(روزنامه اعتماد ـ 1396/11/14 ـ شماره 4018 ـ صفحه 1)
1
به نظر بنده جامعه ايران راهحلهاي فني و جزيي يا اصطلاحا تكنيكال ندارد. در گذشته چنين راهحلهايي بود، ولي اكنون هيچ راهحلي از اين نوع وجود ندارد.
اينكه چنين اقدامي در بودجه شود، يا در مبارزه با فساد فلان كار را انجام دهيم يا در زندگي خصوصي مردم گشايشي صورت گيرد، يا فلان مبلغ صرف رفع بيكاري شود يا مساله آلودگي هوا يا آب را چنين كنيم و يا... نميتواند مشكلي را حل كند، ضمن آنكه چنين كارهايي در عمل شدني هم نيست و فقط نوعي اتلاف وقت و از دست دادن فرصت است. اعتراضات ديماه نيز به نحوي بازتابدهنده همين احساس بود.
2
هر تصميم فني و جزيي نه تنها بايد منجر به بهبود عيني وضع جامعه شود، بلكه از آن مهمتر اين است كه بايد پيام روشني را به جامعه منتقل كند و از نظر ذهني نيز مردم اين پيام را بگيرند. در شرايط كنوني بعيد است كه بتوان چنين پيامهايي را منتقل كرد. نه تنها چنين كاري انجام نميشود، بلكه چه بسا پيامها وارونه شنيده و پذيرفته شود.
در اين صورت نيز نشنيدن پيام، عاملي بازدارنده براي رسيدن تصميمات فني و جزيي به اهداف تعيين شده خواهد بود.
3
چرا معتقدم كه جامعه راهحل فني ندارد؟ چون با مجموعهاي از مسائل مواجهيم كه نه تنها نميتوانيم حل آنها را از يكديگر متمايز كنيم، بلكه ابزار و عناصر كافي براي حل اين مشكلات جزيي نداريم. به عبارت ديگر سازمان و نهادهاي حل مشكل و ارادهاي كه بايد منابع لازم را براي حل اين مشكلات تامين كند، خودشان دچار بحران و مشكل شدهاند. حل جزييترين مساله نيازمند كارايي عاملان و نيز وجود ارادهاي معطوف به حل مسائل است كه آنها را نداريم.
4
جامعه ما با يك مساله اجتماعي مواجه است. مساله اجتماعي راهحل اجتماعي نياز دارد. نه راهحلي فني و اقتصادي و نه حتي بودجهاي. هنگامي كه با مشكل برف مواجه ميشويم كه به ظاهر يك مشكل فني و مديريتي است ولي به سرعت از آن فراتر ميرويم و آن را در چارچوب يك مساله كلان اجتماعي تحليل و توصيف و برداشت ميكنيم. در حالي كه ممكن است در جوامع ديگر نيز چنين مواردي يا حتي بدتر از آن باشد، ولي در نهايت در ذيل يك مشكل و مساله فني و موردي با آن مواجه ميشوند. بنابراين نميتوانيم مسائل مبتلابه خود را محدود به مسائل موردي و جدا از يكديگر كنيم و آنها را به مشكلات فني تقليل دهيم. از همه بدتر اينكه حتي اگر بتوانيم يك مورد را بهبود بخشيم آنقدر موارد ديگر بدتر ميشود كه مزه بهبودي آن مورد از ذائقه جامعه خواهد رفت. فقدان انسجام موجب شده هر كس در هر جايي كه هست، ساز خود را بنوازد و هيچ هارموني و رهبري اركستري ديده نشود. از يك طرف شبكههاي اجتماعي چهار اسب در حال تاختن و تسخير فضاي ارتباطي هستند، و از طرف ديگر عدهاي نشستهاند و پس از چهل سال در پي اسلامي كردن متون دانشگاهي هستند!!
5
هنگامي كه مسائل كشور و جامعه از سطح مشكلات فني و جزيي بالاتر رفت، انجام اقدامات اصلاحي و ايجاد موازنه جديد اجتماعي به نحوي كه تعادل را در سيستم برقرار كند، بسيار سخت خواهد شد و اقدام به آن نيازمند شجاعت فراوان است. چنين اصلاحات و اقداماتي به نحوي كه پيام آن به درستي منتقل شود، خطرناك نيز هست. اين را بايد صادقانه گفت و اقرار كرد؛ ولي خطرناكتر از اين اصلاحات، هنگامي است كه به چنين اقدامات اصلاحي دست زده نشود و به اميد حل مسائل، انجام آنها به تاخير انداخته شود. تن دادن به منطق انفعاليِ از اين ستون تا آن ستون فرج است، در امر سياست خطرناك است و كارآيي ندارد. به ويژه هنگامي كه معتقد شويم تداوم شرايط پيش رو به نسبت خطرناك است. حتي اگر احتمال آنها را هم كم بدانيم كه البته نه تنها كم نيست، بلكه زياد هم هست، ولي با توجه به ابعاد خطرات بايد آن احتمال كم را نيز مهم دانست.
6
ممكن است پرسيده شود كه راهحل اجتماعي در شرايط كنوني ايران چيست؟ هر راهحلي بايد دو وجه محتوايي و شكلي قابل قبولي داشته باشد. دو وجهي كه مرتبط با يكديكر هستند. وجه محتوايي بايد ناظر به بازگرداندن حداقلي از انسجام و به تبع آن اميد به آينده باشد. انسجام و همبستگي يك مفهوم اجتماعي است و نه اقتصادي يا يك موضوع فني. وضعيت جامعه ايران مثل شيشهاي است كه ترك خورده اگر نگوييم كه چند تكه شده است. ابتدا بايد شرايطي را به وجود آورد كه اين تركها و گسستها تا حدي ترميم شود. ترميم كلي آنها در كوتاهمدت يا حتي ميانمدت غيرممكن است، ولي ميتوان در حدي ترميم كرد كه موجوديت آن همبسته و يكپارچه و منسجم ديده شود. ولي راه رسيدن به اين هدف جز از طريق تفاهم و گفتوگوي ملي در سطوح وسيع شدني نيست. در حقيقت آمادگي براي حضور در اين گفتوگوها خود جزيي از راهحل است. اميدوارم اين جمله امام علي(ع) را فراموش نكنيم كه: «فرصتها چون ابر ميگذرند، پس فرصتهاي خير را غنيمت شماريد.»
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=96389
ش.د9604767