(فصلنامه مربيان - بهار 1382 - شماره 7 - صفحه 100)
بروز و ظهور جريانهاي مليگرايي به عنوان تجلي آرمانهاي ملي ميهني در تاريخ هر كشوري از جمله ايران، امري طبيعي است. بخصوص در دوران حضور و دخالت بيگانگان و سلطه حكام مستبد و ضدملي، جلوه بيشتري مييابد. مطالبه حقوق ملي و آزاديهاي اساسي و حكومت قانون نيز از وجوه اصلي تلاشها و مبارزات ملي و تاريخي هر ملتي بوده و ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست.
مليگرايي – ناسيوناليزم – به صورت كنوني
همانند حاكميت مردم، دموكراسي، نظام پارلماني، آزادي و مفاهيمي از اين قبيل،
برخاسته و ناشي از تحولات دروني اروپا در قرنهاي اخير و نشأت گرفته از انقلابها و
مبارزات سياسي – اجتماعي غرب است كه پيش از انقلاب مشروطه و قبل از ظهور افكار و
انديشههاي چپ و سوسياليستي در ايران رواج پيدا كرد و آرمان مشروطهخواهان قرار
گرفت. اوج جريان مليگرايي در ايران در پي خروج رضاشاه از ايران در دهه 1320 هـ.ش
بود كه با مبارزه بر سر احقاق حقوق مردم در نهضت ملي نفت همراه شد. اما در پي
كودتاي 28 مرداد 1332 هـ.ش به طور كلي سركوب شد و اميد مردم تبديل به يأس گرديد.
مفهوم ناسيوناليست
ناسيوناليست از نظر لغوي به معناي ملتخواه و
هواخواه مليت و قوم خود و ناسيوناليسم به معناي ملتخواهي، مليتخواهي و تعصب ملي
است.1
ناسيوناليسم از نظر اصطلاحي در معاني زير به
كار رفته است:
1- نوعي آگاهي جمعي مبني بر متعلق دانستن
خويش به يك ملت؛ كه آگاهي ملي خوانده ميشود.
2- وابسته بودن افراد به يك كشور از لحاظ
ويژگيهاي مشتركي مثل زبان، نژاد، دين و قوميت يا جريان فكري و مردمي، گرايش به
تعالي بخشيدن به ملت و گذشتهها، كيفيات، حالات، هدفها و خواستهاي آنان.
3- به طور كلي اين واژهگاهي به نهضتي كه
آزادي و استقلال يك ملت در برابر تجاوز خارجي حمايت ميكند، گفته ميشود.2
دو گروه ملي و ملي – مذهبي در ايران عبارتند
از جبهه ملي و نهضت آزادي كه در اين مقاله به اختصار به آنها اشاره خواهد شد.
جبهه ملي
نخستين و مهمترين گروه كه در ايران با عنوان
مليگرايي تشكيل شد، جبهه ملي بود. پس از سقوط رضاشاه در سال 1320 هـ.ش. مردم پس
از مدتها فضاي آزادي را احساس كرده و نمايندگان واقعي خود را همانند آيتالله
كاشاني و دكتر مصدق به مجلس فرستادند. اما پس از قدرت گرفتن محمدرضا پهلوي، اين
رژيم با همكاري انگليس مانع از ورود و انتخاب اين دو نفر براي مجلس پانزدهم شد.
ولي اين دو در سال 1329 هـ.ش. دوباره براي مجلس شانزدهم كه ملي شدن نفت در رأس
برنامههاي آن قرار داشت، نامزد شدند.
