(روزنامه جمهوري اسلامي - 1394/07/11 - شماره 10420 - صفحه 6)
اهمیت توافق هستهای فقط در متن و حواشی آن نیست، آنچه که در فرامتن اتفاق میافتد چه بسا مهمتر از جزییات فنی متن باشد. یکی از جنبههای فرامتن توافق هسته ای، تاثیرات آن بر منطقه خاورمیانه است. برای نتیجه گیری درباره تاثیر توافق هستهای بر منطقه، ابتدا باید به این موضوع پرداخت که توافق هستهای در چه مختصات منطقهای صورت گرفت. گرچه منطقه فقط منطقه عربی نیست اما مراد ما بیشتر منطقه عربی خاورمیانه است.
یکی از مختصات منطقه در حال و هوای مذاکرات و توافق هسته ای، تعداد پروندههای داغ و منازعات فعال بسیار زیاد است. شاید بتوان 20 منازعه فعال را نام برد. اگر به کشورها اشاره شود، عراق، سوریه، یمن، بحرین، لیبی و مصر در شرایط منازعه و مناقشه فعال هستند. غیر از این کشورها، بحث جدال و درگیری طائفه ای، سنی و شیعی، بحثهای درگیریهای قومی، کردی- عربی بسیار فعال است.
دیگر مشخصه منطقه، حضور بازیگران غیردولتی در منازعات فعال و نقش بسیار مهمی است که ایفا میکنند. القاعده و گروههای وابسته به آن مانند داعش، جبهه النصره و دهها گروه دیگر مرتبط با تفکرات تکفیری و تروریستی و همچنین اخوان المسلمین با گرایشهای اسلامگرایانه - البته اخوان گرایش تروریستی نیست - نقش بسیار فعالی دارند. کردها در داخل سیستم عراق، سوریه و ترکیه به عنوان بازیگران غیردولتی نقش فعالی دارند. گروهها و احزاب مدنی نیز نقش بسیار مهمی دارند. جوانان در مناقشات منطقهای نقش فعالی دارند. فراموش نکنیم کانون اصلی تحولات بیداری اسلامی، بهار یا خیزشهای عربی از سال 2011(90ش)، جوانان و شبکههای اجتماعی بودند.
یکی دیگر از مختصات منطقه ای، نقش فعال شبکههای اجتماعی و فضای مجازی است. همه بازیگران اعم از دولتی و غیردولتی از این شبکه به فراوانی استفاده میکنند. حتی داعش استفاده زیاد و تاثیرگذاری از شبکههای مجازی داشته که به نظر خود یک تحول است.
یکی از تفاوتهای اساسی داعش با دیگر گروهها از جمله القاعده، حضور تشکیلاتی در فضای مجازی است. یک عنصر داعش به منظور انجام عملیات نیاز به تشکیلات سنتی و وابستگیهای سازمانی ندارد. این عنصر از طریق شبکههای اجتماعی و فضای مجازی در جهان عرب به خصوص در منطقه خلیج فارس، جذب میشود. بسیاری از جوانان این پتانسیل را دارند که بدون داشتن هیچ پرونده امنیتی تبدیل به عنصر انتحاری شوند. بسیاری از عملیاتهای انجام شده در منطقه از جمله انفجارهایی که در کویت و عربستان رخ داده، توسط افرادی بوده که هیچ پرونده امنیتی و وابستگی تشکیلاتی نداشته و از طریق شبکههای اجتماعی دستورالعمل را از داعش دریافت کرده و به سرعت تبدیل به عناصر انتحاری میشوند.
