تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۸  ، 
کد خبر : ۲۶۳۳۲۱

بنیان‌های نظری و معنا کاوی وحدت حوزه و دانشگاه در گفتگو با دکتر نورالله قیصری

یکی از مهمترین لوازم اتحاد می‌تواند این باشد که این دو نهاد برای رسیدن به تصویری واحد از انسان و معرفت و چگونگی دستیابی به معرفت تلاش کنند

پایگاه بصیرت، گروه سیاسی/ فهم حقیقی چگونه وحدت حوزه و دانشگاه یکی از مسایل مبنایی است که تا در حوزه نظر برای آن پاسخی معقول ارائه نشود، نمی‌توان انتظار داشت که تلاش‌های عملی در این عرصه نیز به ثمر برسد. لذا جا دارد تا همچنان تلاش‌ای نظری و اندیشه ورزی در این مقوله ادامه یابد تا با تفقه دقیق ابعاد کار مشخص شده و نقشه راه وحدت عملی حوزه و دانشگاه طراحی شود.بخشی از ابعاد نظری این مساله در گفتگو با دکتر نورالله قیصری، عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه تهران مورد نقد و بررسی قرار گرفته است که تقدیم علاقمندان می‌گردد. 

به عنوان اولین سؤال بفرمایید که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟

وحدت در لغت به معنای یکتایی و یکی شدن دو چیز است، گرچه آن دو چیز در ذات خود متفاوت و متغایر باشند و اساسا وحدت بین دو چیز که با هم تفاوت داشته باشند معنا پیدا می‌کند و در امور و اشیای  بسیط وحدت معنا ندارد. بلکه شیی و امر بسیط بالذات از وحدت برخوردار است. حال چگونه همراهی و نزدیکی ای را وحدت می‌گویند؟
اگر تا به حال وحدتی میان حوزه و دانشگاه صورت نگرفته به دلیل همین تلقی از وحدت  است که عده ای تلقی شان از وحدت میان حوزه و دانشگاه این است که این دو نهاد  باید یکی شوند تا وحدت بین آنها صورت عملی پیدا کند. تحقق چنین امری اگر  محال نباشد، کار بسیار دشواری است.منظور از وحدت حوزه و دانشگاه این است که این دو نهاد بایستی با هم تعامل داشته باشند و دارای جهت گیری‌های همسو باشند. پس بهتر است به جای وحدت میان حوزه و دانشگاه از اتحاد میان این دو سخن بگوییم. اتحاد در جهت گیری و توجه به موضوعات و معضلاتی که هر دو نهاد می‌توانند در جهت حل و رفع آن در حوزه آموزش و پژوهش و تربیت نیروی انسانی همکاری داشته باشند.اساسا اتحادها منجر به تولید قدرت می‌شود و برای دستیابی به اتحاد  باید وجوه اشتراک  را شناسایی کرد و مورد توجه قرار داد. اتحاد  حوزه و دانشگاه در زمینه‌هایی مشترک می‌تواند محقق شود. نباید تصور کنیم که حوزه مربوط به بخشی از جامعه است و دانشگاه مربوط به بخش دیگری از جامعه، بلکه این دو نهادهای آموزشی و تربیتی متعلق به نظام جمهوری اسلامی و برای یافتن پاسخ به معضلات و مسائل در جهت کارایی و کارآمدی نظام اسلامی باید تا حد امکان همسو و هم جهت شوند.

 وحدت حوزه و دانشگاه در چه عرصه‌ای باید باشد،  به عبارت دقیق تر وقتی از وحدت حوزه و دانشگاه سخن می گوییم این وحدت بایستی در چه زمینه ای باشد؟

انتظار از حوزه، آموزش و تربیت فقهای فاضل و اندیشمندان و مبلغانی است که در علوم  اسلامی صاحبنظر باشند. البته با پیروزی انقلاب اسلامی، حوزه کارکردهای عملی و اجرایی هم پیدا کرده است؛ نهاد رهبری، قوه قضائیه، مجلس خبرگان رهبری، شورای نگهبان  بخش‌هایی از سایر نهادها متکی به حوزه می‌باشند. امروز از حوزه، در کنار پرداختن به وظایف سنتی خود، انتظار حل و فصل معضلات نظام، بخصوص  در سطح معضلات مفهومی و تولید نظریه افزایش یافته است. از سوی دیگر، انتظار از دانشگاه نیز تا حدودی متفاوت شده است، گرچه این انتظار در مورد همه رشته های دانشگاهی یکسان نیست چرا که ماهیت همه رشته های دانشگاهی نیز یکسان نیست. برخی رشته ها مانند علوم پایه و پزشکی در کارکرد و انتظار از آنها، تفاوت عمده ای رخ نداده است. در این رشته ها مباحث اخلاق حرفه‌ای مانند وجدان کاری و تعهد اخلاقی در کنار تخصص و دانش اهمیت یافته است، اما از نظر محتوا تغییر و تحول بنیادین چندانی در موضوعات و مطالعات این رشته ها رخ نداده است.

