فرهنگ فراتر از زبان
حسين سليمي / رييس دانشگاه علامه طباطبايي
در ادامه حسين سليمي نخستين سخنران اين نشست بود كه بحث خود را با اشاره به تكثر و تنوع فرهنگها در جهان عرب آغاز كرد و گفت: فكر ميكنم در مورد جهان عرب نميتوان تنها از يك فرهنگ صحبت كرد. درست است كه فرهنگها در بستر زبان خود را نشان ميدهند اما تمام يك فرهنگ را نميتوان به زبان محدود كرد و در بستر زبان عرب با فرهنگهاي مختلف در كشورها و جوامع عربي روبهرو هستيم. بنابراين بايد پرسيد چرا در قرن بيست و يكم و زماني كه فرهنگهاي مختلف به هم نزديك و نزديكتر ميشوند همچنان برخي از ايرانيان و اصحاب فرهنگ در جهان عرب تلاش ميكنند هويت و فرهنگهاي خود را در برابر ديگري تعريف كنند. بايد پرسيد چرا ايرانيان تلاش ميكنند عناصر ضدعربي را در فرهنگ خود ريشهدار كنند و چرا كساني تلاش ميكنند عناصر عرب را در مقابل فرهنگ ايراني تعريف كنند؟ پاسخ اين پرسشها در رابطه سياست و فرهنگ نهفته است هرجا سياست و فرهنگ به هم نزديك شدند عناصر تقابلي قوت گرفته است و هر جا فرهنگها توانستهاند خود را از دست سياست رها كنند عناصر تعاملي رشد كرده است.
سليمي در بخش ديگري از سخنانش آغاز تعامل نزديك فرهنگ ايران و فرهنگهاي عربي را به دوران حاكميت سياسي اسلام در ايران و بخشهايي از جهان گذشته مرتبط خواند و گفت: آغاز اين تعامل با جنگ است و جنگ يكي از شديدترين نوع تنازعات سياسي است اما وقتي عنصر سياست كمرنگ ميشود تعامل فرهنگي ماندگاري بين ايران و اعراب ايجاد ميشود و ايرانيان زماني كه خودشان شدند، توانستند قرائتي از فرهنگ عربي را وارد فرهنگ خودشان كنند.
ما هرگز هويت مستقل خود را از دست نداديم. مصر در تعامل با اسلام دچار يك دگرگوني بنيادي شده است اما ايرانيان توانستند زبان و هويت خود را حفظ كرده و باب تعاملات فرهنگي با جهان عرب را بازنگه دارند. اين زماني بود كه دستگيريهاي سياسي در ذيل خلافت اسلامي به حداقل رسيده بود. يكي ديگر از مراحل ارتباط فرهنگي بين ايران و اعراب زماني بود كه كشورهاي مختلف عربي در جنگهايي از دل امپراتوري عثماني ظاهر شدند زماني كه همهچيز در پرتو نظام سياسي دوقطبي فهميده ميشد از اين رو هويت جديدي در كشورهاي عربي و ايران شكل گرفت و عناصر فرهنگي جديدي تعريف كردند كه موجب شد رويارويي بين كشورهاي عربي و ايران شدت گيرد.
تبعات ناتواني در گفتوگو
هادي خانيكي / استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي
هادي خانيكي دبير علمي اين نشست در بخش ديگري از سخنانش به موضوع پانل دوم اشاره كرد و گفت: در نشست دوم به طرح انديشهها، زمينهها و الگوهاي موثر در فراهم آوردن امكان گفتوگوهاي ايراني و عربي با موضوعيت و محوريت رسانهها پرداخته شود. اگر در پانل نخست به زمينههاي تهديدآميز براي شكلگيري گفتوگو پرداخته شد، الان ميخواهيم به اين بپردازيم كه چه فرصتهايي به لحاظ تاريخي و فرهنگي در جهان عربي و ايراني شكل گرفته است. از آن رو كه رسانهها نسبتي معنادار با حوزه عمومي (public sphere) و افكار عمومي (public opinion) دارند، ميتوانند مكان و امكان تحقق گفتوگو به شمار آيند، چنان كه در شرايطي هم با برساختن گونههاي خشن هويتي ازجمله هويتهاي غيريت ساز مذهبي، قومي و ملي راه را براي گفتوگو و ارتباطات ميان فرهنگي تنگ ميكنند.
