(روزنامه مردم سالاري – 1395/11/27 – شماره 4257 – صفحه 15)
حدود دو دهه قبل، پس از تصاحب دولت و مجلس توسط جریان اصلاحات، عمده مطالبات و پروژههای این جریان با برخورد به بن بستهای حاکمیتی محقق نمیشد. رییس دولت اصلاحات اما، بر خلاف منتقدینی که در جریان انتخابات سال۸۰ طرح «عبور از خاتمی» را به مثابه شکست پروژه «دموکراسیخواهی» مطرح کردند، اصلاحات را نه یک پروژه، بلکه یک پروسه میانگاشت. با این وجود؛ حوادثی چون قتلهای زنجیرهای، توقیف فلهای مطبوعات، حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تیر، استیضاح عبدالله نوری، شکست مجلس در پیشبرد طرحهای معطوف به گشایش سیاسی و... نه تنها جریان اصلاحات را به سمت گفتوگو با حاکمیت پیش نبرد، بلکه این جریان راه تثبیت مطالبات را از معبر جنبش مدنی و تکیه بر بدنه آرای «دوم خرداد» پیمود. در پس این موضوع، جریان مدرن اصلاحات مساله «عبور» را مطرح میکرد. عباس عبدی طرح«خروج از حاکمیت» میریخت، حجاریان راه را در «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» میجست و محمد قوچانی از «دوگام به جلو و یک گام به عقب» دفاع میکرد.
آنچه مسلم بود وجه عمده چالش، معطوف به رابطه میان بدنه اجتماعی و رهبری اصلاحات بود. شکست جریان اصلاحات در انتخابات شورای شهر دوم، زنگ خطر و هشداری بود تا به همه نیروها اثبات کند که جامعه همواره از تئوریسینها جلوتر است. علیرغم همه نشانهها، عمده شدن چالش میان بدنه و راس اصلاحات، عملا نقش و قدرت «دولت پنهان» را نادیده میانگاشت. ثمره همه این چالشها ضعف دولت اصلاحات در سالهای پایانی، عدم اجماع در خصوص انتخابات ریاست جمهوری و ظهور پدیدهای بود که اصلاحات را بین دیوار واقعیت له میکرد. با عبور از وقایع تلخ ۸۸، رهبر جبهه اصلاحات نشان داد که مشی و روشی مغایر با دوران پیشین ندارد. وی با مشارکت در انتخابات مجلس نهم مجددا نشان داد که هنوز تحقق اصلاحات را در ساختار موجود و با اندک ابزار قانونی دنبال میکند. اینبار اما موج اتهام به وی زودتر از آنچه تصور میشد، فروکش کرد. جامعه بعد از ۸۸ دوران جدیدی را آغاز کرده بود. تجربه احمدینژاد علی الحساب همه نیروها؛ از نهضت آزادی تا مجمع روحانیون و از دفتر تحکیم تا سازمان مجاهدین انقلاب؛ را بر سر یک سفره نشاند.
اینبار اما، علیرغم همراهی بدنه، چالش عمده میان سران اصلاحات و حاکمیت بود. اینبار جریان مقابل سر سازگاری نداشت. در این میان، تنها شخص «آیتالله» در معرکه جدال ،صدایی داشت. بعد از ۸۸ عملا «آیتالله هاشمی» تنها پژواک جریان محذوف در ساخت رسمی قدرت بود. پژواکی که البته با برخورد به «دیوارهای آکوستیک» پاسخی نمییافت. با این وجود، «تدبیر آیتالله» تنها معبر قابل اتکا بود. بازگشت به هاشمی، پیروزی «اخلاق سیاسی» بر «سیاست اخلاقی» هم بود. رویکردی که رهبر جریان اصلاحات هم به آن باور داشت، اما توان عملی کردن آن را نداشت. پیروزی لیست امید در انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان نشانی آشکار از این تغییر رویه در بطن جامعه بود. تغییری که به «عقلانیت ابزاری» و «نرمالیزاسیون» ترجمه شد.هاشمی به همه نشان داد که سیاست چیزی جز «هنر پیشبرد ایده» نیست.
