پذیرش الزامات سرمایه داری و دست برداشتن از اصول متضاد با آن یعنی دست برداشتن از اصول سیاسی و اقتصادی غیر سرمایهداری چون ایدئولوژی اسلامی
یکی از موضوعاتی که رهبر معظم انقلاب چهاردهم خرداد در حرم مطهر امام راحل درباره ی آن هشدار دادند، هضم نشدن در هاضمه ی اقتصاد جهانی بود. ایشان اقتصاد جامعه جهانی را اقتصادی دانستند که نقشه آن را سرمایه داران صهیونیستی و امریکایی برای تصرف منابع مالی کشورهای دنیا طراحی کردهاند و بلعیدن اقتصاد ایران به وسیله اقتصاد بین المللی و جهانی که سردمدار آن امریکاست، به بهانه ادغام در اقتصاد جهانی از برنامهها و اهداف این نظام است.
پس از جنگ جهانی اول و دوم، یک نوع مدیریت اقتصادی تحت عناوین بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و سایر نهادهای سازمان ملل صورت گرفت و به تعبیر مقام معظم رهبری دارای اتاق فکر شد. اتاق فکری که بنیان آن بر اساس جهان بینی لیبرالیستی شکل گرفته و هدایت می شود و شرط ورود هر کشوری غیر از کشورهای تحت لوای سرمایه داری، پذیرش الزامات سرمایه داری و دست برداشتن از اصول متضاد با آن است و این یعنی دست برداشتن از اصول سیاسی و اقتصادی غیر سرمایهداری چون ایدئولوژی اسلامی.
استقلال اقتصادی به عنوان یک اصل مهم، ملازم با پیشرفت است و وابستگی اقتصادی طبق فرمایش امام راحل، مسئلهای است که وابستگیهای بسیاری را به دنبال میآورد. برای ادغام نشدن در اقتصاد جهانی که اتاق فرمان آن به دست نظام سلطه است، لازم است ابتدا با مبانی نظری نظام اقتصاد سرمایه داری لیبرال آشنا شده و سپس راه استحاله نشدن در این نظام را فرا بگیریم که آن هم طبق نقشه ی راه روشن نظام، تنها از راه اقتصاد مقاومتی امکان پذیر است.
در این مجال، پس از رویکرد تطبیقی، مبانی نظری اقتصاد سرمایه داری لیبرال و اقتصاد اسلامی مقایسه شده سپس راهکارهایی جهت ادغام نشدن در اقتصاد لیبرال ذکر میشود.
اقتصاد سرمایه داری لیبرال، نظامی است که به وسیله ی فلاسفهای که اقتصاد میدانستند و یا اقتصاد دانانی که فلسفه می دانستند، ایجاد شده و بدین ترتیب، بر مبانی فلسفی و ایدئولوژیک خاص مبتنی بوده و در ظاهر از انسجام ویژهای برخوردار است.
این نظام، با انتشار کتاب (ثروت ملل) آدام اسمیت در سال 1776 تولد یافت و اصول آن به وسیله ژان باتیست و جان استوارت میل و برخی دیگر تدوین شد و پس از افولی که حدود نیم قرن طول کشید، به وسیله نئوکلاسیکها تجدید حیات یافت و نهایتاً پس از افولی دیگر توسط فریدمن که از مدافعان سرسخت این نظام است، احیا گردید.
مبانی فلسفی این نظام، در سه بخش خداشناسی، جهان شناسی و انسان شناسی مورد بررسی قرار می گیرد
خداشناسی:پس از نوسانات بسیاری که نسبت به خدا از قرون وسطی تاکنون در جامعه غربی شکل گرفته است، میتوان گفت در اقتصاد ترسیم شده توسط نظریه پردازان این نظام، خدا هیچ جایگاهی ندارد و جهان مانند ساعتی است که خالق آن را رها کرده است و برای رسیدن به منافع اجتماعی به دخالت خدا نیازی نیست و نقشی برای خداوند در جهان و جامعه انسانی در نظر گرفته نمیشود. همین مسئله بزرگ ترین اختلاف نظام اقتصادی اسلام و سرمایهداری است. در نظام اقتصادی سرمایهداری همه چیز بر اساس اصالت سود و سرمایه سنجیده می شود (نگاه پراگماتیستی به خداوند)
اما خداشناسی از دیدگاه اسلام، به صورت گستردهتری و با در نظر گرفتن تمام ابعاد وجودی انسان، در رابطه خداوند با جهان طبیعت و رابطه خداوند با انسان در نظر گرفته می شود. در جهان بینی اسلامی خداوند خالق تمام جهان هستی است و قوانین الهی بر این جهان باید حاکم باشد و زندگی انسان نیز به عنوان جزئی از این جهان هستی باید تابع قوانین الهی اسلام باشد. در این جهانبینی مالکیت حقیقی برای خداست و مالکیت انسانها تنها اعتباری و موقت و مایه آزمایش آنهاست.