یکی دیگر از مشخصات منطقه این است که در طول تاریخ هیچ وقت به این میزان پیچیدگی وجود نداشته است. این پیچیدگیها باعث شده که هیچ بازیگری نتواند به تنهایی یک بازی را از نقطه ابتدا تا انتها انجام دهد. هوشمندی تیم هستهای ایران در درک این نکته بود که هیچ بازیگری نمیتواند یک بازی را به تنهایی از ابتدا تا انتها سازماندهی کند. تاکید بر رویکرد «برد-برد». ناظر بر درک همین معناست. هر کسی که مدعی است در جهان و خاورمیانه کنونی یک بازی از ابتدا تا انتها توسط یک بازیگر و با در نظر گرفتن منافع انحصاری شکل داده شده، میتواند نمونهای بیاورد؟ هیچ نمونهای وجود ندارد. آنچه در یمن میگذرد، مثال نقض این مطلب است. عربستان سعودی به تنهایی نتواست در یمن کاری از پیش ببرد. آنچه در عراق و سوریه نیز میگذرد بدین صورت است.
مشخصه دیگر منطقه فراموشی موضوعات غیرامنیتی است. موضوعاتی مانند محیط زیست، توسعه انسانی، توسعه اقتصادی و آموزش در خاورمیانه فراموش شده و هر کدام میتواند تبدیل به فاجعه شود. در تمامی این موارد در شرایط بحرانی قرار داریم. در اینجا به مقاله «توماس فریدمن» اشاره میکنم که نوشته اگر گروههای متنازع دست از نزاع برندارند، مادر طبیعت همه را از بین خواهد برد. اشاره او به چند واقعیت محیط زیستی و رسیدن درجه حرارت در یکی از مناطق خاورمیانه به 75 درجه است و کسی متوجه این فاجعه نیست.
حال در چنین شرایط و با چنین مشخصه هایی، یک کشور توانسته از طریق تعامل بین المللی، پیچیدهترین منازعه خاورمیانه را به روش مسالمت آمیز و از طریق گفت وگو حل کند. فراموش کردهایم که در سالهای اخیر اگر از هر کسی پیچیدهترین منازعه خاورمیانه پرسیده میشد، بدون تردید موضوع هستهای ایران را بیان میکرد. حال این پیچیدهترین موضوع خاورمیانه از طریق گفت وگو و با رویکرد «برد-برد» حل شده است.
نکته حائز اهمیت دیگر پس از پرونده هسته ای، مهمترین، چالش برانگیزترین و خطرناکترین مساله منطقه، تروریسم است. تردیدی نیست که جمهوری اسلامی ایران توانسته عملکرد سازندهای در مبارزه با تروریسم داشته باشد. هیچ کسی نمیتواند در دنیا منکر عملکرد سازنده جمهوری اسلامی ایران در این باره باشد. از این رو دیگر ایران قابل نادیده گرفتن نیست. بیش از سه و نیم دهه تلاش بسیاری از کشورها در منطقه و خلیج فارس بر نادیده گرفتن ایران بود.
طی سالهای اخیر وقتی مذاکرات ژنو در سوریه جریان داشت، مساله برخی کشورهای عربی این بود که جمهوری اسلامی ایران نباید حضور داشته باشد. اصرار غیرمنطقی برخی کشورها در پرونده یمن بر این است که فقط جمهوری اسلامی ایران نباشد. کشوری که در چنین شرایط ملتهب و استثنایی توانسته پیچیدهترین مساله را به روش مسالمت آمیز حل کند و در بحران دوم منطقه - تروریسم - در جای خوبی ایستاده است، از این رو به طور حتم قابل نادیده گرفتن شدن نیست. رمز مسابقه جهانی برای سفر به ایران - اینکه وزرای کشورهای خارجی در صف ورود به تهران هستند - درک این مساله است که جمهوری اسلامی ایران بازیگر قابل حذف نیست.
تحلیلهایی درباره نگاه منطقه عربی به توافق هستهای وجود دارد که در دو بخش نگاه خوشبینانه و بدبینانه خلاصه میشود.
نگاه بدبینانه به توافق هستهای
این نگاه عمدتا توسط کسانی به تصویر کشیده میشود که طی روند مذاکرات با حل مسالمت آمیز و در نهایت توافق هستهای مخالف بودند. اسرائیل، برخی کشورهای عربی و جناح تندرو در آمریکا چنین نگاهی دارند. همه آنها تصویر بسیار بدبینانهای از شرایط پساتوافق ارایه میکنند. آنها معقتدند به دلیل به هم خوردن توازن منطقهای به نفع ایران، توافق ممکن است به جنگ بیانجامد. بنابراین پیوست منطقهای در حال تدوین و نگارش است و باید فکری به حال منطقه و شرایط توازن منطقهای کرد. عمده استدلال آنها بر این است که ایرانی که توانسته در شرایط تحریم، در منطقه نفوذ داشته باشد، پس از برداشته شدن تحریمها و دسترسی به منابع مالی، رویکرد توسعه طلبانه خود را افزایش خواهد داد. آنها به صراحت میگویند، با آزاد شدن داراییها، ایران آن را برای سیاستهای توسعه طلبانه خود به کار خواهد گرفت.
غافل از آنکه آزاد شدن داراییهای ایران بخشی از روند عادی شدن وضعیت و غیرامنیتی شدن پرونده ایران است. سوال این است که چرا برخی کشورهای عربی باید از عادی شدن وضعیت ایران هراس داشته باشند؟ ایران به عنوان کشوری که دنبال ثبات استقرار و صلح است، نباید از بیثباتی در کشور همسایه خوشحال باشد. چه مسالهای موجب شده که برخی کشورهای منطقه از عادی شدن پرونده ایران هراس دارند؟ یکی از دلایل آن میتواند این باشد که عادی شدن وضعیت ایران بدان معناست که تهدیدانگاری ایران خنثی خواهد شد.
سوال بعدی این است که چرا تهدیدانگاری ایران باعث هراس میشود؟ باز شاید یکی از دلایل این باشد که وقتی ایران تهدید نباشد، باید سراغ مسایل دیگر بروند. تهدیدانگاری ایران سدی برای مخفی کردن بسیاری از معضلات منطقهای بوده است. تا زمانی که ایران به عنوان تهدید نشان داده شود، امکان ائتلاف سازی، مخفی کردن سایر مشکلات و امکان منصرف کردن دیگران از پرداختن به مسایل داخلی خود وجود دارد.
نگاه خوشبینانه به توافق هستهای
نگاه خوشبینانه قائل به این مساله است که پرونده هستهای میتواند درس باشد. وقتی پیچیدهترین چالش منطقه با مذاکره حل میشود، دلیلی وجود ندارد که دیگر پروندهها از طریق صلح آمیز و گفت گو قابل حل نباشد. این نگاه قائل به این بوده که ایران دارای جامعه جوان است از این رو نیاز به توسعه دارد. منابع آزاد شده نیز در راستای توسعه ایران به کار گرفته خواهد شد. ایران از خلال پرونده هستهای به این نتیجه رسیده که قدرتش در تهدید نظامی نیست، بلکه در صلح است. بنابراین دلیلی ندارد از این مسیر منصرف شود. با این وجود برخی نسبت به اینکه کشورهای منطقه مخالف پرونده هستهای دست از رویکرد تخاصمی خود بردارند خوشبین بوده و برخی بدبین هستند.
در مورد زمان کنار گذاشتن رویکرد تقابلی سه تحلیل وجود دارد:
تحلیل نخست بر این عقیده است که در شرایط فعلی توازن قوا به نفع ایران بوده و طرف مقابل در شرایط ضعف وارد گفت وگو با ایران نخواهد شد. از این رو نیاز به گرفتن امتیازاتی در برخی از نقاط است. به طور مشخص در یمن و سوریه طرف مقابل به دنبال تغییر شرایط است. در این صورت پس از تغییر شرایط در یمن و سوریه احتمالا وارد گفت وگو با ایران و پذیرش شرایط جدید بعد از توافق هستهای خواهد شد زیرا فشار جهانی و جامعه بین الملل برای حل مشکلات منطقه عربی با ایران زیاد است.
تحلیل دیگر بر این مبنا قرار دارد، تا زمانی که کوچکترین امیدی برای برهم زدن توافق هستهای وجود دارد- این موضوع را میتوان در خلال مباحث مطرح شده در کنگره آمریکا مشاهده کرد- طرف مقابل دست از رویکرد تقابلی برنخواهد داشت و هرآنچه در توان دارد به کار خواهد بست تا از این امید به منظور ناکامی توافق استفاده کند. ظاهرا اینگونه نیز عمل میشود. از خبرهای منتشر شده در خصوص مبالغی که در آمریکا صرف میشود میتوان به این نتیجه رسید که حداقل تا زمان وجود امید، قرار نیست دست از رویکرد تقابلی برداشته شود.
