تمدني و فرهنگي هميشه جذابيت داشته است.
از دهه 1990 نخبگان دو كشور گامهايي را براي نزديكي به يكديگر برداشتهاند. در اين مورد ميتوان از همايشهاي بينالمللي خليجفارس كه سالانه برگزار ميشود و نخبگاني از مصر نيز در آن شركت ميكنند و نيز ميزگرد روابط ايران و مصر و انجمن دوستي ايران و مصر نام برد.
1. برگزاري همايشهاي علمي ـ برگزاري همايشهاي گوناگون يكي از راهكارهاي اعتمادسازي محسوب ميشود. ايجاد همايشها موجب ايجاد فضاي مناسبي براي ابراز نقطه نظرها و ديدگاهها ميشود و از سوي ديگر تحملپذيري نظرات و ديدگاههاي مخالف از طريق گفت و شنود افزايش مييابد. همايشها هم موجب آشكار شدن سوء ظنها و بياعتماديها ميشود و هم باعث انجام تلاشهاي جدي براي درك متقابل يكديگر و رفع شك و اعتماد ميگردد. برگزاري همايشها ميتواند از سوي دانشگاهها و يا از سوي دفاتر و مراكز مطالعاتي دو كشور انجام شود.
تاكنون چندين همايش از سوي دو كشور برگزار شده است. از سوي دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت امور خارجه ايران، نخستين ميزگرد ايران و مصر در ژوئيه 2000 در تهران برگزار شد. در اين ميزگرد كارشناسان مركز مطالعات سياسي و استراتژيك الاهرام شركت داشتند. در اين ميزگرد موضوعاتي مانند تحليل شرايط بينالمللي و منطقهاي، تحليل روابط دو جانبه و تلاقي سطح تعاملات ايران و مصر، منطقه و جهان مورد بررسي قرار گرفت. دومين ميزگرد ايران و مصر با شركت نخبگان دو كشور در سال 2001 در قاهره برگزار شد. مركز مطالعات سياسي و استراتژيك الاهرام ميزبان اين ميزگرد بود. سومين ميزگرد روابط ايران و مصر با مشاركت نخبگان و پژوهشگران دو كشور در 2003 در تهران برگزار گرديد.
همچنين همايشهاي بينالمللي خليجفارس كه هر ساله از سوي دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت امور خارجه ايران تشكيل ميشود، فرصت بسيار خوبي براي مشاركت انديشمندان مصري است كه با ديدگاهها و نظرات طرف ايراني آشنا شوند. علاوه بر آن در همايشها و كنفرانسهاي بينالمللي دو كشور ميتوانند با يكديگر همكاري نمايند. در اين زمينه ايران و مصر در كنفرانس خانواده و جمعيت در قاهره و نيز كنفرانس زنان در پكن با يكديگر همكاري موثري داشتند.
2. انجمن دوستي ايران و مصر ـ اين انجمن در ژانويه 2000 توسط گروهي از فرهيختگان و انديشمندان ايراني تأسيس شد و غير دولتي است. در بيانيهاي كه بمناسبت تأسيس آن منتشر شد آمده است: "تاريخ روابط دو كشور ايران و مصر با سابقه طولاني فرهنگي ـ تمدني، همواره شاهد علايق درخشان و گسترده در سطوح گوناگون بوده است. هم اكنون نيز دو جامعه بزرگ ايراني و مصري پرتحرك و خروشان با نسلي جوان و انديشمنداني توانا و دانشگاههاي پربار به آيندهاي درخشانتر و خروشانتر مينگرند و با توجه به علايق و مشتركات فراوان در زمينههاي گوناگون، ميتوانند نقش عمدهاي در تحولات منطقهاي و حتي جهان بر عهده داشته باشند."(15)
همزمان با تأسيس انجمن دوستي ايران و مصر، برخي از شخصيتها و انديشمندان مصري نيز تحرك مشابهي را آغاز كردهاند. تشكيل اينگونه انجمنها ميتواند به بهبود و گسترش روابط دو كشور كمك نمايد. فعاليت اين انجمنها فرهنگي و علمي است و يكي از اهداف آنها ترجمه كتب فارسي به عربي و عربي به فارسي است. اين مسأله باعث شناخت بيش از پيش مردم ايران و مصر نسبت به يكديگر خواهد شد.
همكاري بين دانشگاهها
دانشگاهها به عنوان مراكز علمي، نقش مهمي در روند اعتمادسازي ميتوانند ايفا كنند. زيرا آنها با بينش علمي به مسائل مينگرند و تحت تأثير تبليغات قرار نميگيرند. دانشگاهها ميتوانند اقدام به برگزاري نشستهاي دانشگاهي و سمينارهاي علمي نمايند. دانشگاهيان به ملاحظهكاريهاي بياساس توجهي ندارند و ميتوانند بر مردم و دولت تأثير بگذارند. برقراري ارتباط بين دانشگاههاي ايران و مصر در چارچوب همايشها، مبادله استاد و دانشجو ميتواند ديوار ترديدها را در هم بشكند و با مبادله دقيق و صحيح اطلاعات تصوير روشنتري از دو كشور ارائه دهد. دو كشور به دليل دو دهه درگيري و اختلاف، تصوير روشني از يكديگر ندارند. عدم وجود اطلاعات صحيح درباره دو كشور، يكي از دلايل ايجاد شك و ترديد است.
مبادله دانشجو، استاد، محقق و پژوهشگر ميان دو كشور موجب ميشود كه آنها از امكانات و قابليتهاي مطالعاتي يكديگر از نزديك آشنا شوند. تبادل نظرات، تحقيقات و پيشنهادات و كسب اطلاعات دقيق از كشورهاي يكديگر به گسترش ديد نخبگان دو كشور كمك ميكند. ديدار مرتب نخبگان ايران و مصر موجب رفع سوء تفاهمات، شكها و ترديدها و تصورات نادرست ميگردد. اين رويكرد ميتواند به ايجاد راهكارهاي مناسب در چارچوب تفاهم و اعتماد براي رفع موانع عمده در برقراري روابط ميان دو كشور كمك نمايد.
همكاريهاي علمي بين ايران و مصر، به دوران ديرباز باز ميگردد. بنا به نوشته هرودت مورخ يوناني كورش از آماسيس پادشاه مصر درخواست كرد كه بهترين چشمپزشك مصر را به دربار پارس بفرستد. فرعون نيز يك نفر پزشك مصري به ايران فرستاد و اين شخص تا زمان كمبوجيه، جانشين كورش، در ايران بود.(16) در منابع و كتب تاريخي مصري آمده است كه ايرانيان در زمان هخامنشيان به فرمان داريوش، تقويم و طب را از مصريان آموختند. در مقابل به دستور داريوش كتابخانههايي در مصر احداث گرديد كه تا آن زمان در اين كشور ناشناخته بود.
همچنين در زمان ساسانيان بين دانشگاه جندي شاپور و دانشگاه اسكندريه ارتباطات علمي و پژوهشي برقرار بوده و استادان همواره پيشرفت علوم را در اين 2 دانشگاه مورد بررسي قرار ميدادند. در دوران كسري انوشيروان پادشاه ساساني، از دانشمندان مصري براي تدريس در دانشگاه جندي شاپور دعوت به عمل ميآمد.(17)
در دوران رژيم گذشته نيز همكاريهاي علمي بين دانشگاههاي ايران و مصر وجود داشت. در اين زمان دانشجويان مصري به ايران ميآمدند و در بخش فارسي مخصوص دانشجويان خارجي درس ميخواندند و پس از گرفتن درجه دكترا، در دانشگاههاي قاهره، عين شمس يا اسكندريه به تدريس ميپرداختند. اينان به حق سفيرهاي فرهنگي و معنوي ايران در مصر هستند.
همچنين براي استفاده از فرصتهاي مطالعاتي، ساليانه عدهاي از استادان و دانشجويان مصري به ايران ميآمدند و در مدت يكماه يا بيشتر، با استادان فارسي، نشريههاي روز و كتابهاي تازه منتشر شده آشنا ميشدند. هر يك از اين ميهمانان در بازگشت به مصر تحقيق درباره قسمتي از زبان و ادب ايران را عهدهدار ميشدند و كتاب يا مقاله در اين باره منتشر ميكردند.(18)
در زمان رژيم گذشته همچنين بين حوزه علميه قم و دانشگاه ازهر همكاريهاي گسترده علمي در چارچوب دارالتقريب وجود داشت. دانشگاه ازهر قديميترين دانشگاه مصر است كه در دوره فاطميان در سال 969 ميلادي تأسيس شده است و در آن علوم ديني تدريس ميشود. همكاريهاي بين اين دانشگاه و حوزه علميه قم بسيار ثمربخش بود و موجب نزديكي بيشتر تسنن و تشيع گرديد. بعد از انقلاب اسلامي ايران، همكاريهاي علمي بين ايران و مصر قطع گرديد. در اين مدت دانشجويان مصري از آنچه در دانشكدههاي ايران ميگذرد، بياطلاع هستند. برخي از آنها ادبيات فارسي را با آغاز انقلاب اسلامي پايان يافته ميدانند. رئيس بخش سياسي دانشگاه قاهره ميگويد: "شما دانشگاهيان ميآييد و ميان خود و مردم رابطه برقرار ميكنيد و ما سياستمدارها رشتههاي شما را پنبه ميكنيم. چرا بايد چنين باشد؟ ما با شما چه اختلافي داريم."(19)
در سالهاي اخير تلاش به عمل آمده تا همكاريهاي علمي بين دانشگاههاي ايران و مصر از سر گرفته شود. در اين راستا يك موافقتنامه همكاريهاي علمي بين دانشگاه علامه طباطبايي و دانشگاه عين شمس مصر به امضاء رسيده است. اين امر ميتواند گامي در جهت گسترش روابط فرهنگي ايران و مصر باشد. ضروري است كه اينگونه همكاريها گسترش يابد.
گسترش زبان فارسي و عربي
زبان از عناصر اصلي و محوري هر فرهنگ است. به همين دليل همواره يكي از اركان مهم و تأثيرگذار در روابط كشورها بوده است. زبان در روابط بين كشورها از چند نظر حايز اهميت است:
1. قديميترين، ابتداييترين، عموميترين و آسانترين وسيله ارتباط است؛
2. مهمترين وسيله براي انتقال افكار و انديشهها است؛
3. در روند اعتمادسازي و برقراري روابط و تحكيم آن ميتواند نقش مهمي ايفا كند؛
پژوهشهاي محققان غير ايراني تصويرهاي قابل تأمل و شگفتي از پيشينه، توانايي و گسترش زبان فارسي به دست ميدهد. در تاريخ مصر آمده است كه پسر سناء الملك، يكي از برجستهترين شاعران عصر ايوبي، سده دوم ميلادي، زبان فارسي ميدانست و تحت تأثير اشعاري كه به اين زبان سروده شده بود، قرار داشت و حتي بعضي از اشعاري را كه به عربي ميسرود از برجستگي زبان فارسي سود ميبرد. اين در حالي بود كه ديگر سرايندگان مصري در آن زمان، از برجستگيهاي عاميانه آندولسيها سود ميبردند و از اين رو، وي نخستين كسي بود كه در سرودههاي خود از تكنيكهاي شعر فارسي استفاده كرد.(20)
در دوره تسلط عثماني و انگليس بر مصر، اكثريت امراي خاندان سلطنتي مصر به زبان فارسي صحبت ميكردند و نسخه كتابهاي فارسي را در كتابخانههاي خود حفظ ميكردند. در دوران محمدعلي پاشا، زبان فارسي يك زبان علمي و تقريبا نيمه رسمي به شمار ميرفت. بسياري از كتب ادبي و ارزشمند فارسي مانند ديوان حافظ، مثنوي، كليات سعدي و آثار عطار در مصر منتشر شد. علاوه بر آن روزنامههاي فارسيزبان مانند ثريا، پرورش، چهرهنما و حكمت در مصر منتشر ميشدند.
همچنين برخي از شعراي مصري به زبان فارسي شعر ميسرودند. در اين مورد ميتوان از عايشه تيموري نام برد كه در 1902 درگذشت. وي مشهورترين زني است كه از خود ديوان شعر بر جاي گذاشته است. عايشه 3 ديوان شعر به ترتيب به زبانهاي فارسي، عربي و تركي دارد. او نه تنها به فارسي شعر ميسرود، بلكه در اشعار عربي خود نيز رد پايي از تأثيرپذيرياش از زبان فارسي كاملا مشهود است. علاوه بر آن نام محمود سامي البارودي براي اهل تحقيق در دوران معاصر آشنا است. زيرا درباره او گفتهاند كه وي شعر را زنده كرد و راه را براي شاعران پس از خود همچون احمد شوقي، حافظ ابراهيم و خليل مطران هموار نمود. بارودي در اواخر سده نوزدهم پا به عرصه هستي نهاد و با ادبيات فارسي آشنايي كامل داشت و تحت تأثير سعدي بود.(21)
در دوران ملك فاروق به علت پيوند زناشويي دو خانواده سلطنتي ايران و مصر، زبان فارسي در مصر گسترش يافت. در اين دوران تدريس زبان فارسي در دانشگاههاي مصر رواج پيدا كرد و با اعزام اساتيد زبان فارسي از سوي ايران به مصر، روابط علمي و فرهنگي بين دو كشور گسترش بيشتري يافت. جدايي خواهر ملك فاروق از شاه سابق، اگرچه موجب ناراحتي خانوادگي پادشاه مصر شد ولي در خط مشي كلي فرهنگي دو كشور تأثيري نداشت. اين نكته شايان توجه است كه بسياري از چهرههاي ادبي مصر در عصر حاضر با تأثيرپذيري از زبان فارسي، عربي و تركي شخصيت فرهنگي خويش را ساختهاند.