اما رژيم شاه توسط وزير دربار، عبدالحسين
هژير، با اعمال نفوذ مانع انتخاب آنها در مرحله دوم شد. به همين دليل، حدود هجده
نفر از افراد مليگرا در دربار تحصن كردند. پس از آنكه اين گروه از تحصن خود نتيجه
نگرفت، در منزل دكتر مصدق اجتماع كرده، گروهي با عنوان «جبهه ملي» تشكيل شد.3
احزاب و گروههاي تشكيلدهنده جبهه ملي عبارت
بودند از: حزب ايران به رهبري الهيار صالح، سازمان نظارت بر آزادي انتخابات به
رهبري دكتر مظفر بقايي و خليل ملكي، حزب ملت ايران به رهبري داريوش فروهر، نهضت
خداپرستان سوسياليست به رياست دكتر محمد نخشب، جمعيت فدائيان اسلام به رهبري نواب
صفوي و مجمع مسلمانان مجاهد به رهبري آيتالله كاشاني و شمس قناتآبادي.4
پس از تشكيل جبهه ملي و با توجه به اينكه
انگليس، شاه و درباره نميخواستند، نفت ايران ملي شود و هژير به عنوان وزير دربار
عامل اين كار انتخاب شده بود، فدائيان اسلام توسط سيدحسين امامي هژير را ترور
كردند. پس از اين اقدام به علت ترس و وحشت رژيم از نيروهاي ملي و مذهبي، شاه مجبور
به ابطال انتخابات تهران شد. در انتخابات مجدد، آيتالله كاشاني، دكتر مصدق،
بقايي، ملكي، نريمان، شايگان و آزاد از تهران انتخاب شدند. ولي مخالفان نهضت ملي
نفت با انتخاب سپهبد حاجعلي رزمآرا – رئيس ستاد مشترك ارتش – به نخستوزيري،
دوباره مانع از ملي شدن نفت شدند. در نتيجه، نهضت در بنبست قرار گرفت.
ولي يك بار ديگر فدائيان اسلام وارد عمل شده
با اشاره آيتالله كاشاني و جبهه ملي، رزمآرا توسط خليل طهماسبي از سر راه
برداشته شد. به دنبال اين حادثه، هم نفت ملي شد و هم دكتر مصدق پس از مدتي در هفتم
ارديبهشت 1330 هـ.ش. به نخستوزيري منصوب شد.5
پس از روي كار آمدن دكتر مصدق، جبهه ملي در
راس قدرت قرار گرفت و حتي با كمك آيتالله كاشاني، وزارت دفاع نيز در اختيار دكتر
مصدق قرار گرفت. اما عواملي چون خودمحوري دكتر مصدق، كنار گذاشتن نيروهاي مذهبي، اختلافات
بين مليگرايان، بيتوجهي به نظرات آيتالله كاشاني، ميدان دادن بيش از حد به حزب
توده، ضعف بينش سياسي و تعطيلي مجلس6 سبب شد كه زمينه لازم براي بركناري دكتر مصدق
فراهم شود. در نتيجه به دنبال كودتاي 28 مرداد 1332 هـ.ش. دكتر مصدق و جبهه ملي از
قدرت كنار گذاشته شدند و بدين شكل اين گروه در اولين آزمون عملي خود شكست خورد و
از هم فرو پاشيد.
در سال 1339 هـ.ش. با روي كار آمدن «جان اف
كندي» از حزب دموكرات در آمريكا، اين كشور قصد داشت براي دفاع در مقابل كمونيسم و
مقابله با خطرهاي ناشي از ادامه سركوب و خفقان در كشورهايي مثل ايران، برنامه
اقتصادي، سياسي و اجتماعي را با دادن نوعي آزاديهاي نسبي محدود به اجرا درآورد.
در ايران هم رژيم شاه مجبور شد به تبعيت از ارباب خود تغييرات ظاهري را به اجرا
درآورد. در چنين شرايطي بود كه عدهاي از نيروهاي ملي و ملي – مذهبي به دعوت دكتر
غلامحسين صديقي در منزل وي اجتماع كرده و «جبهه ملي دوم» را تشكيل دادند.7
جبهه ملي دوم از اين تاريخ تا سال 1342 هـ.ش.
به طور نسبي فعال بود، اما در اوايل سال 1343 هـ.ش. به دليل اختلافنظرهاي زياد،
ضعف رهبري، ساختار نامتجانس نيروهاي تشكيلدهنده آن و نداشتن ساختار تشكيلاتي و
برنامه مدون با استعفاي دكتر صديقي از رهبري آن، منحل شد.8
جبهه ملي سوم در هفتم مرداد 1344 هـ.ش. با
تلاشهاي دكتر مصدق از تبعيدگاه خود و با شركت نهضت آزادي، جامعه سوسياليستها، حزب
ملت ايران و حزب مردم ايران، تشكيل شد و موجوديت خود را به طور رسمي اعلام كرد.
