ماجرا از آنجا شروع میشود که محمد 5 ساله پدر خود را از دست میدهد. حالا مادرش مانده بود و 5 تا بچه قد و نیم قد که هم باید برایشان پدر میبود و هم مادر، اما از بد روزگار ارباب ظالم روستا که آنها را بی پناه و بی پشتوانه میبیند علیهشان توطئه میکند و زمینهایشان را بالا میکشد. این میشود که مادر محمد مجبور میشود دست بچه هایش را بگیرد و به تهران بیاید. آنها در منطقه مولوی تهران ساکن میشوند. در این شرایط است که همه اعضای خانواده کار میکنند تا چرخ زندگی بچرخد. حتی محمد که آن روزها 7 سال بیشتر نداشت نیز در کارگاه تشک دوزی مشغول کار میشود. اما آشنایی با یکی از مسلمانان مبارز در سالهای پیش از انقلاب اسلامی به کلی مسیر زندگی او تغییر میدهد. این جوان که کسی نیست جز شهید مهدی عراقی، محمد بروجردی را با مسجد و جلسات مذهبی آن آشنا میکند. درواقع همین جلسات بود که محمد را با امام خمینی(ره) آشنا میکند و باعث شناخت او از این شخصیت بزرگ میشود. در همین آشنایی است که او علت مخالفت و مبارزه امام را با شاه برای محمد توضیح میدهد. از این به بعد محمد بروجردی، آمریکا و توطئههای ریز و درشتش را میشناسد و میفهمد که بیگانگان تا چه حد بر دستگاه حکومت شاه و برنامههای او نفوذ دارند. او با شناختی که از اسلام و نهضت امام خمینی و همچنین حکومت فاسد و دست نشانده پهلوی پیدا میکند وارد خط مبارزه با رژیم ستم شاهی میشود. جوری که زیر زمین خانه را در اختیار دوستانش قرار میدهد تا در آنجا کارهای مربوط به تکثیر وتوزیع اعلامیه های امام را انجام دهند.
او پس از مدتی به این نتیجه میسد که باید کارهای وسیع تری برای مبارزه با شاه انجام داد. او با همکاری تعدادی از دوستان و همراهان خود دراین مسیر گروه توحیدی صف را پایه ریزی میکند. در واقع گروه توحیدی صف یک گروه مسلح برای مبارزه با رژیم طاغوت است. ولی تفاوت عمده ای که این گروه با دیگر گروه های رایج آن زمان دارد این است که هیچ کاری را بدون اجازه و صلاحدید امام خمینی انجام نمی دهد. در واقع هر گاه برای عملیاتی طرح ریزی صورت میگیرد به نحوی از امام یا افراد نزدیک به ایشان کسب تکلیف میکند. درصورتی که مورد تایید واقع شود که آن طرح عملیاتی میشود و در صورت عدم تایید از اجرای آن خودداری میکنند.
از جمله طرحهایی که گروه توحیدی صف به رهبری محمد بروجردی انجام میدهد انفجار کافه خوانسالار است. این کافه که محل عیش و عشرت آمریکاییان در ایران بوده، محلی بود که جوانان ایرانی را به فساد میکشانده است. که با طرح نقشه این گروه در انفجار این کافه تعداد زیادی از آمریکاییان کشته میشوند که همین خود باعث ترس در بین آمریکایی ها میشود و تا مدت ها جرات حضور در چنین مکان هایی را ندارند. از دیگر طرح های گروه توحیدی صف که عملیاتی میشود انفجار هلیکوپتر مستشاران آمریکایی و همچنین هدف قرار دادن مینی بوس حامل مستشاران آمریکایی است که به کشته و زخمی شدن برخی از آنها میانجامد.
او همچنین در مقطعی به سوریه میرود و در آنجا ضمن ارتباط با امام موسی صدر و محمد منتظری به فراگیری مهارتهای نظامی و چریکی در اردوگاههای جنبش امل میپردازد. سپس به لبنان رفته و در آنجا نیز با مصطفی چمران آشنا میشود.
