مهرداد خدیر
گفتوگوی مفصل و اخیر روزنامه شرق با آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، جز این که بهترین و قویترین کار مطبوعاتی همکار خوش ذوق و اهل مطالعه و باسواد ما – مسعود رفیعی طالقانی – است و میتواند به مثابه یکی از بهترین نمونههای گفتوگوی مطبوعاتی به حساب آید و غیر از اینکه در زمره خواندنیترین مصاحبههای رودرروی هاشمی رفسنجانی در تاریخ 33 ساله جمهوری اسلامی است، در زمان مناسبی نیز انتشار یافته و عرضه شده است. «مناسب» نه به این معنی که فضا برای بحث و گفتوگو، آماده و مهیاست که میدانیم روزنامه «روزگار» پس از گفتوگویی با دکتر محمدرضا خاتمی ترجیح داد مدتی از صحنه غایب شود و پس از انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی بازگردد تا متهم به همان رفتاری نشود که رسانهها از آن بر حذر داشته شدهاند و آن، کاستن از انگیزه مشارکت مردم است.
منظور از «مناسب» در این مورد خاص شاید «به هنگام» یا «زیرکانه» باشد چرا که تاریخ 33 ساله جمهوری اسلامی، به یاد ندارد که در دهه فجر و جشنهای سالگرد پیروزی انقلاب، تا این اندازه در رسانههای رسمی از «یاد هاشمی» کاسته باشند و این بار روزنامهنگاری اصلاحطلب – که چه بسا در سال 78 در صف منتقدان هاشمی و مخالفان ورود او به عرصه انتخابات مجلس به قصد تصدی را ریاست مجلس ششم و کاستن از سرعت و تیزی اصلاحات بوده – به سراغ او رفته تا شعر نیما را باز خواند که «مرا یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم». از این رو انتشار این مصاحبه و اهتمام خبرنگار و روزنامه در فضای کنونی به این امر را بیش از آن که اقدامی ژورنالیستی و رسانهای قلمداد کنیم میتوانیم رویکردی اخلاقی به حساب آوریم.
به یاد آوریم که در واپسین روزهای سال گذشته نیز یک روزنامهنگار اصلاحطلب دیگر گفتوگویی خواندنی با هاشمی رفسنجانی را برای درج، تسلیم روزنامه متمایل به شهردار تهران کرد ولی آنان در ساعات آخر منصرف شدند و بعدتر روزنامه خبر که مدیریت حرفهای امتیاز آن به حساب میآمد با تیتر درشت در شماره آخر سال پیش به اصطلاح ما مطبوعاتیها «آن را کار کرد». این مصاحبه، بهانهای است برای پرداختن به چند مقوله مرتبط یا کمتر مربوط و فرصتی برای بیان نکاتی در فضای کنونی سیاسی.
نقد رسانهای
ستایش این مصاحبه به منزله تایید لحن ستایشگرانه آن در کلیت این گفتوگو نیست. طبعا سلیقه نویسنده این سطور در نوع مواجهه رو در رو با شخصیت معتبر و مشهوری چون هاشمی رفسنجانی عیناً مانند مصاحبهکننده نیست و چه بسا اگر این مجال را به دست میآورد نکات دیگری را باز میگفت. اما اولا، ژانر مصاحبه از تخصصیترین گونههای مطبوعاتی است و این قلم که بیشتر قالبهای مطبوعاتی را تجربه کرده و در کارنامه خود دارد در این زمینه، چندان فعال نبوده است و از این رو بیشتر، احساس خود را از خروجی کار بیان میکند تا نکات فنی مصاحبه و جا دارد بار دیگر گفتهای از گابریل گارسیا مارکز در یکی از یادداشتهای او نقل شود که «مصاحبه، مثل عشق بازی است و لااقل به دو نفر احتیاج دارد. عشقبازی هم موقعی خوب از آب درمیآید که دو طرف، هم دیگر را دوست داشته باشند.