هويتهاي مرگ بار به تعبير امين معلوف تهديد بزرگ هم انديشي، همزيستي و همكاري در جهان اسلام است. هويتهاي مرگبار كه محصول جبر و جمود و ناتواني در گفتوگو هستند، مدام خلق خشونت ميكنند و بذر كينه ميكارند و بزرگترين جفا را در حق اسلام و انسان در هر كجا كه باشد روا ميدارند.
خانيكي افراطيگري ديني رسانهاي شده در جهان امروز را عامل ويرانگر فرهنگ و انديشه گفتوگو در جهان شبكهاي امروز خواند و گفت: اين پديده با برجستهسازي خشونت و هويت ميكوشد چهره رحماني اسلام را به حاشيه براند. در اين زمينه و زمانه براي رسانهها در مقياس خرد و كلاني راه گشودن فضاهاي ديگر و عرضه تصاوير واقعيتر بسته نيست، يعني تحت پذيرش جبر تكنولوژي گمان نكنيم الزاما فضاي رسانهاي شده، ما را به سمت عدم گفتوگو ميكشاند. فرصتها و امكانهايي نيز هست كه ميشود در همين فضا از گفتوگو سخن گفت.
بنابراين راه دشوار و رو به آينده، ميتواند راهي گفتوگويي باشد. مباني انديشهاي، زمينههاي مساعد و سرمشقهاي موفقي براي ترغيب به گفتوگو در جهان ايراني و جهان عربي وجود داشتهاند كه نه تنها در دوردست تاريخ بلكه در همين نزديكي حيات ملتها افقهاي گفتوگويي در همه عرصهها گشودهاند. گفتوگو اقدامي آگاهانه در جهت تعارف و تعامل و الگوي جايگزين با نظرورزيهاي استوار و راهحلهاي عملي است. گفتوگوي موفق نيازمند استخراج مبادي و مباني معرفتي پشتيبان اصلي و مواجهه واقعي با دردها و دغدغههاي مشترك از سوي ديگر است.
از سيدجمال تا شريعتي
خانيكي تاكيد كرد: اگر نظام انديشگي، ارزشي و هنجاري به سوي گفتوگو برود و رويه پيداي زندگي جمعي و زيستهها و شيوههاي كنش انسان هم گفتوگويي بشود، ميتوان از رواج و رونق گفتوگو به عنوان گمشده عصر ما و اجتماعات ما سخن گفت. كم نيستند كساني كه در اين راه گامهاي موثري هم در جهان ايراني و هم در جهان عربي برداشتهاند. به لحاظ تاريخي در تاريخ معاصر از سيد جمال الدين اسدآبادي و محمد عبده ميتوان ياد كرد كه هر دو كنار هم به طرح انديشه وحدت در جهان اسلام پرداختند. باز در دوران معاصر كساني مثل مرحوم بروجردي و مرحوم شلتوت به مقوله تقريب به صورتي عملي و برنامهريزي شده دادند. امام موسي صدر نيز در جامعه چندفرهنگي لبنان توانست گفتوگو را به امري ممكن در همه زمينهها تبديل كند، روحاني جواني كه از ايران به لبنان رفت و توانست در آن جا نفوذ و تاثير لازم را داشته باشد.