درگذشتهاشمی، عملا تنها پای جریانی که هنوز از ۸۸ عبور نکرده را در ساختار رسمی از میان برداشت. پس از عبور چهل روز از درگذشت «آیت الله»، رهبر جریان اصلاحات مجددا ایده پیشین را طرح کرده است. به زعم نگارنده، «آشتی ملی» بیش از آنکه پیامی به حاکمیت باشد، ندایی به جامعه و جریان حامی اصلاحات است، مبنی بر اینکه زمان تعیین تکلیف با ۸۸ فرا رسیده است. رهبر و بزرگان جریان اصلاحات به خوبی درک میکنند که آشتی ملی جز با ایراد یک روایت مشخص از ۸۸ ممکن نیست. از این منظر طرح آشتی دو وجه عمده دارد؛ وجه اول میان راس اصلاحات و بدنه و وجه دوم میان راس اصلاحات و حاکمیت قابل تفکیک است. «مصطفی تاجزاده» با عمده کردن وجه اول آشتی ملی را ممکن و بدون عدول از مولفههای هویتی میداند، و در مقابل «عباس عبدی» با عمده کردن وجه دوم، این طرح را بدون عبور از ۸۸ ممکن نمیداند. این دو نگاه عملا شکاف میان نیروهای اصلاحات در خصوص مواجهه با ۸۸ را آشکار میکند. با این وجود به اعتقاد نگارنده، نمیتوان از حاکمیت انتظار داشت که صرفا با نگارش یک نامه یا توجیه برخی امور فضا را به سان پیش از ۸۸ متحول کند.
نمیتوان حتی به صورت تصنعی و یا واقعی، رهبر اصلاحات با پذیرش برخی مسائل نظام را از قدرت مرکزی به پیرامون هدایت کند. مضافا اینکه تثبیت وضعیت اقتصادی، افزایش نسبی قیمت نفت و دست بالای ایران در منطقه، توجیه چندانی برای پذیرش طرح آشتی ملی از جانب حاکمیت باقی نمیگذارد. به هر صورت تشییع جنازه آیتالله هاشمی، به خوبی نشان داد که تضادهای درون جامعه پس از ۸۸ هنوز حل نشده است. گویی در مراسم تشییع، یک سمت خیابان ۲۵ خرداد، و سمت دیگر ۹دی در جریان بود. با همه این تفاسیر با ایستادن بر فراز طرح آشتی ملی، میتوان آن را امری مطلوب اما ناممکن دانست. به اعتقاد نگارنده در شرایط کنونی دلیلی بر پذیرش آشتی از جانب نظام وجود ندارد. همانطور که هنوز فضای مناسبی در خصوص گفتوگو در باب مسائل سال ۸۸ در میان اصلاحطلبان مهیا نشده است.
لذا طرح آشتی ملی به همان اندازه که ضروری و مطلوب است، قطعا به همان اندازه امری ناممکن است. با همه این اوصاف، قطعا دستاورد مطرح شدن این طرح، نمایش فربه شدن واقعگرایی در بدنه جریان اصلاحات از پس دو دهه تجربه گرانسنگ است. قطعا اگر این طرح در سال ۹۰ مطرح میشد، بدنه اجتماعی اصلاحات واکنشی ناسازگارتر از امروز نشان میداد. امروز دیگر کسی از رییس جمهور اصلاحات عبور نکرده و وی را ناتوان نمیشمرد. امری که به نظر دستاورد کوچکی نیست. به اعتقاد نگارنده هر چند طرح آشتی ره به نقطه مطلوب نمیبرد، اما قطعا نقشی اساسی در ایجاد تصویری واقعی از سیاست در ذهن بدنه فعال جریان اصلاحات ایفا خواهد کرد.
http://mardomsalari.com/4257/page/15/8265
ش.د9504037