اما سه هفته بعد، خليل ملكي و برخي ديگر از اعضاي رهبري جامعه سوسياليستها و نيز
مهندس بازرگان و جمعي از يارانش از جمله داريوش فروهر و كاظم سامي، دستگير و
زنداني شدند. بدين سان، اين تشكل نيز از هم پاشيد.9
جبهه ملي چهارم حاصل اعلام فضاي باز سياسي در
سال 1356 هـ.ش. پس از روي كار آمدن جيمي كارتر از حزب دموكرات در آمريكا بود. در
آبان همان سال گروههايي مانند جبهه سوسياليستهاي ملي، حزب ايران و حزب ملت ايران
با صدور بيانيهاي دوباره اعلام موجوديت كردند. كاظم حسيبي به عنوان رئيس شوراي
مركزي، كريم سنجابي، شاپور بختيار، داريوش فروهر، رضا شايان و مشيري به عنوان
اعضاي كميته مركزي جبهه ملي چهارم انتخاب شدند.10
در جريان انقلاب اسلامي و همزمان با تشديد
مبارزات ضداستبدادي و استكباري مردم ايران، جبهه ملي چهارم، ابتدا ضمن انتقاد از
عملكرد دولت، هنوز اميدوار بود كه شاه بتواند در محدوده قانون اساسي، پاسدار نظام
سلطنتي باشد. مليگراها در اين مقطع با پذيرش تلويحي انتقادپذير شدن شاه، اصلاحات
گام به گام و كنترل شده از بالا به وسيله رژيم شاه را مورد پذيرش قرار دادند.
و براي انحراف مبارزات مردم كه خواهان تغيير
كامل نظام سلطنتي به جمهوري بودند، با طرح پياده شدن نظام مشروطه سلطنتي تلاش ميكردند
كه دولت را به دست گيرند. اما امام خميني(ره) همزمان با اقامت بازرگان و سنجابي در
پاريس، با نشانه گرفتن مباني مشروعيت رژيم پهلوي و غيرقانوني و غيرعقلي دانستن آن،
در مصاحبهاي اعلام كرد رژيم شاه بايد سرنگون شود.11
كريم سنجابي در پاريس با درك موقعيت ممتاز
امام خميني(ره) در رهبري انقلاب و به منظور تثبيت نقش خويش در جريان مبارزات
انقلابي و سهمخواهي پس از پيروزي آن و همچنين، در برابر مواضع قاطع ايشان، تغيير
موضع داد. وي پس از ملاقات با رهبر انقلاب، با صدور اعلاميه سه مادهاي مبني بر
غيرمشروع و غيرقانوني بودن رژيم شاه و تشكيل نظام حكومتي بر موازين اسلام و دموكراسي
به ظاهر به صف انقلاب پيوست.12
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بيشتر اعضاي اين
گروه در دولت موقت عضويت داشتند. اما پس از استعفاي مهندس بازرگان، اين گروه نيز
از صحنه سياسي خارج شد و تنها به صورت نيمه رسمي به فعاليت خود ادامه داد. سرانجام
اين گروه در سال 1360 هـ.ش. عليه لايحه قصاص موضعگيري كردند كه متعاقب آن امام
خميني(ره) نيز اين گروه را غيرقانوني و مرتد اعلام نمود و بدين شكل عمر سياسي آن
پايان يافت.