در مقوله وحدت حوزه و دانشگاه مسأله اصلی، حوزه علوم انسانی است که اگر قرار است وحدتی میان این دو نهاد صورت گیرد در این حوزه می‌تواند محقق شود. زمینه‌ای که حوزه و دانشگاه در آن با هم نقاط اشتراکات دارند، علوم انسانی است.

 مهمترین مقدمات معرفتی و نظری این مساله چه می‌تواند باشد؟

مسأله اساسی در علوم انسانی این است  که مقولات و روش‌های  تولید و توزیع دانش در این حوزه  نوعا مبتنی  و برآمده از بنیان‌های نظری خاصی است که تعریف انسان و اینکه اساسا انسان چگونه شناسایی می‌شود و مختصات و ویژگی‌های جوهری او چیست، یکی از بنیان‌های اساسی است. تفاوت در علوم انسانی ریشه در تفاوت در انسان شناسی آن علوم دارد. بنابراین تفاوت جوهری در علوم انسانی نه در تقسیمات و شعبات این علم بلکه در مبانی نظری انسان شناختی و معرفت شناختی آن است. گرچه شاخه هایی از علوم انسانی همانند فلسفه در تعریف مختصات انسان نقش داشته اند، به نظر می رسد که جهان بینی ها نقش عمده تری در مقوله دارند. تلقی و تعریف  انسان در جهان بینی ها است که دستمایه تاملات فلسفی و نظری در  مکاتب مختلف شده است. از این روست که هر تعریفی از انسان، منجر به نوعی از نظام ارزشی، نظام اجتماعی و نظام سیاسی می‌شود.

در این صورت اگر آموزه‌های هر رشته ی علمی که بعدی از ابعاد حیات فردی و جمعی انسان می‌پردازد مبتنی بر ویژگی‌های اجتماعی و ارزشی جامعه مورد بررسی نباشد و با آن ویژگی‌ها همخوانی و همگامی نداشته باشد، طبیعتا نمی‌توان و نباید انتظار داشت که چنین دانش‌های بتوانند در درک ویژگی‌ها و معضلات جامعه و ارائه راه حل برای آن معضلات موفق ظاهر شوند. و در غالب اوقات خطای در ادراک به خطای در راه حل می‌انجامد و در نتیجه بر پیچیدگی معضلات می‌افزاید.آنچه مسلم است دانش حوزه مبتنی بر تصویری از انسان است که این تصویر، تصویری بومی، اصیل و مبتنی بر اعتقادات عامه مردم است، بنابراین دانش حوزه به تولید چالش منجر نمی‌شود. چالش های حوزه ناشی از دانش رقیب با انسان شناسی‌های متفاوت است. اما در دانشگاه، محتواهای آموزشی در بسیاری از حوزه‌های علوم انسانی بویژه حوزه‌های تأثیر گذاری همانند اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و.. بخصوص در سطوح مفهومی و نظری نوعا برگرفته از دانش‌هایی وارداتی است که مبتنی بر تصویری متفاوت از تصویر انسان بومی است؛  یعنی تصویر مدرن از انسان و عمدتا با روایت لیبرالی آن. از این رو، آموزش‌های این علوم زمانی که به حیطه عمل و اجرا کشانده می شود در بسیاری از زمینه ها تولید چالش می‌کند تا تولید فرصت.