در غیر این صورت سوال و جوابی است که نتیجهاش میتواند فقط به دنیا آوردن فرزند باشد بیآن که خاطرهای زیبا بر جای گذارد.» ثانیاً این احتمال وجود داشت که شکل دیگری از گفتوگو مصاحبه را به نوع مورد علاقه افراطیون منتقد او سوق دهد و برای آنها خوراک و سوژه فراهم آورد و در آستانه انتخابات مجلس نهم که عدهای برآنند بار دیگر ساز مخالفت با هاشمی را از دوقطبیسازی فضای سیاسی کوک کنند به کار این دسته بیاید. یک متن مکتوب و مستند را که تنها همراهان نمیخوانند، هر که با هر نیت و غرضی میتواند با آن برخورد کند و ثالثاً چه تضمینی بود بر این که آن شکل متفاوت، مجال انتشار و انعکاس بیابد و بنا به مصلحت روزنامه به محاق نرود؟!
رو در رو
گفتوگوی رو در رو با خبرنگار داخلی، همان کاری است که نه تنها محمود احمدینژاد طی 6 سال گذشته از آن سر باز زده که سیدمحمد خاتمی نیز در طول 8 سال انجام نداد. درباره آقای خاتمی البته انگیزهها متفاوت از آقای احمدینژاد است. رییسجمهور اصلاحات از گفتوگوی رو در رو با خبرنگاری داخلی میپرهیخت چرا که به قدر کافی سوءتفاهم وجود داشت و او با امکان تفسیرهای مختلف از یک مفهوم میتوانست یا میخواست آن را نهادینه کند حال آن که اگر به صراحت باز میگفت مجالهای بعدی را از دست میداد.
مصاحبههایی از این دست، به فهم بیشتر موضوع کمک نمیکند و به اصل قضیه آسیب میرساند. شبیه رفتاری که خانم تهمینه میلانی انجام میداد و خود درباره برخی صحنههای فیلمهایش توضیح و تفسیری ارایه میداد و امکان هر رفتار و تفسیر دیگر را سلب میکرد و گاه برای خودش نیز اسباب دردسر میشد. در حالی که حرف خود را در فیلم بیان کرده بود و نباید راه فرار را میبست. کما این که داریوش مهرجویی هیچگاه حاضر نشد بپذیرد فیلم «اجارهنشینها» نمادین بوده و این تلقی را که یک کمدی اجتماعی بوده بیشتر میپسندید اما برای منتقدانی که مینوشتند سپردن رانندگی اتومبیل به یک نوجوان، همزیستی تیپها و طبقات مختلف در یک ساختمان و شماره پلاک آن، همه معنیدار هستند نیز تکذیبیه نمیفرستاد.
آقای احمدینژاد اما با داخلیها مصاحبه نمیکند و خارجیها را ترجیح میدهد چون میداند که داخلیها میخواهند چه بپرسند و از دل پاسخهای او میتوانند پرسشهای تازهای طرح کنند. توجیه رسمی البته این است که اولا به صورت رو در رو و اختصاصی گفتوگو کرده و برنامههای تلویزیونی با اجرای مرتضی حیدری یا مصاحبه با روزنامه دولت را مثال میآورند، ثانیاً به کنفرانسهای خبری گروهی در سالن شهید بهشتی نهاد ریاست جمهوری اشاره میکنند، ثالثاً وقت آقای رییسجمهور را ضیقتر از آن میدانند که به مصاحبههایی از این دست بگذرد و گفتوگو در سفرهایی چون نیویورک را نه مصاحبههای معمول و مرسوم که بخشی از دیپلماسی عمومی و تهاجمی او توصیف میکند، رابعاً این پرهیز را نمونهای دیگر از عدالتخواهی رییسجمهور دولت مهرورزی و عدالت میدانند چرا که داوطلبان و علاقهمندان این کار در رسانهها بسیارند و اگر با «اینطرفی»ها گفتوگو کند، «آن طرفی»ها هم متوقع میشوند.
موضوع اما بر سر این طرفیها و آن طرفیها نیست. این است که همان بهایی که به خبرنگاران خارجی میدهند که گاه همچون «فرید زکریا» در خبرگزاریهای رسمی، «عنصر سیا» نیز خوانده میشوند به داخلیها نیز داده شود که حتی اگر «عنصر سیاه» باشند «عنصر سیا» نیستند.
هاشمی رفسنجانی اما چه در سالهای ریاست جمهوری و چه قبل و چه بعد از آن، هر سال یک بار مصاحبهای رو در رو داشته است که به عنوان سندی قابل مراجعه ثبت شده است. کما این که هنوز اولین گفتوگوی او پس از درگذشت امام خمینی که تیرماه سال 68 در روزنامه جمهوری اسلامی درج شد و در آن از تمایل آیتالله خامنهای و خودش به شورای رهبری به جای رهبر واحد سخن گفته و موارد دیگری که مطرح کرده، هنوز خواندنی است. اگرچه بیشتر با روزنامه جمهوری اسلامی و به مناسبتهای تاریخی گفتوگو کرده اما به سینه دیگران نیز دست رد نزده است.
حرف تازه
از ویژگیهای هاشمی رفسنجانی این است که در هر خطبه و مصاحبه اختصاصی و نه نطقهای عمومی و تشریفاتی، در کنار تکرار آنچه بارها گفته است یک نکته تازه هم دارد. آدمهای صبور و با حوصله، همه آنچه را که میدانند در یک نوبت بیان نمیکنند و اصطلاحاً همه کوپنهای خود را یک باره خرج نمیکنند. اگر این ویژگی را نداشت، سخنان او به خاطرات پیرمردها شبیه میشد که مدام از گذشته نقل میکنند.
اما انگار به شکل غریزی و طبیعی یا عمدی و خودخواسته نکتهای را برای هر خطبه و مصاحبه کنار گذاشته تا تازه جلوه کند و کهنه و بیات در نظر نیاید. در حالی که بسیاری دیگر، نکتهای باقی نگذاشتهاند و پیشاپیش پیداست که میخواهند چه بگوبند. جستوجوی همین حرف تازه، برای پیگیری گفتههای او انگیزه ایجاد میکند و هنگامی که آن نکته را درمییابی احساس میکنی به مغز پیراشکی رسیدهای و از طعم نان گذشتهای. [این تشبیه را برای قالب مصاحبه فارغ از این که مصاحبهشونده کیست به کار میبرم.]
انتشار خاطرات با فاصله زمانی 22 ساله نیز این انتظار را در خواننده ایجاد میکند که گوینده اگرچه پا به سن گذاشته اما با نقل و انتشار آن خاطرات میتواند روایت متفاوتی به دست دهد و در صحنه سیاست تاثیر بگذارد.
زمان مصاحبه و امیرکبیر
این مصاحبه در روزهایی منتشر میشود که به خاطر امضا یا خودداری از امضای حکم رییس تحمیلی دانشگاه آزاد تحت فشار و در یک آزمون جدی است. پیش از این در این گفتارها پیشبینی کرده بودم که ماجرای دانشگاه آزاد برای او جنبه حیثیتی – ناموسی پیدا کرده و از هر چه کوتاه بیاید از این یکی نمیآید و چه بسا خط قرمز اوست. نه برخوردهای قضایی و امنیتی با فرزندان، نه ایجاد مشکل و محدودیت برای سایت شخصی، نه اصرار برای به حاشیه راندن، نه توافق با مهدویکنی برای جانشینی او در ریاست مجلس خبرگان رهبری، نه از دست دادن تریبون نماز جمعه تهران، هیچ یک خط قرمز او نبودند. دانشگاه آزاد اما حکایت دیگری دارد.
از سوی دیگر اسفندماه، دوره کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام به پایان میرسد و چنانچه به احتمال بسیار اندک و بعید در ترکیب بعدی قرار نگیرد حاشیه امنیت انعکاس مصاحبه با او نیز چه بسا رنگ ببازد. بهانه و مناسبت اصلی البته، یکصد و شصتمین سالگرد قتل میرزا تقیخان امیرکبیر بوده است. اما یک ماه از آن مناسبت میگذرد. چه، صدر اعظم اصلاحطلب دوره قاجار را در 20 دی ماه 1260 خورشیدی در فین کاشان رگ زدند.