نهضت آزادي چگونگي شكلگيري و بنيانگذاران
جبهه ملي اول در 25 اسفند 1328 هـ.ش. تشكيل
شد. و در دوران نخستوزيري دكتر مصدق، قدرت را دست داشت. ولي با كودتاي 28 مرداد
1332 هـ.ش. از هم فروپاشيد. در اواخر دهه 1330 هـ.ش. برخي از افراد اين گروه، نهضت
مقاومت ملي را تشكيل دادند. اما چون نهضت مقاومت ملي تحرك لازم را نداشت، جناح
مذهبي از آن جدا شده و در سال 1340 هـ.ش.، نهضت آزادي ايران را تشكيل دادند.13
بنيانگذاران نهضت آزادي آيتالله طالقاني،
مهندس مهدي بازرگان، دكتر يدالله سحابي بودند. در اساسنامه نهضت آمده بود كه اولاً
مسلمانيم و دين را از سياست جدا نميدانيم. ثانياً ايراني و ثالثاً تابع قانوني
اساسي و رابعاً مصدقي هستيم.14
حضور آيتالله طالقاني به عنوان روحاني برجسته
و دكتر سحابي و مهندس بازرگان به عنوان دو فرد مذهبي شناخته شده در دانشگاه تهران
سبب شده بود كه بسياري از جوانان مذهبي دانشگاهي و غيردانشگاهي به سوي اين گروه
روي بياورند. اما فعاليت اين گروه با دستگيري بنيانگذاران آن در سال 1343 و 1342
هـ.ش. و سرانجام محاكمه و زنداني شدن آنها در سال 1344 هـ.ش. متوقف شد.15
نهضت آزادي، انقلاب اسلامي و دولت موقت
در سال 1356 هـ.ش. با روي كار آمدن «جيمي
كارتر» در آمريكا و اعلام فضاي «باز سياسي» در ايران و همزمان با آغاز شتاب انقلاب
اسلامي، نهضت آزادي تجديد حيات كرده، طرفداري خود را از قانون اساسي مشروطه و
اعلاميه جهاني حقوق بشر اعلام كرد. همچنين، مدتي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي،
بازرگان راهي پاريس شد تا امام خميني(ره) را متقاعد كند كه دست از شعار سرنگوني
رژيم سلطنتي در ايران بردارد و اجراي قانون اساسي مشروطه را هدف مبارزه خود قرار
دهد، اما او با مخالفت امام(ره) با اين پيشنهاد مواجه شد و به ظاهر پذيرفت كه با
نهضت امام(ره) همراهي كند.16
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با پيشنهاد شوراي
انقلاب، امام خميني(ره) برخلاف ميل باطني خود و تحت شرايطي، مهندس بازرگان را به
عنوان نخستوزير دولت موقت منصوب كرد. اما متاسفانه بازرگان پس از مدتي از پذيرش
شرطها و رهنمودهاي امام(ره) سرباز زده و راه خود را در پيش گرفت. به تدريج، فاصله
دولت موقت با آرمانهاي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و خط مشي امام(ره) بيشتر شد و
سرانجام پس از ملاقات بدون اجازه و خودسرانه بازرگان و وزير خارجهاش – ابراهيم
يزدي – در الجزاير با «برژنيسكي»، مشاور امنيت ملي جيمي كارتر رئيسجمهور وقت
آمريكا، اعتراضات و تظاهرات عليه دولت موقت شكل گرفت و در نهايت منجر به تصرف لانه
جاسوسي آمريكا در سيزده آبان 1358 هـ.ش. توسط دانشجويان پيرو خط امام(ره) شد. امام
خميني(ره) اين اقدام انقلابي دانشجويان را مورد تأييد قرار داد و فرداي آن روز،
بازرگان استعفاي خود را تقديم امام(ره) كرد كه بلافاصله مورد موافقت ايشان قرار
گرفت. 17
بعدها، اسناد همكاري تعدادي از اعضاي نهضت
آزادي و اعضاي دولت موقت با لانه جاسوسي آمريكا به دست آمد و مشخص گرديد كه يكي از
دلايل مهم استعفاي بازرگان نيز همين مسأله بوده است. از جمله اين افراد عباس
اميرانتظام، معاون نخستوزير و سخنگوي دولت بود كه دستگير، محاكمه و زنداني شد. –
البته وي در زمان دستگيري، سفير ايران در كشورهاي اسكانديناوي بود. – نهضت آزادي
پس از شكست دولت موقت، مبارزه خود عليه نظام را از طريق مجلس شوراي اسلامي پيگيري
كرد و موفق شد در مجلس اول چند كرسي را به خود اختصاص دهد. اما پس از آغاز جنگ
تحميلي و حوادث سال 1360 هـ.ش. عمر آن در مجلس نيز به پايان رسيد.
