واژه «هرمنوتيك» مأخوذ از فعل يونانيHermeneuin به معناي «تفسير كردن» و معناي اسمي آن Hermeneia يعني «تفسير» است. ماده اشتقاق و اصل اشكال مختلف اين كلمه، واژه «هرمس» است. «هرمس در اديان و تمدنهاي مختلف، داراي اسامي و شخصيتهاي مختلفي است و هر يك آن را متعلق به خود دانستهاند. برخي او را به عنوان نبي، برخي آن را به عنوان فيلسوف يا عالم، طبيب و حتي به عنوان اله نيز مطرح كردهاند. «هرمس» در تمدن يونان باستان و روم به عنوان يكي از خدايان مطرح بوده است كه وظايف متعددي را به عهده داشته و يكي از اين وظايف، پيامرساني از سوي ديگر خدايان بوده است.
اما بهرغم كاربرد اين واژه از زمان يونانيان، هرمنوتيك تا قرن هفدهم هنوز به مثابه شاخهاي از دانش، تحقق خارجي نيافته بود. معمولاً «دانهاور» را نخستين كسي ميدانند كه از اين واژه براي شناساندن گونهاي از دانش استفاده كرد. وي در سال ۱۶۵۴م در عنوان كتابش «هرمنوتيك قدسي يا روش تفسير متون مقدس» اين واژه را به كار برد.
تحقيقات نشان ميدهد كه تلاشهاي دانهاور در كتاب خود، ادامه كوششهايي است كه از نهضت اصلاح دين در حوزه الهيات و فهم متون دين آغاز شده بود. در دوران حاكميت كليسا هر زمان كه متون ديني به دليل قدمت تاريخي و افتادگي يا ناخوانا بودن يا پيچيدگي برخي كلمات، دچار ابهام و شبهه ميشد و در معنا و فهم آنها ترديد به وجود ميآمد، براي تفسير و رفع ابهام از آن به اربابان كليسا رجوع ميشد و تفسير آنها معيار فهم متون مقدس قرار ميگرفت، لكن با نهضت اصلاح دين و به ويژه مذهب پروتستان، حجيت متن كتاب مقدس به جاي مرجعيت كليسا مطرح شد و طرفداران نهضت اصلاح وارد ميدان شدند تا از كتاب مقدس تفسيري درست و معتبر ارائه دهند. نهضت اصلاح ديني به رهبري لوتر بر آن بود كه كتب مقدس را بدون پيش داوريهاي سنت كليسايي و بدون هيچ واسطهاي ديگر مورد فهم قرار دهد و اين آغاز رويكرد تفسيري جديدي بود.
پس از آن كه هرمنوتيك مدتها به عنوان روشي براي فهم متون مقدس به كار برده ميشد، در ابتداي قرن نوزدهم تحول جديدي صورت گرفت و طي آن هرمنوتيك نه تنها براي فهم متون مقدس، بلكه به عنوان قواعدي براي فهم همه متنها كارايي پيدا كرد و در حقيقت، زمينههاي شكلگيري هرمنوتيك عام فراهم شد. اين تحول توسط «شلايرماخر» (۱۸۳۴ ـ ۱۷۶۷م) صورت گرفت. هرمنوتيك در قرن بيستم اما از اين حالت روشي بيرون آمده و به مثابه دانشي براي فهم مطلق هستي به كار گرفته شد كه از آن به هرمنوتيك فلسفي تعبير ميشود. اين سير تاريخي نشان ميدهد كه هرمنوتيك همواره متنوعتر و وسيعتر شده و از حد يك شيوه و روش براي تفسير متون ديني و حقوقي تا حد معرفي آن به منزله تأمل فلسفي در باب ماهيت فهم و شرايط وجودي حصول آن ارتقا يافته است.
بنابراين هر جايي كه پاي فهم يك چيز در ميان باشد، علم هرمنوتيك كاربرد دارد، خواه فهم يك معناي ادبي يا فلسفي باشد، فهم يك اثر هنري همانند نقاشي و مجسمه و... يا فهم گفتارها و رفتارهاي آدمي باشد. با توجه به اين گستردگي دامنه هرمنوتيك، بعيد به نظر ميرسد كه بتوان تعريف جامع و مانع از آن ارائه داد كه همه نحلههاي آن را دربرگيرد. تنها در يك تعريف اجمالي ميتوان آن را دانش تفسير يا تعبير ناميد.