براساس قانون دانشگاههاي كشورهاي عربي، دانشجويان رشته زبان و ادبيات عرب بايد علاوه بر زبان عربي، يكي از 3 زبان شرقي (فارسي، تركي، عبري) را فرا گيرند. در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي ايران، دانشجويان عموما زبان فارسي را برميگزيدند. زيرا با اسرائيل دشمن بودند و محتوي زبان فارسي از تركي غنيتر بود. اما در سالهاي بعد از انقلاب، به علت قطع روابط، اين دانشجويان به فراگيري زبان عبري روي آوردهاند. براساس آمار نسبت فراگيري زبان فارسي به عبري در دانشگاههاي مصر بشرح زير است:(22)
نام دانشگاه زبان عبري زبان فارسي
دانشگاه قاهره 60 درصد 40 درصد
دانشگاه عين شمس 90 درصد 10 درصد
دانشگاه ازهر 60 درصد 40 درصد
دانشگاه اسكندريه 80 درصد 20 درصد
از سوي ديگر بعد از اسلام، زبان عربي در ايران گسترش بسياري يافت و بسياري از نويسندگان ايراني آثار خود را به اين زبان نوشتند. پيوند نزديك بين زبان فارسي و عربي سبب شد كه بسياري از واژگان اين 2 زبان به يكديگر راه يابد. واژگان بسياري از زبان فارسي به عربي و از عربي به فارسي راه يافت. به همين دليل اشتراكات زيادي بين 2 زبان وجود دارد.
زبان عربي تا قبل از انقلاب اسلامي ايران، محدود به حوزههاي علميه، رشته ادبي دبيرستانها و رشتههاي عربي در دانشگاههاي كشور ميشد. اما بعد از انقلاب، جايگاه ويژهاي را به خود اختصاص داد و به عنوان زبان دوم كشور شناخته شد.
طبق اصل 16 قانون اساسي جمهوري اسلامي، زبان عربي از اول راهنمايي تا پايان دوره متوسطه در تمام كلاسها و همه رشتهها تدريس ميشود.
در مصر، در حال حاضر زبان فارسي در 5 دانشگاه ازهر، قاهره، اسكندريه، عين شمس و اسيوط آموزش داده ميشود. حدود 800 نفر در دورههاي ليسانس، فوق ليسانس و دكترا به فراگيري زبان و ادبيات فارسي مشغول هستند. همچنين حدود 100 نفر دكتر زبان و ادبيات فارسي در سمت پروفسور، دانشيار و استاديار در مصر وجود دارد كه در زمينههاي ادبيات فارسي و تاريخ ايران كار كرده و يا ميكنند.
از سوي ديگر مصر تنها كشور عربي است كه در دانشگاههاي آن رشته زبان و ادبيات فارسي تا مقطع دكترا تدريس ميشود و هزاران دانشجوي مصري، زبان فارسي را فرا ميگيرند. مصر حتي اساتيد زبان و ادبيات فارسي مورد نياز دانشگاههاي ساير كشورها از جمله كشورهاي عربي را تامين ميكند. به اين ترتيب مصر جايگاه مهمي در ترويج زبان، ادبيات و فرهنگ ايران دارد. از سوي ديگر مطالعات و پژوهشهاي ايرانشناسي، چه در سطح پاياننامههاي تحصيلي مقاطع تكميلي و چه در سطح تأليف و تحقيق در مصر گسترش قابل ملاحظهاي يافته است، به گونهاي كه دانشگاهها و مراكز مطالعاتي مصر گنجينهاي از صدها پژوهش و تحقيق درباره زبان، تاريخ، فرهنگ و تمدن ايران را در خود جاي دادهاند.(23)
همكاريهاي مطبوعاتي
مطبوعات و كتاب دو ابزار مهم براي انتقال فرهنگي و آشنايي طرفين از نظرات و اهداف طرف مقابل است. مطبوعات ايران و مصر با توجه به طرز تفكر بانيان آنها و ديدگاههايي كه دارند در زمينه گسترش يا عدم گسترش روابط دو كشور، نقش دوگانه را ايفا ميكنند. اين روزنامهها باعث افزايش بدبيني در افكار عمومي ميشوند و مانعي بر سر راه برقراري روابط به شمار ميروند.