جهان شناسی:پیشرفتهای علمی غرب زمینه را برای نفی دیدگاههایی همچون جهان مخلوق خداوند و دارای نظم و غایتمند است را به چالش کشید و پس از آن اقتصاد، جزئی از نظام طبیعی شمرده شد و اعمال اقتصادی به مثابه اعمال فیزیکی به مجموعهای از قوانین تغییرناپذیر طبیعی بدل شدند. این اندیشه فیزیوکراتها بود که استدلال میکردند قوانین طبیعی بهترین قوانین ممکن برای رفاه جامعه بشری است و نظامی است ناشی از مشیت الهی.
پس از اندیشه فیزیوکرات ها، اندیشه خودسازی طبیعی جهان اقتصادی مطرح شد که طبق آن جهان به خودی خود پیش میرود و در تشکیل آن نیازی به مداخله هیچ اراده جمعی پیش بینی کننده و خردمندانه نیست. آدام اسمیت بر نظام طبیعی باور داشت ولی باوری متفاوت با باور فیزیوکراتها. در اندیشه اسمیت، در یک اقتصاد آزاد، منافع شخصی با منافع عمومی مطابقت پیدا میکند و رفاه جامعه تأمین میشود.
در دیدگاه اسلام، جهان ملک خدای متعال است و رابطه خدا با جهان، رابطه مالکیت، ربوبیت، قیمومیت، خالقیت و حفظ و محیط بودن است. در این دیدگاه، جهان ویژگیهایی چون هدف داری، حرکت به سوی خدا را داراست که در آیات قرآن به این ویژگیها اشاره شده است. مسئله مهمی که در ادیان آسمانی وجود دارد و باید بدان توجه شود، تقسیم جهان به دنیا و آخرت است. در نگرش اسلامی، انسان جایگاهی موقت در عالم دنیا دارد، دنیا خانه قرار او نیست و این نگرش که دنیا را محل آزمایش می بیند، سودگرایی مطلق در اقتصاد را نمیپذیرد چرا که دنیا را محل آزمایش می بیند و رسیدن به سود از هر راهی، با این دیدگاه مردود است.
در نگاه مادی، آسایش و رفاه برای انسان در این دنیا ترسیم میَشود و همه به دنبال رفاه بیشتر در آن هستند و در آموزههای دین مبین اسلام و کتاب آسمانی آن رسیدن انسان به رفاه مطلق در دنیا رد میشود و انسان موجودی معرفی میشود که هر لحظه در ابتلا و آزمایش است و حتی رفاه و آسایش او مقطعی و زودگذر معرفی میگردد.