امروزه هرمنوتيك به طور اعم و هرمنوتيك روشي به طور اخص (همانند پديدارشناسي و زبانشناسي) در زمره روشهاي غيرتجربي و غير پوزيتيويستي قرار دارد كه جوهره اصلي آن را «معنا»، «ارتباط» و «فهم» تشكيل ميدهد و حال آنكه جوهره روشهاي تجربي و پوزيتيويستي «علت»، «مشاهده» و «تبيين» است. تمايز ميان «معنا» و «علت» يا تمايز ميان «فهم» و «تبيين» از جمله مباحث بنيادين فلسفه علم محسوب ميشوند كه سر منشأ آن را ميتوان در افكار ابن خلدون (با طرح مقوله عصبيت و علم اجتماع) و ويكو (با تمايز ميان شناخت مقولات تاريخ و فرهنگ از يكسو و طبيعيات از سوي ديگر) و وبر (با طرح روش تفهميدر علوم انساني و رفتن به پس اعمال و كنشهاي اجتماعي) جستوجو نمود.
نحلههاي مختلف هرمنوتيك
در يك تقسيمبندي هرمنوتيك به سه نوع روشي، فلسفي و انتقادي تقسيم شده است. اين نوع دستهبندي نه بر اساس تاريخي، بلكه بر پايه ماهيت و كاركرد هرمنوتيك انجام گرفته است. در هرمنوتيك روشي سه ديدگاه متفاوت وجود دارد كه محور اين تفاوتها «معناي متن و چگونگي دستيابي به آن» است. ديدگاه مؤلف محور، متن محور و مفسرمحور سه ديدگاهي هستند كه درباره معناي متن و روش كشف آن ارائه شدهاند. ديدگاه مؤلف محور بر اين است كه معناي متن همان مراد و مقصود مؤلف است و براي دستيابي به آن بايد ذهنيت مؤلف را بازسازي كرد. ديدگاه متن محور به جاي تأكيد بر قصد و ذهنيت مؤلف توجه خود را بر متن و تجربه خواندن معطوف ساخته است. هرمنوتيستهاي مفسرمحور نيز عقيده دارند كه براي فهم متن نيازي نيست كه قصد و مراد مؤلف را دريابيم، بلكه مفسر ميتواند فهم خود را از متن بدون قصد و نظر مؤلف ارائه دهد و براي او اهميتي ندارد كه مؤلف قصد القاي چه معنا و پيامي را داشته است.
هرمنوتيك فلسفي (هرمنوتيك هستيشناسانه) بر خلاف هرمنوتيكهاي گذشته، خود را به مقوله فهم متن يا فهم علوم انساني محدود نميكند و بر اساس ديدگاه برخي از انديشمندان آن علاقهاي به ارائه روش و بيان اصول حاكم بر فهم و تفسير ندارد؛ چه اين روش در باب فهم متن باشد و چه در باب مطلق علوم انساني، بلكه اين نوع از هرمنوتيك، توصيف ماهيت فهم را در نظر دارد و درصدد تحليل واقعه فهم و تبيين شرايط وجودي حصول آن است. هايدگر، گادامر و ريكور از جمله برجستهترين نظريهپردازاني هستند كه به رغم تفاوتهاي فكريشان درباره اين نوع هرمنوتيك نظريهپردازي كردهاند.
سومين نوع هرمنوتيك، هرمنوتيك انتقادي است كه يورگن هابرماس نماينده اصلي آن به حساب ميآيد. هرمنوتيك انتقادي نه صرفاً به معرفت شناسي و روش شناسي و نه به هستي شناسي و پديدارشناسي، بلكه بيشتر به آزادي و رهايي انسانهاي تحت سلطه ميانديشد و بر گفتوگو ميان افراد و ايجاد ارتباط و تفاهم در جامعه تأكيد ميورزد.
فرض هرمنوتيك انتقادي اين است كه توان ارتباطي انسانها باعث تداوم زندگي اجتماعي توأم با تفاهم ميشود، ولي معمولاً اين توان توسط عواملي نظير قدرت و ثروت مخدوش و سركوب ميشود و همين امر مانع برقراري ارتباط و تفاهم در جامعه شده و در نتيجه منجر به سلب آرامش انسانها ميگردد. اينجاست كه از هرمنوتيك انتقادي به مثابه روشي در راستاي رهايي افراد و ايجاد تفاهم ميان آنها استفاده ميگردد، يعني افراد ميتوانند از طريق معاني مشترك با يكديگر وارد گفتوگو شده و به تفاهم برسند.
منبع: مهر
http://javanonline.ir/fa/news/805888
ش.د9502455