مطبوعات و كتاب ميتوانند به شيوههاي گوناگون در گسترش روابط فرهنگي دو كشور موثر باشند. برخي از اين شيوهها عبارتند از ارائه تصوير روشن و مثبت از دو كشور در كتب درسي، ترجمه كتابهاي فارسي به عربي و بالعكس، حضور در جشنوارههاي كتاب و مطبوعات، چاپ و انتشار كتاب و روزنامه در دو كشور، برقراري ارتباط نزديك ميان ناشرين دو طرف براي استفاده از تجارب يكديگر و تبادل هيأتهاي مطبوعاتي در چارچوب سفرهاي دورهاي.
1. ارائه تصويري روشن و مثبت در كتب درسي ـ براي نزديكي بيشتر دو كشور و درك متقابل ضروري است كه چهره طرف مقابل در كتابهاي درسي به نحوه مثبت ارائه شود. در كتابهاي درسي مصر هيچ تصوير مشخص و روشني از ايران ارائه نميشود. ايران بيشتر در وقايع تاريخي مربوط به گذشتههاي دور مطرح ميشود، ولي هر چه به تاريخ معاصر نزديك ميشويم كمتر از ايران ياد ميشود و به مرور فراموش ميگردد، گويي اصلا كشوري به نام ايران در نقشه ژئوپوليتيك منطقه وجود ندارد.(24) با اينحال در كتابهاي درسي مصر برخلاف عراق و سوريه چهره منفي از ايران ارائه نشده است. به عنوان مثال در كتابهاي درسي عراق و سوريه از ايران چهرهاي توسعهطلب، اشغالگر و متجاوز ترسيم شده است. در اين كتابها از نام جعلي براي خليجفارس استفاده ميشود و از خوزستان ايران به نام "عربستان" نام برده ميشود كه متعلق به اعراب ولي تحت اشغال ايران است. همچنين از جزاير ايراني تنب و ابوموسي به عنوان جزاير متعلق به امارات عربي متحده نام برده شده است. در حاليكه در كتبهاي درسي مصر ذكري از اين مسائل نشده است. اين چهره منفي از ايران، در حالي ارائه ميشود كه برخي از كشورهاي عربي براي توسعه روابط خود با اسرائيل پذيرفتهاند كه پارهاي از آيات قرآني و احاديث نبوي مربوط به يهوديان را كه چهره منفي از آنها ارائه ميدهد، از كتابهاي درسي خود حذف كنند.(25)
2. ترجمه كتابهاي دو كشور ـ توسعه علم از تعصبات قومي و خودمحوري ميكاهد و اين خود سبب كاهش تنشهاي بينالمللي و منطقهاي ميگردد. به همين دليل يكي از اهداف يونسكو توسعه علوم و آشنايي اقوام مختلف با فرهنگهاي يكديگر است. اين امر نيز از طريق ترجمه كتب اعم از شعر، رمان و ادبيات صورت ميگيرد. بدون انجام اين اقدامات نميتوان انتظار داشت كه روابط فرهنگي دو كشور از عمق لازم برخوردار شود.
در طول تاريخ ترجمه كتب نقش مهمي در انتقال فرهنگ ايفا كرده است. اعراب از طريق ترجمه كتب ايراني قبل از اسلام با فرهنگ و تمدن ايران آشنا شدند. آنها همچنين با ترجمه آثار يوناني از فرهنگ و تمدن اين كشور آگاهي پيدا كردند. گفته ميشود كه بخشي از جنبش اسلامي ايران در دهه 60 و 70 بدون شك متأثر از ترجمه كتابهاي انديشمندان مصري در ايران بوده است.
از طريق ترجمه مردم ايران و مصر ميتوانند از دستآوردهاي فرهنگي يكديگر آگاه شوند. در اين راستا تشكيل موسسهاي براي ترجمه كتابهاي دو كشور ميتواند به گسترش روابط فرهنگي فيمابين و عمق بخشيدن به آن كمك نمايد. اين امر در ايران سابقه نيز دارد. در سالهاي قبل از انقلاب براي ترجمه آثار آمريكايي به زبان فارسي، موسسه فرانكلين در ايران ايجاد شده بود.