الگوها
هر سیاستمدار شاخصی، برای خود الگویی در تاریخ دارد. امام خمینی، سیدحسن مدرس را الگو قرار داده بود و از هیچ چهره تاریخی مانند او نام نمیبرد و ستایش نمیکرد. اشارات عمومی امام به شیخ فضلالله نوری، آیتالله کاشانی، دکتر مصدق و دیگر چهرههای تاریخی معاصر یا گذرا بوده یا بیذکر نام اما از مدرس، نام میبرد و خاطره حضور خود در مجلس شورای ملی برای دیدن مدرس را باز میگفت. آن همه تاکید بر نقش مجلس در جمهوری اسلامی نیز از همین علاقه و اعتقاد ناشی میشود. مهندس بازرگان هم میگفت: «من ایرانی و مسلمان و مصدقیام» و الگوی خود (دکتر محمد مصدق) را معرفی میکرد.
سیدمحمد خاتمی، تحت تاثیر اندیشههای علامه نایینی و کتاب «تنبیه الامه» او بود. هاشمی رفسنجانی نیز از ابتدای ورود به فعالیت اجتماعی و سیاسی، علاقه خود را به امیرکبیر با نوشتن کتاب مشهور «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» نشان داد و آنان که در دهه 70 او را «سردار سازندگی» لقب دادند، از این علاقه خبر داشتند.
هاشمی هم مثل امیرکبیر به «توسعه از بالا» یا «توسعه آمرانه» باور دارد و اگر چه در این مصاحبه گفته است که «توسعه، بالا و پایین ندارد» اما دست کم تا قبل از سال 84 به توسعه از بالا اعتقاد داشت. در همان سال 84 که به قصد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بار دیگر پا به صحنه گذاشت در متن تنظیم شده برای آمادگی رقابت انتخاباتی، یک تغییر داد و پس از واژه دموکراسی، کلمه «اقتصادی» را اضافه کرد در حالی که «دموکراسی» مفهوم روشنی است و «دموکراسی اقتصادی» معنی ندارد.
در همین مصاحبه هم میگوید: «بالا و پایین، اینجا مطرح نیست. بخش خصوصی باید فعال باشد. اصلاحات اقتصادی و توسعه متعلق به بخش خصوصی است. دولت، باید سیاستگذاری و برنامهریزی و حمایت کند. ما این سیاستها را در مجمع تهیه کردهایم و رهبری هم تصویب و ابلاغ کردند. برنامه چهارم انصافا یک برنامه مترقی بود.»
دارالفنون
البته ممکن است که در چند سال اخیر در نگاه خود درباره توسعه از بالا یا توسعه آمرانه یا تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی تجدیدنظر کرده باشد اما واقعیت این است که دغدغه اول او دموکراسی و توسعه سیاسی نبود و همانگونه که در تاریخ معاصر، الگوهایی چون امیرکبیر را به مثابه نقشه راه در نظر داشت و چه بسا ایده دانشگاه آزاد را ادامه دارالفنون امیرکبیر میدانست در بیرون از ایران نیز روش دنگ شیائو پینگ در چین و دکتر ماهاتیر محمد در مالزی را میپسندید که بدون توسعه سیاسی به توسعه اقتصادی روی آوردند.
دنگ شیائوپینگ به اعضای حزب کمونیست چین اطمینان داد قرار نیست از اقتدار حزب و انحصار سیاسی کاسته شود و کاری به ایدئولوژی حاکم ندارد و تنها میخواهد در چند منطقه آزاد اقتصادی، ایدههایی را به اجرا گذارد که اگر نتیجه داد ادامه دهد و اگر به ثمر نرسید متوقف شود و در هر یک از دو حالت هیچ آسیبی به تسلط حزب کمونیست چین وارد نیاید. در مالزی نیز ماهاتیر محمد توانست با برنامه 20 ساله مردمی را از اسکان در بالای درختها به زندگی متمدن و امروزین راهنمایی کند.