اين استاد ارتباطات به نمونههاي موفق اين گفتوگو در ايران پرداخت و گفت: در ايران دكتر علي شريعتي بين مكتب، وحدت و عدالت با وجود نگاه شيعياش تلاش كرد در جهان اهل تسنن نيز پلي را به وجود آورد. امام خميني(ره) كلمه توحيد و توحيد كلمه را مبناي دعوت در جهان اسلام قرار داد و انقلاب اسلامي به عنوان انقلابي كه در جهان اسلام و نه تنها ايران رخ داده، شكل گرفت. رهبر انقلاب بر آتش تفرقههاي مذهبي در ايران آب ميپاشد و هر جا بين شيعه و سني مسالهاي مطرح شده، سعي كرده آن را كنترل كند. يا امثال رييسجمهور دوران اصلاحات كه با طرح و پيشبرد گفتوگوي فرهنگها و تمدنها فصل جديدي را در مناسبات فرهنگي، اجتماعي و سياسي جوامع و جهان گشودند. اينها شخصيتهايي هستند كه با سوگيري به سمت وحدت و تقريب باب گفتوگو را باز كردند. همچنين ميتوان از نمونههاي نهادي و مدني نيز ياد كرد كه در حوزه فرهنگ و رسانه تلاش دارند اين ديوارهاي بلند بياعتمادي را كم كنند.
خانيكي در پايان گفت: بايد به نمونههاي ديگر كشورها نيز توجه كرد و دريافت كه چه سرمشقها و الگوهاي نظري و عملي را در ميان متفكران و مصلحان ميتوان يافت كه توانستند راه موفقي را در جوامع يا رسانهها باز كنند. تاكيد بر كدام مولفه اجتماعي و سياسي راه گفتوگو را در اجتماعات مسلمان تسهيل كرده است؟
تغيير ماهيت گفتوگو به واسطه رسانهها
محمد مهدي فرقاني / رييس دانشكده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي
محمد مهدي فرقاني در ابتدا ضمن خير مقدم به ميهمانان اين همايش به ويژه ميهمانان خارجي اهميت اين نشست را كمك به شكلگيري بنياد اوليه نهادهاي گفتوگويي در حوزه آكادميك بين ايران و كشورهاي عربي خواند و موضوع نشست را رسانهها، چالشها و مسائل جديد در گفتوگوي فرهنگي ايران و جهان عرب خواند و گفت: ميدانيم كه ما در يك سپهر رسانهاي جديد به سر ميبريم. رسانهها و تكنولوژيهاي جديد ارتباطي، شبكههاي اجتماعي و فضاي مجازي، شكل و ماهيت گفتوگوها، ارتباطات و روابط هم داخلي كشورها و هم بين كشورها و هم در سطح بينالمللي را تغيير دادهاند و متحول كردهاند.
زماني كه صحبت از رسانههاي سنتي بود، به دنبال اين بوديم كه قوانين كشورها چقدر اجازه ميدهد كه رسانهها به طور آزاد گفتوگوهاي فرهنگي را تشويق كنند و چقدر آزادي عمل دارند، چقدر حمايت ميشوند و با چه چالشها و محدوديتهايي مواجه هستند. اما فضاي مجازي تقريبا اين محدوديتها را از بين برده است و ما ميبينيم كه در آنچه در كشورهاي عربي تحت عنوان بهار عربي شناخته شد، عمدتا تحولات به مدد رسانههاي جديد صورت گرفت.
فرقاني با اشاره به تصوير ناقصي كه انسانهاي امروز به واسطه رسانهها از يكديگر دريافت ميكنند، گفت: دليل اين امر آن است كه ما هيچگاه خارج از سپهر رسانهاي تصويري نميتوانيم داشته باشيم. رسانهها آنچنان بر فضاي زندگي ما سلطه پيدا كردهاند كه ما هيچ شناخت و درك و آگاهياي از جهاني كه در آن زندگي ميكنيم، خارج از حوزه تصوير رسانهاي نداريم. همچنان كه بودريار اشاره ميكند، ما بيشتر اوقات با وانمايي واقعيت روبهرو هستيم، تا خود واقعيت. متاسفانه اين وانمايي واقعيت به گونهاي بوده است كه با وجود نزديكيهاي فرهنگي و علمي كه بين ايران و كشورهاي عربي بوده و ايران بيشترين نزديكي و مجاورت فرهنگي را با اين كشورها داشته، اما روابط سياسي و فرهنگي آنچنان كه ماهيت اين نزديكي اقتضا ميكند، نبوده است.