محمد بروجردی در روز 12 بهمن 1357 از سوی آیت الله سید محمد بهشتی به عنوان مسئول تیم محافظت از امام خمینی انتخاب میشود و با همکاری گروه توحیدی صف از عهده این وظیفه خطیر نیز به خوبی بر میآید.
پس از پیروزی انقلاب اعضای شورای انقلاب به فکر داشتن نیروی وفادار به انقلاب اسلامی میافتند که این موضوع را با امام خمینی در میان میگذارند. پس از تایید و تصویب محمد بروجردی جزو اولین کسانی است که برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیش قدم میشود. که این هم در نوع خودش کار سخت و طاقت فرسایی است. یعنی باید در ابتدا این سازمان شروع به جذب و آموزش افرادی کند که شاید تا بحال هیچ گاه سابقه نظامی گری نداشته اند. که این آموزش ها علاوه بر آموزش نظامی، مشتمل بر آموزشهای سیاسی و فرهنگی نیز میشود که از این نیرو در مقابل توطئه های دشمنان در سطوح مختلف جلوگیری کند.
با شروع قائله کردستان محمد بروجردی به این فکر میافتد که نیروهای آموزش دیده را به آنجا بفرستد تا با ضد انقلاب مقابله کنند. که این تصمیم همزمان میشود با فرمان تاریخی امام مبنی بر حضور همه نیروهای نظامی در کردستان برای مبارزه با ضد انقلابیونی که داشتند کردستان را ویران میکردند و مردمش را سر میبریدند.
محمد بروجردی با حضور در کردستان وقتی آن دیار را در درون آتش فتنه ضد انقلاب میبیند بهترین راه برای مقابله با این غده سرطانی را تشکیل نیرویی از میان مردمان همان دیار مییابد. که همین باعث تشکیل سازمان پیشمرگان کرد میشود. که با تشکیل این گروه که اعضای آن را تمام و کمال کردهای بومی همان مناطق درگیر فتنه ضد انقلاب تشکیل میدادند باعث خلع سلاح دشمنانی میشود که در لباس قومیت کرد قصد از بین بردن بنیان های انقلاب اسلامی را داشتند.
شهید محمد بروجردی جزو فرماندهانی است که تا آخرین لحظات عمرش در خطه کردستان حضور پیدا کرده و به مبارزه با دشمنان نظام جمهوری اسلامی میپردازد که همین باعث میشود لقب مسیح کردستان را از مردمان آن دیار دریافت کند. با همت و پشتکار محمد و افراد سپاه و همکاری و همیاری پیشمرگان مسلمان، شهرهای کردستان یکی یکی آزاد میشوند و از سلطه ضدانقلاب خارج میشوند که مردم بتوانند ثمرات و نتایج انقلاب را ببینند. یکی از کارهای مهم دیگر بروجردی، تشکیل نیروی آموزش دیده و منسجم از بچههای سپاه است. این گروه که به تیپ ویژه شهدا معروف بودند، بیشترین نقش را در آزادسازی شهرها ایفا میکنند. فرماندهان این تیپ از بهترین پاسداران کردستان بودند؛ افرادی مثل شهید ناصر کاظمی و محمد چنان به کردستان و مردم آن منطقه فکر میکردند که درست زمانی که شهید حجتالاسلام محلاتی نماینده امام در سپاه پیشنهاد فرماندهی کل سپاه را به محمد میدهد او نمیپذیرد. و خودش پیشنهاد میکند فرماندهی تیپ ویژه شهدا را به او بدهند، تا این تیپ از هم نپاشد و دچار مشکل نشود. چون فکر میکرد اگر این تیپ از هم بپاشد، دیگر نیرویی نیست تا از کردستان دفاع کند.
شهید محمد بروجردی در اول خرداد سال ۱۳۶۲ در حالی که در حال ماموریت برای شناسایی است، در اثر برخورد با مین در جاده مهاباد به نقده به فیض عظیم شهادت نائل میشود.