بازرگان و خاتمی اما بر این باور بودندو هستند که ایرانیان هنگامی در برنامههای سختگیرانه اقتصادی همکاری میکنند که نسبت به کشور و تصمیمات آن احساس تعلق و نقشآفرینی داشته باشند. این تاثیر متقابل چنان است که میتوان ادعا کرد شادی 8 آذر 76 نیز نه تنها به خاطر راهیابی فوتبال ایران به جام جهانی فرانسه که به سبب تقویت احساس مشارکت ملی در پی دوم خرداد همان سال بوده است. مقاومت و فداکاری در پی تجاوز عراق در سال 59 نیز به خاطر آن بود که کمتر از دو سال قبل انقلاب بزرگ مردمی در گرفته بود و گرنه همین مردم تنها 39 سال قبل به تماشای ورود نیروهای روس و انگلیس در شهریور 20 بسنده کردند.
سکوت یا حضور
نکته درست که از پاسخهای هاشمی خصوصا چند پرسش آخر برمیآید همان است که مصاحبهکننده در مقدمه آورده است: «هاشمی سکوت نکرده است، بلکه حرف خود را میزند» و اتفاقا چنانچه در مواردی سکوت کند باز یک کنش سیاسی به حساب میآید نه کنارهگیری و انفعال. چرا که نزد عدهای این سکوت، چون پرهیز از تکرار و تایید مطلق است مذموم است. از سوی دیگر نو اصولگرایان دولتی نیز بارها در روزنامه دولت نشان دادهاند که تا چه اندازه مایلند دوقطبی هاشمی – احمدینژاد را بازسازی کنند.
حامیان رییسجمهور اصولگرا میدانند که با بزرگنمایی و دوقطبیسازی میتوانند مسئولیت بسیاری از ناکامیهای اقتصادی را از دولت دور سازند. نزدیک به هفت سال ریاست جمهوری و در اختیار داشتن امکانهای مادی و اقتصادی کافی نبوده که دولت، هم چنان خود را تحت فشار نیروهای دیگر قلمداد کند و نقش انتقادی خود را وانگذارد.
این سکوت، دولت را به پاسخگویی وا میدارد و حالا هاشمی است که در جایگاه مدعی و مطالبهکننده قرار میگیرد: «آخرش هم که به این اختلاسها و اینها رسید که کمر اخلاق و اعتبار جامعه را میشکند.»
از نکات قابل توجه در این مصاحبه لحن ستایشآمیز هاشمی نسبت به خاتمی است و انتساب دولت اصلاحات به دوره سازندگی. پرهیز از تکرار انتقاد از روزنامه و مجله منتقد دولت خود – سلام و بیان – تاکید بر این که موسوی خویینیها مدیر روزنامه سلام را به ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری منصوب کرده بود. او هیچ اشارهای به انتقادات برخی از روزنامهنگاران منسوب به اصلاحات نمیکند و از یاد دوستان محافظهکار همچون ناطق نوری نیز غافل نمیماند.
بازخوانی کتاب تو درباره امیرکبیر، او را دوباره سر ذوق و اشتیاق آورده است. محمود احمدینژاد با امتناع از حضور در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام، جایگاه سیاسی این نهاد و شخص رییس آن را به نحو ماهرانه و با برخورداری از اعتماد به نفس تنزل داد و چه بسا به حاشیه راند. اما مگر در سالهایی که کتاب «امیرکبیر» را مینوشت، از این عنوان برخوردار بود؟ مهمترین بخش مصاحبه که جان کلام هاشمی است اما نه توسعه اقتصادی است نه اصلاحات به شیوه امیرکبیر. او جملهای را بیان کرده که اگر جدا از این متن، درباره گوینده آن پرسیده شود، همه آن را به خاتمی نسبت میدهند اما سخن هاشمی است:
«همه باید هماهنگ کنیم تا انتخاباتی کاملاً شایسته برگزار شود. مجلس و دولتی همانگونه که مردم میخواهند تشکیل شود. مسیر وحدت از انتخابات قانونی و آزاد شروع میشود. مردم باید احساس کنند رای آنها در جامعه موثر است و اگر دو سه انتخابات خوب برگزار شود، مهم است.»