اين گروه تا سال 1361 هـ.ش. حمايت خود را از
دفاع مقدس ابراز ميداشت، اما پس از فتح خرمشهر به تدريج زمزمههاي مخالفت با
استمرار جنگ را نيز آغاز كرد و در سالهاي اوج جنگ تحميلي، نغمههاي شوم و نوشتههاي
زهرآلود نهضت آزادي سبب خشم بيشتر مردم شد. سرانجام امام خميني(ره) در بهمن 1360
هـ.ش. در پاسخ تاريخي به نامه علياكبر محتشميپور، وزير وقت كشور، اين گروه را
غيرقانوني اعلام كرد.18
از انحلال تا شركت در براندازي
پس از پايان جنگ تحميلي و آغاز دوران سازندگي،
نهضت آزادي به طور غيررسمي و غيرقانوني شروع به فعاليت كرد و اعضا و هواداران آن
در انتخابات رياست جمهوري در سال 1376 هـ.ش. به طور همه جانبه از آقاي خاتمي حمايت
كردند. پس از انتخاب آقاي خاتمي، اين گروه به طور غيرقانوني و با عنوانهايي مانند
اصلاحطلبان و روشنفكران ملي – مذهبي، فعاليتهاي گسترده سياسي، اجتماعي، فرهنگي
و... خود را عليه نظام جمهوري اسلامي آغاز كردند.
با توجه به اينكه نظريهپردازان استكبار
جهاني، براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران و ضربه زدن به آن در داخل كشور در
دهه سوم انقلاب، نياز به يك ائتلاف جديد داشتند. از اين رو، به فكر سازماندهي و
ائتلاف گروههاي مخالف و معاند نظام اسلامي ايران افتادند. در نتيجه جريان موسوم به
نيروهاي ملي – مذهبي را مركب از احزاب و گروههايي چون نهضت آزادي، جنبش مسلمانان
مبارز، جنبش انقلابي مردم ايران (جاما)، حزب مردم ايران، گروه پيام هاجر، گروه
ايران فردا در سال 1377 هـ.ش. سازماندهي كردند.
اين گروه، تهاجم به اعتقادات مذهبي و باورهاي
ديني مردم را در سه محور ايجاد شبهه در اصول و فروع دين، حمله به نهاد روحانيت،
حوزه و مراجع تقليد و حمله و نفي ولايت فقيه از طريق نافرماني مدني، روزنامههاي
زنجيرهاي و حركتهاي دانشجويي، جهت سرنگوني نظام جمهوري اسلامي در پيش گرفت.
اعترافات سيامك پورزند درباره روزنامههاي زنجيرهاي و تغيير فضاي موجود، ترويج
فرهنگ غرب و تشويق دگرانديشان و به طور خاص، براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران،
سند و مدرك واضح و روشني در اين باره است.19
به ياري خداوند و تدبير مقام معظم رهبري و
تلاش پاسداران انقلاب، اين توطئه هم كشف و خنثي شد و در اواخر سال 1379 هـ.ش. و در
اوايل 1380 هـ.ش. اعضاي اين گروه دستگير و زنداني و در دادگاه انقلاب محاكمه شدند.
دادگاه در رأي نهايي خود، ضمن انحلال نهضت آزادي، 21 تن از اعضاي ملي – مذهبيها
را به جرم توطئه براندازي نظام، ارتباط با بيگانگان، تبليغ عليه نظام، نگهداري
ادوات جنگي و... به زندان و جزاي نقدي محكوم كرد.20
پينوشتها:
1- فرهنگ عميد، ذيل واژه ناسيوناليست.
2- فرهنگ علوم سياسي، عليآقا بخشي و مينو
افشاري، نشر چاپار، تهران، 1379، ص 378.
3- تحولات سياسي – اجتماعي ايران، دكتر مجتبي
مقصودي، روزنه، تهران، 1380، ص 180.
4- همان، ص 181.
5- همان، ص 249.
6- همان، ص 185.
7- همان، ص 178 – 188.
8- همان، ص 190.
9- همان، ص 194.
10- از سيدضياء تا بختيار، مسعود بهنود، بيجا،
انتشارات جاويدان، 1369، ص 728.
11- تحولات سياسي – اجتماعي ايران، ص 195؛ از
سيدضياء تا بختيار، ص 807.
12- تحولات سياسي – اجتماعي ايران، ص 196؛ از
سيدضياء تا بختيار، ص 807.
13- جريانها و جنبشهاي مذهبي – سياسي ايران،
رسول جعفريان، ص 190.
14- گونهشناسي بحرانها، راهبردهاي مقابله با
آن، تهران معاونت سياسي نمايندگي ولي فقيه در نيروي مقاومت، 1381، ص 38 – 39.
15- همان.
16- همان.
17- همان، ص 34 – 35.
18- همان، ص 41 – 42.
19- كيهان، 1381/5/5، ص 4.
20- رسالت، 1381/5/6، ص 4.
ش.د820330ف