بنابراين اميدواريم اين نشستها بتواند كمكي بكند و ما را به راهكارها و راهحلهايي برساند كه دست كم در سطح نخبگان و در سطح آكادميسينها، بين ايران و جهان عرب گفتوگوهاي علمي، منطقي و استدلالي شكل بگيرد و از اين طريق افكار عمومي در كشورهاي عربي و همين طور در كشور ما بتوانند به تصويرهاي واقعيتري از ايران و كشورهاي عربي دست پيدا كنند.
فرقاني در پايان با ابراز خوشحالي از حضور بيشترين تعداد دانشجويان خارجي در دانشكده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي نسبت به ساير دانشگاههاي كشور گفت: اكثريت دانشجويان خارجي ما عرب هستند، البته تعداد زيادي دانشجو از افغانستان و تاجيكستان و... نيز هستند. جالب اين است كه اين دانشجويان عرب بهشدت علاقهمندند در رشتههايي چون روزنامهنگاري، علوم ارتباطات و مطالعات ارتباطي تحصيل بكنند. اين نشان ميدهد كه اين دانشجويان بينش درستي نسبت به آينده دارند و ميدانند كه رسانهها چگونه در كار تعيين سرنوشت بشر دخالت دارند.
كماكان نيز از پذيرش دانشجويان جديد براي آموزش ديدن در اين رشتهها استقبال ميكنيم. سوال اساسي نشست ما اين است كه در فضاي رسانهاي جديد چه فرصتها و چالشهايي براي گفتوگوهاي فرهنگي بين ايران و كشورهاي عرب ميبينند و اين موانع و چالشها و فرصتها را چگونه تحليل ميكنند و در واقع همه دستاورد اين نشست بايد اين باشد كه چگونه ميشود چالشها را به فرصت بدل كرد و بتوانيم گفتوگوهاي فرهنگي را ابتدا در سطح فرهنگي و آكادميسينها و سپس در ساير حوزهها گسترش دهيم. اگر اين فضا شكل بگيرد، حوزه سياست را نيز متاثر خواهد شد.
در برابر نخبهگرايي و تودهگرايي
مهدي منتظر قائم / استاد ارتباطات دانشگاه تهران
مهدي منتظر قائم بحث خود را از زاويه ارتباطات جهاني خواند و سخنان خود را با توصيفي از وضعيت جهان معاصر آغاز كرد و گفت: ما متخصصان ارتباطات معتقديم ارتباطات هم بستر و هم عامل تمام جهان بشري است، يعني فرهنگ و جامعه و هر پديدهاي كه روي اين دو پديده به وجود ميآيد، مستقيما يا غيرمستقيم تحت تاثير ارتباطات است و در نهايت نيز در جهان انساني اثر ميگذارد. به همين خاطر ظهور تكنولوژيهاي جديد ارتباطي جهان بشري را هم به عنوان بستر و هم به عنوان عامل تحت تاثير قرار ميدهد. مسائلي چون مركزيتزدايي، سرزمينزدايي، ساختارزدايي و تخصصزدايي، رواج ارتباطات افقي و... وقتي محقق ميشوند، تمام هستيهاي اجتماعي، قوميتي، جنسيتي، ملي و ديني و همه ساختارهاي اجتماعي را تحت تاثير قرار ميدهد. بحث من از زاويه مليگرايانه و دولت- ملتها نيست، بلكه ميكوشم از زاويه ديني به مذاهب جهان اسلام بپردازم.
وي در ادامه به فاجعه منا كه سال گذشته رخ داد، اشاره كرد و گفت: من با رويكردي انتقادي هم فضاي مجازي ايران و هم رسانههاي رسمي ايران واكنشها به اين فاجعه را تحليل و به اين نكته تاكيد كردم كه ما بايد ياد بگيرم سياستهاي رسانهاي را نه طبق عادت از درون بلكه از جهاني فراتر و گستردهتر نگاه كنيم. متاسفانه يكي از اتفاقاتي كه در جهان اسلام اعم از ايران و كشورهاي عربي رخ نداده، توان نگاه كردن به مسائل و متخصصين جوامع ارتباطي به مسائل از بالا و با در نظر داشتن كليت جهاني است. ما بايد بتوانيم به مسائل نگاهي جهاني داشته باشيم و آنها را صرفا از منظر دروني نبينيم. اسم اين نگاه، نگاه جامع از بالا به هستي فردي و رفتار فردي واحدهاي شكلدهنده جهان انساني و اين منطقه است.
منتظر قائم در ادامه به چالشهاي معرفت شناختي و رفتاري اشاره كرد و گفت: اگر اين چالشها را حل نكنيم، در مقام تجويز و توصيه به سمتي حركت ميكنيم كه غيرواقعي است. اين چالشها در قالب سه تناقض اصلي قابل بررسي هستند. اتفاقي كه با توسعه ارتباطات و چند لايه شدن جهان اجتماعي رخ داده، تنوع و تعدد رهبران است. در جهان جديد شاهد تنوع و تكثري از رهبران در شبكههاي اجتماعي و حتي رسانههاي تصويري هستيم. هر كس با چند صد هزار دلار ميتواند در سطح منطقه خودش باورندگان يا پيرواني براي خود فراهم كند. اين تنوع و تكثر رهبران در ابعاد مذهبي ميتواند نگراني ايجاد كند و افراطگري را دامن بزند كه متاسفانه منطقه ما را دچار مشكلات دهههاي اخير كرده است.
همچنين اين تكنولوژيهاي جديد رابطه بين رهبران و پيروان را از حالت مكانمند و سلسلهمراتبي به حالت بدون سرزمين و افقي بدل كرده است. يك فرد در هر جايي از خاورميانه ميتواند پيرواني را در امريكا و اروپا و آفريقا يا جاهاي ديگر ايجاد كند. مساله ديگر اين است كه به دليل تنوع گفتمانها رويكردها نسبت به تاريخ و حوادث از صدراسلام تا حال بازتعريف ميشود. يكي از ويژگيهاي انقلاب ارتباطات و بحرانهاي هويتي ضرورت بازگشتن به تاريخ و بازتعريف كردن است. اين بازنمايي مجدد از تاريخ صدراسلام موقعي كه پاسخ عقلاني و محققانه و مبتني بر تفاهم نمييابد، ميتواند نگرانكننده باشد و نسلهاي جديد را كه به دليل سلطه دولتهاي مركزي انقطاع چند دههاي با هويتهاي مذهبي داشتهاند، تحتتاثير قرار بدهد و رسانههاي افراطي نيز در چنين سوءاستفاده از تاريخ براي تحريك پيروان احساساتي عمل كنند.
نقطه بهينه ميان نخبهگرايي و تودهگرايي
منتظر قائم در ادامه بعد از پرداختن به چالشهاي ديگر گفت: چنان كه محققان ارتباطات بيان ميكنند، يكي از چالشهاي بنيادين جهان جديد، چالش بين حقيقت و مصلحت است. اگر بپذيريم كه اين چالش هميشه پيش روي بشريت بوده است، اما وقتي در تاريخ پيش ميرويم، اين تضاد ميان حقيقت و مصلحت گسترده ميشود. اين امر شرايطي را ايجاد ميكند كه رسيدن به راهحلها را از آرزوانديشي و اقدام فردي و برنامهريزيهاي مقطعي و كوتاهمدت جدا ميكند و ضرورت اين را ايجاد ميكند كه ما با هم و با مشاركت تمام نيروهاي خودمان به سمت اين تغيير بزرگ حركت كنيم. اين چالش خود چندين تضاد در خود دارد، از يك سو نياز به گفتوگوي ميان متخصصان تاريخ و ارتباطات و دين براي رفع تضادها و رسيدن به يك آگاهي وراي تضادهاي صوري وجود دارد، از سوي ديگر ساختارهاي اقتدار و تبعيت در حال فروپاشي است. بنابراين اگر هم متخصصان با هم گفتوگو كنند، سخن شان در ميان مردم و پيروان، ميزان اثرگذاري در دهههاي پيشين را ندارند.
منتظر قائم گفت: بنابراين ما اگر به سمت سياستهاي نخبگاني و گفتوگومحور حركت كنيم، تودهها اعتراض ميكنند و برنامهها خنثي خواهد شد. اما اگر به سمت سياستهاي تودهگرا حركت كنيم، خشونت و مصلحتانديشيهاي عوامانه ميدان عمل را از دست نخبگان خواهد گرفت. پيدا كردن نقطه بهينه در اين تضاد ميان نخبهگرايي و تودهگرايي از چالشهاي سياستگذاري در گفتوگوهاي فرهنگي در ميان مذاهب و ملل منطقه است. ما براي عبور از اين چالش بزرگ نياز به تفكر، نوآوري، تحقيق و انديشههاي جديد داريم. اما وارد كردن هر تفسير جديدي به معناي مركزيتزدايي از ساختارهاي كهن است. در حالي كه ما براي عبور از اين ساختار فعلي نياز داريم تا مركزيتها را حفظ كنيم. بنابراين اگر نتوانيم نقطه بهينه را پيدا كنيم، با چالشهاي متفاوتي مواجه خواهيم شد.
اسلام دين رافت
اين استاد ارتباطات بعد از اشاره به چالشهاي ديگر راهحل براي عبور از اين مشكلات را تلاش براي رسيدن به نقطه بهينه خواند و گفت: اگر اين اتفاق نيفتد، تمام سياستها و اقدامات ديگر مقطعي و موردي خواهد بود. اين نقطه بهينه جز با اطلاعات، همفكري، هم انديشي، مشاركت نخبگان و تودههاي ديني و سياسي و عالمان علوم اجتماعي عملي نخواهد بود. سياست دوم همفكري، همكاري و همانديشي رهبران ديني شامل بخشهايي از روشنفكران، روشنفكران ديني، افراد داراي انديشههاي جديد خواهد بود. ما ناگزيريم كه به سمت گفتمانهاي جديد با رعايت اصول منطقي حركت كنيم. سياست سوم گسترش ارتباطات افقي و عمومي درون و بين مذاهب است. سياست چهارم ايجاد تشكلها و مجامع ميان جامعه مدني در كشورهاي منطقه از طريق گسترش توريسم زيارتي و تسهيل عبور و مرور مردمان در سرزمينهاي مختلف است.
اقدام ديگر گسترش روابط ميان متخصصان ارتباطات در جهان اسلام است. در پايان صلحدوستي و پرهيز از هر گونه خشونت كلامي و فيزيكي و حتي احساسي و عاطفي است. متاسفانه ما در دهههاي گذشته آموزه اسلام دين رافت است را ناديده گرفتهايم، فكر ميكنم با بازگشت به اصول مركزي دين اسلام و اخلاقيات حضرت رسول (ص) ميتوانيم مبانياي را پيدا كنيم كه در عبور از اين چالش بسيار بزرگ مفيد فايده باشد. بشريت هيچوقت بدون چالش نبوده است و چالش نيز صرفا به معناي آسيب نيست. اگر در مقطع كنوني مواد لازم، افكار و انديشه و سرمايه و روابط لازم براي عبور از چالش فراهم كنيم، وعده ظهور اسلام راستين جداي از تمام اختلافات و ناملايمات دروني محققتر خواهد شد و امكان چنين تحققي هست تا ما به عنوان يك دين واحده بتوانيم عمل كنيم و در برابر اديان ديگر بتوانيم محوريت، مركزيت و صلابت و رافت خودمان را محقق كنيم.