تحلیل سوم که از دو تحلیل اول بدبینانهتر بوده، این است که طرف مقابل حتی پس از اتمام مباحث مطرح شده و تصویب توافق در آمریکا و ایران، دست از رویکرد تقابلی برنخواهد داشت زیرا رویکرد تقابلی گزینه گریزناپذیر طرف مقابل است. بنابراین سعی خوهد کرد پس از پایان توافق هسته ای، نقاط درگیری و دردسرهای جدیدی را برای جمهوری اسلامی ایران تولید کند تا همچنان از گزینه تهدیدانگاری ایران سود ببرد و سراغ مشکلات خود نرود.
نتیجه
به نظر نمیرسد که گزینه تهدیدانگاری جمهوری اسلامی ایران شانسی برای توفیق داشته باشد. فراموش نکنیم مروج گزینه تهدیدانگاری جمهوری اسلامی ایران، غرب بود. کشورهای منطقه و کشورهای عربی به تدریج به این پروسه پیوسته و خود را در اختیار آن قرار دادند. اگر غرب با حل پرونده هسته ای، تمایلی به ادامه پروسه یا پروژه تهدیدانگاری جمهوری اسلامی ایران نداشته باشد، بعید است برخی از کشورهای منطقه بتوانند همچنان ایران را به عنوان یک تهدید نشان دهند.
احتمالا سرمایهگذاری روی پروژه تهدیدانگاری ایران، همانند سرمایهگذاری روی برخی از مسایل دیگر مانند استفاده ابزاری از داعش، شکست خواهد خورد. فراموش نکنیم هنگام سقوط موصل، بسیاری از کشورهای منطقه و برخی متحدان غربی آنها، به صورت نه چندان خوشبینانه، سازمانهای اطلاعاتی غربی در به وجود آوردن داعش نقش داشتند یا حداقل به عنوان یک ابزار برای تغییر سیاسی در بغداد به آن نگاه کردند و گفتند پس از تغییر سیاسی وارد مبارزه با داعش خواهند شد، اما دیر شده بود و داعش به سرعت گسترش سرزمینی پیدا کرده و تبدیل به تهدید جمعی شده و بسیاری از منابع تولید خود را مورد تهدید قرار داد. به همین دلیل به نظر میرسد دنیا به این نتیجه رسیده که استفاده ابزاری از چنین تهدیداتی و اصرار بر تهدیدانگاری ایران و نادیده گرفتن سایر تهدیدات، ممکن است به احتمال زیاد تهدیدات را به مرزهای اروپا و غرب برساند.
دنیا نمیتواند از واقعیت تروریسم، مهمترین چالش بعد از توافق هستهای چشم پوشی کند. به طور مکرر تاکید میکند که تروریسم به مرزهای اروپا رسیده است. امروزه در میان صفوف داعش از شهروندان استرالیا تا آمریکا حضور دارند. به این باور رسیدند که استفاده ابزاری از این گروهها به منظور استفاده در مقاصد سیاسی کوتاه بینانه، خیلی خطرناک است. دنیا دیگر بنای اینکه نقش ایران در مبارزه با تروریسم را نادیده بگیرد، نخواهد داشت و تلاش میکند از نقش سازنده جمهوری اسلامی ایران در مبارزه با تروریسم استفاده کند.
