(روزنامه همدلي – 1396/04/15 – شماره 637 – صفحه 2)
حملات به رئیسجمهور خیرخواهانه نیست
آنچه ما بدان «حملات» میگوییم را پیش از هر چیز باید از انتقادها و حتی انتقادهای تند و سخت از دولت چه از ناحیه رقبای سیاسیاش مثلا اصولگرایان، و چه از جانب جامعه مدنی جدا کرد. حمله را از زمانی حمله میدانیم که نه به قصد بهتر شدن اوضاع بلکه با هدف، ولو ناخودآگاهانه، تخریب انجام بگیرد، شکل آن نیز پوپولیستی و با رسانهها و اشکالی انجام بگیرد همچون شایعه، شبنامه، یورش به جلسات سخنرانی و تظاهرات و سخنرانیها و اخیرا سوءاستفاده از اعتقادات مردم با بهرهبردن از شکل و رسانه«نوحهخوانی.» این تخریب میتواند متوجه شخص رئیس جمهور، برخی از افراد نزدیک به او، جناح اصلاحطلب یا هر ائتلافی باشد که به گرد وی شکل میگیرد. اهداف حمله خیرخواهانه نیست، ولو آنکه افراد یا گروههایی که این کار را میکنند نسبت به مسئله آگاه نباشند.
رویکردهای مخالفان دولت
برای نمونه فشار برای تحریم انتخابات، تشویق مردم به بیعملی، بیآبرو نشان دادن همه کنشگران سیاسی که عملا راهی جز خشونت را پیش پای کسی نگذارد (و آنها را به سوی یک بنبست سیاسی بکشاند)، دفاع به ظاهر «انقلابی» از اهداف غیر قابل اجرا، تلاش برای بازگرداندن کشور به انفراد جهانی و تنش با تمام کشورها و بازگرداندن تحریمها با سود سرشارشان به نفع یک یا چند گروه خاص سودجوی اقتصادی، تلاش برای دوقطبی کردن جامعه، نظامی کردن و ایجاد تنش و خشونت در کشور یا دامن زدن به اختلافات قومی و تقویت پانایرانیسم یا ملیگراییهای قومی، از جمله این گونه رویکردها هستند.
تبارشناسی حملهکنندگان به روحانی
ما با یک دلیل یا گروهی از دلایل محدود و ثابت روبهرو نیستیم. اگر انتقادها، حتی انتقادهای تند را کنار بگذاریم که در هر نظام دموکراتیکی حق مردم و مطبوعات و رسانهها است و باید بر عملکرد دولت نظارت و ایرادهای آن را بهروشنی و بدون تعارف بیان کنند، ما با طیفی روبهرو هستم که در یک سوی آن مخالفان خارج کشور (با طیف گوناگون خود آنها از سلطنتطلبان تا گروههای میانهرو) قرار دارد و مخالفتشان با دولت آقای روحانی در آن است که پذیرش ایشان به نوعی به معنای پذیرش جمهوری اسلامی در ایران و به گمان آنها، خط بطلان کشیدن بر 40 سال اپوزیسیون در برابر این نظام است.
این طیف در بخش بزرگ خود متشکل از ماموران و سرسپردگان قدرتهای بزرگ مخالف جمهوری اسلامی که هنوز به دنبال جایگزینی آن با یک نظام متمایل به غرب و همگام با آن که در اتحاد آنها علیه روسیه مشارکت کنند، هستند. این نیروها عموما به صورت مستقیم از طریق فشار برای تمدید تحریمها و یا جلوگیری از برداشته شدن آنها و به صورت غیرمستقیم از طریق گروههای افراطی درونی که اغلب زیر لوای حرکات تند و رادیکال حرکتهایی در جهت از میان بردن آرامش اجتماعی انجام میدهند، شعارهای جنگطلبانه میدهند و خود را وارث انقلاب میدانند، بدون آنکه کوچکترین مشروعیتی داشته باشند، در پرونده دخالتهای قدرتهای نظامی غرب این روش بارها و بارها استفاده شده است.
حضور دلالان تحریم در صف مخالفان دولت
شکی نیست که دلالان و کاسبان تحریم نیز در این میان قرار میگیرند، ولو آنکه مستقیما یا غیر مستقیم زیر فرمان قدرتهای بزرگ نباشند بازی آنها را انجام میدهند. این طیف اما، تا گروههای اپوزیسیون داخلی تندرو چپ و راست ادامه مییابد که ممکن است واقعا باور به آن داشته باشند که دولت روحانی، چیزی جز نمونهای جدید و موقت از دولتهای پیشین نیست. این گروهها، عموما بسیار جبرگرا و ساختارگرا هستند و جمهوری اسلامی را به مثابه «یک کل» زیر سئوال میبرند و گمانشان این است که میتوان آن را به عنوان یک کل و به صورت ناگهانی و خشونتآمیز، تغییر داد. بنابراین چنین گروههایی هیچ تصوری برای تفکیک اجزا و شخصیتها و روندها و رویکردهای درون آن قائل نیستند.
مخالفان بیش از نتیجه از خود انتخابات ناراضیاند
مسئله حملات بیشتر از آنکه به نتیجه این انتخابات (پیروزی آقای روحانی) مربوط باشد، به خود آن برمیگردد. مسئله آن است که امید اکثر گروههای یاد شده آن بود که مُهر بطلان بر سازوکار انتخابات در ایران بزنند و آن را روشی نامناسب و غیر کارا، «غربی» و «غیر اسلامی» در تغییر وضعیت و بهبود آن نشان دهند. ولی مشارکت گسترده مردم در این انتخابات، درست عکس نظر آنها را نشان داد: یعنی اکثریت مطلق مردم ایران، امروز معتقد به سازوکارهای دموکراتیک برای بهتر شدن وضعیت هستند. این نکته اساسی حملات است که هدفشان استقرار یک «حکومت اسلامی» (روی نمونههای وهابی به ویژه عربستان سعودی) به جای «جمهوری اسلامی» هستند. هدفی که بیش از 40 سال است دنبال میکنند بی آنکه درک کنند چنین چیزی در ایران محال ممکن است، هم به دلایل درونی و هم به دلایل بیرونی.
دلایل افزایش حملات به روحانی
دلیل روشن است، به باور طراحان این استراتژی، برای تشدید بحران باید به صورت «گلوله برفی» عمل کرد یعنی ایجاد بحرانهای مصنوعی بسیار زیاد و تلاش برای پیوند دادن آنها با یکدیگر. 20 یا 30 نفر در یک تظاهرات میلیونی چند شعار تند میدهند، و غوغایی به پا میکنند، همه این جریان را محکوم میکنند، اما بیآنکه خبری از دستگیری و مجازات این افراد باشد، باز بحران دیگری بهراه میافتد: یک نوحهخوان، باز فضای متشنج ایجاد میکند. در واقع اگر از نزدیک به موضوع نگاه کنیم میبینیم که نیروهای متخاصم با روند جامعه (و نه روند حکومت) آنقدر ضعیف شدهاند که اگر خشونت مستقیم را کنار بگذارند، جز ایجاد بحرانهای مصنوعی و پیدرپی و فراوان، چارهای ندارند.
راه مبارزه با این بحرانها
اما راه مبارزه با این بحرانها، دقیقا نشاندادن توخالی بودن و ناتوانی کسانی است که آنها را به راه میاندازند. یعنی توسل آنها به روشهای پوپولیستی و سوءاستفاده از تریبونهایی که به مشروعیت آنها ضربه میزنند، نظیر تریبون نماز جمعه به گونهای که اخیرا در ساوه اتفاق افتاد، یا تریبون برای نوحهخوانی نماز عید فطر و غیره. این حرکات، نشانه ضعف و به بنبست رسیدن گروههای مختلف است که مخالفتشان هر چه کمتر جنبه سیاسی درباره حکومت روحانی مربوط است و اهداف اقتصادی و سیاسیشان(در ضدیت با جمهوری اسلامی و نه با دولت روحانی) نیز هر روز آشکارتر میشود. مسئله این گروهها اغلب آن است زمینههای محکومیت ایران را در نهادهای بینالمللی فراهم کنند و به قدرتهای بزرگ بهانه لازم را بدهند که تعهدات خود از جمله در معاهده برجام را، زیر سئوال ببرند و یا در انجام آنها تعلل کنند.
هدف اصلی براندازی نظام است
این یک لومپنیسم ریشهدار در تاریخ ایران است که نمونههایش را از دوره کودتای دکتر مصدق میبینیم، کنشگران و شیوهها تقریبا همانها هستند. اما تفاوت اساسی در آن است که امروز به نظر من، با توجه به اینکه اصل جمهوریت نظام به رکن اصلی بقای آن تبدیل شده است (همه مقامها در همه ردهها البته با سیستمهای مختلف انتخابی هستند)، هدف آنها، دانسته یا ندانسته، براندازی نظام است. برای قدرتهای بزرگ این امری مسلم است که هرگز نخواهند توانست با یک ایران متحد و منسجم و دارای وحدت در میان مردم مبارزه کنند و بنابراین باید برای غلبه و به زانو درآوردن نسبی (ازمیان بردن استقلال سیاسی) و یا کامل این نظام، اصول و ستونهای اصلی آن از جمله جمهوریت (مردمی بودن و نشات گرفتن مشروعیت نظام از مردم) را زیر سئوال ببرند.
بیتوجهی به این حرکات
به عبارت دیگر باید گذاشت این گونه حرکات آنقدر ادامه بیابند تا بیاثر شوند، در عین حال که افراد شناخته شده را مورد تعقیب قضایی و جنایی قرارداد. امابه نظر من نیازی به بها دادن بیش از حد به آنها وجود ندارد. البته روشن است که میتوان درباره آنها دست به بحث و تحلیل زد، اما باید به شدت در این کار نسبی رفتار کرد و از دراماتیزه کردن این بحرانهای ساختگی جلوگیری کرد. من قائل به سیاست تنشزدایی از طریق بها ندادن به حرکتهایی از جنس نوحهخوانی هستم. تظاهرات و حتی نوشتهها و مقالات روزنامههای لومپنی نیز به نظرم ارزش پرداختن در بحثهای جدی ندارند، زیرا تاثیرشان در حد صفر و گاه حتی معکوس است. این درسی است که میزان آرا و کیفیت آنها در روستاهای کشور به خوبی نشان داد.
باید شرایط انتقاد از دولت را فراهم کنیم
باید انتقاد و زیر سئوال بردن عملکرد دولت را از حرکاتی چون حمله لومپنها جدا کرد؛ افزایش آزادیها سبب میشود که گروههای مردمی بتوانند خواستههای خود را در محیطی قانونی با آرامش بیان کنند و لومپنها در این شرایط، هر اندازه هم خواسته باشند بحرانهای تصنعی ایحادکنند، ناموفق خواهند بود. اکثر این حرکات، حتی ارزش ذکر شدن به صورت خبر را هم در مطبوعات ندارند و به هر رو به هیچ عنوان نباید بر آنها نام «انتقاد» یا «مطالبات» گذاشت و اتفاقا به نظر من باید شرایط انجام انتقادهای شدید و رادیکال از دولت را فراهم و بیشتر کرد. .در آن صورت است که دیگر هر کسی نخواهد توانست با سوءاستفاده از باورها و اعتقادات مردم، بر آنها تاثیرگذارد: توهینهایی که در طول مدت چند سال اخیر به شخصیتهای مردمی نظیر استاد شجریان شد یا فیلمهایی در سطح «قلاده طلا» آیا توانستند کاری بکنند جز بالا بردن ارزش کسانی که به آنها حمله میشد؟
http://www.hamdelidaily.ir/?newsid=33549
ش.د9603524