نقطه پایان در رقابتهای سیاسی، نقطه ای است که وجود خارجی ندارد! به تعبیری سادهتر برای هر مقوله ای شاید بتوان نقطه پایانی متصور بود، اما در رقابتهای حزبی و در هیاهوی تقابل اندیشههای سیاسی، این نقطه چیزی جز موهومات و تصورات باطل نیست. با این فرضیه وارد مبحثی خواهیم شد که تمام طول و عرض سال 1395 و بخش هایی از بهار 1396 را به خود اختصاص خواهد داد. همزیستی مصلحت آمیز و نه مسالمت آمیز احمدینژادیها با اصولگرایان! به انشقاق این حزب بزرگ و ریشه دار منتهی شد و در این بین در پس نمایان شدن جبهههایی کوچک و بزرگ چون پایداری و یکتا و نیز گروههای کوچکی با شعارهای عدالت، مبارزه با فقر و فساد و مواردی از این دست، آنچه مایه تاسف بود به حاشیه رانده شدن موتلفه و در طرف دیگر، رشد کاذب جمعیت ایثارگران با شعار همراهی تمام و کمال با اهداف و اندیشههای خاص و احمدینژاد گونه!
تا جایی که همه تلاش های چندین ساله این گروه بزرگ (اصولگرایان) در انتخابات مجلس دهم به یک باره بر باد فنا رفت و این تنها یکی از «نتایج سحری» انشقاقهایی است که ریشه در همان همزیستی مصلحت آمیز احمدی نژادی ها و اصولگرایان به همراه داشت.اصولگرایان که طی دو دهه گذشته و شاید کمی بیش از دو دهه! نتوانستهاند چهره ای کاریزماتیک و تاثیرگذار به جامعه سیاسی- اجتماعی ایران معرفی کنند، همواره در پی بهرهبرداریهای مقطعی و همزیستیهایی مصلحت آمیز با کسانی بودهاند که بتواند سد راه پیروزی جناح رقیب یعنی اصلاح طلبان باشد و این دیدگاه بدون پشتوانه و سطحی در انتخابات اخیر به خوبی خودش را نشان داد.
75 درصد تغییر در مجلس دهم!
مجلس نهم در حالی به کار خود پایان داد که سه چهارم چهرههای آن در مجلس دهم حضور ندارند و این حضور نداشتن معنای دیگری هم میتواند داشته باشد، زیرا این سه چهارم بازمانده، اعتماد در اختیار را بعد از چهارسال به بی اعتمادی محض مبدل کردند و این یعنی پسرفت در مواضع و اندیشههایی که این 75 درصد از آن پیروی میکردهاند.
به این اسمها دقت کنید غلامعلی حداد عادل، علیرضا زاکانی، حسین مظفر، بیژن نوباوه، غلامرضا مصباحی مقدم، مهرداد بذرپاش، محمد اسماعیل کوثری، فاطمه آلیا، مهدی کوچک زاده، الیاس نادران، احمد توکلی، لاله افتخاری، حسن کامران دستجردی، جواد جهانگیرزاده، بهرام بیرانوند، سید محمد حسن ابوترابی فرد و...
اینها تنها گوشههایی از آن 75 درصدی هستند که مهر عدم اعتماد مجدد مردم بر شناسنامه سیاسی آنها حک شد، اما بررسی چرایی این اتفاق از جمله حساسترین کارهایی است که به دلیل تعدد دلایل ممکن است مسیر استنباطی مبحث را دچار انحراف و کجروی کند.
شکستن کاسه کوزه شکست در انتخابات مجلس دهم بر سر«برجام»
برجامیان و نابرجامیان از جمله عبارتهایی بودند که زمزمههای آن در ماههای انتهایی سال 1394 به گوش رسید همان ماههایی که مردم کم کم و در لابهلای رسانههای اصولگرا و اصلاحطلب به دنبال چهرههایی بودند که راهی مجلس کنند و یکی از سنگ های محک برای پذیرش و عدم پذیرش، دوری و نزدیکی افراد به موافقت و مخالفت با برجام بود و البته این مسئله آن اندازه حائز اهمیت بود که برخی از مخالفان دم دستی برجام را متقاعد کرده بود یا اساسا مخالفت با برجام را منکر شوند یا درصدد توجیه به جای دلیل آوردن برای مخالفت خود برآمدند، اما برجام همه ماجرا نبود.
مجلسی پر از سر و صدا
یکی از وابستگان و دلبستگان به دلواپسان و گروههای اقلیت خاص در جایی اشاره میکند: «مردم از سر و صداهای داخل مجلس خسته شده بودند فلذا با شناسایی مراکز خلق سر و صدا درصدد حذف آنان برآمدند (نقل به مضمون)»! در این قسمت هم ردپایی از برجام دیده میشود، اما همچنان معتقدیم برجام همه ماجرا نبود.
سنگ محکی به نام احمدی نژادی بودن!
با شروع دور تازه ای از سفرهای استانی احمدی نژاد(آمل، جیرفت و زنجان)، این زمزمه در رسانه های اصولگرایی به گوش رسید که ورود احمدی نژاد به عرصه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم نشان می دهد که اقبال مردم به او کم نیست! و این آغاز ماجرایی چندلایه در اتخاذ سکوت و به صحنه آمدن هایی بود که در نوع خود جالب توجه بود. فرمول یا سه ضلعی احمدی نژادی بودن، مخالف برجام بودن و نیز اهل ایجاد کشمکشهای نگران کننده بودن در انتخابات مجلس دهم حاکی از آن بود که همه طیف های قرار گیرنده در فرمول یا مثلث فوق هیچگونه شانسی برای ورود به مجلس نخواهند داشت!