از این رو پروژه تهدیدانگاری ایران، شانسی برای موفقیت ندارد. در عین با شکست پروژه تهدیدانگاری ایران راهی برای حل و فصل باقی مناقشات باز خواهد شد زیرا تهدیدانگاری در کانون بسیاری از مناقشات منطقهای قرار داشت. اگر ایران به عنوان تهدید در عراق قلمداد نشود، دلیلی ندارد که برخی کشورها ساختار سیاسی جدید عراق را نپذیرند. اگر تهدیدانگاری ایران شکست بخورد، دلیلی برای ادامه منازعه در سوریه و یمن باقی نخواهد بود. بدبینانهترین نظریات در جهان عرب، در اینکه توافق هستهای یک درس بود، تردیدی ندارند. بسیاری از آنها که در نقطه مقابل ایران قرار دارند، بر این نکته تاکید میکنند که ایران به ما درس پافشاری بر مطالبات و پیشبرد سیاستهای خود را جدای از اینکه منطبق با سیاستهای غرب هست یا نه، داد. اما باید دانست که برای پیشبرد چنین سیاستهایی نیاز به زمینههایی است.
جهان عرب باید بداند که بیثباتی در منطقه مفید نیست. حتی بیثباتی در طرف رقیب ما نیز مفید نیست. ایران در موقعیتی قرار گرفته که برای رشد و توسعه نیاز به بیثبات کردن و بیثبات دیدن همسایگان خود ندارد. بنده با این گفته که خودمان را قدرت برتر منطقه بدانیم، مخالف هستم. این ادبیات تفوق جویانه است. نیازی نیست که از ادبیات تفوق جویانه استفاده کنیم. به جای «قدرت برتر» باید بر «قدرت مسئول» در منطقه بودن، اصرار کنیم و اینکه لنگر ثبات منطقه هستیم.
درس طرف مقابل از توافق هستهای اصرار و لجاجت بر مواضع خود بوده در حالی که یک نکته را از یاد برده است. ایران فقط اصرار و لجاجت نکرد. ایران یک کشور مستقل است که حرف منطقی برای گفتن داشت. ایران خواهان کنار گذاشتن بحران مصنوعی از طریق روش مسالمت آمیز بود. طرف مقابل ادعای رهبری جهان به هم ریخته عرب را دارد. اما رهبری الزاماتی دارد.
برای رهبری گروه باید دارای رویکرد بود. باید چیزی برای تبلیغ وجود داشته باشد. ایران موارد بسیاری برای تبلیغ دارد. ایران میتواند مروج استقلال، مردم سالاری، توسعه اقتصادی و توسعه انسانی در منطقه باشد. اما طرف مقابل میتواند مروج چه چیزی باشد؟ معمولا در جهان عرب پرچم رهبری در دست کسانی است که ادعایی داشته باشند یا مدعی ناسیونالیسم عربی باشند. زیرا گرایشها و تعصبات ناسیونالیسمی در جهان عرب بالاست. پیش از این هر کسی که رهبری جهان را داشت، پرچم ناسیونالیسم عربی را برافراشته بود. امروزه کدام کشور عربی میتواند مدعی ناسیونالیسم عربی باشد؟ طرف مقابل ما هیچگاه به عنوان کشور مدعی ناسیونالیسم عربی شناخته نشد.
امروزه پرچم خلافت اسلامی و اسلامگرایی توسط افراد دیگری برافراشته شده است و طرف مقابل ما نمیتواند مدعی اسلام سیاسی باشد. اکنون دو گروه رقیب در طرف مقابل ما تفکر عربی را نمایندگی میکند: یکی داعش و دیگری اخوان المسلمین. اتفاقا هر دو اینها جاذبه بیشتری برای جوامع عربی نسبت به تفکرات طرف مقابل ما که مدعی مروج آن است، دارند. دیگر طرف مقابل ما نمیتواند مدعی مردم سالاری و حکومت خوب - good governance- باشد زیرا چیزی برای عرضه در این عرصه ندارد. اگر طرف مقابل خواهان درس گرفتن از توافق هستهای است، فقط نباید بر اصرار و لجاجت پافشاری کند.
باید به مقدمات اصلی سازنده قدرت که خوشبختانه در ایران فراهم بود، تکیه کند. ایران توانست با اتکای به این منابع قدرت، پیچیدهترین پرونده و بحران منطقهای را حل کند که به اعتقاد بنده زمینه برای حل بحرانهای دیگر بعد از این بحران فراهمتر خواهد شد.
http://jomhourieslami.net/paper/?newsid=64150
ش.د9402652