(روزنامه كيهان – 1395/04/05 – شماره 21376 – صفحه 2)
نظم اقتصاد جهانی به سرعت در حال تغییر است و تحول در آن، توزیع قدرت در نظام بینالملل را نیز متحول خواهد ساخت. کسانی چون امانوئل والراشتاین بر این باورند که از سال 1970، نظم برخاسته از جنگ جهانی دوم به رهبری آمریکا دچار بحران شده و حوادث 11 سپتامبر 2001 آخرین نشانههای زوال هژمونی آمریکاست. اما وقایع متعدد سیاسی، اقتصادی و نظامی که پس از سال 2001 تا به امروز رخ دادهاند، به ما میگویند نظم موجود از مقطع بحران خارج و به مرحله زوال وارد شده و هماکنون در دوره گذار به یک نظم جدید هستیم.
آمریکا به عنوان قدرت هژمونیک که رابطه متقابل با نظم موجود دارد، امروز فاقد بنیه اقتصادی، سیاسی و نظامی لازم برای تحمیل امیال، قواعد و هنجارهای دلخواه خود در مسائل و حوزههای راهبردی بینالمللی است. علت اصلی وضع امروز آمریکا عمدتا به کاهش قدرت اقتصادی آن باز میگردد. اینکه دلایل این کاهش قدرت اقتصادی چیست، نیاز به بررسی جداگانه دارد، اما خانم آرایانا هافینگتون در کتاب «آمریکای جهان سومی»، تصویری دقیق از وضع اقتصادی آمریکای امروز ارائه میدهد: زیرساختهای فرسوده و ناکارآمد، انجام نشدن سرمایهگذاریهای لازم برای نوسازی و به روز شدن، اضمحلال طبقه متوسط به عنوان نیرویی که باعث قدرت گرفتن آمریکا شده بود، فساد سیاسی و اقتصادی سازمان یافته، ناکارآمدی نظام آموزشی و... از جمله ویژگیهای آمریکای قرن 21 هستند. آمریکا بالغ بر 19 هزار میلیارد دلار بدهی دارد که 35 درصد از آن، بدهی به سایر کشورهاست.
این بدهی زمانی معنی خواهد یافت که دلار جایگاه خود را به عنوان ارز رایج بینالمللی از دست بدهد که در این صورت، ایالات متحده که از مزیت بینالمللی دلار برای واردات ارزان بهره مند بود، قادر به این نوع واردات نخواهد بود و وارد یک بحران تورمی خواهد شد. مطالعه روندهای مالی جهانی نشان میدهد در کمتر از یک دهه آینده، دلار دیگر ارز رایج و غالب جهانی نخواهد بود. انعقاد دهها پیمان پولی دوجانبه طی دهه اخیر، حکایت از این دارد که کشورها نمیخواهند از ارز ثالث در مبادلات تجاری خود استفاده کنند. طی ماههای گذشته، ما شاهد واردات انبوه طلا از سوی کشورهای آسیایی به ویژه چین هستیم. طلبکاران آمریکا در حال عرضه اوراق قرضه آمریکا با قیمت پائین (Debt Dumping) هستند و در یک رویداد بیسابقه، صرفا طی سال 2015 نزدیک به 225 میلیارد دلار از اوراق قرضه آمریکا را زیر قیمت در بازارهای مالی عرضه کردهاند تا خود را از شر این «دارایی بد» خلاص کنند.
نهادهای بینالمللی چون بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول(IMF) و سازمان تجارت جهانی(WTO) که وظیفه تزریق رضایتمندانه هنجارها و قواعد هژمونی آمریکا به جوامع پیرامونی به منظور تداوم هژمونی واشنگتن را داشتند، امروز تقریبا اثرگذاری خود را از دست دادهاند. اگر زمانی ادعا میشد که کشورها یا باید عضو WTO شوند و یا از تجارت جهانی محروم بمانند، ناکارآمدی WTO نیز حتی کشورهای عضو را به سمت ترتیبات تجاری دوجانبه، چند جانبه و منطقهای سوق داده است که با هنجارها و شرایط ملی و منطقهای سازگاری بیشتری دارند و عملیاتیترند.
آمریکای امروز در عرصه سیاسی و نظامی بینالمللی نیز از قدرت تعیین کنندگی برخوردار نیست. ناتوانی در هدف اعلام شده سرنگون کردن نظام سیاسی ایران و تسلط مجدد بر منابع این کشور، ناکامی در جلوگیری از الحاق کریمه به روسیه و ناتوانی در سرنگونی دولت قانونی بشار اسد در سوریه مثالهای روشنی در این بارهاند. شکل گیری جنبشهای قدرتمند تجزیه طلبی در ایالتهای تگزاس، ورمونت، آلاسکا و هاوایی، نشان از این دارد که حتی اتحاد ایالات در آمریکای شمالی نیز در معرض فروپاشی است. قطبهای جدید قدرت نقش پیشرو آمریکا را به عنوان هژمون تایید نمیکنند و اجماع وسیع سیاسی در حمایت از اهداف و سیاست واشنگتن وجود ندارد.
آمریکا هماکنون قادر به پاسخ گویی به منافع متحدین نیست و به انگیزههای آنان نمیتواند توجه کند. میتوان این بخش را با سخنان اخیر هنری کیسینجر به پایان برد که گفت «در دوران جنگ سرد، به اندازهای ظرفیت آمریکا در زمینه مواد [و منابع موجود و در اختیار] بالا بود که تخصیص منابع به اقدامی خاص، یک وظفیه مهم قلمداد میشد. اما جهان تغییر کرده است و راه حلهای گذشته دیگر کاربردی ندارد. با گذشت چندین دهه، ما در وضعیتی قرار گرفتیم که فهمیدیم که با شناسایی مشکل نمیتوانیم به سادگی به آنچه میخواهیم، دست پیدا کنیم».