معناسازي و گفتوگوي فرهنگي
احمد گلمحمدي / استاد علم سياست دانشگاه علامه طباطبايي
احمد گلمحمدي بحث خود را تاكيد بر دشواريهاي گفتوگوي فرهنگي ميان ايران و جهان به ويژه جهان عرب خواند و گفت: لازمه پرداختن به اين دشواري در آغاز نيازمند پاسخ به سه پرسش مقدماتي است. نخست اينكه اصلا گفتوگوي فرهنگي چيست؟ دوم اينكه اين گفتوگوي فرهنگي چه اهميتي دارد و چه نيازي به آن است؟ و سوم اينكه شرايط چنين گفتوگويي چيست؟
در پاسخ به پرسش مقدماتي اول ميتوانيم ماهيت گفتوگوي فرهنگي و بين فرهنگي را دادوستد نظامهاي معنايي گوناگون ميان پايبندان آن نظامها خواند. زيرا فرهنگ چيزي نيست جز مجموعهاي از نظامهاي معنايي و نظامهاي معنايي چيزي نيستند جز پاسخهاي نسبتا مشترك جوامع به مجموعه پرسشهاي هستي شناسانه و هنجاري يا پرسش از هستها و بايستها. بنابراين گفتوگوي فرهنگي يعني دادوستد نظامهاي معنايي يا به عبارتي بازسازي متقابل پاسخهاي مشترك جوامع به آن دو دسته پرسشهاي بنيادي. يعني گفتوگو صرف نشستن و گفتن و برخاستن نيست، بلكه گفتوگو فرآيندي است كه طي آن پاسخهايمان را بازسازي و پاسخهايمان را به صورت تبادلي تعديل كنيم.
گلمحمدي در ادامه به اهميت گفتوگوي فرهنگي با تعريف مذكور پرداخت و گفت: سادهترين و كوتاهترين پاسخ به پرسش از ضرورت گفتوگوي فرهنگي اين است كه گفتوگو لازمه بقا و ارتقاي زندگي اجتماعي است يا لازمه همزيستي جهاني است. در چنين جهاني كه ما ناگزيريم از درهمتنيدگي و وابستگي فزاينده، ناگزيريم از هم فهمي و همپذيري، يعني يكديگر را بفهميم و بپذيريم و تحمل كنيم، در يك گستره منطقهاي و جهاني. به عبارتي گفتوگو لازمه اين هم فهمي و همپذيري و تحمل يكديگر در اين گستره است.
اما پاسخ پرسش مقدماتي سوم يعني پيش نيازها و شرايط اين نوع گفتوگو اين است كه لازمه اين گفتوگوي فرهنگي يا بينافرهنگي، معناسازي گفتوگوپذير است؛ به عبارتي ما در عرصه فرهنگ بايد چنان معناسازي كنيم كه اين معناسازي يا اين پاسخهاي مشترك، امكان گفتوگو به آن معنا را فراهم كرده باشد. اين امكان پذير نيست مگر از طريق پذيرش اعتبار نسبي نظامهاي معنايي ديگر يا پذيرش اعتبار نسبي فرهنگها يا خرده فرهنگهاي ديگر و به تبع آن پذيرش جايگاه نسبتا برابر كارگزاران فرهنگي يا كارگزاران گفتوگوي فرهنگي. يعني ما اولا بايد بپذيريم كه فرهنگهاي ديگر هم در بر دارنده معناها و پاسخهاي معتبر هستند و ديگر اينكه متوليان يا پايبندان اين فرهنگها نيز در جايگاه نسبتا برابري با ما قرار دارند.