3. تبادل هيئتهاي مطبوعاتي ـ ديدار هيأتهاي مطبوعاتي دو كشور، ميتواند به گسترش روابط فرهنگي فيمابين كمك نمايد. از سال 1998 هيئتهايي از مطبوعات دو كشور از قاهره و تهران ديدار كردهاند كه تأثير زيادي در انعكاس ديدگاههاي مثبت مقامات دو كشور و ايجاد فضاي مثبت تبليغاتي داشته است. عماد الجاد پژوهشگر مركز مطالعات استراتژيك مصر ميگويد: "اكنون پس از مدتهاي طولاني از ايران به صورت مثبت ياد ميشود و حتي در برخي از موارد از آن هم تمجيد ميگردد كه به خودي خود ميتوان از آن به عنوان يك تحول رضايتبخش براي فراهم شدن شرايط مناسب براي بهبود روابط ايران و مصر نام برد."(26)
سفر هيأتهاي مطبوعاتي دو كشور از جمله گامهاي موثر در نزديكتر ساختن هر چه بيشتر نقطه نظرات اصحاب مطبوعات و نيز آشنايي هر چه بيشتر افكار عمومي به ويژه آشنايي مردم دو كشور از واقعيتهاي يكديگر به شمار ميرود. در سال 1999 يك هيأت مطبوعاتي مصر متشكل از 10 نفر از سردبيران و روزنامهنگاران مصري از تهران ديدار كردند. اين ديدار پاسخي به ديدار روزنامهنگاران ايراني از قاهره بود كه قبل از آن انجام شده بود. هيأت مطبوعاتي مصر در طي ديدار از تهران با مسئولين ايراني ملاقات و از تعدادي از موسسههاي مطبوعاتي ديدار كردند.(27) اين امر موجب شد تا مطبوعات مصر رويه خود را نسبت به ايران تغيير دهند. روزنامههاي پرتيراژ مصر مانند الاهرام و اخبار اليوم ديد مثبتي نسبت به ايران پيدا كردهاند. همچنين مركز مطالعات استراتژيك الاهرام ماهنامهاي تحت عنوان "مختارات ايرانيه" منتشر ميكند كه دربرگيرنده ترجمه مقالات، تحليلها و گزارشهاي مطبوعات ايران است.(28) اين امر موجب ميشود تا مردم مصر در جريان گزارشات و تحليلهاي مطبوعات ايران قرار گيرند.
4. شركت در نمايشگاههاي كتاب ـ شركت ناشرين ايراني و مصري در نمايشگاههاي كتاب دو كشور گام ديگري در جهت توسعه روابط فرهنگي فيمابين است. در سال 1999 موسسات انتشاراتي مصر در نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران حضور گستردهاي داشتند.(29) ايران در اين زمينه با ديد مثبت برخورد كرده و ضروري است كه طرف مصري نيز با اين مسأله به ديد مثبت نگاه كند و زمينههاي لازم را فراهم آورد. ناشران ايراني به علت عدم رواديد نتوانستند در سيزدهمين نمايشگاه بينالمللي كتاب قاهره در فوريه 2001 شركت كنند.(30)
رسانههاي گروهي
رسانههاي گروهي ميتوانند در اعتمادسازي بين دو كشور نقش بسيار موثري ايفا كنند. در دو دهه گذشته رسانههاي ايران و مصر رسالت خود را انجام ندادهاند. آنها به نحوي كار كردهاند كه بر تنش در مناسبات دو كشور افزودهاند. نگرش و بينش اين رسانهها نسبت به يكديگر بايد تغيير كند، از تبليغات منفي كاسته شود و بر جنبههاي مثبت دو كشور تأكيد گردد. عدم وجود ارتباط بين رسانههاي ايران و مصر به بدبينيها دامن زده است. عدم وجود اطلاعات درباره دو كشور نيز مزيد بر علت بوده است. علاوه بر آن چون رسانههاي گروهي دو كشور اطلاعات خود را از رسانههاي غربي به دست ميآورند، اين مسأله نيز به مسموم كردن ذهن مردم ايران و مصر به يكديگر كمك كرده است. رسانههاي گروهي دو كشور به عنوان مهمترين و موثرترين منبع انتقال اطلاعات ميتوانند در زدودن سوء تفاهم، ترديدها و ايجاد تفاهم و اعتمادسازي نقش موثري ايفا كنند. آنها همچنين با توجه به نقشي كه در شكلدهي افكار عمومي و سمت و سو دادن به آن ايفا ميكنند، ميتوانند زمينههاي نزديكي دو كشور را به يكديگر فراهم آورند. رسانههاي گروهي دو كشور در راستاي رسالت واقعي خود بايد در نشر اطلاعات صحيح درباره دو كشور بكوشند. براي اين منظور بايد بين رسانههاي گروهي ايران و مصر ارتباط برقرار شود و به تدريج همكاري بين آنها گسترش يابد.