با نگاهی به نفرات راه یافته به مجلس نیز می توان به عینه دید که چهرههای وابسته به این مثلث! در نهایت بهرهای از انتخابات نبردند، اما نقیض این جریان را میتوانیم در سفرهای احمدی نژاد ببینیم به این معنا که رسانه های اصولگرا با درشت نمایی حضور مردم «کنجکاو!» این گونه تلقین کردند که احمدی نژاد همچنان چهره ای محبوب در بین مردم است همان مردمی که، چند هفته قبل به انواع و اقسام احمدی نژاد و احمدی نژادی ها پاسخی روشن داده بودند پس ریشه این تناقض در چیست؟
در ماه های نخست بر سر کار آمدن روحانی، رئیس وقت و فعلی مجلس شورای اسلامی با انتقاد شدید از استخدام های شدیدا غیرقانونی و غیرکارشناسی، گفته بود: «به دلیل عدم وجود تحزب و قانون احزاب سیاسی شاهد این واقعه تلخ هستیم که هیچ گروهی پای شعارها و اعمال خود نمی ایستد زیرا...» در این عبارت کوتاه یک واقعیت تلخ نهفته است و آن اینکه اصولگرایان در تمامی ادوار حضور در بالاترین پست های سیاسی و اجرایی در نهایت پای حرف و امضای خود نایستادهاند و این حکایت از شریک سود بودن و منکر ضرر و زیان بودن است! روشی که در ذهن آحاد مردم به«نیمه راه بودن» و«عدم پایبندی به قول و قرارها» معروف است و این دو مقوله کافی است تا ریشه دارترین احزاب از درون و برون متلاشی شوند. در این مقوله نیز اگرچه ردپای احمدینژادیها و مخالفان برجام به خوبی دیده میشود، اما همچنان معتقدیم برجام همه ماجرا نبود و تکیه بیش از حد بر برجام به نوعی فرار از واقعیت ها و فرافکنی است.
معجونی از مخالفت با برجام عهدشکنی و سهم خواهی!
با تحلیل دوران هشت ساله احمدی نژادی ها چه اصولگرایان وی را (محمود احمدینژاد) را اصولگرا بدانند یا خیر و فارغ از آن که اساسا احمدی نژاد عضویت در دسته اصولگرایان را پذیرفته باشد یا نه!
باید اذعان داشت معجونی معجزه گر باعث شد تا آن 75 درصد اینک در راهروهای وزارتخانهها، شیب تند جام جم و ادارات کل استان ها به دنبال شغلی یا مشاغلی آبرومند و تاثیرگذار باشند! این واقعیت عینی و غیر قابل کتمان است حتی اگر ابوالمشاغل این سرزمین گفته باشد که دغدغه شغل ندارد!
شکستن کاسه کوزه شکست بر سربرجام چندان معقول نیست هرچند معتقدیم مخالفان تصویب برجام از منظر مردم افرادی فاقد صلاحیت هستند، اما دو دلیل دیگر که در بود و نبود داستانی پر راز و رمز به نام برجام نیز می توانست برای قبول و عدم قبول موثر باشد نباید از نظرها دور نگاه داشته شود.
نخست، عهدشکنی!
اعلام برائت از احمدی نژاد یعنی شانه خالی کردن از تبعات انتخاب فردی که مملکت را در یک وضعیت آمپاس قرار داد، اعلام برائتی که حتی فریاد موحدی کرمانی را نیز به آسمان بلند کرد. نقطه مقابل برائت عدم اتصال به شبکه گسترده اصولگرایی است که شاید بتوان این را بدتر از اعلام برائت دانست، زیرا نمکنشناسی از عهدشکنی مذمومتر است، بنابراین در دوسوی ماجرا دو گروه سکنی گزیده بودند؛ یک عده عهدشکن و یک عده دیگر نمکنشناس و در عین حال هر دو معترف به اصل ماجرا!
دوم، سهم خواهی!
این سهم خواهی همان معضلی بود که اتحاد بزرگ را به ائتلاف و ائتلاف را به ائتلاف حداکثری زیر سایه وحدت تبدیل کرد؛ اتحاد و ائتلافی که هیچ گاه روی کاغذ هم شکل نگرفت. سهم خواهی همان معضلی بود که فریاد احمدی نژاد را هم بلند کرد و شکست محتمل آنان را زودتر از موعد اعلام کرد.
سهم خواهی همان معضلی است که آفت همه حرکت های سیاسی است و این ماجرا یعنی سهم خواهی تمام شدنی نیست!
سخن پایانی
در هر صورت احمدی نژاد چه آلترناتیو باشد چه گزینه! تنها دارایی اصولگرایان برای ارائه است، اما اقبال و عدم اقبال مردم به احمدی نژاد نمی تواند مایه رستگاری و سعادتمندی اصولگرایان شود، زیرا مردم با مراجعه ای کوتاه به سوابق احمدی نژاد و اصولگرایان به یک واقعیت تلخ پی می برند؛ بازگشت یک عده عهدشکن به عدهای قدرنشناس و این همه ماجرایی است که برای اصولگرایان تبدیل به کلافی سردرگم شده است!
http://aftabeyazd.ir/?newsid=39964
ش.د9500845