انسان شناسی: در علم اقتصاد، رفتارهای اقتصادی انسان بررسی می شود. در نگرش انسان شناسی لیبرال، اگر انسان آزاد گذاشته شود تا هرگونه می خواهد عمل کند، رفتارهایش به بهترین وجه سامان می یابد. در این جهان بینی، انسان موجودی است که مالک علی الاطلاق وجود و اموال خویش است و در راه رسیدن به حقیقت، تنها به تجربه خود تکیه می کند. پس از مطرح شدن جمله معروف دکارت (می اندیشم پس هستم) معرفت شناسی راه تازهای در اندیشه غرب در پیش گرفت. دکارت فیلسوف رئالیست قرن هفده، از طریق مفاهیم ذهنی با استفاده از قیاس عقلی وجود خدا و اشیاء خارجی را اثبات کرد و هیوم تنها ابزار رسیدن به حقیقت را تجربه فردی دانست. بر این اساس، هر چیزی قابل تجربه فردی باشد، حقیقت دارد و اصول و قواعد کلی در جهان باید به وسیله تجربه فرد آزمایش شود. در حوزه اخلاق، ارزش ها از دنیای تجربی علم جدا می شوند چون قابل تجربه نیستند و در مرتبه نازلی در حوزه انتخاب فرد قرار می گیرد، بدین معنی که هر چه انسان بخواهد خوب است و الا بد است. اصل منفعتطلبی بر این نظریه تکیه دارد. بنابراین جایگاه انسان در تفکر لیبرالی جایگاه مهمی است به طوری که اصالت به انسان تعلق دارد(اصالت با فرد است).
در جهان بینی اسلامی، انسان موجودی دو بُعدی است، یک بعد مادی و دیگری بعد مجرد انسان(روح) که همان واقعیت انسان است. بدن ابزار کار روح بوده و هدف از آفرینش انسان، موجود متشکل از روح و جسم، رسیدن به کمال در فرصت محدود دنیاست و کمال همان خدایی شدن و رسیدن به مقام قرب الهی با عمل به ارزشها،دستورات و قوانین دین کامل آسمانی است. این جا هم تضاد لیبرالیسم با نگرش اسلامی نمایان است.
در جهان بینی اسلامی، کمال نهایی انسان به روح و جنبه غیر مادیاش مرتبط است و در جهان بینی لیبرالیسم کمال نهایی انسان غرائز حیوانی و مادی انسان است.
در جهان بینی اسلامی، خداوند مالک است و انسان خلیفه خداست و این خلیفگی و تحت مالکیت بودن اقتضائاتی همچون تجاوز نکردن از حدود بندگی و مسئول بودن در برابر خدا، انسانهای دیگر و جامعه و حتی مسئول بودن در برابر خود را در بردارد در حالی که لیبرالیسم، انسان را مالک بیچون و چرا می داند که جز حفظ منافع خویش هیچ مسئولیت دیگری ندارد.
پس از مقایسه دو نظام اسلام و لیبرالیسم به این نتیجه میرسیم که این دو ایدئولوژی بر اساس دو مبنای اندیشهای متضاد (زمینی و آسمانی) شکل یافتهاند و در تمام حوزهها با هم متفاوتاند و در یک جمله باید گفت نظام اقتصادی لیبرال "انسان محور" است و نظام اقتصادی اسلام "خدا محور".
برای استحاله نشدن در نظام اقتصادی جهانی که با تفکر فلسفی لیبرالیسم شکل گرفته و اداره می شود، تنها راه موجود، اجرای اقتصاد مقاومتی در کشور است که وظایف مشخصی در حوزه اقدام و عمل به هر کدام از افراد حقیقی و حقوقی وجود دارد.
در حوزه وظائف دولت، باید قاعده بازی نظام سلطه شناسایی و با آسیبهای احتمالی مقابله شود. قاعده بازاریابی، تحریم شکنی، بازی رسانه و دیگر بازیها...
بازی کردن در زمین دشمن الزامات خود را دارد و اولین الزام آن شناختن دشمن و رصد تمام حرکات اوست تا بر این اساس، قاعده و اصول بومی و متناسب با ایدئولوژی اسلامی طراحی شود. اما در مورد وظیفه تک تک افراد جامعه، آنچه در بحث اقتصاد مقاومتی حائز اهمیت است، خود مسئولی در تمام عرصههاست. افراد یک جامعه اگر خود را در برابر خدا، خود و جامعه مسئول بدانند، سبک زندگیشان را به گونه ای انتخاب کنند که بر اساس آن بتوانند پاسخ مناسب و در خور و شایستهای به خدا، خود، جامعه و نسلهای آینده داشته باشند.
منابع: 1- نظام اقتصادی اسلام. مبانی فلسفی.سید حسین میرمعزی. کانون اندیشه جوان
2- اقتصادمقاومتی.عادل پیغامی.مرکزتحقیقات بسیج دانشگاه امام صادق(ع)