در سالهاي اخير رسانههاي گروهي مصر از رشد قابل ملاحظهاي برخوردار بودهاند. ايستگاههاي راديويي مصر از 227 فرستنده راديويي برنامه پخش ميكنند. شبكههاي راديويي روزانه به طور متوسط 272 ساعت برنامه دارند. مصر همچنين 7 كانال تلويزيوني و يك كانال ماهوارهاي دارد كه كليه كشورهاي عربي، منطقه خاورميانه، اروپا و آمريكا را زير پوشش دارد. Nil TV كانال ماهوارهاي مصر به زبان انگليسي براي كشورهاي مختلف برنامه پخش ميكند.
از سوي ديگر ماهواره مصري نيل ست ـ 101 نيز به پخش برنامههاي تلويزيوني، راديويي و اطلاعرساني مشغول است. نيل ست، 12 كانال فشرده ماهوارهاي دارد كه ميتواند 84 تا 96 كانال تلويزيوني و 400 ايستگاه راديويي را پوشش دهد. در زمينه اطلاعرساني و اينترنت نيز خدماتي را ارائه ميدهد. حوزه پوشش اين ماهواره، منطقه عربي، درياي مديترانه و بخشهايي از آسيا و آفريقا است.(31) اين مسأله بيانگر امكانات و تواناييهاي مصر در امر اطلاعرساني است.
از سال 1997 گامهايي در راستاي گسترش همكاري بين رسانههاي گروهي دو كشور برداشته شده است. منجمله وزير اطلاعرساني مصر در اجلاس وزيران اطلاعرساني كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي در تهران شركت كرد. يك هيأت مطبوعاتي و راديو ـ تلويزيوني وي را در اين سفر همراهي ميكردند.(32) همچنين رئيس سازمان خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران در 1998 از مصر ديدار نمود.
از سوي ديگر خبرگزاري رسمي ايران "ايرنا" به خبرگزاري مصري "شرق الاوسط" پيشنهاد و تبادل خبرنگار داده است. خبرگزاري ايران همچنين آمادگي خود را براي تبادل خبر بدون دخالت و دستكاري خبرگزاريهاي غربي به خبرگزاري مصر اعلام كرده است. خبرگزاري شرق الاوسط به دليل موقعيت مهم ژئوپوليتيكي و استراتژيكي مصر، از اهميت ويژهاي در منطقه برخوردار است. همكاريهاي دو كشور در امر رسانهها تاكنون منجر به بازگشايي دفتر ايرنا در قاهره و دفتر خبرگزاري مصر در تهران شده است. همچنين لحن رسانههاي گروهي مصر نسبت به ايران تعديل شده و به جاي انتقاد از ايران و انتشار مطالب منفي درباره ايران بيشتر مطالب مثبت مربوط به ايران را پخش ميكنند. علاوه بر آنچه گفته شد دو كشور ميتوانند در زمينه مبادله برنامه، اخبار، سريال، فيلم، برنامهسازي و طراحي سياستهاي جامع رسانهاي با يكديگر همكاري كنند.
هنر و ورزش
در عرصه هنري، يك شهروند ايراني چهرههاي فرهنگي، علمي و هنري غرب را ميشناسد و با هنرمندان، نويسندگان و شعراي متوسط اروپايي و آمريكايي آشنايي دارد. اما از مصر چنين شناختي ندارد. شهروند مصري نيز متقابلا با نويسندگان و شعراي معاصر ايران و هنرمندان آن آشنايي ندارد. در صفحات قبل گفته شد كه نخبگان ايراني به زبان عربي كتاب مينوشتند و شاعران ايراني به اين زبان شعر ميسرودند. شعراي مصري نيز به زبان فارسي شعر ميگفتند.