اما نظم جدید چه مشخصاتی دارد؟ آیا به عنوان مثال، یک ثبات هژمونیک بر مبنای قدرت و هنجارهای چینی شکل خواهد گرفت و ما شاهد یک نظم تک قطبی دیگر خواهیم بود؟ واقعیتهای جهان به ما میگویند پاسخ این سوال منفی است. ما بازیگران قدرتمند زیادی خواهیم داشت و حتی میتوان آنها را رتبه بندی کرد. اما این بازیگران به تنهایی قادر به تاثیرگذاری در روندهای راهبردی نخواهند بود. توزیع قدرت در نظام بین الملل بر مبنای ائتلافها و اتحادهایی از کشورها خواهد بود. اگر این مفروض را بپذیریم، پرسش مهم دیگر این است که این اتحادها چگونه باید باشند؟ تجربه شکست خورده اتحادیه اروپا به ما میگوید اتحادهایی که ادغام حاکمیتهای ملی در واحدهای بزرگتر، و کاهش اختیارات حاکمیتی کشورها، موجب شکست و ناکارآمدی ائتلاف میشود.
بحران اقتصادی اخیر اروپا به ویژه مسئله یونان، نشان داد نمیتوان برای کشورهایی که قدرتهای اقتصادی متفاوتی دارند و سیاستهای اقتصادی متنوعی دنبال میکنند یک ارز واحد تعریف کرد. نتیجه چنین وضعی، تحمیل هزینه اتحاد به کشورهایی است که قدرت اقتصادی بالایی دارند و امروز، آلمان و فرانسه متحمل این هزینه هستند. رای انگلیس به خروج از اتحادیه علی رغم داشتن استقلال از یورو نیز نشان میدهد کشورها میل ندارند اتحادها و ائتلافهای اقتصادی، به سطح اتحاد سیاسی ارتقا یافته و امیال سیاسی مستقل آنها را قربانی کند.
سازمان همکاریهای شانگهای، میتواند یک الگوی موفق تامین منافع کشورها در نظم جدید باشد. چرا که رویکرد حفظ استقلال همه جانبه اعضا در عین ارتقای منافع مشترک را دنبال میکند. میتوان به اعلامیه پایان نشست سران اعضای شانگهای در سال 2002 در سن پترزبورگ اشاره کرد که به خوبی این مسئله را تبیین میکند:«صادرکنندگان اعلامیه میخواهند روحیه شانگهای را نشان دهند. این روحیه به معنی احترام متقابل تمدنهای گوناگون به یکدیگر و رفاه مشترک است».
پیروی از اصول منشور ملل متحد، احترام به استقلال، حاکمیت و یکپارچگی سرزمینی یکدیگر، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، عدم به کار بردن زور و حتی تهدید نکردن برای استفاده از زور، بهرهگیری از مزایای برابری و منافع مشترک، حل همه مسائل از طریق مشورت و... با اصول و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همخوانی دارد. با توجه به اعلامیه سن پترزبورگ که بر پذیرش اعضای جدیدی که این اصول و اهداف را بپذیرند، تاکید شده است، پیوستن ایران به شانگهای، هم برای ایران و هم برای این سازمان، منافع متعددی خواهد داشت.
من از تعبیر آقای دیمتری مزنتسف دبیر کل سازمان همکاری شانگهای استفاده میکنم که «اگر ایران به سازمان همکاری شانگهای بپیوندد، این مسئله کمک زیادی به قدرت سازمان، گسترش همکاریهای چند جانبه و تقویت نفوذ سازمان در مسائل مهم بینالمللی خواهد کرد». و اضافه میکنم که عضویت ایران، در منازعه بر سر حفظ نظم کنونی و شکل دهی به یک نظم جدید و مطلوب، موازنه را به نفع سازمان شانگهای تقویت خواهد کرد. ایران هماکنون با همه اعضای سازمان از جمله قرقیزستان روابط اقتصادی رو به رشدی دارد و مهمتر اینکه روابط سیاسی دوستانهای با اعضا دارد.
طبق برآورد شورای اطلاعات ملی آمریکا، ایران و روسیه در سال 2025 به سبب داشتن ذخایر عظیم، پادشاهان انرژی جهان خواهند بود. ایران هماکنون علاوه بر منابع عظیم انرژی، در حوزههای مختلف علمی و فناوری در ردههای برتر جهانی قرار دارد. عضویت در باشگاه فناوری هستهای جهان، رتبه اول فناوری هوا و فضا در منطقه غرب آسیا و رتبه 19 در جهان، رتبه اول بیوتکنولوژی در میان کشورهای اسلامی و رتبه 23 جهان، رتبه اول علم شیمی در منطقه و رتبه 13 جهان، رتبه ششم نانوفناوری در جهان و دستاوردهای متعدد در حوزه اختراعات و اکتشافات، ایران را تبدیل به یک قدرت علمی و اقتصادی کرده است. موقعیت ترانزیتی ایران را نیز باید به این معادلات افزود.
ایران از سال 2005 عضو ناظر سازمان همکاریهای شانگهای بوده و اکنون با لغو قطعنامههای تحریمی سازمان ملل، زمینه پیوستن نهایی تهران به این سازمان فراهم است.
http://kayhan.ir/fa/news/78518
ش.د9501303