نقد دستگاههاي معناساز
گلمحمدي سپس با توجه به سه پاسخ به پرسشهاي مذكور، به دشواري برقراري گفتوگوي بينا فرهنگي پرداخت و گفت: ادعاي من اين است كه در دستگاههاي معناساز دولتي و رسمي ايران و كشورهاي عمده عربي، اين معناسازي گفتوگوپذير چندان محلي از اعراب ندارد و جايگاه چنداني ندارد. من البته متخصص جهان عرب يا كارشناس رسانه نيستم، اما ميدانم كه دستگاههاي معناساز كشورهايي مثل سوريه، عراق، مصر، عربستان و ايران كه دستگاههايي تام است و ميخواهد همه عرصههاي معناسازي را اشغال كنند، معناسازي گفتوگوپذير را بر نميتابند و معناسازي شان به گونهاي است كه دو اصل مذكور رعايت نميشود: يكي اينكه معنا-فرهنگهاي ديگر نيز دربردارنده پاسخهاي معتبر هستند و ديگر اينكه متوليان آن فرهنگها هم شأن و جايگاه نسبتا برابر دارند.
بنابراين نوعي مطلقانگاري در نظامهاي معنايي اين دستگاهها وجود دارد، يعني يك نظام معنايي معين را در صدر مينشانند و به تبع آن نظامهاي معنايي ديگر در ذيل قرار ميگيرند و به همين نسبت يك جايگاه سلسله مراتبي براي كارگزاران و نمايندگان و گفتوگوكنندگان ايجاد ميكنند. وقتي در شرايط برابر قرار نداريد، گفتوگو معنا ندارد. وقتي پيشاپيش اين را نپذيريد كه فرهنگها و نظامهاي معنايي ديگر نيز ممكن است پاسخهاي معتبري داشته باشند، گفتوگو محلي از اعراب ندارد. حرف ميزنيم اما گوش نميكنيم و گفتوگو در بازسازياي كه لازمه همزيستي و همكناري است، موثر نيست. ويژگي ديگر اين دستگاههاي معناي خاص بنياد است. يعني به جاي اينكه بر مفاهيمي يونيورسال و عام ديني تاكيد كنيم، بر عناصر خاص تاكيد ميكنيم، مثل يك رويداد يا شخصيت خاص. اينها اجازه گفتوگو نميدهد، در حالي كه دين بسيار غنيتر از اينهاست و گنجينهاي از مفاهيم عام و جهانشمول است.
گلمحمدي در پايان در پيشنهاد به رسانهها براي رفع اين چالشها گفت: بايد فضايي براي رسانه باشد كه در سيطره آن نظام تام معناساز نباشد. اين رسانهها بايد آن معناسازي گفتوگو گريز يا گفتوگوناپذير را نقد كنند. رسانهها بايد بنيادهايي را نقد كنند كه امكان گفتوگو را مطلقا فراهم نميكنند؛ به عبارت ديگر رسانهها بايد آن پاسخهاي فلسفي بنيادي مطلق گرا را نقد كنند. رسانهها بايد چنين كنند. بايد يك عرصه مدني باشد تا رسانهها فارغ از چيرگيهاي دستگاههاي معناساز دولتي به نقد اين رويكردهاي گفتوگوناپذير بپردازند. اگر ما نپذيريم كه همه فرهنگها به مسائل جهاني ما پاسخهاي نسبتا معتبري دارند، گفتوگو ذاتا امكانناپذير نميشود. البته صورتش هست و ما جمع ميشويم و باهم صحبت ميكنيم، اما از دل آن گفتوگوي اصيل برنميآيد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=66177
ش.د9503502