همچنين ايرانيها و مصريها با آداب و رسوم يكديگر آشنايي داشتند و از يكديگر تأثير ميپذيرفتند و به آن احترام ميگذاشتند. قلقشندي در صبح الاعشي از برگزاري جشن نوروز (النيروز) در مصر سخن ميگويد. همچنين مصريها به تقليد از ايرانيان، روز اعتدال بهاري (شم النسيم) را جشن ميگرفتند و مهرگان (مهرجان) روز آغاز سال كشاورزي مصريان بود.(33) گفته ميشود وقتي كمبوجيه وارد مصر شد، كليه آداب و رسوم و مراسم مذهبي مصر و دربار آن را به جاي آورد. داريوش نيز به آداب و رسوم و باورهاي مردم مصر احترام ميگذاشت.
در دوره فاطميان روابط فرهنگي ايران و مصر به اوج شكوفايي خود رسيد. فاطميان بسياري از آداب و رسوم خود را از ايرانيان گرفتند. آنها دربارشان را مثل شاهان ايران ميآراستند و مانند آنها برخي اعياد را جشن ميگرفتند. خليفه فاطمي مانند شاهان ساساني، در برابر مردم پشت پرده قرار ميگرفت و به هنگام جلوس پرده كنار ميرفت. همچنين هنر دوران فاطمي شديدا تحت تأثير هنر ايراني است و در زمينههاي بافندگي، منبتكاري، كندهكاري و كاشيكاري، سبك و روش هنرمندان ايراني به روشني ديده ميشود.(34)
تا دوران ملك فاروق روابط فرهنگي بين ايران و مصر برقرار بود و حتي در برخي زمينهها گسترش داشت. منجمله همكاريهاي سينمايي گستردهاي بين دو كشور وجود داشت و هر ساله فيلمهاي زيادي از مصر در ايران نشان داده ميشد. اما با به قدرت رسيدن جمال عبدالناصر اين روابط نيز قطع گرديد. در سالهاي اخير برخي اقدامات فرهنگي محدود بين ايران و مصر صورت گرفته است كه در اين مورد ميتوان به همكاري در امور سينمايي و ورزشي اشاره كرد. در سالهاي گذشته، ايران در جشنواره سينمايي بينالمللي قاهره شركت كرده است. هنرمندان مصري نيز در جشنواره بينالمللي سينمايي در تهران شركت كردهاند. مسابقات دوستانهاي نيز بين تيمهاي فوتبال ايران و مصر برگزار شده است. تيم فوتبال مصر 2 بار براي شركت در جام گفتوگوي تمدنها به ايران سفر كرده است.
در جهان امروز از ورزش به عنوان ابزاري براي صلح و دوستي نام برده ميشود. حتي در مواردي سفر تيمهاي ورزشي زمينهساز برقراري مجدد روابط سياسي ميان كشورهاي متخاصم بوده است. مقدمات برقراري روابط سياسي بين آمريكا و چين از طريق مسابقات ورزشي فراهم شد. در ماه مارس 1971 تيم پينگپونگ آمريكا به دعوت چين از اين كشور ديدار كرد. آمريكاييان از سر خشنودي اين بازي را به چينيها باختند، تا روابط دو كشور را بهبود بخشند.(35)
اين مسأله نشان ميدهد كه از نقش ورزش نبايد غافل شد. انجام مسابقات فوتبال بين تيمهاي ايران و مصر باعث قرابت بيشتر فكري و فرهنگي ميان دو كشور ميشود. ادامه اينگونه مسابقات ميتواند باعث عاديسازي روابط ايران و مصر و از سرگيري آن در آينده نزديك شود.
نقش موسيقي را نيز در اين ميان نبايد ناديده گرفت. شركت مكدونالد كه براي فروش مواد غذايي خود در مصر، با اقدامات كميته تحريم اين كشور روبرو شده بود، براي جذب مشتريان بيشتر و تبليغ به خواننده مردمي مصر، شعبان عبدالرحيم متوسل شد. اين اقدام مكدونالد با استقبال گسترده مردم مصر روبرو گرديد.(36)
در ايران تاكنون فقط برخي سرودهاي فلسطيني آن هم در مواقع خاص پخش شده است و كمتر كسي در ايران از چهرههاي معروف هنرمندان مصري اطلاع دارد. به طور كلي پخش سرودهاي دو كشور ميتواند به آشنايي بيشتر مردم ايران و مصر با يكديگر و تفاهم بين آنها كمك نمايد.