بنابراین یکی از مهمترین حوزه‌های اتحاد می‌تواند این باشد که این دو نهاد برای رسیدن به تصویری اجماعی و واحد از انسان و معرفت و چگونگی دستیابی به معرفت (معرفت شناسی) که ارتباط مستقیمی با تولید دانش دارد، تلاش کنند و بر این مبنا اقدام به تأسیس بنیان های نظری دانش انسانی  نمایند که با مقتضیات فرهنگی و اجتماعی و اعتقادی جامعه و شرایط زمانه همسو و هماهنگ باشد. همان گونه  که در وم انسانی مدرن ب�� اجماع و وفاق کلی در مبانی به خصوص انسان شناسی مواجهیم، لازم است که در داخل کشور ما و میان حوزه و دانشگاه نیز چنین اجماع و اتحادی در مبانی صورت بگیرد و این دو بر مبنای تصویر و تعریف واحدی  از انسان  ����ومی با همه آنچه که از بومی بودن مستفاد می‌گردد، فعالیت  و گرایش به اتحاد را آغاز کنند. این موضوع، نقطه شروع برون رفت از چالش های حوزه و دانشگاه است، راه هم افزا کردن توانایی های این دو، با وجود تفاوت در رشته ها، شعبه ها و علایق دانشی آنها  است.تبیین مسائل و راه گشایی برای  معضلات نظام اسلامی  با چنین رویکردی  عملی تر است. این ضرورتی اساسی است که هر چه سریعتر بایستی بدان پرداخته شود. در این صورت تفاوت در سبک  و محتوای آموزشی  این دو  نهاد تفاوت در ظاهر خواهد بود نه در جوهر و ذات. در این صورت است که اتحاد ساختاری صورت گرفته و نیازی به تلاش های صورتگرایانه نیست. اتحاد پایدار، اتحاد در ایده ها و مبانی نظری است؛ اتحاد در تعریف انسان، جهان، معرفت و ... است. به عبارت دیگر، اتحاد در ایده ها و مبانی، اتحاد ساختاری تولید می‌کند.توجه به این نکته نیز ضروری است که صرف احساس ضرورت در سطح کلان برای وحدت حوزه و دانشگاه کفایت نمی کند و اتحاد این دو را محقق نمی سازد، مادامی که ضرورت حالت عمومی پیدا نکند و به خواسته عمومی نخبگان حوزوی و دانشگاهی تبدیل نشود، در عمل هم اتفاق چندانی رخ نخواهد داد.

 به نظر شما در حال حاضر مهمترین موانع وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟

در کنار مانع اصلی تفاوت در مبانی  و ایده ها  ـ که البته در بسیاری زمینه ها مطلق نیست ـ موانع اجتماعی و روانشناختی نیز در این میان موثرند. وجود تصورات و تصویری قالبی از یکدیگر از موارد قابل ذکر است. متاسفانه  در رژیم گذشته، پهلوی‌ها نوعی قطب بندی میان حوزه و دانشگاه را شکل دادند. تلاش آنها این بود که  دانشگاه،  را نماد ترقی و پیشرفت و حوزه را به  نماد عقب ماندگی کشور قلمداد کنند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و علی رغم کوشش هایی که در راستای اتحاد و نزدیکی این دو نهاد صورت گرفته، متأسفانه هنوز هم رگه هایی از آن تصویرسازی باطل قبلی وجود دارد که مانع از پیشرفت و گسترش همکاری این دو نهاد ارزشمند است. ضمن اینکه عوامل خارجی نیز به طور غیر مستقیم در این روند تأثیرگذار می باشند. فعالین در این دو نهاد، بعضا کالاهای فرهنگی متفاوتی را مصرف می‌کنند و سبک های زندگی متفاوتی را ترجیح می‌دهند. ادبیات گفتاری و الگوی رفتاری متفاوتی  دارند که در کنار سایر عوامل ، اما نه به شدت موانع ساختاری که بحث آن شد در این روند مانع ایجادمی کند.

 آینده وحدت حوزه و دانشگاه را چگونه ارزیابی می کنید؟

نسبت به آینده این موضوع بدبین نیستم. اگر ضرورتی که اکنون آن را درک می‌کنیم، ادامه پیدا کند می‌توانیم امیدوار باشیم که این وحدت تحقق پذیر خواهد بود. در این خصوص تلاش ها و رویکرد رهبر معظم انقلاب بسیار  راهگشاست. تاکید معظم له بر مسأله تولید دانش و بومی سازی یا بومی شدن علوم بخصوص علوم انسانی که هم  اکنون  در زمره نیاز اصلی جامعه بخصوص برای حفظ استقلال هویتی کشور و ملت در مقابل هویت های رقیب، بسیار ارزشمند و در نزدیک  شدن این دو نهاد موثر است.همچنین دیدارهای متعدد معظم له با دانشگاهیان و حوزویان، نظارت و هدایت ایشان در برگزاری سلسله نشستهای اندیشه های راهبردی و... سرمایه ارزشمندی است که می‌تواند افق هر چه بهتری را فراروی وحدت حوزه و دانشگاه بگشاید.

توجه به دو نکته دیگر در این خصوص ضروری است اول اینکه امروزه و به برکت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی درک مسأله هم سرنوشتی میان کسانی که در زمینه های مختلف دانش و فن آوری در این کشور مشغول فعالیت هستند روز به روز ابعاد وسیعتری به خود می گیرد. نظام ارزشگذاری در نظام اسلامی که تلاش در هر حوزه  آن ماهیت جهادی دارد نیز خود می‌تواند بسیاری از پیش داوری ها را از میان بردارد.  امروز  دانشمندان  هسته ای  کشور ما که مورد کینه دشمن قرار گرفته و به  شهادت رسیده اند مقامی بس بلند و والا دارند که این ارزش ناشی از تلاش جهادگونه آنها در پایدار سازی استقلال علمی و فن آوری کشور و نظام اسلامی از بیگانه  منشا گرفته است .

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات