(روزنامه مردمسالاري – 1395/09/14 – شماره 4196 – صفحه 1)
یکی از ویژگیهای جذاب اسلام از همان ابتدای ظهور امر به معروف و نهی از منکر در برابر صاحبان قدرت بوده است. اسلام حتی از همان ابتدا این موضوع را شامل حاکمیت اسلامینیز دانسته است.
پیامبر اسلام (ص) که ولایتش قابل پذیرش تمام مسلمانان است پس از فتح مکه و وقتی در اوج قدرت خود به سر میبرد در غزوه حنین در برابرمشرکان به پیروزی ارزشمندی میرسد. وسعت غنائم این جنگ بسیار افزونتر از آن چیزیست که تا پیش از این نصیب لشکر اسلام شده بود. در هنگام تقسیم غنایم پیامبر (ص) به سبب نرم کردن قلوب تازه مسلمانان قریش پیش و بیش از انصار، آنها را از غنایم برخوردار نمودند.
اعراب بر سر آن حضرت ریختند و پیوسته درخواست عطیه میکردند، و کار به جایی رسید که ایشان را تحت فشار قرار دادند و بسوی درختی راندند و ردای آنحضرت به شاخه درخت گیر کرد و از دوش آنحضرت کنار رفت. ایشان خطاب به معترضین فرمودند: «هان ای مردم، ردای مرا به من بازگردانید! سوگند به آنکه جان من در دست اوست، اگر به شمار درختان تهامه شتر میداشتم، همه را میان شما تقسیم میکردم، و هرگز مرا بخیل و ترسو و دروغ زن نمییافتید!»(1) آنگاه بسوی شتر سواری خودشان رفتند و از کوهان آن یکی تار موی جدا کردند، و آن را در میان انگشتانشان گرفتند، و فراز آوردند و گفتند: «هان ای مردمان بخدا، در این غنیمت شما حتی به اندازه این تار موی شتر سهم ندارم؛ مگر خمس، که آن خمس نیز به خودشما بازمیگردد.»(2)
نحوه تقسیم غنایم پشتوانه سیاسی حکیمانهای داشت، اما در آغاز کار حکمت این تقسیم برای بسیاری از مردم مفهوم نبود، و در نتیجه، زبانهای این و آن به اعتراض گشوده شد.سعدبن عُباده بر آن حضرت وارد شد و گفت: ای رسولخدا، این مردم انصار در اندرون خویش بر شما خشم گرفتهاند که چرا شما در تقسیم این غنایم چنین عمل کردید، و همه را میان خویشاوندان خودتان تقسیم کردید!؟ و برای این مردم انصار هیچچیز در نظر نگرفتید؟! رسول خدا (ص) فرمودند: تو در این میانه چکاره هستی!؟ گفت: ای رسولخدا، من به هر حال مردی از قوم و قبیله خودم هستم!؟ فرمودند: حال که این طور است، مردمت را به نزد من در این محوطه گردآور. سعد از محضر نبیاکرم (ص) خارج شد و انصار را در آن محوطه گرد آورد. گروهی از مهاجرین نیز آمدند و آنان را نیز راه داد و به آن محوطه درآمدند.
عدهای دیگر نیز آمدند، اما آنان را بازگردانید. وقتی همه انصار برای ملاقات با پیامبراکرم (ص) گرد آمدند، سعد گفت: این مردم انصارند که برای ملاقات با شما گرد آمدهاند! رسولخدا (ص) نزد آنان آمدند و حمد و سپاس و ثنای خداوند به جای آوردند، و آنگاه فرمودند: «ای جماعت انصار، این چه سخنانی است که از قول شما برای من بازگفتهاند؟! در دل خودتان بر من خشم گرفتهاید؟! مگر وقتی من نزد شما آمدم گمراه نبودید، و خداوند شما را هدایت فرمود؟ و مستمند نبودید، و خداوند شما را بینیاز گردانید؟ و دشمنان یکدیگر نبودید، و خداوند دلهایتان را با یکدیگر پیوند داد؟!»(3) همگی گفتند: «چرا، خدا و رسولش بر ما منت و لطف دارند!؟» آنگاه پیامبر بزرگ اسلام فرمودند: پاسخ مرا نمیدهید، ای جماعت انصار؟! گفتند: چه پاسخی به شما بدهیم، ای رسولخدا؟ منت و فضل و لطف خدا و رسولخدا را است! ایشان مجدداً فرمودند: «هان به خدا، اگر میخواستید میتوانستید بگویید، و اگر میگفتید راست میگفتید و سخنانتان مورد تصدیق قرار میگرفت. در حالی نزد ما آمدی که همگان تو را تکذیب کرده بودند، و ما تو را تصدیق کردیم؛ همگان تو را وانهاده بودند، ما تو را یاری و پشتیبانی کردیم؛ در حالی نزد ما آمدی که آواره بودی، و ما به تو جا و مکان دادیم؛ و مستمند بودی، و ما با تو همدردی و همراهی کردیم!؟»(4) «شما - ای جماعت انصار - در دلهایتان نسبت به من خشمگین شدید، به خاطر پر کاهی از مال دنیا که بواسطه آن خواستم دل مردمانی را به دست بیاورم تا مسلمان شوند؛ و شما را به اسلامتان واگذار کردم؟! نمیپسندید - ای جماعت انصار- که مردم گوسفند و شتر ببرند، و شما رسول خدا را نزد بار و بنه خودتان ببرید؟! سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست؛ حتی اگر هجرتی در کار نبود، من خود مردی از انصار بودم؛ و اگر مردم همه یک ملت شوند، و انصار یک ملت، من به ملت انصار خواهم پیوست! بار خدایا، انصار را، و فرزندان انصار را، و فرزندان فرزندان انصار، را رحمت فرمای!»(5) مردم آنقدر گریستند که موهای ریش آنان اشکآلود گردید و گفتند: ما از اینکه رسول خدا سهم و بهره ما شدهاند، بسیار خشنودیم! آنگاه، رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- بازگشتند، و مردم متفرق شدند.(6)
سیره پیامبر(ص) در برخورد با مردم الگوی والایی به ما میدهد از انتقاد پذیری که اولین و برترین حاکم اسلامیمعصوم از خود نشان میدهد. پیامبر (ص) نه تنها بر رفتار اعتراض آمیز، پر طعنه و خشن انصار خشم نمیگیرد و آنها را به اتهام نافرمانی و توهین کیفر نمیدهد بلکه خود را مهربانانه و حکیمانه موظف به پاسخگویی به مردم میداند. برخورد پیامبر(ص) با نماینده انصار نیز قابل تأمل است. وقتی که سعدبن عُباده خود را نماینده انصار معرفی میکند رسول الله در کمال خضوع و خشوع خود را به سبب تقاضای سعد آماده پاسخگویی به انصار میکند و تلاش نمیکند تا ابن عباده را با انواع اتهام مورد تهدید قرار دهد. اوج سخنان پیامبر در این داستان تاریخی آن جا جلوه گر میشود که ایشان به خود انتقادی میپردازند. وقتی که انصار گفتند: منت و فضل و لطف خدا و رسولخدا را است! ایشان مجدداً فرمودند:هان به خدا، اگر میخواستید میتوانستید بگویید، و اگر میگفتید راست میگفتید و سخنانتان مورد تصدیق قرار میگرفت.
در حالی نزد ما آمدی که همگان تو را تکذیب کرده بودند، و ما تو را تصدیق کردیم؛ همگان تو را وانهاده بودند، ما تو را یاری و پشتیبانی کردیم؛ در حالی نزد ما آمدی که آواره بودی، و ما به تو جا و مکان دادیم؛ و مستمند بودی، و ما با تو همدردی و همراهی کردیم!؟» ایشان به بیان ضعف خویش در ابتدای هجرت و لطف انصار اشاره میکند تا مبادا اندک خشمیدر دل ایشان بی پاسخ بماند. خاتم پیامبران (ص) میدانست که اطاعت پذیری جز در سایه مشارکت اختیاری مردم پشیزی نمیارزد و اوج ولایت پذیری، آنجا رخ نشان میدهد که پیامبر به عنوان حاکم معصوم جامعه اسلامیدر اوج قدرت خود نه تنها خشم نگیرد و اجازه انتقاد به اعراب بدهد بلکه حتی از زبان آنها بر خود انتقاد نماید تا حتی اگر گفتههایی انتقادی به سبب شکوه و جلال حاکمیت از زبان بندگان خارج نگردد از زبان حاکم (پیامبر) شنیده شود و دلها خالی از هر گونه سخن مکتوم گردد. دلهایی که قرار است ولایت پذیر نباشند حتی نمیتوانند اندکی محکوم به خفقان باشند.
جانشین وی امیر المؤمنین علی (ع) نیز به عنوان پیرو راستین پیامبر جز این روش را به ما ارائه نمیکنند. وصی پیامبر (ص) میفرمایند: «تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست مگر به اندازه رطوبتی که از بخار دهان خارج میشود در برابر دریایی مواج و پهناور (ثفئه) مقدار آب کمیاست که از دهان خارج میشود و از تُف کمتر است.» (7) بنابراین، از دید آن حضرت ارزش و فضیلت امر به معروف و نهی از منکر نه تنها از هر عمل و فریضه دینی دیگر بالاتر و برتر میباشد، بلکه براساس سخنان ایشان چنانچه همه اعمال دیگر را در یک کفه ترازو قرار دهند و امر به معروف و نهی از منکر را در کفه مربوط به امر به معروف و نهی از منکر سنگینتر خواهد بود. بالاتر از آن این که، در این مقایسه و موازنه، ارزش و مقدار همه اعمال نیک در مقابل یکی از آنها که امر به معروف و نهی از منکر است، بطور خارقالعادهای سبکتر و پایینتر است؛ چراکه نسبت میان آنها، مانند نسبت قطره آب است در مقابل دریا.
همانطور که در سطور بالا آورده شد؛ امامعلی(ع) تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خداوند را در مقابل امر به معروف و نهی از منکر همانند قطره آبی در برابر دریایی پهناور دانستند. در ادامه این کلام نورانی مطلب عجیبی را بیان میدارند و اضافه مینمایند که «از امر به معروف و نهی از منکر بالاتر هم داریم و آن، گفتن سخن حق نزد حاکم ظالم است.»
«... و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر(8) بالاتر از همه اینها اعمال نیک، جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر، سخن عادلانهای است که در مقابل پیشوای ظالم گفته شود». آن حضرت در جای دیگر به مردم میگویند: «من دو حق بر گردن شما دارم؛ اول وفای به بیعت و دوم نصیحت کردن من به صورت آشکار و پنهان است» و اما حقی علیکم فالوفاء بالیعه و النصیحه فی المشهد و المغیب (9) حق من بر شما وفای به بیعت و نصیحت آشکار و نهان است». بنابراین از منظر امام، عامه مردم و آحاد جامعه نه تنها وظیفه دارند که مقابل پیشوای ظالم بایستند و او را از معصیت باز دارند، بلکه در مقابل پیشوای عادل و معصومیهمچون خودش هم حق دارند که او را نصیحت کنند و بالاتر از آن، اینکه این نصیحت یک تکلیف است و حق امام بر مردم است که باید مردم آن را ادا نمایند! یعنی در مرتبهای شدیدتر مردم حتی وظیفه دارند که بر امام خود انتقاد کنند. در جایی دیگر به مردم تذکر میدهد که اگر به این وظیفه و حق و حق خود یعنی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حاکم عمل نکنند، مستوجب عقوبت و مجازات الهی خواهند بود.
فاذا عملت الخاصه بالمنکر جهاراً فلم تغیر ذلک العامه استوجب الفریقان العقوبه منالله عزوجل (10) اگر خاصه بطور علنی و آشکار مرتکب منکر گردند و عامه برای تغییر و اصلاح آنان اقدام نکنند، هر دو گروه (عامه و خاصه) سزاوار عقوبت و مجازات خداوند عزوجل میباشند.
از این جهت در حکومت اسلامینه تنها منعی بر انتقاد از حاکمان (هرچند بسیار با تقوا باشند) وجود ندارد بلکه تمام آحاد ملت مسلمان موظفند که در جهت انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر، به شکل اعلای آن، از حاکمان پرسش نمایند و آنان را از منکر بر حذر دارند و به معروف امر کنند. در اینجا با توجه به سیره نبوی و علوی حتی میتوان گفت گه بر حکومت اسلامیاست که راه انتقاد را باز بگذارد. مسلماً بستن راه انتقاد و قبض جامعه نه تنها مردم مسلمان را خوشایند نمیآید بلکه آنها را از هدف مورد نظر اسلام دور مینماید.
1- «أیها الناس، ردوا علی ردائی، فوالذی نفسی بیده، لوکان عندی عدد شجر تهامه نعما لقسمته علیکم ثم ما الفیتمونی بخیلا ولا جبانا ولا کذّابا»
2- «أیها الناس، والله مالی فی فیئکم ولا هذه الوبره، إلا الخمس، والخمس مردود علیکم»
3- «یا معشر الانصار، ما قاله بلغتنی عنکم؟! وجده وجدتموها علیّ فی أنفسکم؟! ألم آتکم ضلالاً فهداکم الله؟ وعاله فأغناکم الله؟ وأعداءً فألّف بین قلوبکم؟»
4- «أما والله، لو شئتم لقلتم فصدقتم ولصدقتم: أتیتنا مکذبا فصدقناک، ومخذولاً فنصرناک، وطریداً فآویناک، وعائلاً فآسیناک!»
5- «أوجدتم یا معشرالانصار فی أنفسکم فی لعاعه من الدنیا تألفت بها قوماً لیسلموا ووکلتکم إلى إسلامکم؟ ألا ترضون یا معشرالانصار، أن یذهب الناس بالشاه والبعیر وترجعوا برسولالله إلى رحالکم؟ فوالذی نفس محمد بیده، لولا الهجره لکنت امرء من الانصار، ولو سلک الناس شعباً، وسلکت الأنصار شعباً لسلکت شعب الأنصار. اللهم ارحم الأنصار، وأبناء الأنصار، وأبناء أبناء الانصار»
6- سیره ابنهشام، ج ۲، ص ۴۹۹-۵۰۰؛ نظیر همین روایت را بخاری آورده است: ج ۲، ص ۶۲۰-۶۲۱٫
7- .«و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیلالله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی:(ابنابیالحدید، ابوحامد. شرح نهجالبلاغع. داراحیاء التراث العربی، بیروت: 1409 ه/ 1989 م، جزء 19، صص 410 ـ 411)
8- عبده. پیشین، حکمت 374، ص 746؛ الآمدی. پیشین، ج 1، ص 238، شماره 272
9- فیضالاسلام. پیشین، خ 34، ص 114
10- صافی گلپایگانی، لطفالله. راه اصلاح یا امر به معروف و نهی از منکر. دفتر انتشارات اسلامی، قم: 1373، ص 52 ـ 53(به نقل از وسایل 11/407)
http://www.mardomsalari.com/4196/page/1
ش.د9502831